حديث پژوهي؛ افقهاي گذشته و آينده
گفتگو با اساتيد حوزه و دانشگاه حجج الاسلام آقايان دكتر مؤدب و دكتر رفيعي.پژوهه: لطفاً نظر خويش را دربارهي جايگاه حديث، در اسلام و معارف اسلامي، بيان كنيد.دكتر رفيعي: مجموعه معارف اسلامي ما، اعم از احكام، عقايد، اخلاق، تاريخ و سيره معصومان ـ عليهم السّلام ـ ، از طريق دو منبع نوراني قرآن و حديث دريافت ميشوند. قرآن كريم با بيش از شش هزار آيه ـ به تعبير خود قرآن ـ «تبيان كل شيء» و «لا رطب ولا يابس الا في كتاب مبين» است. هميشه در شناخت اهداف هر كتاب و مجموعه بايد ببينيم كه نويسنده آن چه غرضي داشته است. غرض خداوند، از نزول قرآن، هدايت بشري ميباشد. اين موضوع را در جاهاي مختلفي از قرآن بيان كرده است؛ «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين» يا «شهر رمضان الذي انزل....»، «ان هذا القرآن يهدي للّتي هي اقوم» و... .برخي تلاش دارند بگويند قرآن مشتمل بر همه علوم است و ميخواهند همه چيز را از قرآن استخراج كنند؛ مانند طنطاوي، سيد احمد خان هندي، كواكبي و ديگران. بنده با اين نظر مخالفم و معتقدم كه قائل شدن چنين شأني براي قرآن، ربه به آن است. قرآن كتاب طب و علوم روز نيست. البته به اين موضوعات اشاره دارد، ولي كتاب هدايت ميباشد. وقتي ميگويد «تبيان كلي شيء» يعني هر چه كه راجع به هدايت ميباشد، در آن آمده است.كساني نيز معتقدند اگر بعثت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بيشتر طول ميكشيد، قرآن مطالب بيش از اين داشت و اگر پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ امروز در جامعه بود، شايد، با توجه به سطح مخاطبان، قرآن مطالب بالاتري بيان ميكرد؛ اين سخن گزاف و نادرستي است. با توجه به اين كه اصول هدايت در همه زمانها، يكي است، قرآن، به تعبير خودش، كامل است و دين هم كامل گرديده، گرچه قرآن چهارده قرن پيش نازل شده و فضاي نزول هم، فضاي حجاز بوده، اما نياز اعصار را تا قيامت مورد توجه قرار داده است، زيرا دين جهاني، نهايي و كامل ميباشد و قرار است نبي و كتاب ديگري نيابد.قرآن كريم غالباً وارد ريز موضوعات احكام، عقايد و معارف نشده است. شخصي خدمت امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمد. عرض كرد: «چرا اسم ائمه ـ عليهم السّلام ـ در قرآن نيامده است؟» امام ـ عليه السّلام ـ فرموند: مگر ركعات نماز در قرآن آمده؟ قرآن ميفرمايد: «نماز را اقامه كنيد.» ولي ركعات آن را ذكر ننموده؛ زكات واجب است، ولي مقدار آن را كجا ذكر كرده است؟ امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: «قرآن ميفرمايد حج برويد، اما كجا آمده كه هفت دور طواف كنيد؛ اين را پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و معصومان ـ عليهم السّلام ـ فرمودهاند.»
پس در پاسخ ميگوييم تبيين معارف، احكام عقايد، حتي تبيين آيات قرآن به حديث نيازمند است. از اين رو امام علي ـ عليه السّلام ـ ، در خطبه 149 نهج البلاغه، ميفرمايد كه سنت و قرآن را اقامه كنيد و روشن نگه داريد. به عبارت ديگر، پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نماز خواند و فرمود: «صلوا كما رأيتموني اصلي». اصلاً اعتبار حديث از خود قرآن استفاده مي شود؛ در سوره نساء آيهي 59 ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم»؛ يعني اطاعت از فرمايشات، سيره، قول و فعل ائمه ـ عليهم السّلام ـ است.در جايي ديگر فرمود: «ما اتاكم الرسول فخذوه»؛ «هر چه پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرموده و به شما داده، بگيريد»، «لا تقدموا بين يدي الله و رسوله»؛ «از خدا و پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ جلو نيافتيد.» حجيت سنت جاي ترديد نيست. اين مطلب از خود قرآن استفاده ميشود و عقل بر حجيت آن تأكيد دارد. امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «لا يصدق علينا الا ما يوافق كتاب الله و سنه نبيه»؛ هيچ گفتاري از ما قابل تصديق نيست، مگر آن كه موافق قرآن و سنت رسول ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ باشد.با توجه به اين دلايل، جايگاه حديث روشن است، اما متأسفانه، از آغاز اسلام، به جايگاه حديث، آن طور كه قرآن مورد توجه قرار گرفت، وقعي ننهادند. نزديك به يك قرن نگارش حديث منع شد. اگر از همان آغاز مورد توجه قرار ميگرفت، طبيعتاً امروز احاديث، مانند قرآن، نهادينه و منظم بود.دكتر مؤدب: حديث، در نظر ما مسلمانان، به ويژه شيعيان، جايگاه بسيار مهمي دارد. حديث، مفسر آيات شريفه قرآن و شاهدت كتاب الله ميباشد، چرا كه خداوند در سوره نحل جايگاه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و حديث را چنين بيان ميكند كه پيامر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، مبين آيات الهي است. يكي از مهمترين وظايف پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ تبيين آياتي است كه بر قلب حضرت ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل ميشد. اين تبيين، همان سنت است. سنت هم شامل قول، فعل و رفتار معصوم ـ عليهم السّلام ـ ميشود. بر اساس اين آيه شريفه و آيات ديگر مانند آيه هفتم سوره حشر، خداوند ميفرمايد: «آنچه را كه رسول ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ براي شما ميآورد، دريابيد؛ استفاده كنيد و بهره ببريد. هر آنچه را كه او نهي ميكند، از آن دوري نماييد. تقوا پيشه كنيد، زيرا كه عقاب خداوند شديد است».
