آقاي بازرگان درباره رابطه دين و سياست در حكومت چه تفكري داشت و موضع حضرت امام خميني در اين باره چه بود؟
پاسخ
از مهندس بازرگان دو اثر مهم كه نشانگر تفكر سياسي وي در خصوص رابطة دين و سياست مي باشد يكي «مرز بين ديانت و سياست» و ديگري مقاله «آخرت و خدا هدف بعثت انبياء» كه در مجلة كيان شمارة 28 به چاپ رسيد.ايشان در كتاب مرز دين و سياست ميگويد: اگر دين، سياست را ـ به فرض ـ رها نموده و كاري به كارش نداشته باشد، سياست دين را به هيچ وجه من الوجوه آزاد نخواهد گذاشت. بلكه برعكس هر قدر دين نسبت به سياست بياعتنايي نمايد، سياست در تمام شئون دين دخالت اساسي خواهد نمود.»[1] نيز مي گويد: «اگر دين سياست را در اختيار و امر خود نگيرد، سياست دين را مضمحل خواهد كرد يا در سلطه و اقتدار خود خواهد گرفت. جنگ بين اين دو، جنگ پيشروي و عقبنشيني يا مماشات و مسامحه و معامله نيست بلكه جنگ حيات و ممات يا بود و نبود است.»[2]او بعد ها در مقاله خود با صراحت مي گويد: تمام حرف ما اين است كه اگر به فرض يك حكومت ديني از همه جهت تمام و كمال به دست مؤمنان مخلص ناب تشكيل شد، آنچه نبايد اين حكومت و دولت بدان دست بزند و دخالت نمايد، دين و ايمان و اخلاق مردم است. چرا كه دولت يعني قدرت و زور، قدرت و زور در برابر تجاوز بيگانگان به كشور و ملت و يا تجاوز مردم به يكديگر ضروري است، اما در برابر عقيده و عشق و عبرت و رابطة انسان با خود و خدا يعني آزادي و تقرب، بسيار بي جا و نقض غرض است. اما عكس قضيه صحيح است. اگر دولت و حكومت حق، دين ساز و انسانساز نيست، انسان ديندار و خداپرست واقعي دولت حق ساز است.»[3].نيز او جهت اثبات تباين دين و سياست از خود دين استدلال مي كند و ميگويد: «قرآن كه ثمره و خلاصة دعوت و زبان رسالت است نه تنها سفارش و دستوري براي دنياي ما نميدهد، بلكه ما را ملامت ميكند كه چرا اين اندازه به دنيا ميپردازيد و آخرت را كه بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها ميكنيد:
«بل تؤثرون الحيوة الدنيا و الاخرة خيرٌ و ابقي»؛[4]
«كلّا بل تحبّون العاجلة و تذرون الاخرة».[5]در مقابل انديشه ها و صحبت هاي ايشان بايد گفت كه با توجه به اهتمام دين به مسأله حكومت جهت برقراري عدل و اجراي احكام الهي در جامعه بشري ـ نه تنها دين و سياست هيچ گونه تعارضي ندارد بلكه كمال هماهنگي را نيز دارد، چون حكومت مقدمه وصول به عدل و از اهرم هاي لازم براي آن است به همين خاطر وقتي كه عبدالله بن عباس بر امام علي - عليه السلام- وارد شد و امام را در حال تعمير كفش خود ديد امام به ابن عباس فرمود: اين كفش ها چقدر ارزش دارد؟ ابن عباس گفت: هيچ ارزشي ندارد! امام فرمود: به خدا قسم! (اين كفش ها) در نزد من از حكومت برشما، محبوب تر است مگر اين كه حقي را بر پاي دارم و يا از اجراي باطلي جلوگيري كنم.[6]ميبينيم كه امام، حكومت را به كلي مردود نميداند بلكه مطلوبيت ذاتي آن را رد ميكند و وسيله بودنش را براي احقاق حق و جلوگيري از اجراي باطل مقبول و مطلوب ميشمارد و در جاي ديگر جامعه را ناچار از حكومت و امير ميداند: «لابدّ للناس من اميرِ برٍّ او فاجرٍ»[7]. اما آنچه از ديدگاه قرآن كريم مذموم و مردود است دنياگرايي است نه دنياداري و اين دو مقوله با يكديگر ملازمه ندارند.[8]در دو آيهاي كه مهندس بازرگان براي اثبات مدعاي خود به آنها استدلال كرده است، دنياداري و حكومت مذمت نشده است، بلكه آنچه نكوهش شده است دنيا دوستي، دنياگرايي و دنياگزيني مي باشد مهندس بازرگان در پاسخ به اين سؤال كه اگر مسائل مربوط به حكومت و ادارة امور زندگي بشر و تأمين امنيت و رفاه و آسايش عمومي از اهداف نبوت نبوده است، پس اين همه احكام و دستورهايي كه در قرآن و اسلام در مورد زندگي فردي و اجتماعي وجود دارد چيست؟
