افعال بودن، خالق بودن و علت بودن خداوند به چه معناست؟ آيا مستلزم جبر نيست؟ - افعال بودن، خالق بودن و علت بودن خداوند به چه معناست؟ آيا مستلزم جبر نيست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

افعال بودن، خالق بودن و علت بودن خداوند به چه معناست؟ آيا مستلزم جبر نيست؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افعال بودن، خالق بودن و علت بودن خداوند به چه معناست؟ آيا مستلزم جبر نيست؟

پاسخ

افعال الهي

اديان آسماني، در تأثير و نقش خداوند در نظام عالم، تفسير جامع نگري را عرضه مي كنند و علاوه بر خالقيت، نقش تدبير و اداره ي لحظه به لحظه ي عالم را براي حق تعالي قايل اند و برخلاف نيوتن، خداوند را به ساعت سازي كه ساعت را ساخته است و نظمي در آن ايجاد كرده است و بعد از كوك كردن آن، كاري به آن ندارد، تشبيه نمي كنند؛ زيرا خداوند علت هستي بخش و علت حقيقي جهان است؛ و از آن جهت كه ملاك نيازمندي معلول به علت واقعي، فقر و نيازمندي وجود معلول است و اين نيازمندي عين ذات معلول به شمار مي رود؛ پس معلول، در هر لحظه، محتاج علت هستي بخش، يعني خداوند سبحان، است؛ و رابطه ي جهان با خداوند، رابطه ي معلول و علت اِعدادي و زمينه ساز، مانند رابطه ي فرزندان با والدين، يا ساختمان با بنّا نيست، تا بعد از تحقق معلول، حاجتي به ادامه ي حيات علت نباشد؛ بلكه رابطه ي ميان عالم و خداوند، از سنخ معلول با علت هستي بخش است؛ و چنين تفسيري، به هيچ وجه با قوانين مكانيكي طبيعت منافات ندارد؛ زيرا ادامه ي حيات و بقاي اين قوانين، به اراده ي تكويني مستمرِ الهي نيازمند است.

از مباحث پيش روشن شد كه آيات قرآن نيز از خالقيت و تدبير عمومي حق تعالي حكايت مي كنند؛ براي نمونه:

(وَ خَلَقَ كُلَّ شَيء)؛[1] و خداوند هر چيزي را خلق كرد.

(ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيء)؛[2] الله پروردگار شماست كه خالق همه چيز است.

(و اللهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ)؛[3] خداوند شما را و آنچه مي سازيد، آفريد.

(يُدَبِّرُ الْاَمْرَ)؛[4] تدبير امر به دست خداست.

(اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمينَ)؛[5]

آن گاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان)، از آن او (و فرمان او) است، پر بركت (و زوال ناپذير) است خداوندي كه پروردگار جهانيان است.

(اِنَّ اللهَ خالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوي)؛[6] خداست كه دانه را ميشكافد.

(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمْيتَ إِذْ رَمْيتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمي وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَميعٌ عَلِيمٌ)؛[7]

پس شما نكُشتيد آنها را ولكن خدا آنها را كشت و هر وقتي كه تيراندازي كرديد، شما تيراندازي نكرديد، خدا تير انداخت.

(اللهُ يَبْسُطُ الرَّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ)؛[8]

خداوند روزي را گسترش مي دهد، براي هر كس كه بخواهد و قادر است.

(وَ اللهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ اِلي صِراط مُسْتَقيم)؛[9]

و خداوند هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مي كند.

شايان ذكر است كه هيچ يك از آيات مذكور به معناي نفي قوانين مكانيكي و طبيعي و يا مستلزم جبر انساني نيست. آيات فراواني در قرآن وجود دارد كه علاوه بر پذيرش قوانين طبيعي، مانند زوجيت گياهان، حركت زمين و... بر اختيار انسان دلالت دارند و حكمت نزول قرآن و بعثت انبيا و حساب و كتاب و عقاب و ثواب است.

توضيح اين مطلب آن است كه، علت ها نسبت به هم، به چند شكل قابل تصورند:

1. علت ها، مجموعاً و در عرض هم، يك علت تامه را براي تحقق يك معلول تشكيل مي دهند، چنين نيست كه عليت خداوند و عليت قوانين طبيعي مجموعاً، در عرض هم و با همكاري يكديگر جهان طبيعت را اداره كنند؛ زيرا در اين صورت، خداوند موجود نيازمندي خواهد بود كه در افعال خود شريك، بل شريكاني دارد.

2. عليت خداوند و عليت قوانين طبيعي، علتِ جانشين پذير نيستند، كه هر كدام به طور مستقل به فعاليت بپردازند و به شكل علي البدل معلول را ايجاد كنند.

