آيا وجود ازلي نمي تواند محدود باشد چرا؟
توضيح دهيد.پاسخ
دو معنا از موجود ازلي مي تواند اراده شود:1. موجود ازلي، يعني موجودي كه در افق زمان هر چه به عقب برگرديم نتوانيم يك نقطة آغازي را برايش تصور كنيم. در مقابل اين معنا موجود «ابدي» است. يعني موجودي كه هر چه در افق زمان به جلو برويم نتوانيم براي او نهايتي تصور كنيم. اين معنا از «موجود ازلي» در اصطلاح متكلمين به «قديم» تعبير آورده مي شد - كه در مقابلش موجود «حادث» مي باشد. حادث يعني موجودي كه اگر در افق زمان به عقب برگرديم بتوانيم براي او نقطة آغاز پيدا كنيم.تذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه موجود مي تواند قديم زماني باشد و مي تواند حادث زماني باشد. اما لزومي ندارد كه حادث زماني از نظر نهايت هم محدود باشد. بلكه حادث زماني مي تواند ابدي باشد.ويژگي اين معنا آن است كه محدود بودن و محدود نبودن موجود قديم كاملاً وابسته به خود زمان است. يعني اگر در مورد زمان به اين نتيجه رسيديم كه محدود است، قديم زماني هم محدود خواهد بود. از آنجا كه زمان وصف موجود مادي است. طبعاً قديم زماني هم وصف موجود مادي خواهد بود. زمان از حركت اجسام پديد مي آيد، بنابراين كل عالم ماده قديم زماني به حساب مي آيد. چون قبل از پيدايش عالم ماده نه جسم وجود داشت و نه زمان. اما كل عالم محدود است چون زمان محدود است.[1] اگر قديم زماني را بر خداوند استعمال كنيم، جبراً خداوند را هم مادي پنداشته ايم.2. معناي دوم از موجود ازلي عبارت است از موجود فرا زماني يا به عبارت ديگر موجود مجرّد. موجود مجرد هم مي تواند محدود و نامحدود باشد. ا ما محدوديت در آنجا به معناي محدوديت زماني و مكاني نيست. بلكه محدوديت به معناي «امكان ماهوي» مي باشد. توضيح اينكه موجود در يك تقسيم به 3 قسم تقسيم مي شود:الف) موجودي كه در مرتبة ماهيت و ذات خودش ضرورت وجود دارد و امكان ندارد كه معدوم شود. (واجب الوجود)ب) موجودي كه در مرتبة ماهيتش ضرورت عدم دارد. يعني ممكن نيست به وجود بيايد. مثل اجتماع نقيضين (ممتنع الوجود)ج) موجودي كه در مرتبة ماهيتش نه ضرورت عدم دارد و نه ضرورت وجود. بلكه اگر علتش موجود شد، موجود مي شود و اگر موجود نشد معدوم مي شود. (ممكن الوجود)مجرّدات هم مي توانند محدود باشند، اما به اين معنا كه از قسم سوم از تقسيمات است و در ذاتش نه ضرورت وجود دارد و نه عدم. اما آن مرتبة اعلي از مجردات از قسم اول است. يعني واجب الوجود، علت العلل ... اين قسم از موجود قديم بالذات نام دارد. ازلي، سرمدي، ضروري بالذّات بالقول المطلق اسامي ديگر اين موجود مي باشد.در مباحث فلسفي ثابت گرديده كه چنين موجودي اصل وجودش و اينكه هست، بديهي است، فقط كافي است كه ما از آن تصور درست داشته باشيم، تصديق به وجودش نيازي برهان ندارد.چنين موجودي نمي تواند محدود باشد؛ به دلايل متعددي كه در اينجا دو دليل ذكر مي شود:1. سؤال مي شود كه محدود به چه چيزي؟ اگر مقصود محدود به زمان و مكان باشد فرض اين است كه اين موجود فرازماني و مجرد است. نه تنها فرا زماني است كه خالق زمان و مكان و علت زمان و مكان مي باشد. مخلوق نمي تواند محدود كنندة خالق و معلول نمي تواند محدود كنندة علت باشد. بنابراين فرض اينكه موجود ازلي محدود به زمان و مكان است، يك فرض خلف است. يعني فرض ما اين بود كه او منزه از زمان و مكان مي باشد.