عرضه حديث بر امامان ـ عليهم السلام ـ (2) - عرضه حدیث بر امامان علیهم السلام (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرضه حدیث بر امامان علیهم السلام (2) - نسخه متنی

عبدالهادي مسعودي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عرضه حديث بر امامان ـ عليهم السلام ـ (2)

قسمت دوم

در قسمت نخست مقاله، پس از تبيين فضاي حاكم بر نقل حديث، نمونه هاي متفاوت عرضه حديث را تا دوران امام صادق (ع) ارائه داديم. اينك با ادامه آنها، استمرار و امتداد جريان عرضه را تا پايان دوره حضور نشان داده، با بيان انگيزه هاي عرضه و چگونگي كاربرد آن در عصر غيبت، مقاله را پايان مي بخشيم.

عرضه حديث بر امام كاظم (ع)

تلاشهاي راويان براي دستيابي به متنهاي تحريف ناشده و احاديث صحيح، در عصر امام كاظم (ع) نيز ادامه يافت. بقاياي برجا مانده از جريان غلو و دروغ بستن و جعل و دسّ كساني همچون محمد بن بشير،[1] به اين تلاش شدت بخشيد؛ اما با استحكام شالوده هاي حكومت عباسي، فضاي نيمه آزاد دوره انتقالي امويان به عباسيان خاتمه يافت و ارتباط شيعيان با امام مشكل شد. از اين رو، تعداد احاديث عرضه شده (برامام) كه از اين دوره به ما رسيده است، در مقايسه با دوره امام باقر و امام صادق (ع) ، فراوان نيست.

نمونه ها را با احاديث فقهي آغاز مي كنيم:

يك

اسحاق بن عمار: قلت لأبي ابراهيم: بلغنا عن أبيك أنّ الرجل اذا تزوّج المرأه في عدّتها لم تحلّ له أبدا؟

فقال (ع) : هذا اذا كان عالما؛ فاذا كان جاهلا فارقها و تعتدّ ثم يتزوّجها نكاحا جديدا؛[2]

اسحاق بن عمار به امام كاظم عرض مي كند:

از پدرتان به ما رسيده است كه اگر مردي با زني كه در عدّه طلاق به سر مي برد ازدواج كند، هيچ گاه بر او حلال نمي شود.

امام مي فرمايد: اين حكم براي شخص آگاه (به حكم مسئله، يا در عدّه بودن زن) است؛ اما اگر جاهل باشد، از او جدا مي شود و پس از تمام شدن عدّه، از نو با او ازدواج مي كند.

گزارش ديگر كليني نشان مي دهد كه اين عرضه، پس از پرسش و پاسخي ميان امام كاظم (ع) و اسحاق بوده است. او بين پاسخ امام و روايت امام صادق (ع) ، تنافي مي بيند و از اين رو آن را عرضه مي كند.[3]

اسحاق بن عمار، حديثهاي ديگري نيز عرضه نموده كه شيخ طوسي آنها را گزارش كرده است.[4]

دو

شعيب العقرقوفي، عن أبي بصير، قال: سألت أباعبداللّه عن امرأه تزوّجت ولها زوج فظهر عليها؟

قال: ترجم المرأه ويضرب الرجل مأه سوط لأنّه لم يسأل.

قال شعيب: فدخلت علي أبي الحسن فقلت له: امرأه تزوّجت ولها زوج؟

قال: ترجم المرأه ولا شيء علي الرجل؛[5]

ابو بصير به شعيب عقرقوفي مي گويد: از امام صادق، درباره زن شوهر داري پرسيدم كه ازدواج كرده و شوهرش اين امر را آشكار كرده است. امام پاسخ داد: زن سنگسار مي شود و مرد صد تازيانه مي خورد، چون پرس و جو نكرده است.

شعيب مي گويد: به نزد امام كاظم رفتم و همين مسئله را باز گفتم.امام كاظم فرمود: زن سنگسار مي شود و بر مرد چيزي نيست.
با صرف نظر از قابليت جمع فقهي بين دو روايت،[6] اين عرضه نيز نشان مي دهد كه شأن و بزرگي استاد (ابوبصير) مانع نمي شود كه شاگرد (شعيب) ، از نقد حديث، تن زند و آن را با علم صحيح اهل البيت نسنجد؛ همانگونه كه در عرضه حديث زراره توسط كوفيان ديديم.

