آيا وجود تعدّد اديان دليل بر حقانيت كثرت گرايي نيست؟ - آيا وجود تعدد اديان دليل بر حقانيت كثرت گرايي نيست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آيا وجود تعدد اديان دليل بر حقانيت كثرت گرايي نيست؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا وجود تعدّد اديان دليل بر حقانيت كثرت گرايي نيست؟

پاسخ

كثرت گرايي يا پلوراليسم پاسخ به اين سؤال است كه بالاخره از بين اين همه اديان كه هر كدام ادعا مي كنند نجات بخش بشر هستند، كدام يك واقعاً نجات بخش بشر است و سعادت او را ضامن است چرا كه نمي شود همه اديان را بر حق دانست و همه را نيز نمي شود تخطئه كرد زيرا در بين همه اديان انسانهاي پاك و صادقي وجود دارند اگر چه از مضامين آن ديني كه ما آن را حقّ مي دانيم بي خبر باشند و نمي شود گفت اين طور شخصي اهل سعادت نباشد خلاصه اين نظريه كه (جان هيك) آن را به نحو كاملتري مطرح كرد چنين است:

«...تنها يك راه و شيوه نجات و رستگاري وجود ندارد بلكه راههاي متعدد و متكثّري دراين زمينه وجود دارند.»[1]يعني همه اديان مي­توانند بشر را به سعادت برسانند نه تنها يك دين. بنابراين اسلام هم نمي تواند ادعا كند كه تنها من سعادت بخش هستم و مسيحيّت نيز همچنين. «بنابراين تكثرگرا حقانيت و كمال و رستگاري را در همه اديان محقق مي شمارد»[2] حتي اگر ديني از نظر تعاليم اسلام شرك آلود و باطل باشد باز هم كمال و رستگاري را در پي خواهد داشت! كثرت گرا چنان كه از نامش پيداست تعدّد و تفاوت اديان را صحيح مي داند و كاملاً آنها را ازهم جدا حساب مي­كند ولي مي­گويد در عين اين كه اديان تفاوت دارند ما مي گوئيم آنها يك كار مشترك در به سعادت رساندن بشر را انجام مي دهند تا به بطلان و يا ناحق بودن خيلي از اديان معتقد نشويم و فقط دين خود را حق ندانيم.

ولي واقعيت غير از اين است؛ در اديان آسماني دوگونه كثرت و تعدّد را مي توان تصور كرد به عبارتي «كثرت ديني را مي توان به دو گونه طولي و عرضي تقرير كرد... كثرت عرضي اديان و شرايع آسماني بدين صورت است كه همه يا عده اي از پيروان ديني و شريعت پيشين، از پذيرش شريعت آسماني جديد سرباز زده بر شريعت سابق باقي بمانند، مثال اين گونه كثرت، اديان ابراهيمي يعني يهود، مسيحيّت و اسلام است و كثرت طولي عبارت است از اديان يا شرايع آسماني كه در طول تاريخ بشر ظهور نموده، و به دين يا شريعت اسلام ختم گرديده است چنين كثرتي نه با حقانيت همگاني دين ها منافات دارد و نه از جنبه عملي مشكل آفرين است؛ زيرا فرض اين است كه همه اديان، الهي و توحيدي اند و تغيير و تحريفي هم در آنها راه نيافته است. بنابراين از جنبه نظري همگي، برحق اند و پيروان آنها نيز به نجات و رستگاري نايل آمده اند و از جنبه عملي نيز چون در زمانهاي مختلف و متوالي ظهور كرده اند مشكلي پيش رو نيست.

در اينجا با پديده نسخ روبرو هستيم يعني با آمدن شريعت الهي جديد، برخي از احكام شريعت پيشين نسخ شده و عمل به آنها مايه سعادت و رشد و كمال نفساني نخواهد بود.»[3] پس اديان كثرت طولي دارند و اين كثرت طولي هيچ گونه مشكل نظري و عملي ايجاد نمي كند. بعبارتي هر چند در ظاهر كثرت عرضي وجود دارد اما از وجود يك چيز نمي توان حقانيت آن را نتيجه گرفت و درحقيقت كثرت عرضي وجود ندارد و تنها يكي از اديان دين حق است نه بيشتر.

