آزاديخواهان و آنارشيسم معرفتي - آزاديخواهان و آنارشيسم معرفتي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آزاديخواهان و آنارشيسم معرفتي - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آزاديخواهان و آنارشيسم معرفتي

روزنامه نوروز در تاريخ 8/2/81 در صفحه سياسي خود سخنراني آقاي دكتر محمّد مجتهد شبستري در مراسم يابود مرحوم سحابي را تحت عنوان «چرا آزاديخواهان قابل احترام هستند» درج كرده است كه مطالب ايشان تأملاتي چند را مي‌طلبد كه ذيلاً به آنها اشاره مي‌كنيم.

1. جناب آقاي شبستري در مقام ريشه‌يابي احترام جامعه نسبت به افرادي همچون دكتر سحابي، مهمترين عامل را، آزاديخواهي وي دانسته است و سپس محور آزادي‌خواهي در ايران را آزادي تفكر و آزادي در عمل شمرده است. ايشان در مقام ابهام‌زدايي از ساحت آزادي انديشه به طرح يكي از انتقادات و به قول ايشان يكي از مغالطه‌ها و فريب‌كاري‌هاي مخالفان آزادي پرداخته و سپس در صدد پاسخگويي به آن برآمده‌اند و در اين راستا چنين بيان مي‌دارند: «متأسفانه مخالفان آزادي در كشور ‌ما گفتند آزادي در تفكر يعني عدم تمايز ميان حق و باطل يعني حق و باطل در انديشيدن وجود ندارد. اين يك مغالطه است» و در ادامه با افزون چاشني انتقاد چنين عنوان مي‌كنند: «اين مغلطه و فريب است كه عدّه‌اي مي‌گويند كساني كه به آزادي تفكر و انديشه توجه دارند يعني مي‌گويند حق و باطل نيست اين مغالطه است و در طول تاريخ آزاديخواهي، مخالفان آزادي همواره اين تهمت را زده‌اند». ايشان سپس براي زدودن اين به اصطلاح مغلطه، تكيه داشتن و مقيد بودن انديشه بر منطق را پاسخگوي اشكال فريبكاران و رسواكننده پندار ايشان دانسته و مي‌گويند: «آزادي تفكر هيچگاه به معناي صرف نظر كردن از صدق و كذب و حق و باطل در انديشيدن نيست. زيرا تفكر بدون منطق و روش، امكان پذير نيست پس يعني در تفكر و انديشيدن حتماً صدق و كذب و حق و باطل معنا دارد.»

نگارنده همت خود را به اصل اشكال و كيفيت طرح آن معطوف نمي‌دارد امّا اين نكته را يادآور مي‌شود كه هيچ كس آزادي افسارگسيخته و بدون حدّ و حصر در مقوله انديشه را نپذيرفته است و از اينروست كه گوينده محترم در صدد بيان قيدي براي آن برآمده است اما قيد مذكور نه تنها راهگشا نبوده بلكه دقت در آن و موشكافي و بررسي زواياي مختلف و پيامدهاي آن از اين واقعيت پرده برمي‌دارد كه اشكال فوق‌ لااقل بر نحوه برداشت ايشان از آزادي در انديشه و كيفيت دفاع از آن به نحوي بسيار روشن وارد است. و خود گرفتار مغالطه‌هايي بس عميق‌تر است. همانگونه كه گذشت؛ ايشان سنگ‌بناي اتكاي انديشه بر منطق را، مشكل‌گشاي شبهه مذكور تلقي كردند امّا در گام نخست بايد روشن ساخت كه مقصود از منطق چيست و مؤلفه‌هاي آن كدام است. آيا مراد، منطق صوري و ارسطويي است يا امر ديگري مورد نظر ايشان است. ايشان به صراحت بيان مي‌دارند كه منطق صوري مرادشان نيست و روش‌هاي فهم ديگري را يادآور مي‌شوند و عنوان مي‌دارند: «امروز كه انواع و اقسام روش‌هاي تفكر هست، تفكر علمي راه و رسمي دارد، تفكر پديدار شناسانه راه و رسمي دارد، تفكر قياسي راه و رسمي دارد، انواع و اقسام روش‌هاي تفكر داريم كه يك جور نيست، گذشته است از آن زمان كه عدّه‌اي خيال مي‌كردند انسان يك نوع راه تفكر دارد و آن راه تفكري است كه منطق صوري بيان مي‌كند.»

