اعتقاد به توحيد افعالي و اين كه هيچ عملي در جهان صادر نمي شود جز به فعل خدا با اراده و اختيار چگونه توجيه و جمع مي شود؟
پاسخ
همان گونه كه مي دانيد براي توحيد اقسامي ذكر شده است و يكي از اقسام آن، توحيد افعالي است. در نگاه فلاسفه و متكلمين اسلامي توحيد افعالي به اين معناست كه خداي متعال در انجام كارهاي خودش نيازي به هيچ كس و هيچ چيز ندارد و هيچ موجودي نمي تواند هيچ گونه كمكي به او بكند[1].توحيد افعالي يعني درك و شناختن اينكه جهان با همة نظام و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسببات، فعل خداست و همگي تحت علم و اراده و قدرت الهي هستند، موجودات عالم همچنانكه در ذات خويش هيچ استقلالي ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند ـ و او به تعبير قرآن «قيوم» همة عالم است، در مقام تأثير و عليت نيزاستقلال ندارند و در نتيجه خداوند همچنانكه در ذات شريك ندارد، در فعليت نيز شريك ندارد. هر فاعل و سببي، حقيقت خود، وجود خود و تأثير و فعاليت خود را از او دارد و قائم به اوست[2]. همة حولها و قوه ها «به او» است. «ماشاء الله و لاقُوَّة الّا به، لاحول و لاقوة الا بالله».بنابراين توحيد افعالي عبارت است از اعتقاد به دو اصل زير:الف) خداوند در انجام افعال خود يكتاست و هيچ گونه شريك و ياوري ندارد، بلكه وجود شريك براي او در انجام افعال محال است.ب) هيچ موجودي غيرخداوند، در فعل خود و در تأثيرگذاري مستقل نيست و هيچ فعلي در عالم واقع نمي شود، مگر آنكه با اراده و خواست او باشد[3]. به قول حكما و عرفا «لا مُؤثرً في الوجود الا الله».از باب مثال ما در جهان آفرينش به يك رشته علل طبيعي برمي خوريم كه داراي آثار ويژه اي مي باشند، مانند درخشندگي خورشيد، سوزندگي آتش و ... همان طور كه اصل وجود آنها مربوط به خداست، همچنين آثار و تأثيرگذاري آنها نيز از جانب خداست و هرگز نبايد تصور كرد كه اين آثار، مربوط به خود آنهاست و آنها از خود استقلالي دارند، زيبايي گل، تأثير درماني گياه و حتي كارهايي كه خود انسان انجام مي دهد، همگي از جانب خداست و هيچ پديده اي از خود چيزي ندارد[4].سؤال مهمي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه ما واقعاً در عالم خارج هم اثر و تأثيرگذاري برخي افعال و علل طبيعي را مشاهده مي كنيم و هم تأثيرگذاري برخي افعال خود انسانها را مي بينيم؛ حال با اين وجود جايگاه و قلمرو فعل و قدرت و ارادة الهي در اين گونه علل طبيعي و غير آن چگونه است؟ به تعبير ديگر ما با اين مشكل و تناقض روبرو هستيم، اگر توحيد افعالي را بپذيريم و تأثيرگذاري همه چيز را از جانب خدا بدانيم، هم آثار و تأثيرگذاري اسباب و علل را منكر شده ايم و هم اختيار را از انسان در افعال اختياريش سلب كرده ايم.در پاسخ به چنين ايرادي، معمولاً فيلسوفان و متكلمان از طرح «فاعليت طولي» بهره جسته اند. با اين توضيح كه هرگاه دو يا چند شئ در وقوع فعلي مؤثر باشند، نسبت بين فاعليت آنها، از دو حال خارج نيست:1. فاعليت عَرضي
