آيا آيه «لا اكراه في الدين» با آيات ديگر قرآن كه حكم قصاص و تازيانه و... را مطرح مي‌كند، در تناقض نيست؟ - پرسش: آيا آيه «لا اكراه في الدين» با آيات ديگر قرآن كه حكم قصاص و تازيانه و... را مطرح مي‌كند، در تناقض نيست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرسش: آيا آيه «لا اكراه في الدين» با آيات ديگر قرآن كه حكم قصاص و تازيانه و... را مطرح مي‌كند، در تناقض نيست؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا آيه «لا اكراه في الدين» با آيات ديگر قرآن كه حكم قصاص و تازيانه و... را مطرح مي‌كند، در تناقض نيست؟

پاسخ

دربارة اين مطلب كه آية مباركه (لا اكراه في الدين) هيچ گونه تناقضي با آيات الاحكام نظير آية قصاص و آياتي كه حدود و اجراي احكام را بيان كرده ندارد، بايد گفت:

اولاً

محور آيه يا دشده با آيات الاحكام فرق دارد چون محور آية عدم اكراه در دين، اصل پذيرش دين است و معنايش آن است كه چون پذيرش دين و اعتقاد به معارف ديني مربوط به قلب است و هرگز نمي تواند كسي را با اجبار به پذيرش قلبي دين ملزم كرد. اما آيات مربوط به قصاص و حدود دربارة احكام عملي و اجراي قوانين ديني است و ربطي به پذيرش قلبي انسان ندارد بنابراين چون محور آن دو دسته آيات متفاوت است تناقضي ميان آنها پديد نمي‎آيد. چون تناقضي ميان دو قضيه و يا دو حكم و دستور، شرايط متعدد دارد از جمله اگر دو حكم و دستور مخالف هم دربارة يك موضوع و محور واحدي صادر شود شبهه تناقض پديد خواهد آمد، اما در آيات ياد شده محورهاي آيات مختلف است لذا هرگز توهم تناقضي ميان آنها به وجود نمي‎آيد.

ثانياً

احكام و قوانين جزائي اسلام نظير قصاص و حدود و امثال آن براي تأمين امنيت جان، مال، اخلاق، آبرو، شرافت و كرامت انسان‎ها از طرف خداوند وضع شده است، لذا منافات با آياتي كه ناظر به عدم اكراه اصل اعتقاد به دين و پذيرش دين است ندارد.[1]

ثالثاً

براي نزديك شدن مطلب به ذهن مي‎توان اين مثال را ذكر كرد. مثلاً مردم در رأي دادن به قانون اساسي و يا قوانين ديگر آزاد هستند و مي‎توانند به آن رأي بدهند و يا رأي ندهند اما وقتي رأي دادند و آن قانون را به عنوان يك برنامه و سيستم اداري جامعه پذيرفتند بايد همگان برابر آن عمل كنند و هيچ كسي حق ندرد با نقض قانون، امنيت و آسايش اجتماعي را به هم بزنند و اگر به هم زد، مجريان قانون فرد متخلف را مورد مؤاخذه قرار مي‎دهند و اين كار كاملاً عقلي و عقلايي است. گرچه مسئله دين و دستورهاي ديني حقيقتي فراتر از اين مثال است چون مربوط به حكم خدا و بنده است اما براي درك آن حقيقت اين مثال تا حدودي انسان را كمك مي‎كند.

رابعاً

اجراي احكام نظير قصاص و حدود از باب اجبار در پذيرش دين نيست تا با آية ياد شده منافات داشته باشد بلكه اسرار نهفته ديگر در آن وجود دارد مثلاً به عنوان نمونه يكي از اسرار اجراي قصاص و حدود آن است كه وقتي شخصي مرتكب خلاف و جنايت مي‎شود در واقع مرتكب گناه شده است و اجراي حدود الهي در واقع كفاره گناه او محسوب مي‎شود لذا در روايتي آمده: علي ـ عليه السّلام ـ زني را به خاطر عمل خلاف عفت رجم كرد، مردم بعد از رجم، آن زن را مورد لعن و نفرين قرار دادند و فرياد نفرين بر عليه او سر داده بودند. بعد از طرف حضرت به مردم اعلام شد:

يا ايها الناس ارفعوا السنتكم عنها فانه لا يقام حد الا كان كفارة ذلك الذنب كما يجزي الدين بالدين.[2]

يعني اي مردم زبان‎هاي خود را از نفرين بر او برداريد، زيرا اقامه حد بر او براي كفاره همان گناه او بود هم چنان كه دين با دَين اداء مي‎شود. بعد مردم ساكت شدند.

براي مطالعة بيشتر به منبع ذيل مراجعه شود:

1. ناصر مكارم، تفسير نمونه، ج 2، ص 278، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1379 ش.


[1] . علامه طباطبايي، الميزان، چاپ 1، ص 434، نشر مؤسسة الاعلمي للمطبوعات بيروت، 1403 ق.

[2] . صدوق، علل الشرايع، باب 325 حديث 15، ص 540، نشر مكتبة الداوري، قم.

/ 1