ما اصلا نمي‌خواستيم به دنيا بياييم كه اين همه سختي بكشيم چرا آمدن ما به خواسته خود ما نبوده است؟ - ما اصلا نمي‌خواستيم به دنيا بياييم كه اين همه سختي بكشيم چرا آمدن ما به خواسته خود ما نبوده است؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ما اصلا نمي‌خواستيم به دنيا بياييم كه اين همه سختي بكشيم چرا آمدن ما به خواسته خود ما نبوده است؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ما اصلا نمي‌خواستيم به دنيا بياييم كه اين همه سختي بكشيم چرا آمدن ما به خواسته خود ما نبوده است؟

پاسخ

براي اين كه به پاسخ رسيده باشيد مسأله را در دو محور پي مي‌گيريم يكي دربارة اصل خواستن انسان و اين كه اساساً قلمرو و گسترة خواست انسان تا كجا مي‌تواند باشد و ديگر اين كه چرا سختي مي‌كشيم و فلسفة سختي كشيدنها و... چيست؟

آن گونه كه از پرسش حضرتعالي فهميده مي‌شود مسأله جبر و اختيار و اراده انسان ذهن‌تان را مي‌آزارد و با خود مي‌گوييد مگر نه اين است كه انسان مختار آفريده شده و مجبور نيست؟

پس چرا اصل پيدايش و آفرينش انسان از روي ميل و ارادة او نيست؟

در پاسخ بايد بگوييم كه هدف از آفرينش انسان رسيدن به تكامل است.[1] بدين جهت او موجود مختار و با اراده آفريده شده است؛ رفتارش غالباً بر اساس خواسته‌هاي دروني اوست و در قلمرو زندگي و اجتماعي خود هر آن چه را كه دوست داشته باشد مي‌تواند انجام بدهد ولي نكته‌اي را كه نبايد فراموش كرد، اين است كه دامنة مشروعيت خواسته‌هاي انسان به آن گستردگي نيست كه هيچ قيد و بندي نداشته باشد، اگر مي‌گوييم او اراده و اختيار دارد به اين معنا است كه نيروي انجام كاري را دارد و آن را از روي گزينش به انجام مي‌رساند؛ امّا با توجه به دستورات شرع مقدس، در دو حوزة زندگي فردي و اجتماعي يك سري بايدها و نبايدها را؛ بايد رعايت نمايد. قلمرو خواست او تا آن جا محترم است كه در بعد اجتماعي تعارض با مصالح عمومي و آزادي ديگر انسانها نداشته باشد و هم چنين در زندگي فردي كارهايش مثلاً اضرار به خود نباشد، در صورت وجود مزاحمت براي ديگران و يا ضرر زدن به خود ديگر آن خواست انسان محترم نخواهد بود و با آن مبارزه مي‌شود.

شما دوست گرامي خوب مي‌دانيد كه اولاً انسان پيش از به دنيا آمدنش موجودي نيست تا چيز ديگري را بخواهد يا نه، خواستن چيزي فرع بر اصل وجود خواهان است، اگر كسي اصلا وجود نداشته باشد خواستن براي او بي‌معنا خواهد بود.
ثانياً ناخواسته‌هاي انسان نسبت به خواسته‌هاي او بسيار زياد است و منحصر به مورد سؤال حضرتعالي نيست، به عنوان نمونه چند مورد يادآوري مي‌شود:

1. اصل خلقت و آفرينش، همان گونه كه شما نيز در سؤال‌تان آورده‌ايد، خواستة انسان در پيدايش خود عملي نيست، او چه بخواهد و چه نخواهد با فراهم شدن شرايط و عوامل دخيل در به وجود آمدن او، موجود خواهد شد، علامه طباطبايي (ره) اين مطلب را بسيار شفاف بيان فرموده‌ است كه خلاصة فرمايش ايشان اين است: «انسان نسبت به اصل پيدايش خود هيچ اختياري ندارد».[2]

2. نظم طبيعي بدن، جريان مرتب خون، تپش خودكار قلب، اختلال نظم طبيعي بدن، با ورود ميكروب و... هيچ كدام در اختيار انسان نيست و از دايرة خواست او بيرون است.