پس آنچه از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ صادر ميشود، سنت است. همچنين در سوره نجم ميفرمايد: «آنچه را كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: از هواي خودش نيست، بلكه وحي است.» بنابراين قول پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، طبق اين آيات، سنت است. چنين سنتي، از نظر آيات شريفه، جايگاه بسيار مهمي دارد. با كمك حديث و سنت ميتوانيم معارف اسلامي را تبيين كنيم. تفاوت سنت و حديث؛ نيز چنين است كه سنت، همان قول، فعل و رفتار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ است و حديث، حكايت از آنها دارد. برخي نيز حديث و سنت را نزديك به هم و مترادف دانستهاند. در هر حال هر چيزي كه از معصوم ـ عليهم السّلام ـ دريافت شده و اصالت دارد، از جايگاه مهمي در معارف اسلامي برخوردار است.پژوهه: اهميت علوم مرتبط با حديث (رجال، درايه، تاريخ و...) را در بهرهگيري از اين منبع، چگونه ميبينيد؟دكتر مؤدب: حديث هم زمان با نزول قرآن رشد و نما كرد و داراي شاخههاي گوناگوني از جمله دانش رجال، درايه و فقه الحديث است. همچنان كه دانش تاريخ حديث نيز به پيشينهي چگونگي شكلگيري و رشد او باز ميگردد و همه آنها با حديث مرتبط هستند و مناسب است نخست بر تاريخ حديث اشاره شود.هر علم و دانشي، از تاريخ برخوردار است. حديث هم تاريخي مهمي دارد. آن چنان كه قرآن نيز تاريخ دارد. در برخي از مراكز حديثي، چندين واحد، تاريخ حديث ميخوانند، زيرا تاريخ حديث به چگونگي شكلگيري حديث، محدثان حديث، و سير تدوين حديث، كتابهاي حديثي و رشد و افول او، در قرنهاي متفاوت، باز ميگردد.اگر كسي بخواهد از حديث بهره بگيرد، مناسب است نخست از تاريخ آن مطلع باشد، به اين شكل كه حديث، در سير قرون، از صحابه و تابعان و... تا دوران معاصر، در چه سير و تحولاتي بوده است؛ در چه زمانهايي رشد حديث نگاري به اوج رسيده است؛ در چه زمانهايي تدوين حديث، افول كرده و با چه مشكلاتي مواجه بوده است. همه اينها در حوزه تاريخ حديث است. به طور كلي، از نظر شيعه، تاريخ حديث، روشن و به دور از هر گونه ابهام است و از همان ابتدا نوشته ميشد، تا آن جا رسيد كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ چهار هزار شاگرد داشتند.
در زمان ايشان بيش از چهار صد مكتوبه حديثي يا اصل حديث وجود داشت. از آن مجموعه، در قرنهاي بعد، چهار كتاب به نام كتب اربعه شكل گرفته است. سپس در قرنهاي بعد كتابها و مجموعههاي حديثي بيشتري شكل گرفتند. البته حديث، در سير شكلگيري خود از آغاز تا امروز، روند ثابتي نداشته است و در فواصل قرن پنجم تا دهم به علت مشكلات خاص خود. افول نموده، هر چند كه معصومان ـ عليهم السّلام ـ در زمان خود هر چه را ميگفتند، نوشته ميشد و تا امروز آثار فراواني از آنها وجود دارد. بنابراين تاريخ حديث مهم است كه در جاي خودش محفوظ ميباشد. اگر كسي از تاريح حديث مطلع نباشد، چه بسا در شناخت حديث دچار مشكل شود.علم ديگر، رجال است. هر حديث از دو بخش تشكيل ميشود: 1. سند حديث؛ 2. متن حديث.سند حديث را طريق حديث نيز ناميدهاند. منظور از آن، رواياتي است كه در سلسله حديث واقع شدهاند. شناخت راويان و رجال حديث از آن جهت مهم است كه سلسلهي ناقلان حديث ـ اگر همه مورد اعتماد باشند ـ باعث ميشود كه آن متن راحتتر مورد پذيرش واقع شود و بدين جهت در طول تاريخ، علمي را به نام علم رجال نام گذاري كردهاند تا به واسطهي آن نسبت به راويان حديث اطلاعاتي كسب شود. اگر محدثان، مفسران، فقها و...
سند حديث را ميخوانند، با توجه به راويان آن، اعتماد ميكنند، زيرا در سلسله راويان حديث راوياني و جود دارند كه ثقه نيستند. برخي نيز جاعل حديث بوده، شناخت راويان از آن جهت مهم است كه بفهميم راويان هر حديث چه كساني هستند. اگر راويان، ثقه باشند، با اطمينان بيشتري ميتوانيم از آن حديث بهرهمند شويم.اگر در سلسلهي راويان حديث ثقه وجود نداشته باشد، لازم است تا نسبت به متن حديث دقت بيشتري كنيم. براي همين شخصيتهاي بزرگي از جمله شيخ طوسي، نجاشي و.. كتابهايي در رجال حديث نوشتهاند.پژوهه: اگر نسبت به ثقه بودن راوي اطمينان داشته باشيم، تا چه اندازه نسبت به قدرت فهم اين راوي اعتبار قائل هستيم؟دكتر مؤدب: فهم راوي مورد توجه است، اما عمدتاً وقتي از ثقه بودن او صحبت ميشود، به عنوان اين كه ناقل است و متني از نسل پيش از خود به نسل پس از خود انتقال ميدهد و همين كه متن را به درستي نقل كند، كاي است چون ما نميخواهيم مفهوم روايت را از او بپرسيم، تا ميزان فهم او را اندازهگيري كنيم، بلكه همين مقدار كه نسبت به راوي مطمئن باشيم، مطلبي را كه دريافته، به درستي به نسل بعد رسانده است، كفايت ميكند؛ گرچه ممكن است راوي فهم دقيقي از آن نداشته باشد. البته نقش راوياني كه نسبت به فهم دين و حديث دقت بيشتري داشتهاند مانند برخي از صحابه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ كه سئوالات بيشتري، از ائمه ـ عليهم السّلام ـ، ميپرسيدند در جاي خودش محفوظ است، اما در سلسلهي سند و رجال تنهاكافي است كه او ثقه و مورد تأييد باشد.
