تأملي بر مقاله (قرآن محمدي)[1] - تأملی بر مقاله "قرآن محمدی"(1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأملی بر مقاله "قرآن محمدی"(1) - نسخه متنی

اميرعلي حسنلو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تأملي بر مقاله (قرآن محمدي)[1]

«اسلامي که اعراب به ايرانيان تحويل دادند چيز حاضر و آماده اي نبود، اسلام همچون هر دين ديگري «بر ساخته اي تاريخي ـ اجتماعي» است. ايرانيان در برساختن اين پديده نقش مهمي داشته اند.

شيعيان رفته رفته امامان خود را بالا و بالا بردند و به عرش رساندند آنها را معصوم و خود را غالي کردند.

محقق برجسته حسن مدرسي طباطبايي در کتاب مکتب در فرآيند تکامل فرآيند بر ساخته شدن تشيع را تبيين مي کند به عنوان مثال با مستندات تاريخي نشان مي دهد که چگونه گروه کودکي از ياران امام يازدهم امام دوازدهم را برساختند از آن به بعد هم شيعيان از چيزهاي بسياري برساختند و بر تشيع افزودند و آن را فربه و فربه تر کردند.» مطلب فوق بخشي از مقاله «قرآن محمدي» است که به شرح زير مورد تامل و بررسي قرار مي گيرد .

1. دين اسلام به عنوان فرهنگي کامل براي زندگي انسان و دستوري الهي با محتواي غني از سوي خداوند به پيامبرش حضرت محمد بن عبدالله نازل شده، نام کتاب آسماني محمد نيز از سوي خداوند انتخاب گرديده است[2]

«حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ»[3]

و «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ... حَقًّا فِي التَّوْرَاهِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ...»[4]

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْک هَذَا الْقُرْآنَ»[5]

«وَلَقَدْ آتَيْنَاک سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ».[6]

يکي از معجزات قرآن و دين اسلام اين است که با وجود همه هجمه ها و نامهربانيها و شبهات که بر پيکر آن وارد شده هرگز خللي در جاودانگي قرآن و دين اسلام وارد نساخته بلکه همواره شبه افکنان به دين اسلام و قرآن در طول تاريخ به خاک ذلت نشسته اند و اين قرآن است که نور افشاني سرمدي دارد و دين اسلام را معرفي مي کند، گمراهاني درباره قرآن سخنان ناسنجيده گفته اند امّا هرگز اندک غباري بر چهره تابناک قرآن نرسيده است، بلکه چهره هاي آنان را غبار اندوه وگرفتاري بي پايان مرگ گرفته و نام ننگيني از خود بر تاريخ انسانيت، نهاده اند.

در مقابل آنان افرادي بودند که نام و ياد خود را با نور قرآن سرمدي و ابدي نموده و حيات جاودانه در سايه عنايت به قرآن گرفته اند.
فلاسفه بزرگي چون کندي قرن ها پيش از اين اراده کرد چنين سخنان وهن و سست در ساحت قرآن عرضه کند، با هدايت امام عسگري از کردار خود شرمسار و از آن راه ضلال برگشت.

2. تمام اديان ابراهيمي از سوي خداوند به پيامبران ابلاغ گرديده از اينرو اجتماعات انساني بيشتر در سايه اديان الهي راه کمال خويش را يافته اند و بر محور دين و عقيده در کنار هم زيسته اند، اديان الهي از جهت ديرينگي پيش تر از جوامع اند، و امت هاي انبيايي که در قرآن و کتاب هاي آسماني ديگر ذکر شده به اين معنا دلالت دارد.

هويت جوامع بشري در سايه اديان شناخته شده و تعريف پذيرند، جامعه شناسان غربي بر اين باورند که دين به عنوان نهادي اجتماعي از نيازهاي اجتماعي انسان برخاسته است در حالي که، چنين نظريه اي مغاير با فطرت انسان و انديشه خردمندان است از آن رو که انسان پس از آفرينش بر اساس نياز فطري رو به نيايش آورد و خداوند براي هدايت او دستورات خود در غالب اديان و محتواي آن را در کتاب هاي آسماني به عنوان شريعت و قانون براي انسان ها گسيل نموده، به اين جهت که انسان بيشتر با اديان الهي انس داشته باشد و به آن گرايش کند، مأمور ابلاغ اديان را از جنس انسان ها قرار داده[7] هيچ يک از اديان جاودانه اي که داراي کتاب آسماني اند ساخته و پرداخته اجتماع و انسان نيستند، ادياني مانند مانويت، و هندوئيسم، و اديان طبيعي جهان، و بت پرستي که پوچي آنان به خاطر محتواي آنان براي خردمندان روشن گرديده بر ساخته نه جوامع بلکه افراد است، جامعه را نمي توان به عنوان پديده اي در نظر گرفت که ساختار دهنده اديان باشد، خلق و آفرينش هرگز از اجتماع بر نيايد، تا اينکه ساختن دين تصور اجتماعي باشد از نظر فلسفي و منطقي چيزي که موثر اثر نبوده و وجودش تصنعي است فاقد نيروي پديدارنده است. از اينرو اجتماع و جامعه هرگز دين سازي نتواند کرد.