با قبول اين مطلب ميگويد: «قرآن و رسالت پيامبران نسبت به امور دنيايي ما نه بيگانه است و نه بينظر و بياثر، آنچه از اين بابت عايد انسانها ميگردد، محصول فرعي محسوب ميشود و به طور ضمني به دست ميآيد. بدون آن كه اصل و اساس باشد يا به حساب هدف و بعثت و وظيفة دين گذارده شود؛ نه تنها وظيفة دين نيست بلكه همان طور كه ميدانيم شرط قبولي عبادات قصد قربت است، يعني اگر كسي وضو بگيرد و غسل كند كه پاكيزه باشد، براي معالجة چاقي و دفع سموم بدن روزه بگيرد يا به عنوان ورزش عضلات نماز بخواند و قصد قربت و نيت عبادت براي خداوند سبحان را نداشته باشد، آن نماز و روزه و غسل ها باطل است و ارزش اخروي و الهي ندارد.[9]در جواب بايد گفت كه در اسلام شرط قبولي واجبات تعبّدي قصد قربت است نه مطلق اعمال ديني. لذا در واجبات توصلي اگر درست انجام شون هر چند كه قصد قربت با آن همراه نباشد، عمل پذيرفته و تكليف ساقط ميشود. مانند غسل دادن ميت مسلمان يا ساير واجبات او را انجام دادن. «حكومت نيز اگر چه يك واجب ديني است اما از واجبات توصلي است نه تعبدي، بنابراين شرط نبودن قصد قربت در انجام كارهاي حكومتي، دليل بر غيرديني بودن آن نيست.»[10]از مجموع نظرات مهندس بازرگان چنين به دست ميآيد كه وي ديانت را از سياست به صورت يك طرفه جدا ميداند، «زيرا وي سعي داشت دين را به نوعي خدمت گزار سياست نشان دهد و در هنگام نقد نظريه «دين براي جامعه يا دين براي دنياي بهتر» گفته است تفسير ما به معناي ضدّيت دين با دنيا نيست بلكه دين براي دنيا است و در ادامه از جدايي امامت و خلافت يا به تعبير بهتر مخالفت با ادغام و دين و سياست سخن گفته است.»[11]از اينجا اختلاف نظري و فكري امام خميني با بازرگان معلوم ميشود كه بازرگان تقريبا با توجه به انديشه و تفكر سياسياش كه در خصوص رابطه دين و سياست داشت، بيشتر سعي در ايجاد سنخيت ميان اسلام و مليت داشت به نوعي كه اجراي سياستهاي ناسيونال ـ ليبرال آسيب نبيند. وي در كتاب «انقلاب ايران در دو حركت» ميگويد: «هدف اتخاذي دولت موقت، خدمت به ايران از طريق اسلام و به دستور اسلام بود، در حالي كه آقاي خميني براي انقلاب و براي رسالت خود خدمت به اسلام از طريق ايران را اختيار كرده بود.[12]در حالي كه امام خميني همه چيز حتي خود و كشور را براي اسلام و حكومت اسلامي ميخواستند و حفظ آن را از اوجب واجبات ميدانستند و ايشان در ابتدا موضع خاصي نسبت به بازرگان نگرفتند كه شايد به اين دليل بوده كه بعد از تشكيل دولت موقت به رياست مهندس بازرگان امام سعي داشتند حتي المقدور ضعف هاي دولت او را پنهان نگه دارند تا شايد در فرصت پيش آمده آن را اصطلاح و هماهنگي لازم را با نيروهاي انقلابي و مردمي ايجاد نمايد. چنان كه امام در سخنراني خود در تاريخ 7/12/57 بيان داشتند كه مردم و بعضي گروهها نبايد دركار دولت كارشكني كنند.»[13] و ميخواستند در آن برهه از انقلاب قوت بيشتري به دولت بدهند و بقيه دستگاههاي قضايي، اجرايي و تقنيني را به همكاري به آن تشويق نمايند.اما وقتي بازرگان سعي داشت در پيشنويس قانون اساسي از قانون اساسي جمهوري فرانسه تبعيت كند و موارد اسلامي را در بسياري از اصول آن ناديده بگيرد، امام در سخنراني 21/12/57 از وي انتقاد كرد، و فرمودند:
«ضعيفيد آقا! وزارتخانهها باز همان صورت زمان طاغوت را دارند. ملت در اين غارها زندگي بكنند و شما در كاخهاي نخست وزيري و دادگستري و علما و طلاب بايد به شهرها و روستاها بروند و مردم را دعوت كنند كه به جمهوري اسلامي رأي دهند، زن ها بايد با حجاب به وزارت خانه بروند.»[14]بنابراين معلوم مي شود كه امام ابتدا سعي داشت در آن مقطع زماني جهت جلوگيري از هرج و مرج در امور كشور و ساماندهي نهادها و سازمانها و وزارت خانههاي دولت، از بازرگان پشتيباني كند ـ چنان كه كرد ـ اما وقتي امور سامان گرفت و احساس كردند بازرگان و همكارانش در دولت موقت به دنبال تبعيت از افكار و قوانين غربي هستند و اصول اسلامي را ناديده ميگيرند، عكس العمل نشان داند.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. دين و دولت، محمد سروش، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.2. ظهور و سقوط دولت موقت، احمد سميعي، تهران، علم، 1362.
[1] . بازرگان، مهدي، مرز ميان دين و سياست، تهران، شركت سهامي انتشار، 1341، ص 6 و 7.[2] . همان، ص 12 و 13.[3] . بازرگان، مهدي، آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء، مجله كيان، شماره 28، ص 46.[4] . اعلي، آيات 16 و 17.[5] . قيامت، آيات 20 و 21.[6] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 33.[7] . همان، خطبه 40.[8] . گلپايگاني، علي رباني، دين و دولت، ص 58.[9] . مقاله مهندس بازرگان، مجله كيان، شماره 28، صص 52 ـ 55.[10] . گلپايگاني، علي رباني، دين و دولت، ص 70.[11] . روزنامه عصر آزادگان، 21/11/1378.[12] . بازرگان، مهدي، انقلاب ايران در دو حركت، تهران، نهضت آزادي، 1373، ص 11.[13] . سميعي، احمد، ظهور و سقوط دولت موقت تهران، علم، 1362، ص 57.[14] . همان، ص 218.