دانش ديگر از شاخههاي حديث، علم درايه است. نام ديگر آن، علم مصطلح الحديث ميباشد و به مجموعهي اصطلاحاتي باز ميگردد كه در مورد احاديث وجود دارد. محدثان، براي شناخت احاديث، در مورد سند و متن اصطلاحاتي را بيان كردهاند كه گوياي چگونگي روايت آن است. اين اصطلاحات فراوان ميباشند. شهيد ثاني از پيشتازان تبيين و تنويع آن اصطلاحات است و علماي معاصر، مانند مامقاني، بر آنها افزوده و آنها را تا حدود صد اصطلاح دانستهاند؛ مانند اين كه ميگويند حديث، مُسنِد است؛ يعني سلسله سند، از آغاز تا پايان، وجود دارد. به تعبير ديگر هر طبقهاي، در سلسلهي سند، نماينده دارد و سند متصل است يا گاهي حديث را منقطع ميگويند كه حديثي است كه يك طبقه از سلسلهاش مفقود ميباشد. از ديگر اصطلاحات رايج، «صحيح»، «حسن»، «موثق»، «ضعيف» و... ميباشند.محدثان بزرگي مانند مرحوم مجلسي، در كتاب مراه العقول تمام حديث كافي را از نظر اصطلاحات بررسي كرده و حديث صحيح آن را از غير آن جدا كرده است. بنابراين ارتباط رجال و درايه با حديث، تنگاتنگ است و باعث ميشود شناخت بيشتري از حديث پيدا بكنيم و بهره بيشتري بگيريم. علم ديگر، فقه الحديث است كه مربوط به شناخت متن و محتواي روايت است.دكتر رفيعي: بسياري از اين علوم كه اشاره كرديد، برخاسته از حديث و جايگاه آن هستند. من به پيشينهاي اشاره ميكنم؛ پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ طي 23 سال بياناتي را داشتند. پس از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، حوادث سقيفه و مسايل خلافت پيش آمد. در آن زمان كسي به نگارش احاديث نپرداخت و به دلايلي نگارش حديث را منع كردند. خليفه دوم رسماً اعلام كرد كه حق نداريد احايث پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را بنويسيد. ذكر دلايل اين امر را به پژوهشي ديگر موكول ميكنيم. اين جريان يك قرن طول كشيد.
جناب عمر و بن عبدالعزيز (سال 99ق، تقريباً يك قرن پس از هجرت پيغمبر) رسماً به برخي از افراد، از جمله ابوبكر حزمي و زهري نوشت برويد احاديث پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را جمع نماييد. خود شما قضاوت كنيد؛ امروز كسي حرفي ميزند و فردا يادش ميرود. يك قرن از هجرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ گذشته است؛ افراد ميخواهند حرفهاي پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را جمع كنند. برخي از صحابي كه از دنيا رفتهاند و بعضي پير شده و حافظهشان ضعيف گرديده است. عدهي ديگري هم در جامعه نيستند.
تازه اين كارها هم به دقت صورت نگرفته است. سالها طول كشيد تا نخستين منبع حديثي اهلسنت، موطأ مالك، (نيمه دوم قرن دوم) تدوين شد. پس از او صحاح سته را، در اهل سنت. داريم كه براي قرن دوم، سوم و اوايل قرن چهارم هستند كه به ترتيب صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ابي داود، سنن ابن ماجه و سنن ترمذي و نسائي كه از هجرت مربوط است. در ميان شيعه مسأله فرق ميكند؛ ما اعتقاد داريم احاديث از همان نخستين روزهاي حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نوشته شدهاند؛ مصحف حضرت زهرا ـ عليها السّلام ـ ، (كتاب جامعه به املاء رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و خط امام علي ـ عليه السّلام ـ )، اولين رساله اخلاقي كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با دست خودش به امام حسن ـ عليه السّلام ـ نوشته است و... نكتهي ديگر اين كه مسير حجيت حديث شيعه با اهلسنت فرق ميكند؛ آنها ميگويند 23 سال زمان حضور پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ملاك است و ما ميگوييم 273 سال (غير از غيبت صغرا و كبرا)؛ يعني تا سال 260 هجري: ما كلام ائمه معصوم ـ عليهم السّلام ـ را مانند كلام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ حجت ميدانيم.
به عبارت ديگر آنها وقتي ميگويند حجيت حديث، يعني حديث نبوي ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و ما ميگوييم حجيت حديث معصوم ـ عليهم السّلام ـ . در اين صورت 5/2 قرن جلو ميآييم. از زمان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ تا زمان امام عسكري ـ عليه السّلام ـ بزرگان شيعه نزديك به چهارصد كتاب نوشتهاند كه به اصول اربعمأئه معروف است. اولين آثار مكتوب و موجود، در ميان شيعه، كتب اربعه است. با اين كه كافي مربوط به قرن سوم ميباشد، ولي اعبتارش بيش از موطأ مالك است كه به قرن دوم بر ميگردد، چون موطأ مالك حدود 150 سال با پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فاصله دارد.
از سوي ديگر، كليني كتاب خود را در زمان غيبت صغرا نوشت كه فاصلهاش تا زمان رحلت امام عسكري ـ عليه السّلام ـ اندك است. پس از آن كه ما به نوشتن حديث مشغول ميشويم دانشمندان به اين فكر افتادند كه اين احاديث بايد دستهبندي بشوند و با توجه به جعل حديث و ساير خطرات روي آنها كار صورت گيرد. بدين ترتيب علوم ديگر، مانند علم درايه شكل گرفت؛ ما نياز داريم احاديث را، از نظر جايگاه، بشناسيم؛ بالاخره همه اين ها مساوي نيستند؛ يك حديث كه همه راويان آن معتمدند بايد با حديث ضعيف و مجهول فرق كند. نخستين كسي كه در علم درايه كتاب نوشت، قاضي رامهرمزي است كه در سال 360ق رحلت نمود. نام كتاب وي المحدث الفاضل بين الراوي و الواعي ميباشد كه در قرن چهارم تأليف گرديد. كتاب بعدي توسط حاكم نيشابوري نوشته شد و به هزار سال پيش بر ميگردد.