ادياني که توسط انسان ها ساخته شده اند، از سوي فرد به جامعه با تصور حل مشکلات ارائه شد، امّا از عهده اين مسئوليت نتوانسته بر آيد مانند کمونيسم و فرقه هاي گمراهي چون بهائيت و شيطان پرستي، که همه از سوي افراد نه جامعه ساخته شده اند. از اين روي هرگز جامعه، ديني نساخته تا اسلام و هر دين ديگري را اجتماعي ناميد، اديان توحيدي را نيز هرگز پيامبران جمعي يا چندين پيامبر در يک زمان و مکان ارائه ننموه اند بلکه همه پيامبران بعنوان فرد با جامعه و مخاطبان خود مرتبط شده و از سوي خداوند مبعوث گرديده اند.

ايرانيان در سايه قرآن به دين خدمت کرده و با استفاده از محتواي قرآن با رهبري جانشينان راستين پيامبر دين اسلام را به جهانيان رسانده اند و شعارهاي هدايتگر را به عنوان بشارت آسماني به جهانيان ابلاغ کرده اند، اسلام به عنوان يک حقيقت داراي فرهنگ متعالي است که توسط ايرانيان فرهنگ اسلام دريافت گرديد و در کمترين زمان نه تنها در ايران بلکه سراسر جهان منتشر شد تمام پديده هاي فرهنگي از اين خصيصه برخوردارند که در صورت سازگار بودن با فطرت انسان در ميان جوامع منتشر و نهادينه مي شوند، دين اسلام تمام عرصه هاي حيات ايرانيان را بعنوان فرهنگ پوشش داد و از قلب و دل آنان وارد شد و سراسر زندگي آنان را به رنگ خود در آورد، بر خلاف مظاهر فرهنگي ديگر، دين اسلام از راه دل به سوي ايرانيان آمد و دل آنان را تصرف کرد و پس از فتح دلها به سوي دروازه هاي ايران و سپس به مرزهاي جهان درخشش نمود.

3. عصمت امامان

يک

عصمت امامان هرگز ساخته و پرداخته شيعيان نبوده است، ناآگاهي از منابع و متون دين و دوري از حقايق، همراه با داوري عجولانه و مغرضانه گاهي انسان را چنان بي تابانه به گفتار و نوشتار مي کشاند که سبب مي شود همين جهالت سالها انسان را در حصار خويش فرو برد و استمرار اين روند، انسان را به ورطه هلاکت مي کشاند.

آقاي اکبر گنجي مدتي است گرفتار چنين تب و دلهره گرديده که اميد است خداوند او را از اين پرتگاه سقوط و گمراهي، دست گيري نمايد، عصمت دلايل و ريشه هاي قرآني دارد 1. آيه تطهير، بر عصمت ائمه ـ عليهم السلام ـ بهترين دليلي است که علماي فريقين به آن اتفاق دارند؛[8]2. آيه موت؛ 3. آيه 27 سوره يونس. که براي گناهکاران از سوي خداوند عاصمي نيست، اما درباره متقين و ائمه عاصمي هست مصداق اکمل برخوردار از عاصم ائمه و پيامبران هستند... .

دو

امام امير المومنان ـ عليه السلام ـ در مضامين متعدد و مختلف از عصمت ائمه سخن گفته:

«نحن اهل البيت منها بمنجاه و لنا فيها بدعاه....»[9]

ما اهل بيت پيامبر نجات يافته از خطاها و مصون از فتنه ها هستيم.