[2]ممكن است گفته شود كه محدود به يك موجود واجب الوجود ديگر. جواب اين اشكال را ادلة توحيد بيان مي كند. مطابق براهين قاطع توحيد واجب الوجود نه دوم دارد و نه جزء دارد. چيزي كه در عالم تنها يك نسخه است و آن نسخة منحصر به فرد كل هستي را فرا گرفته است. بگونه اي كه آنچه وجود نام داد همه در او منحصر است و خارج از او فقط عدم است.[3] مرزي برايش قابل تصور نيست. به عنوان تشبيه معقول به محسوس (با تفاوتي كه ميان مشبّه و مشبه به وجود دارد)، اگر صفحه اي را در نظر بگيريم كه از چهار طرف به خطوطي محدود است و صفحه ديگري را در نظر بگيريم كه هر قدر ادامه بدهيم به هيچ خطي نرسيم. به هر جا برويم او باشد و هيچ جا از او خالي نباشد. چنين موجودي قهراً نمي تواند محدود باشد. البته تعبيرات مثل (جا) در خط، و... در مورد موجود مجرر مصداق ندارد. اما از باب تشبيه شايد مقرّب باشد.2. برهان فلسفي ديگري كه بر نامحدود بودن موجود ازلي، به آن معنا كه بيان گرديد. برهان صرف الشيئي نام دارد. مطابق اين برهان موجودات به دو قسم تقسيم مي شود. موجودات مشوب و آميخته و موجودات صرف و خالص. اما آميخته به چه چيزي؟ موجوداتي كه ما مي شناسيم از جهات مختلف آميخته اند. آميخته به زمان، مكان، ماهيت و عدم اگر موجودي نه آميخته با زمان و مكان و اوصاف ماده باشد و نه آميخته به ماهيت، چنين موجودي خالص است. آميخته نبودن به ماهيت نياز به توضيح دارد. موجودي به نام انسان را در نظر بگيريد: عقل ما اين موجود را به دو حيث تقسيم مي كند:1. اينكه هست.
2. انسان است و نه اسب و درخت و... انسانيت، درخت بودن و... ماهيت آنها است.
هستي اي كه ماهيت نداشته باشد،[4] موجود صرف است. نه تنها به ماهيت كه به عدم هم آميخته نيست، در فلسفه ثابت شده كه صرف الشي قابل تكرار نيست. و به همين جهت نامحدود است. چون هر جا كه فرض كنيم كه محدود است همانجا عدم با او آميخته مي شود. و چون فرض كرديم كه او با عدم آميخته نيست پس حد ندارد. البته اين برهان مقدماتي دارد كه قبل از خودش بايد ثابت شود. از آن جمله اين كه:
1. وجود صرف هست
.2. وجود صرف قابل تكرار نيست و... همة اين براهين در كتب فلسفي مطرح و به اثبات رسيده است.[5]معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. تبيين براهين اثبات خدا، آيت الله جوادي آملي، صفحات 46 ـ 50.2. اصول فلسفه و روش رئاليسم (با حواشي شهيد مطهري) مجموعه آثار 6 از ص 1050 ـ 1055.3. صدر الدين شيرازي، الحكمته المتعاليه، ج 1، با تعليقات آيت الله حسن زاده آملي، ص 254، موسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ، سوم، 1414، تهران و نيز رحيق مختوم آيت الله جوادي آملي، ج 2، ص 450.
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، ج 1، ص 85.[2] . سبحاني،جعفر،الالهيات علي هدي الكتاب والسنة والعقل،موسسه الامام الصادق ـ عليه السّلام ـ ، 1417، ج2 ، ص 15.[3] . سيد كمال الحيدري، التوحيد، بيروت، دارالصادقين، 1421، ج 1، ص 63 ـ 104.[4] . طباطبايي، سيد محمد حسين، واجب الوجود ماهيته انيته، نهاية الحكمه، قم، مؤسسه انتشارات اسلامي، ص 51.[5] . براي بررسي مقدمات و اصل برهان مراجعه كنيد به: طباطبايي، سيد محمد حسين، نهاية الحكمه، قم، موسسه انتشارات اسلامي، ص 141.