ايشان در قرن پنجم فوت كرد و كتابش معرفه علوم الحديث نام دارد. خطيب بغدادي كتاب بعدي را به نام الكفايه في علم الروايه نوشت. بعدها اين كتاب براي ساير نگارشها مرجع شد. همين كتاب را به چند گونه (شعر، شرح و...) نوشتهاند. دهها كتاب ديگر تا به امروز در ميان اهل سنت نوشته شده است. اولين كتاب شيعه را سيد بن طاووس (جمال الدين احمد بن موسي بن طاووس) در قرن پنجم و ششم هجري نوشته است. كتاب ديگري كه بعد از ايشان مكتوب شد، كتاب شهيد ثاني است؛ البدايه في علم الدرايه. بعد از ايشان فرزندشان، صاحب معالم، كتابي به نام منتقي الجمان دارد.
سپس پدر شيخ بهايي، حسين بن عبدالصمد، ميرداماد و ديگران آثاري را در مصطلح الحديث يا درايه نوشتند. بهترين كتابي كه بيين شيعه مطرح ميباشد مقباس الهدايه مامقاني است كه در قرن چهاردهم نوشته شده و خلاصهاي از علم درايه ميباشد. در اين جا طبيعتاً بحث رجال پيش ميآيد تا سلسله سند حديث بررسي شود. در ميان شيعه اصول سته وجود دارند از 1. برقي؛ 2. كشّي؛ 3. نجاشي؛ 4. شيخ طوسي و ابن غضائري. كتابهاي ديگري هم نوشته شده است.
در ميان اهل سنت نيز كتابهاي متعددي نوشته شدهاست؛ مانند تاريخ كبير و تاريخ صغير بخاري، الكني و الالقاب دولابي (م320) و الجرح التعديل رازي (م327). در همين زمان علوم ديگري مانند غريب الحديث، كه يكي از علوم مرتبط با حديث ميباشد، شكل گرفت. بعضي تصميم گرفتند الفاظ سنگين حديث را توضيح دهند. بنابراين كتب متعددي در اين زمينه نوشته شد. اولين كتاب از ابو عبيده معمر بن مثني است (م210ق). از قويترين كتب در اين زمينه، كتاب ابو عبيد قاسم بن سلام ميباشد (م224ق) كه تأليف آن چهل سال به طول انجاميد. وي تتبع جامع و تامي داشته است، كتب ديگري در موضوع غريب الحديث از ابن قتيبه دينوري (م276)، خطابي (م388)، هروي (م401)، زمخشري (م538) و... داريم.پژوهه: حديث پژوهي، درميان شيعه و اهلسنت، تفاوتهاي اين دو و تعامل آنها را چگونه ارزيابي ميكنيد؟دكتر رفيعي: تفاوت حديث، در ميان شيعه و اهلسنت. در چند منظر است:منظر اول در نگارش حديث است كه بحث تاريخي دارد. ما معتقديم كه حديث پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ از همان اول تدوين شده؛ حضرت ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ توصيه به نگارش كردهاند و كساني از قبيل حضرت علي ـ عليه السّلام ـ سلمان، اباذر و... كتاب حديث داشتند. خزانهدار امام علي ـ عليه السّلام ـ ، ابو رافع، فرمايشات حضرت امير ـ عليه السّلام ـ را مينوشت. فرزندان ابورافع نيز نگارش حديث داشتهاند.بسياري از شاگردان امام صادق ـ عليه السّلام ـ هم حديث مينوشتند. اين مقدمه شكلگيري كتب اربعه شد. در ميان اهلسنت چنين نيست؛ نزديك به يك قرن منع نگارش حديث بود. بعد، اجازه نگارش حديث، در اوايل قرن دوم، صادر شد.تفاوت دوم بحث حجيت حديث است. ما معتقديم فرمايشات معصومان ـ عليهم السّلام ـ ماند فرمايشات خود حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، حجت است. اگر حديثي به امام رضا ـ عليه السّلام ـ رسيد، مانند اين است كه به خود حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ رسيده است. ما، از امام رضا ـ عليه السّلام ـ تا پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به دنبال سند نميگرديم. همين كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «قال نبي...» براي ما حجت ميباشد، هر چند دويست سال فاصله است. اگر هم نفرمايند، فرمايش خودشان هم براي ما حجت ميباشد. ائمه ما ـ عليهم السّلام ـ معصوم بودند. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بر اساس حديث ثقلين و احاديث ديگر، فرمايشات اينها را حجت دانسته است.در مقابل، اهلسنت اين تعامل را با حديث ندارند و تنها فرمايشات پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را حجت ميدانند.تفاوت سوم راجع به صحابي است؛ اهل سنت صحابي با ايماني را كه از دنيا رفتهاند، عادل ميدانند و سخن طيف عظيم صحابي كه بالغ بر صد هزار هستند، حجت تلقي ميكنند. ما اين حجت را قبول نداريم. مسايل دنيوي و مادي، عقل و منطق نميپذيرد كه اين همه آدم هر چه ميگويند، درست باشد.با همه اين تفاوتها بين شيعه و سني، مشتركات فراواني، به ويژه در ابواب اخلاقي و اعتقادي، وجود دارد؛ مرحوم فيروز آبادي فضايل اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ را از كتب اهلسنت بيرون آورده است. نسائي، از علماي بزرگ اهل سنت، كتابي در فضايل امام علي ـ عليه السّلام ـ دارد. سيوطي كتابي در فضايل حضرت زهرا ـ عليها السّلام ـ به نام الثغور الباسمه في فضائل فاطمه ـ عليها السّلام ـ نوشته است. ابن عساكر چند جلد كتاب در مورد فضايل علي ـ عليه السّلام ـ دارد؛ يعني در بسياري از مطالبي كه در منابع شيعه و سني، به ويژه منابع اوليه وجود دارند، مشتركات فراواني به چشم ميخورد. در احكام نيز مشتركاتي وجود دارد. اين تعامل، موجب وحدت و نزديكي مسلمانان ميشوند. ما نيز مانند اهلسنت، حرف پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را حجت ميدانيم و سيره و تاريخ پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را نوشتهايم. همچنين در مباحث توحيد، عدل، معاد و... مشتركات فراواني و جود دارد كه ميتوان، در تعامل، مورد توجه قرار دارد.دكتر مؤدب: حديث پژوهي در ميان فريقين، از آغاز تا كنون، وجود داشته است. هر دو فريقين، نسبت به حديث و پژوهش در آن، اهتمام داشتهاند و بسيار تلاش ميكردند كه احاديث را سالم نگه دارند تا به نسلهاي بعد برسانند. با اين حال تفاوتهايي در نگاه به متن حديث و چگونگي آنها، بين فريقين وجود دارد. اصولاً بين فريقين، در تاريح حديث، رجال و درايه الحديث و... تفاوتهايي وجود دارد. به خاطر همين تفاوتها نگاه ويژهاي هم نسبت به حديث وجود دارد. براي نمونه، از نظر اهل سنت، تاريخ حديث در قرن اول محدوديتي در نگارش داشته است. در قرن دوم، به تبيين و نگارش آن مشغول شدهاند. از اين رو پيامدهاي ويژهاي را در مورد حديث به همراه آورده است. همچنين حديث، در مرحله نخست، از ديدگاه عالمان اهلسنت، هر چيزي است كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميگويد و شامل كلامي از صحابه كه به آنها ختم ميگردد، ميشود. به تعبيري، آنها براي صحابه هم جايگاه ويژهاي قائلاند و كلام آنها را حديث ميدانند.
