آزادي سياسي
آزادي يكي از مفاهيم بحثانگيز در حوزه انديشه سياسي است كه انديشه بشر را به خود مشغول داشته است. آزادي و قانون دو همزاد جداييناپذيراند كه هر كدام به ظاهر يكديگر را نفي ميكنند.قانون اساسي
در حقوق اساسي، قانون جايگاه ويژهاي دارد. انديشمندان غرب به كاوشهاي نظري در اين باره پرداخته و قانون اساسي را از دو رويكرد كلي و متفاوت ميبينند.1. حقوق اساسي به مثابه فن مربوط به اقتدار.
2. حقوق اساسي به مثابه علم يافتن مربوط به آزاديها.[1]حال سؤال اين است كه «آزادي حداقلي» در كداميك از رويكردها قابل طرح است؟ اگر در رويكرد اوّل كه حقوق اساسي فن مربوط به اقتدار است به كاوش در آن بپردازيم هيچگاه معنايي از اين واژه نخواهيم يافت. ولي در رويكرد دوّم كه حقوق اساسي به مثابه علم يافتن مربوط به آزاديهاست و قانون اساسي موجد حقوق يك ملت در جامعه خواهد بود مممكن است واژه «آزادي حداقلي» معنا يابد. اما باز هم «قانون اساسي و حقوق اساسي علم آشتي «اقتدار» و «آزادي» است چرا كه فرد و دولت، فرمانبردار و فرمانروا و در پايان آزادي و قدرت دو روي يك سكه هستند...»[2]پس «آزادي حداقلي» اصطلاحي است زاييده شده ذهن نويسنده كه با پيشفرضهاي ذهني از پيش شكل گرفته است و هيچگاه يك واژه علمي قابل طرح نيست چون قانون در اين منظر مانند يك قيد و بند براي آزادي انگاشته شده و داراي دو حد كه كران بالاي آن (نقد آزادانه قدرت از صدر تا ذيل) و كران پايين آن (ما آزادي نداريم؟ يا آزادي حداقلي) است، ميباشد. ولي آنچه جامعه ما نياز دارد، تعاريف دقيق علمي است كه بر پايههاي منطقي و اصول استوار باشد نه بحثهاي ژورناليستي با جهتها و اغراض سياسي!آزادي در سيره امام علي ـ عليه السلام ـ : در سيره امام علي ـ عليه السلام ـ دو بحث بايد از هم تفكيك شود:1. آزادي بيان عقيده.2. آزادي عمل سياسي.امام علي تا جايي كه آزادي بيان مخل با مباني اسلام نبود اجازه سخن گفتن و ابراز عقيده را به خوارج ميدادند و شبهات فكري آنان را جواب ميگفتند چرا كه آنان را قومي نادان و جاهل ميدانست كه در پي حق گمراه شدهاند. مثلاً امام علي ـ عليه السلام ـ در كلام 61 نهجالبلاغه ميفرمايد: «پس از من خوارج را نكشيد چه آنكه به طلب حق در آيد و راه خطا پيمايد همانند آن نيست كه باطل را طلب كند و بيابد (و دست به آن بگشايد) (مثل معاويه و اصحاب او) در مورد جوابدهي به شبهات آنان در خطبه 40 ميفرمايد: «(لا حكم الا الله) سخن حقي است كه آهنگ باطل دارد. آري جز فرمان خداوند فرماني نباشد اما آنچه اينان ميگويند مرادشان حكومت و اجراي فرمان خداست (يعني اميري نباشد)...»ولي در آزادي عمل سياسي و حوزه جامعه، حقوق عمومي جامعه اجازه نميدهد كه آزادي عملي سياسي اعمال شود و جامعه به آشوب و هرج و مرج كشيده شود. بنابراين امام ع هم ساكت ننشست و آنان را سركوب نمود. امام ـ عليه السلام ـ در اين زمينه در خطبه 234 ميفرمايد: «فاش بگويم كه شما رشته تعمد اسلامي را گسيختهايد، حدودش را تعطيل كردهايد و احكامش را ميراندهايد، بدانيد كه من به فرمان خدا مأمور پيكار با سركشان و پيمانشكنان و مفسدان در زمين هستم».اما آنچه در مورد واژه «قيام به سيف» ميتوان اضافه كرد اينست كه اين واژه بعد از قيام امام حسين ع و توسط شيعه (زيديه) كه يكي از شروط امامت را قيام به سيف ميدانستند به كار گرفته شد.[3]
انتقاد و تخطئه
انتقاد دو نوع است يكي سازنده و ديگري مخرّب. آنچه كه امام راحل آنرا هديهاي الهي ناميدهاند انتقاد سازنده است نه انتقاد مخرّب كه براي همگان تفاوت ايندو روشن و واضح است.امّا در پايان طرح برخي سؤالات از نويسنده جاي دارد: مگر قانون اساسي مشخص نكرده است كه ما آزادي بيان داريم امّا بشري كه مخل به مباني اسلام نباشد و نظم عمومي را بهم نزند و تفصيل آنرا قانون مشخص ميكند؟آيا همه انتقادها از نظر شما يكسان است و هيچ فرقي ميان آنها نيست؟
اصولاً چه كسي گفته كه معناي آزادي «نقد آزادانه قدرت از صدر تاذيل» است؟
آيا اين يك تعريف علمي است يا يك شعار تاكتيكي؟ و...همانطور كه مشاهده ميشود آزادي سياسي معناي مشخص و معيني از نظر علمي دارد و استفاده ابزاري از كلمه آزادي و محصور كردن آن ميان دو كران بالا و پايين از ابتكارات ذهن نويسنده مقاله است. يعني آزادي حداقلي؟ يا «نقد آزادانه قدرت از صدر تاذيل»؟ در پايان توصيه اينجانب اينست كه قدري مسائل را با تأمل بيشتر و با دقت sعلمي طرح كنيم كه تا انشاءالله در سايه تفاهم بيشتر به ايران عزيزمان بهتر بپردازيم.
[1] . ابوالفضل قاضي، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي (انتشارات دانشگاه تهران اسفند 73) ج 1، ص 63ـ61.[2] . همان.[3] . محمّد بن عبدالكريم الشهرستاني، الملل و النحل، (انتشارات مكتبه الانجلو چاپ دوم، قاهره، بيتا) ج 1، ص 139.سيد محمد علي نوري