احزاب و گروههاي سياسي در مورد ولايت مطلقه فقيه چه ديدگاههايي دارند؟
پاسخ
قبل از بررسي نظرات احزاب در اين باره لازم است تا جريانات سياسي اخير مورد توجه قرار گيرند در جريان مبارزه با رژيم شاه به طور كلي دو تفكر در قالب دو گروه وجود داشت:1ـ كساني كه در حدّ قانون اساسي مشروطه با رژيم پهلوي مبارزه ميكردند:اينان افرادي بودند كه با نظام پادشاهي موافق بودند و مخالفتي با آن نداشتند اما ميگفتند كه بايد به صورت مشروطه و در تحت قانون مشروطه كشور اداره گردد يعني از اختيارات بي حد و حصر شاه كاسته شود. «مانند انجمن خيريّه حجتيّه». اينان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، داعيههاي خاص اسلامي نداشتند و معتقد بودند مبارزه بد است و ميگفتند حكومت اسلامي خالص در زمان امام زمان ميتواند شكل پيدا كند و چون حالا نميشود، پس نتيجه ميگرفتند كه خوب است مبارزه نكنيم و با رژيم بسازيم؛ به همين جهت در برابر فعاليتهايي كه عليه حكومت وقت انجام ميگرفت، با ترديد برخورد ميكردند و همّت آنان اين بود كه جلوي بهائيت را بگيرند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، انجمن حجتيّه اعلام كرد كه همراه مردم در جهت اهداف انقلاب اسلامي فعاليت خواهد كرد اما عملاً چنين چيزي ميسّر نشد و اختلافات سياسي و عقيدتي كه از سالهاي پيش از پيروزي انقلاب ميان اهداف آنان و خط مبارزه وجود داشت، مانع از آن همگرايي ميشد و در نهايت از امواج جامعه جدا افتاده و دور ماندند. اعضاي اين انجمن بحث ايجاد حكومت اسلامي و تز ولايت فقيه حضرت امام را قبول نداشتند و با ديدگاههاي فلسفي و عرفاني ايشان نيز همراه نبودند.2ـ كساني كه با رژيم مبارزه ميكردند و خواستار تغيير نظام حكومت نيز بودند (يعني سلطنت را قبول نداشتند):اين تشكلها خود به چند دسته تقسيم ميشوند كه هر كدام داراي تشكيلات جداگانه و اهداف خاص بودند كه به طور خلاصه به 3 دسته زير تقسيم ميشوند:الف ـ حزب الله يا معتقدين به ولايت فقيه كه اين افراد انقلابيون مذهبي و معتقد به ايدئولوژي اسلامي يا مكتبيها به رهبري روحانيّت و در رأس آن حضرت امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ بود كه بعدها به جريان حزب الله موسوم شدند.ب ـ گروههاي چپ و چپگرا كه اين دسته ضمن مخالفت با شاه با ايجاد جمهوري اسلامي نيز مخالف بودند و پس از گذشت زماني چند از انقلاب به صف مخالفان جمهوري اسلامي پيوستند. نمونه بارز آن سازمان مجاهدين خلق بود كه با انگيزههاي اسلامي به وجود آمده و با گرايشهاي ماركسيستي پس از مدتي علي رغم مبارزات خود با رژيم پهلوي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه اهدافشان تأمين نشد در صفوف مخالفين نظام درآميختند و دست به ترور شخصيتها و بزرگان انقلاب اسلامي زدند.ج ـ ميانهروها يا ليبرالها كه اين افراد مانند گروه قبل نبودند اما ضمن مخالفت با شاه با برخوردهاي تند انقلابي نيز مخالف بودند و همچنين خود را شايستهتر براي اداره جامعه ميدانستند كه در رأس آنان ميتوان از بني صدر، بازرگان، سنجابي و ... نام برد. از ويژگيهاي فكري و اجتماعي ليبرال ميتوان به «جدايي دين از سياست» نام برد؛ يعني آنان معتقد بودند كه دين نميتواند حاكم بر امور سياسي باشد. به همين دليل، به اعتقاد آنان روحانيّون، بايد پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل دولت موقّت به حوزههاي علميه برگشته و امور سياسي و اداره كشور را به دست متخصّصيني بسپارند.