از اين رو معتقدند كه اگر به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ متصل نشد باز هم مورد اعتماد است، در حالي كه از نظر شيعه كلام صحابه، به عنوان اين كه صحابه هستند، نميتواند حديث تلقي شود. از نظر شيعه، كلام كسي حديث است كه معصوم باشد. از نظر شيعه، معصومان بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، دوازده امام ـ عليهم السّلام ـ هستند و تنها كلام آنها، به ضميمه حضرت فاطمه زهرا ـ عليها السّلام ـ حجت است. البته هر يك از اين ديدگاهها مبانياي دارند كه بايد در جاي خودش به آنها پرداخته شود. هر يك از فريقين نيز از احاديث مشترك ديگري، بهره ميبرند، گرچه كه شيعه، ارزشمندي احاديثي را كه راويان آن اهل سنت و در رجال شيعه، توثيق شده باشند، موثق ميداند.پژوهه: رابطه و نسبت ميان قرآن و سنت، از ديدگاه فريقين، چگونه است؟ مشخصاً مباحثي چون عرضه روايات به قرآن، از منظر عالمان هر دو فرقه، چه جايگاهي دارند؟دكتر رفيعي: يكي از بحثهاي مورد توجه. بحث نقد حديث است كه از دو جهت قابل نقد ميباشد:1. از جهت سندي كه در علم رجال بحث و تعريف شده است؛2. از جهت متن: قطع نظر از سند، براي نقد حديث چطور ميشود از متن استفاده كرد؟بعضي از افراد پنج معيار، برخي هفت و بعضي ديگر، مانند ابن جوزي، شانزده معيار را گفتهاند. آقاي سبحاني، در كتاب الحديث النبوي بين الروايه و الدرايه پنج معيار را آورده است. در كتاب وضع حديث، به مناسبت بحث تشخيص احاديث موضوعه هفت معيار را آوردهايم. بيشتر اينها جزو معيارهاي مشترك فريقين هستند. معياري را، كه همه قبول دارند، خود قرآن است؛ چنانچه حديث با قرآن سازش نداشته باشد، پذيرفته نيست. البته در اينجا دو مطلب قابل تأمل است: يكي حجيت اين مبنا كه ميتوان به كتاب كافي، باب كتاب الحجه مراجعه كرد: «اگر حديثي از ما شنيديد كه قرآن را تصديق نميكند، باطل است». ديگر اين كه مراد از نقد حديث با قرآن چيست؟ دو برداشت به نظر ميرسد:1. تباين كلي: گاهي حديث با قرآن تباين كلي دارد؛ براي نمونه، قرآن ميفرمايد كسي كه قتل غير عمد انجام دهد بايد ديه بدهد، اما فرض بگيريد حديث ميگويد بايد اعدام بشود؛ اين دو تباين دارند: (مراجعه كنيد تلخيص مقباس المدريه علي اكبر غفاري مقاله فقه الحديث) گرچه حديث صحيح السند باشد.2. مخالفت با روح حاكم بر آيات قرآن: اين را شهيد صدر در كتاب بحوث في علم اصول مطرح ميكند؛ اگر حديثي بود كه با روح آيات قرآن تعارض دارد، نميتوانيم بپذيريم. فرض كنيد روايت داريم چند گروه وارد بهشت نميشوند. اين با روح حاكم در قرآن كه ميفرمايد: «من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلننجينه حياه طيبه» و «ان اكرمكم عندالله اتقيكم»، منافات دارد. دو راه داريم: بايد بگوييم مربوط به جريان خاصي است يا اين كه با توجه به اين معيار، نپذيريم.پژوهه: ممكن است بسياري از احاديث به لحاظ معنايي با بعضي از آيات قرآن مخالف باشند در حالي كه اين مخالفت به نحو تباين كلي نيست. احراز اين مخالفت به متدي نيازمند است. حجيت اين نوع متدها تا چه اندازهاي ميتواند براي ما محرز باشد؟دكتر رفيعي: البته اين فرمايش باعث شد كه به نكتهاي اشاره كنم؛ شاخهاي از علم حديث، فقه الحديث است. همان طور كه قرآن تفسير دارد، حديث هم تفسير ميخواهد. چرا كه فهم حديث نيز مشكل است. كتاب معاني الاخبار، شيخ صدوق توضيح روايات است. يا مراه العقول شرح كافي به عنوان تفسير حديث ميباشد.