گاه چند فاعل بر انجام كاري مشاركت مي كنند به گونه اي كه رابطة آنها با فعل و نيز رابطه آنها با يكديگر همسان و مشابه يكديگر است و هر كدام نقش خاصي در پيدايش يا شكل دادن به آن پديده ايفا مي كنند و به اصطلاح مجموع آن را علت تامة آن پديده مي گويند. اگر يكي از آنها نباشد، آن پديده تحقق پيدا نمي كند. مثلاً گلي كه در باغچه مي رويد، نتيجة مجموعه عواملي چون آب، خاك، نور، بذر و باغبان و ... است. كه دست به دست هم داده اند تا اين گل خوش بو و زيبا برويد. همه اينها در پيدايش گل به نحوي تأثير دارد، اما تأثير يكي جانشين تأثير ديگري نمي شود، نه نور آفتاب جاي باران را مي گيرد و نه باران جاي بذر را و ... .2. فاعليت طولي
اين فاعليت در جايي كه چند شئ در انجام فعلي تأثير دارند، اما تأثير برخي از آنها وابسته به برخي ديگر است، يعني هم به يكي از عامل ها نسبت داده مي شود و هم به عامل ديگر؛ اما نه به صورت مجموعه كه در كنار هم قرار بگيرند و هر كدام يك بعدي از ابعاد آن را تأمين كنند. دو عامل در طول هم قرار مي گيرند، يكي در ديگري اثر مي كند و دومي واسطه مي شود، تا اثر اولي را به شكل خاصي به معلول منتقل كند. در اين موارد آن فاعلي كه مستقيماً در انجام فعل مؤثر است «فاعل مباشر» است و آن فاعلي كه مي تواند معلول و مسبب فاعل ديگري باشد آنرا «فاعل بالتسبيب» يا فاعل غير مباشر گويند. مثلاً فرماندة يك ارتش جنايتكار به سرباز خود دستور مي دهد تا فلان جنايت را مرتكب شود. حال اين جنايت كه واقع شده دو تا عامل و فاعل دارد، يكي فاعل مباشر كه سرباز باشد و ديگري فاعل غير مباشر كه فرمانده است؛ و اين خود سبب اقوي است، چون اين جرم بيشتر مستند به فرمانده است و سرباز واسطه است[5].با توجه به اقسام دو گانه فاعليت، روشن مي شود كه فاعليت خداوند در مقايسه با فاعليت مخلوقاتش، فاعليت طولي است. براي مثال وقتي شخصي مي نشيند يا راه مي رود، او فاعل مباشر نشستن يا راه رفتن است، ولي چنين نيست كه فعل او يكسره از حوزة قدرت و ارادة خداوند خارج باشد، بلكه قدرت و ارادة الهي به اين تعلق گرفته است كه فعل مزبور از سوي آن شخص انجام پذيرد، به گونه اي كه اگر ارادة خدا در كار نباشد، فعلي صورت نمي پذيرد[6].پس پذيرفتن توحيد افعالي به معناي نفي فاعليت اسباب و وسائط و افعال انساني نيست چه اينكه موجب سلب اختيار از انسان و قبول جبر نيست؛ بلكه تأثير اشياء و افعال ارادي انسان در واقع، بسط فاعليت خدا و لذا عين تأثير و فاعليت اوست. خداوند چيزهاي ديگري را واسطه و سبب قرار مي دهد تا از راه آنها تأثيرات در عالم تحقق پيدا كند، و اين تأثيرات، تأثيرات حقيقي است مانند سوزاندن آتش و سيراب كردن آب و ... . اما هيچ كدام ازاين وسائط در وجود و در فاعليت و تأثير، از خود استقلالي ندارند و مؤثر واقعي و استقلالي، تنها خداوند تبارك و تعالي است. اشياء ديگر در شعاع تأثير او به اندازه اي كه ارادة او تعلق گرفته و از او فيض دريافت داشته اند، اثر خود را ظاهر مي سازند وگرنه از خود هيچ ندارند به طوري كه اگر ارادة او برداشته شود همة آنها معدومند[7].براي تقريب به ذهن به اين مثال توجه كنيد: اگر تعدادي لامپ مختلف را در حال نورافشاني ببينيم در برخورد اول تصور مي كنيم كه اين روشني ها از آنِ خود لامپ هاست و اين خود لامپ هستند كه منطقة وسيعي را روشن كرده اند ولي پس از دقت كوتاهي به اين داوري مي رسيم كه اين نورافشاني ها مربوط به خود آنها نيست و همگي مربوط به نيروگاه و دستگاه هاي مولد برق است و اگر يك لحظه ارتباط اين لامپها با مركز برق قطع گردد، همگي خاموش مي شوند و نوري نخواهند داشت. بنابراين نور لامپها از خود آنها نيست، ولي در عين حال دستگاه لامپ ها و نمرة مخصوص آنها در نحوة درخشندگي آنها كاملاً موثر است[8].