سه

الحسن بن صدقه: سألت أبالحسن فقلت:

انّ بعض أصحابنا روي أنّ للرجل أن ينكح جاريه بنته، ولي ابنه ولابنتي جاريه اشتريتها لها من صداقها. أفيحلّ لي أن أطأها؟

فقال: لا، الاّ باذنها؛[7]

حسن بن صدقه مي گويد: از امام كاظم پرسيدم: فردي از دوستانمان روايت كرده است كه مرد مي تواند با كنيز دخترش آميزش كند و دختر من كنيزي دارد كه از مهريه اش براي او خريده ام. آيا آميزش با اين كنيز بر من حلال است؟ حضرت فرمود: نه، مگر با اجازه دخترت.
امام (ع) در ادامه، صورتهاي مختلف مسئله و مفهوم حديث عرضه شده را توضيح مي دهد.

چهار

عرضه اي ديگر نيز از حسن بن صدقه گزارش شده است. سند اين گزارش، متقن نيست؛ اما از فرهنگ عرضه حديث حكايت دارد. حسن بن صدقه، مانند بيشتر شيعيان، نمي توانسته احاديث سهوالنبي را بپذيرد. از جمله اين احاديث، حديث مشهور ذوالشمالين است كه مي گويد پيامبر در نماز چهار ركعتي، پس از تشهد ركعت دوم، سلام داد؛ ولي با يادآوري يكي از اصحاب برخاست و پس از نماز، سجده سهو به جا آورد. حسن بن صدقه به حضور امام مي آيد و حديث را عرضه مي كند.

گزارش او چنين است:

قلت لأبي الحسن الأول: أسلّم رسول اللّه في الركعتين الأولتين؟

فقال: نعم. قلت: حاله حاله؟

قال: انّما أراد اللّه عزّ وجلّ أن يفقّههم؛[8]

به امام كاظم عرض كردم: آيا حضرت رسول در دو ركعت نخست سلام داد؟

حضرت فرمود: بلي. گفتم: با اين شأن و موقعيت؟!

گفت: خدا مي خواست از اين طريق به مردم فقه بياموزد.

در روايت ديگري، تمام واقعه گزارش شده؛ ولي سبب آن را رحمت خداوند دانسته است، تا مسلمانان اين گونه اشتباهات را بريكديگر عيب نگيرند و راه جبران معلوم شود.[9]

پنج

حسن بن جهم كه از خاندان زراره و يار دو امام بزرگ، حضرت كاظم و امام رضا (ع) ، مي باشد (و بر هر يك، حديثها را عرضه كرده است) مي گويد:
دخلت علي أبي الحسن وقد اختضب بالسواد، فقلت: أراك قد اختضبت بالسواد!

فقال: انّ في الخضاب أجرا والخضاب التهيئه ممّا يزيد اللّه ـ عزّ وجلّ ـ في عفّه النساء، و لقد ترك النساء العفّه بترك أزواجهنّ لهنّ التهيئه.
قلت: بلغنا أنّ الحنّاء يزيد في الشيب. قال: أي شيء يزيد في الشيب؟

الشيب يزيد في كلّ يوم؛[10]

حسن بن جهم مي گويد: بر امام كاظم وارد شدم در حالي كه موهايش را سياهرنگ كرده بود. گ

فتم: مي بينم با رنگ سياه خضاب كرده ايد!

فرمود: همانا در خضاب، اجر است. خضاب، استفاده از نعمتي الهي است كه بر عفت زنان مي افزايد. همانا زنان عفت را كنار گذاردند؛ چون همسرانشان آراستگي را كنار گذاردند.

گفتم: چنين به ما رسيده كه حنا بر پيري مي افزايد. امام فرمود: چه چيز بر پيري مي افزايد؟!

پيري روز به روز زياد مي شود.

حديث تأثير حنا بر پيري، در «كافي» به امام باقر و امام صادق (ع) منسوب است.[11] حسن بن جهم در ارتباط با اين قبيل موضوعات، عرضه ضمني ديگري نيز دارد.[12]
در حوزه عقايد و انديشه هاي كلامي نيز، عرضه هاي متعددي بر امام كاظم (ع) صورت گرفته كه از موضوع مقاله بيرون است.[13]

در پايان اين بخش، عرضه اي ضمني را گزارش مي كنيم.

شش

الحسن بن علي بن مهران: دخلت علي أبي الحسن موسي، وفي اصبعه خاتم، فصّه فيروزج، نقشه «اللّه الملك»، فأدمت النظر اليه فقال: مالك تديم النظر اليه؟

فقلت: بلغني أنّه كان لعلي أميرالمؤمنين خاتم، فصّه فيروزج، نقشه «اللّه الملك». فقال أتعرفه؟

قلت: لا. فقال: هذا هو؛[14]

حسن بن علي بن مهران مي گويد: بر امام موسي كاظم وارد شدم و در انگشت ايشان انگشتري يي از نقره با نگين فيروزه ديدم كه نقش آن «اللّه الملك» بود. نگاهم را به آن دوختم، حضرت فرمود: چرا بدان چشم دوخته اي؟

گفتم: به من رسيده است كه اميرمؤمنان علي (ع) انگشتري نقره اي با نگين فيروزه داشت كه نقش آن «اللّه الملك» بود.