3. نقش خداوند در افعال ديگران در طول فاعل هاي ديگر است، نه در عرض و نه به جاي اين ها؛ يعني اوست كه تمام هستي را با اراده ي تام و تمام خود آفريد و هستي آنها دائماً مستمند ذات اقدس اوست. اگر يك لحظه اراده ي او نباشد، هستي، نابود مي گردد، اگر اراده ي او نباشد، نه درختي هست و نه زمين و آسمان، و نه انسان و فعل و انفعالي؛ پس چون اين رابطه ي طولي ميان علت هستي بخش و ساير علل و عوامل در صدور افعالشان وجود دارد، مي توانيم پديده ها را هم به علل طبيعي نسبت بدهيم و هم به ذات مقدس ربوبي؛ اما نه به صورت مجموعي و نه به صورت جانشيني؛ بلكه به صورت طولي؛ از اين رو، خداوند سبحان در قرآن كريم گاهي افعال را به زمين، آسمان، فرشتگان، انسان و ساير موجودات نسبت مي دهد و گاهي به خود، گاهي قرآن و پيامبر را هدايت كننده معرفي مي كند و يا خود انسان را عامل هدايت و ضلالت مي داند و گاه مي فرمايد:

(إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ)؛[10]

تو (پيغمبر) كسي را كه دوست بداري، هدايت نمي كني؛ خداست كه هر كس را بخواهد هدايت مي كند.

تو اراده داري، ولي اگر اراده ي تو در شعاع اراده ي الهي قرار نگيرد، هيچ گاه فعل تحقق پيدا نمي كند، نمونه ي ديگر آيات، مربوط به وفات انسان است كه در يك جا به ملك الموت و يا ساير فرشتگان نسبت مي دهد و مي فرمايد:

(قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ)؛[11]

بگو فرشته ي ملك الموت كه وكالت به او داده شده است، جان شما را مي گيرد.

و در سوره ي زمر آيه ي 42 اين عمل را به خود منتسب مي كند و مي فرمايد:

(اللهُ يَتَوَفّي الْاَنْفُسَ حينَ مَوْتِها)؛

خداست كه جان هاي انسان ها را در هنگام مرگ مي گيرد.

اين آيات نيز با تأثيرات طولي و تأثير ملك الموت در شعاع تأثير الهي قابل تفسير است.

در اين قسمت به پاره اي از آيات كه افعال خاصي را به غير خداوند نسبت مي دهد، اشاره مي كنيم:

1. فاعليت وسوسه، به شيطان

(مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ)؛[12]

(بگوپناه مي برم به پرودگار مردم) از شر وسوسه گر پنهانكار كه در درون سينه ي انسان ها وسوسه مي كند.

2. قتال و جنگيدن و رسوا كردن به دست مؤمنان

(قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ)؛[13]

با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مي كند؛ و آنان را رسوا مي سازد.

3. فساد در دريا و خشكي، به دست انسان

(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ)؛[14]

فساد در خشكي و دريا، به خاطر كارهايي كه مردم انجام داده اند، آشكار شده است.

4. ايمان و عمل صالح و هدايت خداوند به وسيله ي ايمان آنها

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ)؛[15]

(ولي) كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند، پرودگارشان آنها را در پرتو ايمانشان هدايت مي كند؛ از زير (قصرهاي) آنها در باغ هاي بهشت نهرها جاري است.

5. نقش ايمان مؤمنان در نزول بركات از آسمان و زمين

(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)؛[16]

و اگر اهل شهرها و آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم، ولي (آنها حق را) تكذيب كردند؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.

نتيجه ي سخن اين شد كه، هم فاعليت الهي نسبت به تمام افعال صحيح است و هم فاعليت فاعل هاي قريب؛ و تا اراده ي اين دسته از فاعل ها در طول و شعاع اراده ي الهي قرار نگيرد، هيچ فعلي تحقق نمي پذيرد؛ و با اين تفسير، جمع اين دو دسته از آيات، يعني جمع اصل عليت و اختيار و اراده ي انسان و ثواب و عقاب اخروي، با توحيد افعالي ميسر مي گردد.


[1]. فرقان: 2.

[2]. غافر: 62.

[3]. صافات: 96.

[4]. يونس: 29.

[5]. اعراف: 54.

[6]. انعام: 95.

[7]. انفال: 17.

[8]. رعد: 26.

[9]. نور: 46.

[10]. قصص: 56.

[11]. سجده: 11.

[12]. سوره ي ناس.

[13]. توبه: 14.

[14]. روم: 41.

[15]. يونس: 9.

[16]. اعراف: 96.

/ 1