رابطة خدا با عوامل طبيعي و فوق طبيعي، بصورت طولي است نه عرضي؛ چرا كه هيچ عاملي در عرض ارادة خدا فاعليت او نيست، از اين رو در قرآن كريم، خداوند پاره اي از امور را گاهي به خود و گاهي به عامل ديگري از قبيل انسان يا فرشته نسبت مي دهد كه در تمام اين موارد رابطه طولي است[9]. مثلاً گاهي رازقيت را از آن خدا دانسته[10] و گاهي آنرا به خود انسان[11]. گاهي گرفتن جانهاي مردم را به خود نسبت مي دهد[12] و گاهي به ملائكه[13].بنابراين توحيد افعالي و پذيرفتن فاعليت در عالي ترين سطح براي خدا به معناي نفي فاعليت در سطح نازلتري براي موجودات ديگر نيست چه اينكه موجب سلب اختيار از انسان هم نمي شود آنچه نفي مي شود، داشتن استقلال در تأثير و فاعليت است. چرا كه استناد فعل واحد به ارادة دو فاعل يكي اشياء و انسان و ديگري خداوند در صورتي محال است كه هر دو فاعل در عرض يكديگر مؤثر در انجام آن، فرض شوند، اما اگر دو فاعل در طول يكديگر باشند استناد فعل به هردوي آنها اشكالي ندارد و اين به اين معنا نيست كه اصلِ وجودِ فاعلي بي واسطه، مستند به فاعل با واسطه است بلكه علاوه بر اين تمام شؤون وجود او هم مستند به فاعل هستي بخش مي باشد و حتي در انجام كارهاي اختيار هم بي نياز از او نمي باشد و هر لحظه وجود و شؤون وجودش را از او دريافت مي دارد و اين است معناي صحيح «لاجبر و لاتفويض، بل امر بين الامرين[14]».معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. سعيدي مهد، محمد، آموزش كلام اسلامي، ج1، انتشارات طه.2. مصباح يزدي، معارف قرآن 3ـ1، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).[1] . مصباح يزدي، محمد تقي،آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1366، ج1، ص164.[2] . جمعي از نويسندگان،معارف اسلامي،تهران،انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،چاپ چهارم،1369،ج1و2،ص89.[3] . سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، قم، انتشارات طه، چاپ دوم، 1380، ج1، ص101.[4] . ر.ك سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، قم، نشر امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، 1372، ص 118و119.[5] . ر.ك مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشي امام خميني، چاپ سوم، 1380، ج 1، ص 106ـ110.[6] . سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ج1، ص102.[7] . جمعي از نويسندگان، معارف اسلامي، ج1و2، ص89.[8] . سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص119.[9] . ر.ك رباني گلپايگاني، علي، جبر و اختيار، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، چاپ سوم، 1381، ص 70ـ79.[10] . ذاريات/ 58.[11] . نساء/ 5،[12] . زمر/ 42.[13] . سجده/ 11، انعام/ 61.[14] . رك مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، قم، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1365، ج2، ص362.