طبعاً ممكن است كسي بگويد حديثي با قرآن و عقل منافات دارد؛ مانند ابن جوزي كه بسياري از احاديث را رد كرده در صورتي كه هيچ استبعادي در آنها نيست يا مثلاً كسي بگويد فلان حديث با علم روز جور در نميآيد. براي نمونه، روايت داريم كه يكي خدمت معصوم ـ عليه السّلام ـ آمد و سئوال كرد: «آيا ميشود خداوند جهان را در درون تخم مرغ قرار دهد، بدون اين كه تخم مرغ بزرگ بشود؟» امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: «بله. مگر خداوند تمام عالم را در چشم كوچك شما قرار نداده است؟» او هم قانع شد. مرحوم سيد مرتضي ميگويد كه پذيرش اين روايت مشكل است، چون منتهي به تناقض ميشود. بعضي بزرگان در جواب سيد گفتهاند كه امام ـ عليه السّلام ـ با توجه به فهم مخاطب جواب داده است، در عين اين كه پاسخ غلط نيست.كتاب الاخبار الدخيله علامه تستري، احاديثي را با معيارتاريخ جعلي شمرده است. بعضي گفتهاند اين طور نيست؛ ممكن است بگوييم نقل تاريخي درست است اما اسمي در نقل اشتباه شده است؛ اگر بخواهيم اين طور رفتار كنيم، روايات خيلي محدود ميشوند. نمونه ديگر؛ روايت است كه عالم روي شاخ گاو ميباشد. برخي اين حديث را جعلي شمرده و قبول ندارند. ممكن استب گوييم منظورش اين است كه عالم به پشيزي نميارزد يا مراد مطلبي است كه ما متوجه نميشويم. تا جايي كه ممكن است، نبايد حديث را رد كرد و يا با اندك استبعادي حكم به جعلي بودن آن نمود.پژوهه: پس در مجموع در حديث پژوهي خودمان، ميتوانيم به زبان و گويش معصوم ـ عليهم السّلام ـ برسيم، ولي در بعضي از جاها نياز به تأويل داريم، چرا كه زبان معصوم ـ عليهم السّلام ـ است.دكتر رفيعي: بسياري از احاديث در اين جايگاه قرار دارند. بسياري از رواياتي كه امروزه متأخرين ضعيف ميپندارند، در نظر متقدمين صحيح بوده است. از اين دسته احاديث در كتب اربعه نادر است كه بگوييم مشمول نقد قرار بگيرد. اين معيارها بيشتر در مجامع روايي مانند بحار، كه نويسنده در مقام جمع آوري صرف بود، مطرح هستند.معناي اين معيارها اين طور نيست كه تك تك روايات را داخل آنها ببريم. بايد به فهم حديث، فهم مخاطب و مجموع آنها توجه كرد و تا آن جا كه ميشود، حكم به طرد و نفي ننمود.دكتر مؤدب: رابطه سنت، با آيات قرآن مجيد از نظر مفسران، به شكلهاي گوناگوني بيان شده است. به نظر بنده رابطه آنها همان رابطهاي است كه در حديث ثقلين آمده است؛ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در اين روايات ميفرمايد كه من پس از خود دو چيز را در بين شما قرار ميدهم: 1. كتاب خدا؛ 2. عترت. بر اساس اين روايت كتاب خدا، ارزشمند، معتبر و مستقل ميباشد و نيز حديث از جايگاه بالايي برخوردار است، با اين تفاوت كه قرآن، ثقل اكبر است و حديث، ثقل اصغر، قرآن، منشأ و محور است و حديث، اعتبار خود را از قرآن ميگيرد. به همين دليل حديث بايد بر قرآن عرضه شود و نه عكس آن. قرآن، كه متني ثابت است، محور و معيار احاديثي ميباشد كه ممكن است نادرست باشند و ملاكي براي صحت حديث ميباشد. در روايات، از امام صادق ـ عليه السّلام ـ و ديگر امامان ـ عليهم السّلام ـ ، به اين نكته اشاره شده كه هر حديثي كه با قرآن مخالفت دارد، زخرف است؛ يعني آن چيزي كه زينت شده ولي از درون سست است.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين روايت تبيين ميكند كه قرآن معيار است و حديث بايد بر قرآن عرضه شود. همچنين هر حديثي كه با قرآن ناسازگار بود، بايد آن را طرد كرد. بنابراين قرآن، محور است و سنت، جايگاه خود را در مدار قرآن پيدا ميكند. البته حجيت سنت است از راههاي ديگر نيز قابل اثبات است. ابتدا بايد آيات را بشناسيم؛ از طريق آن با روايات آشنا شويم؛ سنت را بر قرآن عرضه كنيم و ناخالصيهاي احتمالي آن را مشخص نماييم.پژوهه: باتوجه به پاسخ پرسش اول، بسياري از احاديث به موضوعات خردتر مباحث پرداخته است. در حقيقت آنچه از حديث بر ميگيريم، در قرآن نيست، به خاطر اين كه قرآن كليات را بيان كرده است. در چنين مواردي ملاك موافقت يا مخالفت حديث را چگونه ميتوانيم احراز كنيم؟دكتر مؤدب: در مواردي حديث به جزئياتي پرداخته كه در قرآن نيستند (مانند تعداد ركعتهاي نماز، جزئيات زكات، روزه و...). براي احراز اين احاديث راه حل ديگري وجود دارد؛ در آن، موارد احاديث مشكوك را بر احاديث قطعي عرضه ميكنند؛ به عبارت ديگر عرضهي خبرهاي واحد بر اخبار متواتر يا عرضه رواياتي كه از نظ سند اشكال دارند بر رواياتي كه ازنظر سند بياشكال هستند.بحث عرضه، اقسامي دارد: بخشي، عرضه بر قرآن است؛ قسمتي عرضه بر احاديث ميباشدو گروهي، عرضه بر عقل است. هر كدام در حوزه خودش ملاكي دارد؛ يعني در صورت امكان ابتدا بايد بر قرآن و بعد به راههاي ديگر رجوع كنيم. براي همين شيخ طوسي و ديگر بزرگان، در ملاك ارزيابي هر حديث كه موافق قرآن، سنت معتبر، روايات متواتر نبود، ملاك هايي ديگر را تنظيم كردند تا همچنان بتوانيم احاديث را، در مقام عرضه، ارزيابي كنيم؛ ضمن اين كه براي عرضهي احاديث تنها از عرضه كمك نميگيريم؛ ميتوانيم از راههاي شناخت سند، بررسيهاي متني و فقه الحديث بهره بگيريم؛ نشانه درستي يا نادرستي را در احاديث پيدا كنيم و بر اساس آنها به مراحل بعدي تحقيق ادامه دهيم.پژوهه: ديدگاه افراطي درباره حديث، همچون ديدگاه اهل حديث در ميان اهل سنت و اخباريگري را در شيعه چگونه ارزيابي ميكنيد؟دكتر مؤدب: يكي از مباحثي كه به تاريخ حديث باز ميگردد، شكل گيري گروهي است به نام اهل الحديث يا حشويه، در ميان اهل سنت. يا اخباريگري، در ميان شيعه. هر دو گروه در موارد حديث افراط كردند. به تعبير ديگر قرآن را، فراموش كردهاند؛ از آن كمتر بهره گرفتهاند؛ بيشتر به سراغ حديث رفتهاند؛ در بهره از حديث، از هر حديثي كمك گرفتهاند؛ خوب و بد آن را از يكديگر جدا نكردهاند؛ در عمل به حديث، بررسيهاي سندي و متني را مورد توجه جدي قرار ندادند و هر چه را كه در كتابهاي حديثي، ذكر شده بود به نام حديث از آن ياد شده بود، حجت دانستند.