[1]گروههاي چپ و چپگرا تقريباً در فاصله كمي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل عدم التزام به قانون اساسي و ولايت فقيه از صفوف مردم خارج و به صف مخالفان پيوستند اما يا در سطوح حاكميت نظام عملاً نقش نداشتند. بين دو گروه حزب الله و ليبرالها، چالشها و تضارب انديشهها جريان پيدا كرد و از طرف ديگر نيز بين خود نيروهاي حزب الله (يعني جريانهاي معتقد به ولايت فقيه) نيز تضارب انديشه صورت گرفت و احزاب موجود در جامعه به سه دسته عمده تقسيم شدند:الف) جريان فقاهتي ـ ولايتي (اصول گرايان)
احزاب متعلّق به اين جناح معتقد به ولايت مطلقه فقيه بوده و از آن دفاع مينمايند؛ در رأس اين احزاب «جامعه روحانيت مبارز تهران» قرار دارد كه در مادة 5 مرامنامه خود بيان ميدارد: «تبعيت و حمايت همه جانبه از ولايت مطلقه فقيه و مقام معظم رهبري در قول و عمل.»[2]آيت الله مهدوي كني از روحانيون معروف تهران و چهرههاي شاخص جامعه روحانيت مبارز كه به مدّت طولاني دبير كلّي اين تشكل را بر عهده داشت در مورد ولايت فقيه بيان ميدارد: «امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ از ابتدا به ولايت مطلقه تكيه داشتند، منتهي در ابراز آن مرحله به مرحله پيش ميرفتند. اين انقلاب در حدوث خود متكي به ولايت بوده و در مقام بقاء نيز به ولايت متكي خواهد بود. ما طرفدار جدّي فقاهت و ولايت هستيم و دين ما آميخته با ولايت و امامت است و نميتوانيم در اين راه استقامت را رها كنيم.»[3]از ديگر تشكّلهاي همسو با جامعه روحانيت مبارز يا ائتلاف نيروهاي همسو كه داراي همين اعتقاد در مورد ولايت فقيه بوده و نظير همين بيانات را دارند، عبارتند از:1ـ جمعيّت مؤتلفة اسلامي؛2ـ جامعه اسلامي مهندسين؛
3ـ جامعه زينب ـ سلام الله عليها ـ ؛
4ـ انجمن اسلامي پزشكان؛
5ـ انصار حزب الله؛
6ـ جامعه اسلامي كارگران و ... .[4]
ب) جريان اصلاح طللب
از ميان احزاب اين دسته ميتوان «مجمع روحانيون مبارز» را نام برد. در مادة 7 مرامنامه اين تشكّل آمده است: «تكيه بر اصل ولايت فقيه و تبيين و تقويت مباني تبليغي و فرهنگي و فرهنگي آن به عنوان رمز عزّت امّت و ضامن حاكميّت اسلام ناب محمّدي و استقلال و عظمت ايراني و جوامع مسلمان.»[5]مهدي كروبي دبير كل مجمع روحانيون مبارز بيان ميدارد كه «در نظام ما وليّ فقيه در رأسش است»[6] سيد محمد خاتمي نيز يكي ديگر از اعضاي شاخص اين مجمع است و ميگويد: «در رأس نظام اسلامي رهبري و ولي فقيهي با تقوا و داراي قدرت تشخيص مصالح جامعه قرار دارد. اما رهبري نظام اسلامي با همه اعتباري كه دارد، منتخب خبرگان است كه از رأي مردم شكل گرفته است.»[7]از ديگر حزب اين دسته، حزب كارگزاران سازندگي ايران است كه از لحاظ نوع حكومت، به نوعي حكومت قانون گرا و مقيّد به قانون اساسي و نه فراتر از آن اعتقاد دارد و همواره جمهوريّت و اسلاميّت نظام را توأماً مدّ نظر دارد و طرفدار نوعي حكومت مردمسالارانه (دموكرات) ميباشد.[8]از ديگر احزاب اين گروه كه اعتقاداتشان و بياناتشان همانند اين دو حزب است ميتوان به:1ـ حزب جبهه مشاركت ايران اسلامي؛
2ـ سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي؛
3ـ حزب اسلامي كار؛
4ـ دفتر تحكيم وحدت؛
5ـ جامعه زنان انقلاب اسلامي و ... نام برد.