اينك پرسش مهم آن است كه وجود راه‌هاي متعدد علمي آيا دليلي بر صحت همگي آنهاست؟

آيا هيچ معيار و ميزاني وجود ندارد كه صحت و سقم اين راه‌ها را به ما بشناسد؟

اگر مولود و برآيند اين راه‌هاي مختلف، نتايج دقيقاً متضاد و متناقضي باشد آيا باز هم تمام روش‌ها را بايد صحيح دانست؟

چگونه مي‌توان طرفين تضاد و تناقض را حق ناميد؟

آيا تفكرات و مكتب‌هاي متعدّد و متفاوت و متعارض در جهان كنوني كه بسياري سر از الحاد و برخي شرك و غيره درمي‌آوردند زاييده همين راه‌هاي متعدد نيستند؟

چگونه مي‌توان راه‌هاي متعدد و در تعارض با هم را پذيرفت و هيچ محك و معياري براي شناخت سره از ناسره آنها ارائه نكرد و حتّي وجود معيار را با بياني زيركانه نفي كرد و با مثبت قلمداد كردنِ متدهاي متفاوت،‌ آنها را پلوراليسم معرفتي ناميد آنجا كه مي‍‌فرمايند: «ما كسي را نداريم كه بتواند اثبات كند كه فقط يك جور درست انديشيدن وجود دارد اين امكان پذير نيست. انديشيدن مساوي شده با روشمند انديشيدن و روشمند انديشيدن‌ها متفاوت است و اين هم پلوراليسم معرفتي است.»

آيا اين سخن چيزي جز عبارت بزك شده نسبيت در فهم مي‌تواند باشد؟ نسبتي كه به آنارشيسم معرفتي و در پي آن آنارشيسم اخلاقي و اجتماعي مي‌انجامد.
اگر قرار باشد همه فهم‌هاي روشمند ولو در نقطه تضاد و تناقض بدون داوري درباره متد فهم آن‌ها، صحيح و حق باشند اين چيزي جز قايل شدن به سيلان فهم بشري و نسبيت آن نخواهد بود و درست همان اشكالي است كه به قول ايشان فريبكاران و منتقدان و دشمنان آزادي انديشه، آنرا بيان كردند و بر برداشته شدن مرزهاي حق و باطل در اين گونه تلقيِ از آزادي عقيده اصرار ورزيدند.

2. ايشان در ادامه به مغالطه و فريبي ديگر از جانب آزادي‌ستيزان اشاره مي‌كنند و مي‌گويند:

«مسأله دوم آزادي در عمل است گفته شده است آزادي يعني بي‌بند و باري اخلاقي و اين فريب و مغالطه ديگري است».

سپس در مقام بيان پاسخ مي‌فرمايند: «بسياري از كسان امروز هم در نوشته‌ها و يا سخنراني‌ها همين حرف‌ها را تكرار مي‌كنند كه آزاديخواهي عملي يعني عدم تقيد به موازين اخلاقي يعني عدم تعهد به مسئوليت‌هاي اخلاقي در حالي كه چنين چيزي نيست آزادي عملي مقيد به مسئوليت‌هاي اخلاقي است».

امّا بايد توجه داشت اين پاسخ با در نظر گرفتن تعريف و دفاع مورد نظر ايشان از آزادي در عقيده با چالش‌هاي فراواني مواجه است زيرا از آنجا كه مسئوليت‌هاي اخلاقي در پرتو امور متعددي از جمله شناخت انسان مشخص مي‌شود و از طرفي طبق نظر ايشان همه فهم‌هاي روشمند، حق و سره هستند پس اين اشكال به ذهن مي‌رسد كه ارزش‌هاي اخلاقي نيز متاثر از فهم‌هاي روشمند متعدد، معاني مختلف و گاه متعارضي را پيدا مي‌كنند و از اين روست كه مي‌بينيم ارزش‌هاي اخلاقي و در نتيجه آن مسئوليت‌هاي اخلاقي در مكتب‌هاي فكري مختلف، متفاوت است چنانكه ارزش‌هاي اخلاقي در نزد فرويدگرايان و نوفرويدگرايان و رمانتيستها و اتولوژيست‌ها و ساير مكاتب و نحله‌ها در پرتو تعريف‌هاي مختلف از انسان متفاوت است و در نتيجه مسئوليت‌هاي اخلاقي نيز چهره عوض مي‌نمايد و همه اين مكتب‌ها نيز برداشت و فهم خود را روشمند و صايب مي‌شمارند پس چه بسا افسارگسيختي و بي‌بندباري اخلاقي در يك مكتب، در مكتب ديگر عين ارزش‌هاي اخلاقي شمرده شود و نسبت به آن مسؤوليت‌هايي تعريف گردد.