سه

امام رضا ـ عليه السلام ـ امام را چنين توصيف مي کند:

«... الامام يحل حلال الله و يحرم حرام الله و يقيم حدود الله... البدر المنير السراج الزاهر و النور الساطع... الامام المطهر من الذنوب و المبراء عن العيوب، المخصوص باالعلم الموسوم با الحلم نظام الدين و عز المسلمين و غيط المنافقين و بوار الکافرين... الامام واحد دهره لا يدانيه احد و لا يعاد له عالم و لا يوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظير، مخصوص باالفصل کله من غير طلب منه له و لا اکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب فمن ذا الذي يبلغ معرفه الامام... هيهات... ضلت العقول....».[10]

در اين خطبه زيبا امام ضمن بر شمردن اختيارات و جايگاه امام، به عصمت امام تصريح دارد «المطهر من الذنوب» پاک از هر گناه و برخوردار از علم برتر به نحوي که هيچ دانشمندي با او قابل مقايسه نيست، و علم او اکتسابي نيست، بلکه موهبتي الهي است امام از هر عيب و نقصي پاک و نظام و حفظ دين به امام است.

چهار

از امام زين العابدين به اسناد معتبر و کامل نقل شده عصمت امام به معني اعتصام به حبل و ريسمان قرآني است و قرآن نيز به هدايت پايدار رهنمون مي سازد و در آن هيچ لغزشي نيست از اينرو امام همواره عاري از هر گونه لغزش و خطاست.[11]

بحث عصمت از نظر تاريخي

بي اطلاعي گنجي از مباحث علمي او را بر آن داشته که گمان کند بحث عصمت ساخته و پرداخته شيعه در عصر حاضر است در حالي که منابع تاريخي و روايي بر خلاف تصور وي اثبات مي کند که بحث عصمت از ديرباز در ميان اهل اسلام و قبل از آن در ميان پيروان اديان ديگر جاري و ساري بوده، پيشينه وجود اين بحث در اعماق تاريخ اسلام و اديان روشن مي سازد که اين مسئله ساخته شيعه، در قرن حاضر نيست. ايشان گمان مي کند که پس از انقلاب اسلامي بحث عصمت ائمه توسط برخي به وجود آمده، در حالي که منابع شيعه و سني هر دو ديرينه بودن اين بحث را در ميان دانشمندان اسلامي بازگو کرده اند.[12]

هشام بن حکم که يکي از دانشمندان کلامي جهان اسلام است و در مناظرات علمي سرآمد بوده در قرن دوم درباره عصمت امام چنين گفته... معصوم کسي است که از طرف خدا داراي نيرويي است که از جميع محارم خويشتن داري مي کند و در همين راستا قرآن مي فرمايد: «و من اعتصم باالله فقد هدي الي صراط مستقيم...»[13] هر کس بر خداوند پناه ببرد و از خداوند در خواست عصمت و کسب عصمت کند او هدايت شده است. در آثار معتزله بحث عصمت هم فراوان شده که با مراجعه به آثار متکلمين بزرگ اهل سنت و معتزله به آن پي خواهيم بُرد.

پنج

اگر ائمه معصوم نبودند و اگر باورمان اين باشد که امام معصوم نيست، آنان نيز در دين مثل ديگران بدعت هايي به وجود آورد و تمرد مي کردند، چرا هرگز از معصومين طغيان ديده نشده و تغييري در دين به خواهش نفساني انجام نداده اند، بر عکس آنان جهت حفظ دين يا از حق مسلم خود (خلافت) گذشتند يا در راه حفظ دين با دشمن صلح کردند يا در راه آن جان خود و عزيزترين کسان خود را نهادند، و يا در راه حفظ و گسترش دين تمام سختي ها را به جان خود خريدند و به زندان و حصر و حبس راضي شدند.[14]

شش

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه بحث مبسوطي درباره عصمت امام پيش کشيده و آراي متکلمين معتزله را درباره وي عصمت امام و انبياء طرح و بررسي کرد.[15] از اينرو اين بحث کاملا بحث تاريخي بوده و هيچ ارتباطي به شيعه در حال حاضر ندارد، و شيعه آنچه اعتقاد دارد درباره عصمت ائمه مستند به مأثور و روايات معتبر است، از طرفي عقل انسان نيز در صورتي که معارض با نفس انسان نباشد و نفس انسان بر آن غلبه نکند (هواي نفس) عصمت امام را مي پذيرد.

هفت

غلو در لغت و در اصطلاع به معني بالا بردن افراد و يا تمجيد از چيزي بيش از حد اوست و درباره انسان، غلو يعني بالا بردن او تا حد پرستش و خدائي و اعتقاد به ربوبيت اوست، از اين رو معصوم دانستن امام هرگز به معني غلو نيست، عصمت به معناي خودداري از ارتکاب معاصي است و مراقبت از نفس است، از اينرو شيعه هرگز در حق ائمه غلو نکرده و مقام عصمت غير از غلو است وايشان بدون مطالعه دراين باره داوري کرده.