3. مختار بودن انسان و اين كه او موجودي است داراي انتخاب و گزينش امري است طبيعي و فطري كه در سرشت انسان نهاده شده است؛ خارج از خواست انسان است. به بيان ديگر انسان اجباراً با اختيار است و اصلاً نمي‌تواند گزينش گر نباشد.

علاوه دوست عزيز، كدام انساني مي‌خواهد كه عزيزترين كسانش بميرد و يا سيل، زلزله، طوفان، امراض واگير دار و لاعلاج و... در يك لحظه جان او و بستگانش را بگيرد و تمام دارايي‌هايش را نابود نمايد، مگر اين‌ها طبق خواسته انسانها است؟

حال بايد ديد منظورتان از «نمي‌خواستيم به دنيا بياييم» چيست؟ اگر مقصود اين باشد كه ناخواسته آمدن ما با تكليف پذيري انسان ناسازگار است، موجودي كه عليرغم خواستة خود به وجود آمده است و در محدوده اعمال و رفتار خود مجبور است، نبايد به او بگويد كه فلان كار را انجام بده يا تركش كن، زيرا او هيچ اختياري ندارد و خواستة او عملي نمي‌شود. قطعاً چنين ارزيابي ناقص است، زيرا مجبور بودن تكويني انسان هيچ ارتباطي به مجبور بودن در قلمرو تشريع و علمكردها ندارد و آن دو كاملاً از دو سنخ‌اند، اگر انسان در اصل پيدايش مجبور است در مختار بودن هم مجبور است يعني نوع آفرينش او به گونه‌اي است كه در مقابل كاري دست و پا بسته تسليم نيست، هر كاري را مي‌خواهد انجام بدهد از روي انتخاب و اختيار اوست. او نسبت به اين كه چه كاري را انجام دهد و كدام كار را ترك نمايد، كاملاً بر سر دو راهي خير و شرّ هدايت و گمراهي قرار دارد: «انّا هديناه السّبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً»؛ هيچ عاملي وجود ندارد كه فقط يك راه را بر روي انسان بيند دو راه ديگر را باز گذارد.

و اگر مرادتان اين باشد كه ناخواسته‌هاي انسان با عدالت خداوند ناسازگار است، باز هم برداشت ناصواب است زيرا كارهاي خداوند كاملاً بر اساس حكمت استوار است، كه براي روشن شدن مباحث عدالت الهي مي‌توانيد به كتاب عدل الهي، مرحوم شهيد مطهري مراجعه نماييد.

پس از آن جايي كه رحمت، جود و فيض از صفات خالق هستي است لازمه وجود او بخشش كمالات و ايجاد عالم هستي است، بنابراين هيچ نقص و عيبي بر ذات مقدس او لازم نمي‌آيد كه انسان يا موجودات ديگر را بيافريند تا به كمال نهايي‌شان برسند، بلكه اگر موجودات را نيافريند نقص است. امّا اين كه هر كس به چه اندازه از اين رحمت و كمال الهي استفاده مي‌كند بستگي به استعداد و قابليت وجودي او دارد، خداوند مواد خام را در اختيار بشر قرار داده است، اين كه چه بسازد او كاملاً مختار است».[3]

پس انسان و مخلوقات ديگر در اصل افرينش خود و اين كه آيا به وجود بيايد يا نه؟

با فراهم شدن علت آفريده مي شود و در محدودة عملكردهاي خود كاملاً مختار و ‌آزاد است.