و كثرتي كه در ظاهر ملاحظه مي شود در شريعت هاي اديان است؛ اديان در روح كلّي خود وحدت و يگانگي دارند. روح اديان و خطوط كلي آنها كه توحيد، نبوت و رسالت، وحي، معاد و... است، مشتركات همه اديان آسماني است، همه از يك خدا و يك معاد سخن مي گويند و هدف كلي انها توجه دادن به حق و سوق دادن به اطاعت از پروردگار و بندگي او و حركت به سوي كمال است ولي در احكام و فروعات جزيي اختلاف و تفاوت دارند و آن هم يك امر طبيعي است «دستورات جزيي و فروعات (احكام) عملي متناسب با ابعاد طبيعي و مادّي آدمي و خصوصيات فردي و قومي به مقتضاي زمانها و مكانها تغيير مي يابند. اين فروع جزيي (مثل نماز و روزه و...) كه دليل پيدايش مذاهب گوناگون هستند، نه تنها موجب كثرت دراصل دين نمي باشند، بلكه نتيجه همان فطرت ثابت و واحد هستند.»[4]

بنابراين دين در اصل يكي است و اديان تفاوت دارند نه تعدّد؛ و در صورتي مي توان گفت اديان تعدد دارند كه هر يك ديگري را نفي كند در حالي كه قرآن مجيد انبياء و شرايع قبل از خود را نه تنها ردّ نمي كند بلكه تصديق نيز مي كند و اديان آسماني قبلي نيز بشارت آمدن دين اسلام را داده اند و حتي پيامبر خاتم را نيز با اشاره به نام آن حضرت بشارت داده اند:

«وَ اِذ قالَ عيسَي ابنُ مَريم يا بَني اسرائيل انّي رَسُولُ الله اليكُم مُصَدِّقاً لِما بينَ يَدَيَّ مِن التَّوراتِ وَ مُبَشِّراً بِرَسولٍ يأتي مِن بَعدِي اسمُهُ اَحمَدُ فَلَمّا جَاءَهُم بِالبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحرٌ مُبينٌ.»[5] اي پيامبر به ياد آر هنگامي كه عيسي پسر مريم به بني اسرائيل گفت كه من همانا فرستاده خدا به سوي شما هستم و به حقانيت كتاب تورات تصديق دارم و نيز شما را به آمدن رسولي كه نامش (در انجيل من) اَحمد است مژده مي دهم...» بنابراين اديان كثرت عرضي و تنافي ندارند بلكه كثرت اديان طولي است والا بايد همديگر را نفي مي كردند نه تصديق.

در پايان سخني از شهيد مطهري را در اين زمينه مي آوريم: «دين حق در هر زماني يكي بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروي كند اين انديشه كه اخيراً درميان برخي از مدعيان روشنفكري رايج شده است كه مي گويند همه اديان آسماني از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند، انديشه نادرستي است. درست است كه پيامبران همگي مردم را به سوي يك هدف و يك خدا دعوت كرده اند، ولي اين سخن به اين معنا نيست كه در هر زماني چندين دين حق وجود دارد و انسان مي تواند هر ديني را كه مي خواهد بپذيرد، بلكه معناي آن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشر پيامبران لاحق، خصوصاً خاتم و أفضل آنان، بوده اند و پيامبران لاحق مصدّقِ پيامبران سابق بوده اند.

پس لازمه ايمان به همه پيامبران اين است كه در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم كه دوره اوست و قهراً لازم است در دوره ختميّه به آخرين دستورهايي كه از جانب خدا به وسيله آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين لازم اسلام، يعني تسليم شدن به خدا و پذيرفتن و رسالت هاي فرستادگان اوست در اين زمان اگر كسي بخواهد به سوي خدا راهي بجويد بايد از دستورات دين او (پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ) راهنمايي بجويد قرآن كريم مي فرمايد: و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الاخره من الخاسرين.[6]؛ هر كس غيراز اسلام ديني را بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان آخرت از زيانكارن خواهد بود.»[7]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه امام خميني(ره).

2ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه.

3ـ مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسه امام خميني(ره).


[1]. جان هيك، مباحث پلوراليسم ديني، ص69.

[2]. مجلّه معرفت، ش32، ص108.

[3]. رباني گلپايگاني، علي، نقد و تحليل پلوراليسم ديني، ص24، با اندكي تلخيص و تصرف.

[4]. جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، ص101.

[5]. صف/6.

[6]. آل عمران/85.

[7]. مطهري، مرتضي، عدل الهي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1368، ص296 تا 299، با تلخيص.



/ 1