علاوه بر اين در هيچ فرهنگ و لغت نامه اي عصمت را به معني غلو نگرفته اند، اين اولين فردي است در تاريخ بشريت که عصمت را به معناي غلو گرفته و در نتيجه شيعه را محکوم به غلو نموده، اگر چه، گفتار و نوشتار وي درباره اتهام غلو به شيعه سابقه ديرين دارد، فرقه وهابيت، و برخي از فرقه هاي انحرافي و تني چند از .... چنين ديدگاهي و اتهامي به شيعه داشته اند که هيچ سودي به حال آنان نبخشيد بلکه بر ايشان زيانبار بوده و از درجه ولايت ساقط شده اند.

هشت

مدرسي در کتاب خود هرگز چنين نظري نداشته و اساسا غايت و هدف وي از نوشتن اين کتاب، مسائلي که آقاي گنجي برداشت نموده نبوده، ازاين رو روشن مي شود آقاي گنجي در فهم آثار ترجمه شده و فارسي نيز از ظرفيت و توانايي لازم برخوردار نيست، مدرسي در اين کتاب بر اين نظر است که اظهار نام ائمه در طول تاريخ بر اثر وجود دشمنان زياد با تقيه همراه بوده و نمي توان گفت اسم دوازده امام از قبل براي همه افراد شيعه روشن بوده است برخي با کج فهمي از کتاب هاي مدرسي اتهام بزرگي بر آقاي مدرسي زده و او را متهم به ترديد درباره ائمه اثنا عشري مي نمايند، نقل گزيده اي(انتخاب قسمتي که با تراوشهاي فکري.. ....سازگاراست) از کتاب مدرسي اين مشکل را فراهم نموده در حالي که وي در مقدمه کتابش تصريحاً به وجود امام دوازدهم اعتراف و اعتقاد عميق خود را به اين مسئله بيان نموده،[16] بنابراين آقاي گنجي دچار سوء فهم در برداشت ازکتاب گرديده و ما في الضمير خود را به نام اين کتاب بيان کرده است، در هيچ جاي اين کتاب شيعه بعنوان مذهبي بر ساخته تلقي يا تبيين نشده است و مدرسي در جاي جاي اين کتاب به امامت ائمه عقيده مند و پايبند است.[17]وعنوان کتاب وي نيز(مکتب درفرآيند تکامل )مغاير با برداشتهاي اوست.


[1] . اين مقاله از آقاي اکبر گنجي در سايت ادوارنيوز منعکس شده است.

[2] . آيات 18 بقره، 82 نساء، 101مائده، 37 يونس، 20 طه، و بسياري از آيات بر اين حقيقت شاهد است.

[3] . مائده / 101.

[4] . توبه / 111.

[5] . يوسف / 3.

[6] . حجر / 87.

[7] . ابراهيم / 10.

[8] . احزاب / 33. ابوحمزه ثمالي، تفسير القرآن الکريم. چاپ بيروت، 1420ق، ج1،ص267، مسند احمر ج1، ص331.

[9] . نهج البلاغه، خطبه 93، ر.ک: قرآن و معصومان در آينه علوي.

[10] . کليني، کافي، ج1، ص200 ـ 202 ـ و شيخ صدوق الامالي، ص674 و عيون ج1، ص216 و غيبت نعماني، ص218و کمال الدين ج2، ص677.

[11] . ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج25، ص194، (بيروت دارالوفاء).

[12] . شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص132، و خصال.

[13] . همان، ص123.

[14] . حلي، الفين، ص57 ـ 73 و... و سيد مرتضي در قرن چهارم هجري مباحث عصمت امام و پيامبران را به طور کامل طرح و بررسي کرده ـ ؟؟؟ الانبياء، ص169، ابدا اصلاح حلبي از دانشمندان قرن چهارم نيز مباحث مفصلي در اين باره و نموده، تقريب المعارف، ص204 ـ 198.

[15] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، (نجفي) ح7، ص7 ـ 17.

[16] . سيد حسين مدرسي طباطبائي، مکتب در فرآيند تکامل ترجمه هاشم ايزد پناه، چاپ اول، تهران، کوير، 1386ش، ص24.

[17] . ر.ک: همان، ص176 و 151.

اميرعلي حسنلو

/ 1