حضرت فرمود: آيا آن را مي شناسي؟

گفتم: نه. فرمود: اين همان است.

عرضه هاي حديثي، به اين موارد محدود نيست و چند نمونه ديگر در بخش «انگيزه هاي عرضه» خواهد آمد.

عرضه حديث برامام رضا (ع)

با وجود تلاشهاي پيگير اصحاب امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) ، غاليان و منحرفان، به طور كامل از ميان نرفتند. حبسهاي طولاني امام كاظم (ع) و دور نگه داشتن ايشان از حوزه علمي آن روزگار، به منحرفان جرأت داد تا دروغهاي خود ساخته و حديثهاي جعلي را بپراكنند. اختناق سياسي بر فضاي علمي نيز سايه انداخت و فرصت بحث و رد را از شيعيان راستين و عالمان حقيقي گرفت. گريزهاي ناگزير و حبسهاي اصحاب امام صادق و امام كاظم (ع) نوشته هاي آنان را از سوي منافقان داخلي حوزه شيعه، آسيب پذير مي ساخت و اعتماد محدّثان فقيه و فقيهان محدّث را كم رنگ مي نمود.[15] مراجعه شيعه به «امام» محدود شد و دستور تقيه، تنها سپر حفظ حافظان ميراث جعفري شد. با رحلت امام كاظم (ع) برخي از وكيلان سودجو، به انكار امامت امام رضا (ع) برخاستند تا چشم طمع و هوس خويش را از اموال فرستاده شده براي امام پر كنند.[16]

اين حادثه هولناك، توقّفي در عرضه و پالايش حديث پديد آورد، تا اينكه راد مردي از تبار يقطينيان، به نام يونس بن عبدالرحمان، به پا خاست و از پس بيست سال سكوت و بيست سال سؤال و علم اندوزي، به ميدان مبارزه پاگذارد؛ به كوفه آمد؛ ميراث حديثي شيعه را گردآوري كرد، به مدينه برد و بر امام زمان خويش عرضه كرد. او را مي توان قهرمان بزرگ عرضه حديث ناميد. مردي كه با پايمردي اش در ميدان انديشه، توانست صافي پالاينده ذخيره گرانبهاي شيعه باشد.

او پس از انكار دسته بزرگي از احاديث از سوي امام رضا (ع) ، به طرد آنها پرداخت و نزاعي پايان ناپذير و گسترده را در همه عرصه ها با فريب كاران آغاز كرد؛ از اثبات اصل امامت امام رضا (ع) [17] و عقايد شيعي، تا فقه و احكام عملي شيعه. او گرچه در اين راه رنجها ديد و تهمتها به جان خريد،[18] امّا توانست به شيعيان، هشتمين چراغ هدايت و فرقان حقّ و باطل را بشناساند.

كشّي در احوال يكي از غاليان به نام مغيره بن سعيد، مذاكره اي را گزارش كرده است كه زمينه و ضرورت عرضه اي چنين سترگ و پر رنج را تصوير مي كند.[19] ما ترجمه قسمتي از آن را مي آوريم:

محمّد بن عيسي بن عبيد مي گويد: در مجلسي بودم.


[1] . بنگريد به: رجال الكشّي، ج2،ص774 تا 779

[2] . الكافي، ج5، ص428، ح10

[3] . همان، ج6، ص171، ح2 و تهذيب الأحكام، ج8، ص155، ح 138

[4] . تهذيب الأحكام، ج5، ص228و 111و ج8، ص71و 158

[5] . رجال الكشّي، ج1، ص171و 292

[6] . بنگريد به راه حل شيخ طوسي در: تهذيب الأحكام، ج7، ص487و 165 و ج10، ص25، ح76

[7] . الكافي، ج5، ص471، ح6

[8] . همان، ج3، ص356، ح3 و تهذيب الأحكام، ج2، ص345، ح1432

[9] . همان، ج3، ص357، ح6

[10] . همان، ج6، ص480، ح1؛من لايحضره الفقيه، ج1، ص122، ح276

[11] . همان، ج6، ص483، ح1و2

[12] . همان،ص522، ح2

[13] . برخي از اين عرضه ها در نخستين جلد از:مسند امام كاظم(ع)،كتاب توحيد،صفحه هاي257،259،261و271 آمده است.

[14] . الكافي، ج6، ص472، ح2

[15] . رجال الكشي، ج1، ص334، ح612؛ فهرست الطوسي، ص114، ح1096

[16] . همان، ج2، ص786ـ649؛ رجال النجاشي، ص446، ح1208

[17] . همان، ج2، ص787، 933و934

[18] . همان، ج2، ص782 ـ 786،841، ح1083

[19] . همان، ج2، ص489و401

/ 9