ج) احزاب ملّي و ملّيمذهبي
اين احزاب داراي اين ديدگاه هستند كه وطن پرستي، ويژگيهاي ملّي چون نژاد، زبان، سنّتها و عادتها، ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي و به طور كلي فرهنگ يك كشور برتري دارند.بعضي از اين گروهها معتقد به جدايي دين از سياست ميباشند و داراي تفكّرات ملّي گرايانه (ناسيوناليسم) و بعضاً مذهبي ميباشند و برخي ديگر گرچه قائل به جدايي دين از سياست نيستند اما ميگويند كه دين نبايد از سياست پيروي كند و همانگونه كه در اوائل گفتيم ميگويند روحانيون بايد به حوزهها برگردند و كار را به دست كاردان و متخصص سپرده و خود را براي حاكميت صالح ميدانند.گروه نهضت آزادي ايران يكي از اين گروهها است كه خود را معتقد به تمام مواد قانون اساسي نميداند ولي ملزم به اجرا و رعايت آن ميداند و استدلال آنها نيز بر اين است كه قانون اساسي مورد تأئيد اكثريت مردم و مصوّب شوراي تدوين قانون اساسي است كه برخي از اعضاي اين گروه نيز در آن عضويت داشتهاند، بوده است و در حقيقت، اين حزب قانون اساسي را ميثاق ملّي و مبناي عملكرد خود مي داند. دكتر ابراهيم يزدي در مورد اصل ولايت فقيه در قانون اساسي چنين ميگويد:«ما بر طبق قانون اساسي، ولايت فقيه را قبول داريم و ما نه اعتقاد داريم و نه قبول ميكنيم كه وليّ فقيه را خداوند برگزيده و او خليفه خدا است» يعني در حقيقت اين حزب به ولايت فقيه التزام دارد و نه اعتقاد».[9]از ديگر احزاب وابسته به اين دسته، حزب نيروهاي ملّي ـ مذهبي (گروه ايران فردا) ميباشد كه اين جريان مبتني بر تفكّرات ملّي گرايانه (ناسيوناليسم) و مذهبي شكل گرفته است؛ هر چند عدّهاي از منتقدان، اين گروه را طرفدار سيستم حكومت لائيك و عدم دخالت دين در سياست ميدانند. اما برخي از آنان اين مطلب را به استناد قانون اساسي كشور قبول ندارند.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. تاريخ احزاب سياسي در ايران، عزت الله نوذري، انتشارات نويد شيراز، 1380 ش.2. احزاب و جناحهاي سياسي ايران امروز، مهندس عباس شادلو، نشر گستره، 1379 ش.3. كتاب دگرگوني سياسي و اصطلاحات دموكراتيك، گفتگو با غلامحسين كرباسچي و سيد حسين مرعشي، حزب كارگزاران سازندگي ايران.
[1] . نوذري، عزت الله، تاريخ احزاب سياسي در ايران، ص 285.[2] . شادلو، عباس، احزاب و جناحهاي سياسي ايران امروز، نشر گستره، 1379 ش، ص 38.[3] . روزنامة شما، 28 / 1 / 1378.[4] . شادلو، عباس، همان، ص 46.[5] . همان، ص 68.[6] . روزنامة شما، 12 / 5 / 1378.[7] . روزنامة بيان، 25 / 12 / 1378.[8] . شادلو، عباس، ص 116.[9] . ماهنامه ايران فردا، ارديبهشت 1376، ص 16.