گوينده محترم با توجّه به اين اشكالات، راه آسان‌تري را انتخاب كرده و پاسخ اين مباحث را به بحث‌هاي علمي و فلسفي حواله داده‌اند در حالي كه پذيرفتن مبناي معرفت شناختي ايشان هيچ گريزگاهي را براي رهايي از اشكالات فراوان التزام به آن، در بحث مذكور باقي نمي‌گذارد.

3. آقاي شبستري كه همه زمان سخنراني مراسم ختم را به بيان نقدها و مغالطه‌هاي دشمنان آزادي و پاسخ به آنها اختصاص داده است حسن ختامِ خطابه خود را بيان مغالطه‌اي ديگر قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد: «به هر حال اين يك مغلطه است كه ما به نام دين به نام وحي بخواهيم تفكر را محدود كنيم و اين سخن كه تفكر آزاد است ولي عقيده آزاد نيست هم صحيح نيست متأسفانه برخي از دانشمندان ما هم اين‌گونه بيان كرده‌اند كه آنچه در مقام تفكر است، آزاد است وقتي به عقيده و مولود آن تفكر مي‌رسد آنجا آزادي نيست».

ما در شگفتيم كه كداميك از دانشمندان، آزادي در عقيده را نفي كرده‌اند؛ پس بايد ديد مراد ايشان از عقيده و آزادي آن و نفي بزرگان چيست؟ اگر مراد گوينده از آزادي عقيده، همان انتخاب و التزام قلبي به يك آئين و مسلك و مرام خاص باشد در اين صورت نكته جديدي را افاضه نفرموده‌اند و هيچ يك از دانشمندان، آزادي در انتخاب عقيده به اين معنا را نفي نكرده‌اند زيرا جداي از بحث حق و باطل و ارزش‌گذاري عقيده در برابر آن، بايد در نظر داشت كه انتخاب قلبي به گونه‌اي تكويني، اكراه و اجبار را بر نمي‌تابد و در برابر آن خاضع و فروتن نمي‌گردد و همين حقيقت را در آيات متعددي از قرآن كريم مشاهده مي‌كنيم، آياتي چون «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»[1] و «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[2]

«ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد يا ناسپاس» و اگر مقصود گوينده از نفي بزرگان و تذكر آنان، هشدار علماء نسبت به پرهيز از پذيرفتن عقائد غلط و خسران‌آفرين و آخرت‌سوز است در اين صورت باز با مطلب جديدي مواجه نيستيم زيرا اين امر، همان كار انبياء است كه راه صحيح را براي امت خود معرفي مي‌كردند و مردم را از راه نادرست برحذر مي‌داشتند. گرچه باز هم پذيرش آن اختياريِ به معناي گذشته است و اگر مراد ايشان جلوگيري و واكنش بزرگان نسبت به بيان و نشر عقائد كفرآميز و شرك‌آلود و مخالف با ضروريات دين، در جامعه است در اين صورت بايد گفت كه ديگر بحث، درباره عقيده نبوده بلكه پيرامون ابراز آن و آثار و تبعات اجتماعي آن است كه بحث خاص خود را مي‌طلبد.

با توجّه به بيانات گذشته روشن مي‌شود كه اينگونه تلقي از آزادي در انديشه و عمل با دفاعي اين‌چنين از ضعف‌هاي عميق معرفت شناختي رنج مي‌برد و تأملات و دقت‌هاي بيشتري را مي‌طلبد.


[1] . سوره‌ بقره، آيه 256.

[2] . سوره انسان، آيه 3.

سيد هبت الله صدر السادات زاده



/ 1