امّا اين كه چرا به دنيا بياييم تا اين همه سختي بكشيم؟

فلسفه و حكمت بلايا و گرفتاريها و سختي كشيدنها، در قرآن كريم و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ مفصل وارد شده است كه اجمال آن چنين است:

با يك نگرش كلي مي‌توان سختي‌ها و بلاها را به دو نوع تقسيم كرد، يكدسته از سختي‌ها است كه منشأ آن‌ها كردارهاي ناپسند است، از آن جايي كه دنيا دار عمل و عكس العمل است، يعني انسان هر كاري را كه انجام بدهد، ممكن است نتيجه آن را در همين دنيا ببيند، گرفتار يك سري بلاها و مصيبت‌ها مي‌شود، فرمايش صريح قرآن كريم اين مطلب را تأييد مي‌كند.[4]

گروه ديگر از گرفتاري‌ها است كه عامل پيدايش آنها اعمال زشت انسانها نيست، بلكه از باب امتحان الهي است، خداوند همان گونه كه با نعمت‌ها، خوشيها، سلامتي‌ها و... انسانها را مي‌آزمايد با گرفتاريها، سختي كشيدنها، فقر و... نيز او را مورد آزمون خود قرار مي‌دهد، تا اگر پيروزمندانه از اين آزمون بيرون آمد به اول مدال افتخار و ارتقاء درجه عطا كند و اگر هم موفق نبود صف خوبان از بدان جدا مي‌شود و هر كس به نتيجه اعمال خود مي‌رسند.

دوست عزيز مگر زندگي نامة شخصيت‌هاي بزرگ را نخوانده‌اي كه آنها چگونه در متن بلاها و گرفتاري‌ها و سختي‌ها رشد كرده‌اند. خداوند از يتيم عبدالله، محمد پيامبر مهر و رحمت مي‌سازد و از يتيم سيد مصطفي ابراهيم زمان خميني تحويل جامعه مي‌دهد و ده‌ها نمونة ديگر كه در تاريخ اسم‌هاي‌شان مي‌درخشد.




  • هر كه در اين بزم مقرب‌تر است
    جام بلا بيشترش مي‌دهند



  • جام بلا بيشترش مي‌دهند
    جام بلا بيشترش مي‌دهند



برادرم نكند كه با اندك سختي كشيدنها روحيه‌ات را تضعيف كرده باشي، اين گرفتاري‌ها كوره‌اي است كه طلاي خالص را از مخلوط جدا مي‌سازد. من و شما بايد آن فرمايش بلند خداي سخن و امير انسانيت را سرلوحة زندگي‌مان قرار دهيم كه مي‌فرمايد: «آگاه باشيد! درختان بياباني چوب‌شان سخت‌تر و درختان كناره جويبار پوست‌شان نازكتر است. درختان بياباني كه با باران سيراب مي‌شوند، آتش چوب‌شان شعله‌ورتر و پردوام‌تر است».[5]

پس هر انساني در زندگي سختي مي‌بيند و سختي‌ها نسبت به انسان‌هاي گنهكار گوشمالي است كه چه بسا باعث تنبيه و بيداري از خواب غفلت مي‌شود ولي نسبت به انسان‌هاي مؤمن امتحان و آزمون است و اگر از آن موفق بيرون شد ترفيع درجه دارد و استعدادهايش شكوفا مي‌شود و آن چه كه باعث شكست انسان مي‌شود روح نااميدي است.

از مجموع آن چه گفته شد به خوبي فهميده مي‌شود كه اصل وجود انسان بر اساس خواست او نيست، ولي اين اجبار هيچ مشكلي به وجود نمي‌آورد و انسان در محدودة اعمال خويش مختار است و آن چيزهايي را كه سختي مي‌پنداريم يا سختي نيست و يا اگر هم سختي باشد انسان ساز است.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. جعفر سبحاني، سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه، توحيد، 1361.

2. محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ج 1 ـ 3، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376، از ص 140 به بعد.

3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 1، (عدل الهي، انسان و سرنوشت) صدرا، 1374.

4. جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 4، (از ص 315 به بعد)، جامعه مدرسين.


[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، ج 4 و 5، (راه شناسي)، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، اول، 1376.

[2] . علامه طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 10، ص 370، اسماعيليان قم.

[3] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، ج 4 و 5؛ ص 9، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376.

[4] . ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلّهم يرجعون؛ روم، 40.

[5] . نهج البلاغه، نامه 45، بند 16.

/ 1