دليل عادل بودن خدا چيست و چرا عدل به عنوان يك اصل در كلام مطرح مي‎شود و بالاخره دليل حسن و قبح ذاتي افعال چيست؟ - دليل عادل بودن خدا چيست و چرا عدل به عنوان يك اصل در كلام مطرح مي‎شود و بالاخره دليل حسن و قبح ذاتي افعال چيست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دليل عادل بودن خدا چيست و چرا عدل به عنوان يك اصل در كلام مطرح مي‎شود و بالاخره دليل حسن و قبح ذاتي افعال چيست؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دليل عادل بودن خدا چيست و چرا عدل به عنوان يك اصل در كلام مطرح مي‎شود و بالاخره دليل حسن و قبح ذاتي افعال چيست؟

پاسخ

عدل الهى: يكى از مهم ترين و پرجنجال ترين بحث هاى كلامى در صدر اسلام، مسئله ى عدل الهى بوده است. گروهى به «عدليه» معروف شدند و به حسن و قبح ذاتى و عقلى قايل بودند. اين گروه كه عبارت اند از شيعه ى اماميه، و معتزله، بر اين باور بودند كه افعال، به لحاظ ذات يا صفتى خاص، و يا به وجوه و اعتبارات، مشتمل بر حسن و قبح اند; براى مثال، عدالت، ذاتاً، و نيكو كارى به وصف عدالت، و كتك زدن يتيم به اعتبار ادب كردن، به حسن و نيكويى متصف مى شوند; و اين حسن و قبح هايى كه ذاتى افعال است، معيار و مقياسى است كه حق تعالى، براساس آنها، افعال خود را صادر مى كند; و اين همان معناى عدالت است. نكته ى ديگر اين كه عقل و شرع حُسن و قبح افعال را كشف مى كنند.

اشاعره در مقابل اين روى كرد قرار دارند و مى گويند: هيچ معيار و مقياسى براى افعال الهى وجود ندارد و عدالت الهى به معناى انطباق افعال الهى بر قوانين عدل نيست; بلكه آنچه او انجام مى دهد، عين عدل و عدالت است; پس فعل الهى ملاك و مقياس است، نه اين كه عدل و قوانين حسن و قبح در افعال، مقياس عدل الهى باشد; و اين بحث جدى سبب شده است تا اين صفت به عنوان اصل مستقلى در كتب كلامى طرح بشود.

عدليه براى اثبات مدعاى خود به دلايل متعددى تمسك جسته اند. يكى از مهم ترين دلايل آنان اين است كه اگر حسن و قبح ذاتى و عقلى پذيرفته نشود، حسن و قبح شرعى نيز ثابت نمى گردد; زيرا در اين صورت، علم به حسنِ متعلقِ اوامر و قبح متعلقِ نواهى الهى، متوقّف بر قبح كذب است; يعنى اگر حسن و قبح، شرعى باشد، پس هر گاه فعلى متعلق امر الهى قرار گرفت، فعل حسن مى گردد و اگر متعلق نهى الهى واقع شد قبيح مى شود; و قبل از امر و نهى هيچ حسن و قبحى نداشته است. حال سؤال مى كنيم، آيا اين امر و نهى صادر شده از خداوند صادق اند يا كاذب؟

اگر در جواب گفته شود: صادق است، زيرا صدور كذب از خداوند قبيح است، در مقابل اشكال مى گوييم:

چرا قبيح است و صدور كذب از خداوند محال است؟

اگر به آيات الهى و گفته ى خداوند تمسك شود، مستلزم دور و تسلسل است; زيرا همين سؤال درباره ى اين آيات نيز مطرح مى شود; پس اشاعره به ناچار بايد قبح كذب را عقلى و ذاتى بدانند.[1] اگر اشكال شود كه حسن و قبح الهى انشايى است و انشائات قابليت صدق و كذب را ندارد، در جواب مى گوييم: اخبار از انشا، قابل صدق و كذب است; زيرا جملات انشايى و اِخبارى فراوانى در قرآن وجود دارد كه صدق آنها، توسط اخبار از صدق، تحقق پذير است.

اينك نوبت به تعريف عدل مى رسد. موجودات در نظام هستى، قابليت ها و امكاناتى خاص، و استعداد استفاضه ى مشخصى دارند; و خداوند به لحاظ اين كه خير و فياضيّت على الاطلاق دارد، به هر موجودى اعطاى كمال ممكن را مى نمايد و هر چيزى را در جاى خويش قرار مى دهد; از اين رو، عدل الهى در بستر تكوين و تشريع دنيا و آخرت گسترده است.

دليل عقلى عدليه بر عدل الهى اين است كه اگر حق تعالى عادل نباشد، گرفتار جهل، عجز، نيازمندى، حسادت، هواپرستى و صفات نقص ديگر، به عنوان منشأ ظلم است; و چون خداوند عالم و قادر و بى نياز مطلق است و از هر گونه نقصى مبراست، در نتيجه، هيچ ظلمى از او صادر نمى شود. در قرآن آيات فراوانى بر اثبات عدل و نفى هر گونه ظلم از خداوند وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. نفى ظلم از خداوند

(وَلا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَداً);[2] و پرودگارت به احدى ستم نمى كند.

از اين آيه استفاده مى شود كه ظلم و ستم، با ربوبيت خداوند جمع نمى شود. ربوبيت، اقتضاى تربيت و تكامل موجودات را دارد نه ظلم، كه مستلزم نقصان آنهاست.[3]

2. ظلم مردم به خويشتن

(إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَلكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ);[4]

خداوند به مردم هيچ ظلمى نمى كند; و اما مردم اند كه به خويشتن ستم مى نمايند.[5]

3. نفى ظلم در قيامت

(فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَلاَ تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ);[6]

امروز (قيامت) به هيچ كس ظلم نمى شود و جز آنچه را عمل مى كرديد، جزا داده نمى شويد.

4. نفى ظلم از بندگان

(وَ ما ربُّكَ بِظَلاّم لِلْعَبيدِ);[7] و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى كند.

5. عدل الهى

(شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ);[8]

خداوند گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست; ملائكه و صاحبان دانش نيز گواهى مى دهند; در حالى كه خداوند به قسط و عدالت قيام مى كند.

6. عدالت در قيامت

(وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً);[9]

و ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مى كنيم; پس به هيچ كس ستمى نمى شود.

7. عدالت در داورى

(أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ);[10]

آيا كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، همانند مفسدان در زمين قرار مى دهيم؟

آيا پارسايان را همانند فاجران قرار مى دهيم؟

8. حسن و قبح عقلى

(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى);[11]

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد.

(وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً);[12]

تمام شد كلمه ى پروردگارت از روى راستى و عدالت.

(اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اَتَّقوُ اللهَ);[13]

عدالت كنيد كه به پرهيزگارى نزديك تر است و از معصيت خدا بپرهيزيد.
اين آيات بر حسن و قبح ذاتى و عقلى ظهور دارند; يعنى افعال ذاتاً حسن و قبح دارند و امر و نهى خداوند براساس حسن و قبح و مصالح ذاتى افعال است.


[1]. قوشجى، شرح تجريد الاعتقاد، ص 338.

[2]. كهف: 49.

[3]. ر.ك: نساء: 49 و آل عمران 108.

[4]. يونس: 44.

[5]. ر.ك: توبه: 7 و روم: 9.

[6]. يس: 54.

[7]. فصّلت: 46.

[8]. آل عمران: 18.

[9]. انبياء: 47.

[10]. ص: 28.

[11]. نحل: 90.

[12]. انعام: 115.

[13]. مائده: 8.

/ 1