اين گروه افراطي دچار اشكالات فراواني شدند، زيرا عمل به تمام احاديث، با توجه به سابقه آفاتي كه به حديث راه يافته بود، كار را مشكل كرد. بدين ترتيب دچار تضاد در عمل شدند، زيرا در موضوعي گاهي دو حديث متناقض وجود داشت و نميدانستند چه كار كنند. اين ديدگه افراطي طولي نكشيد و رو به افول نهاد. اگر چه در مقاطعي (قرن دوم تا يازدهم) رشدي داشته، ولي سپس رو به افول بوده است. در ميان شيعه، بيشتر اخباريها رشد كردهاند. نگاه آنها در فهم مسايل ديني بيشتر بر حديث بود و از ديگر منابع مانند قرآن، عقل و... غافل شدند. حتي غفلت كردند كه در متن احاديث اهتمام بر قرآن، عقل و... آمده بود. اين تفكر، واكنشي در برابرگروهي بود كه اهتمام فراواني به قرآن دادند؛ از حديث غفلت كردند و جايگاهي براي حديث قائل نبودند. ميدانيد كه هميشه، از آغاز كه قرآن و حديث شكل گرفت، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ توصيههاي فراواني داشتند كه اين دو در كنار هم باشند. با اين حال گروهي فقط اهل قرآن و از حديث غافل شدند.
امروزه اين تفكر، در برخي از كشورها، وجود دارد؛ گروهي كه خود را قرآنيون ميدانند و در برابر آنها، گروهي اهل حديث شدند، در حالي كه هر دو راه افراطي رفتهاند. از سوي ديگر از نظر شيخ طوسي و... راه صحيح آن بود كه از قرآن و حديث كمك بگيريم، زيرا دو بالي بوند كه در كنار هم تعادل ايجاد ميكردند. حديث، مبين قرآن است. خداوند نيز ميفرمايد كه قرآن، اصل و حديث، شرح بر قرآن است. الحمد الله سستي اين تفكرات روشن شده و ديگر كمتر كسي به سوي افراطيگري ميرود.پژوهه: محدوديت و مشكلات حديث پژوهي، در روزگار ما چيست؟دكتر رفيعي: به نظر بنده توجه طلاب و دانشجويان به حديث، اندك و جنبي است. از طرفي عطف دو رشتهي علوم قرآن و حديث به همديگر باعث ذبح حديث شده است. فارغ التحصيلان اين رشته مداركي تحت عنوان علوم قرآن و حديث ميگيرند، ولي اطلاعات چنداني از حديث ندارند. از سوي ديگر، حديث. در حوزه علميه، جايگاه گذشته خود را ندارد. در گذشته، بزرگان در نقل و بيان حديث مقيد بودند اجازه نقل حديث داشته باشند. امروزه ـ متأسفانه ـ اين معيار در جامعه ضعيف شده است. هر كسي، با اطلاعات مختصري از روايات، دست به پژوهش، نقل و توضيح حديث ميزند. اين گونه فعاليتها نيازمند پيشينههاي علمي قوي و فهم و درك حديث است. بنابراين درخواست اوليه، از متصديان مركز جهاني، اين است كه توجه بيشتري به وضع حديث پژوهي داشته باشند. با اين حال، در مجموعهي دار الحديث و دانشگاه حديث، كارهايي در حال انجام است در مركز جهاني نيز، درمقطع كارشناسي ارشد، حديث را از علوم قرآني جدا كردهاند. بنده عقيده دارم كه حديث بايد به رشتههاي مختلفي تقسيمن شود: موضوع شناسي، نقد شناسي، غريب الحديث، جرح و تعديل حديث و...بسياري از طلاب نياز دارند كه يك دور سفينه البحار را مباحثه كنند. اين، كليد بحار است. بعضي از بزرگان ما بحار را مباحثه ميكردند. امروزه، درميان اهلسنت، دانش پژوهاني كه درس ميخوانند، صحيح بخاري را مباحثه ميكنند. اين امر بايد مورد توجه قرار گيرد. يكي از محدوديتها و مشكلاتي كه در حديث پژوهي وجود دارد، نهادينه نشدن اين درس، در حوزهي علميه، است.حديث پژوهي بايد از علوم قرآني جدا شود، دانشگاههاي حديثي بايد بيشتر بشوند. نكته ديگر اين است كه محدوديتها و مشكلات فهم حديث و اعتبار حديث نسبت به بعضي از علوم ديگر است؛ از سند آيات در قرآن بحث نميكنيد و قبول داريد، ولي در حديث بحث وضع حديث را داريم. متأسفانه با اين كه بحث بسيار مهمي است، ولي در مورد آن كم كار شده است. دهها كتاب در ميان اهل سن، در اين باره نوشته شده است، چون آنها به درد بيشتر مبتلا بودهاند و ما كمتر. در ميان شيعه نيز كتابهايي نوشته شده است، ولي بايد به صورت مستقل كار شود: پالايش روايات جعلي و معرفي دروغ پردازان و شگردهاي آنان، معيارهاي تشخيص حديث جعلي و...ما در روايات براي كارهاي اندك، موضوع نقل ثواب گزاف داريم. كساني بودهاند كه در اين زمينه احاديثي راجعل كردهاند. بايد مبناي درست حديث را براي مردم بگوييم؛ تا زماني كه نماز نخواني و گناه ميكني، گريه بر امام حسين ـ عليه السّلام ـ ارزشي ندارد. براي نمونه، روايت داريم كه اگر كسي خربزه بخورد، خداوند گناهش را ميآمرزد! چه ارتباط بين اين دو وجود دارد؟ بنياميه كه روي كار ميآيد، درباره شهرهايي كه محل خلافت آنها ميباشد، جعل حديث صورت ميگيرد؛ بنيعباس كه ميآيند شهرهاي ديگري قداست يافت و دربارهاش حديث وضع ميشود.
ابو حنيفه ميآيد، در فضايل او، حديث جعل ميشود؛ شافعي ميآيد، حديث، در مذمت ابو حنيفه جعل ميگردد؛ بني عباس روي كار ميآيد روايت، در مذمت بنياميه ساخته ميشود و... . داستانهاي جعلي بسياري در روايات وارد شده است. اسرائيليات، در تفاسير وارد شدهاند؛ مطالبي كه پايگاه آن يهودي است. يك نمونه آن افسانه غرانيق است كه منشأ كتاب سلمان رشدي شد.مشكل ديگر، فهم حديث است. امروز بايد افرادي داشته باشيم كه در حوزه فقه الحديث بگويند.براي نمونه، «طلب العلم فريضه علي كل مسلم»، كه همه جا نقل ميشود، چه علمي را ميگويد؟ مراد از فريضه چيست؟ آيا ارشادي است يا الزامي؟ مراد از مسلم چيست؟ فهم همين حديث ساده بسيار مشكل است. البته اين كار در درس خارج در روايات فقهي صورت ميگيرد. با اين حال بايد دروس توضيح روايات، وسايل الشيعه، اصول كافي و... گذاشته شود.دكتر مؤدب: به حمدالله در روزگار ما ـ چه در حوزههاي علميه شيعه و چه در مراكز اهل سنت ـ حديث از رشد و پژوهش بيشتري برخوردار شده است. با اين حال آن چه ميتوان به عنوان مشكل ياد كرد، عدم وجود گروههاي تخصصي هستند كه اگر به صورت كامل شكل بگيرند؛ به صورت گروهي و مشترك فعاليت نمايند و عالمان متخصص، در مراكز تخصصي در حوزه حديث با آگاهيهاي بيشتري فعاليت كنند، كار بهتر خواهد شد؛ كارهاي تدوين شده فعلي نيز گرچه ارزشمند است، ولي اگر در قالب گروهي متخصص انجام شود، به يقين بهتر خواهد بود.كارهاي گروهي كم است و گروههايي كه بتوانند همديگر را تكميل نمايند و در ارتباط با همكاريهاي حديثي انجام دهند، اندك ميباشند. اگر مديريت واحدي باشد و كار دقيقتر تقسيم شود، نتايج بهتري خواهد داشت. در مراكز اهل سنت نيز كار گروهي درباره حديث بيشتر شده است؛ به ويژه احاديث شيعه نيز در بين آنها بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. به تعبير ديگر، آنها جايگاه اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ و صحابه را نسبت به حديث مورد توجه قرار دادهاند و تحقيقات بيشتري صورت گرفته است. از ديگر مشكلات، نبود كتابخانههاي تخصصي كاملتر در حوزه حديث شناسي وكمبود رشتههاي حديثي، در مركز آموزشي است.پژوهه: چگونه ميتوان از احاديث در طراحي نظامهاي كلان اجتماعي، سياسي و اقتصادي استفاده كرد؟دكتر مؤدب: اگر احاديث، با كمك آيات قرآن، به صورت موضوعي مورد تحليل قرار بگيرند، ميتوانند در نظامهاي كلان اجتماعي، سياسي و اقتصادي استفاده شوند. به تعبير ديگر همان طور كه قرآن، تفسير موضوعي شده، حديث نيز بايد، به صورت موضوعي، مورد تفسير قرار بگيرد. اگر احاديث، به صورت موضوعي، گردآوري شوند؛ كاستي آنها دور گردد؛ طبقهبندي شوند و با كمك آيات از آنها مفهوم سازي گردد، قطعاً ميتوانند نظامهاي بزرگ اجتماعي را شكل دهند. در پنجاه سال اخير حركت علماي اسلام در اين جهت بيشتر صورت گرفته است؛ احاديث را مورد بررسي قرار ميدهند و موضوعبندي ميكنند.پژوهه: ديدگاههاي مستشرقان در مورد احاديث چيست؟
فعاليتها و تحقيقات آنان، در اين مورد چه كمكي به مسلمانان كرده است؟دكتر مؤدب: يكي از مهمترين حوزههاي مباحث حديث شناسي، بررسي مستشرقان است. زيرا امروزه بيش از دو هزار مستشرق وجود دارند كه در مورد دين اسلام مطالعات دارند. قسمتي از مطالعات آنها در مورد حديث است و با مطالعه احاديث، اظهار نظرهايي كردهاند. خيلي به جاست كه رابطهي نزديكتري با مستشرقان داشته باشيم؛ با آنان تعامل فكري بنماييم و مصادر و منابع جديد را در اختيار آنها بگذاريم. برخي از نظريات آنها درباره شيعه، ناپخته است، چرا كه از احاديث ناب ما كمتر اطلاع دارند و بسا انديشههاي اهل سنت را به همه مسلمانان تعميم دهند. براي نمونه، روايات ما را طور ديگري تفسير و تحليل ميكنند. اين امر ناشي از اطلاعات كم آنها نسبت به احاديث ماست فعاليت آنها هم سبب حوزههاي جديد در مورد مطالعات حديثي است.پژوهه: بسيار متشكريم كه به روشن شدن برخي از مباحث كمك كرديد.حجج الاسلام دكتر مؤدب و دكتر رفيعي_ دو ماهنامه پژوهه، شماره 9، سال 1383.