آغاجري؛ گاليله يا خان مغول؟!
شنبه 19رداد ماه روزنامه مردمسالاري اقدام به چاپ مقالهاي نمود، تحت عنوان «آغاجري گردش زمين را انكار نخواهد كرد.» مقاله مذكور، اگر چه عمدتاً عاري از نكات جديد است، ولي به جهت تنوير افكار و تبيين مغالطات، كه متأسفانه چندي است كه به ابزار اصلي برخي مطبوعات، بدل شده و گويي به شدت به آن خو گرفتهاند ارائه نكاتي هر چند اجمالي، خالي از لطف نيست. نويسنده مقاله مورد اشاره در پوشش تجليل از روشنفكران مذهبي محبوبيت و مظلوميت آنان را متذكر شده، آغاجري را در جرگه ايشان قلمداد نموده است، و در عين حال،بنابراين به گفته خود، هرگز قصد دفاع از او و سازمان متبوعش را ندارد كه البتّه اين نكته اخير، ناگفته بر همگان هويدا بود؛ خصوصاً عنوان مقاله، بيطرفي نويسنده را كاملاً فرياد ميزد.در طليعه بحث به نظر ميرسد اگر واژه ماده تركيبي «روشنفكري مذهبي» به درستي، آن گونه كه شايسته آن است معنا شود، قضاوت براي هر خواننده منصفي، بسيار سهل خواهد شد و شايد نياز به پاسخگويي به قسمت عمده نوشته مذكور، برطرف گردد. بيآنكه قصد ورود به مباحث مربوط به تاريخچه روشنفكري در ايران و فراز و نشيبها و آفات و تهديدهاي آن را داشته باشيم، بحث را با تبيين اين واژه آغاز ميكنيم كه روشنفكر، عموماً به كسي اطلاق ميشود كه به مدد قدرت تفكّر و بصيرت و ژرف انديشي خود حصارهاي ارتجاع و واپسگرايي را شكسته و هميشه نگاهي عميق و پويا به مسائل پيرامون خود بيافكند و روشنفكر مذهبي كسي است كه با اعتقاد راسخ خود به مذهب، از تعقل و نبوغ و خردورزي خود در راستاي تحقق اهداف والاي ديني و اعتلاي آن بهره ببرد.اكنون يقيناً تصديق ميفرمائيد، كساني كه ميليونها انسان معتقد به مذهب حقه تشيع را به خاطر تقليدشان در فروعات احكام از كارشناسان خبره دين، ميمون خطاب ميكنند و آموزههاي مبلغان ديني را خرافههايي سياه معرفي مينمايند را عقلاً و منطقاً نميتوان در زمره روشنفكران مذهبي پنداشت. «ماركس ميگويد، دين افيون تودهها است و من امروز ميگويم؛ دين افيون حكومتها است.»جمله فوق را با دقت مرور كنيد. جمله از جان لاك، هيوم، دكارت، اسپينوزا يا كانت نيست تعجب نكنيد! اين جمله مربوط به آغاجري است كه در سخنراني سال گذشتهاش ايراد شده بود و در روزنامهها نيز به چاپ رسيد. با نگاهي مختصر به مواضع سال گذشته او نسبت به دين، به راحتي ميتوان دريافت كه موضع اخير وي از روي سبق لسان و سهو و بد سليقگي در تعبير نبوده بله بر مبناي نقشهاي از پيش طراحي شده بوده است و حال آيا ممكن است باز هم كسي، پندارهاي امثال آغاجري را جزء مقوله روشنفكري آن هم از نوع مذهبياش بداند؟اگر روشنفكري مذهبي اين است، پس سكولاريزم دين ستيز كدام است؟ در قسمت ديگري از اين نوشته، با مظلومنمايي تمام، سخن از عذرخواهي آغاجري و نامه وي به يكي از سران سه قوه و عدم حمايت رسمي سازمان از مواضع وي گفته شده و اين سؤال طرح شده كه براي فروكش كردن تنش و غائله، آغاجري چه بايد ميكرد كه نكرد؟راستي چقدر خوب ميبود اگر صداقت و درستي، محور قول و فعل همه ما بود. آيا حقيقتاً آغاجري از مردم و نظام عذرخواهي كرد؟ آيا نامهاي كه به رئيس قوه قضائيه نوشت، كه حاوي اعتذار و پوزش بود و يا درخواستي براي انتقال غيرقانوني پرونده از محل وقوع جرم به تهران، آن هم به جهت سهولت سياسي جلوه دادن دادگاه و ايجاد تشنج در مركز نسبت به ساير استانها؟و ديگر اينكه آيا سازمان مجاهدين كه از داعيهداران دموكراسي و مردمسالاري است، چشمه و گوش بسته، در بيانيه رسمي، آغاجري را با تمام اعتقاداتش مايه فخر و مباهات خود ندانستند كه البتّه اين حمايت متعصبانه به جاي دموكراسي و خردورزي، تعصب كور قبيلهگرايانه عرب جاهلي پيش از اسلام را تداعي ميكند.نويسنده محترم كه به اذعان خود قصد طرفداري از آغاجري را ندارد، در پايان نوشته، هتاكي و اهانتهاي او به دين را به ادعاي گردش زمين كه توسط گاليله مطرح شد تشبيه نموده است متأسفانه بازي با الفاظ و تمثيلات و تشبيهات و به كار بردن آنها در مغالطات، بازاري پر رونق پيدا كرده است مثلاً كسي كه توان دفاع از ادعاهاي سست و بيپايه خود را ندارد و حتّي خودش هم اين پندارها را باور نكرده، فوراً خود و طرفدارانش را به گاليله تشبيه ميكند و ديگران را كليسائيان قرون وسطايي مينامد كه از درك عمق تفكرات گاليله عاجز بودند «آوردهاند كه يكي از خوانين مغول، پس از دست يافتن به كشوري از ممالك اسلامي، قصد كشتن حاكم وقت آنجا را نمود. امّا مشاوران خان، او را از اين عمل برحذر ميداشتند با اين استدلال كه در نزد مسلمين، حاكم به عنوان خليفه خداست بر روي زمين و اگر آسيبي به او رسانده شود، محتمل است كه عذاب خداوندي بر ما نازل شود.خان زيرك مغول كه عطش انتقام را جز با كشتن حاكم، سيراب نميديد و از طرفي هشدار مشاوران او را به خوف و ترديد افكنده بود، پيشنهادي كاربردي و زيركانه ارائه كرد به اين نحو كه: خليفه خدا! را در ميان لايهاي از نمد بپيچند و مأموران ويژه، شروع به ماليدن اين نمد كنند و به دقت مواظب باشند، اگر آثار عذاب الهي آشكار شد، او را به حال خود رها نمايند ولي اگر خبري نشد، اندك اندك فشار را مضاعف كنند، باز هم اگر اثري از عذاب ديده نشد ذره ذره آن قدر فشارش دهند تا جانش از حلقوم بدر آيد.»معتقديم اگر بناي تشبيه است، اين تشبيه براي امثال اين طيف از نظر منطقي بسيار مناسبتر است آن هم به واسطه تناسب بين تمام اركان تشبيه.از يك طرف عطش انتقام از دين و مذهب در چشمانشان موج ميزند واز طرف ديگر خوف سيلي خوردن از مردم متدين و غيرتمند، آنها را به احتياط واميدارد.
لذا مذهب و باورهاي بين مردم را در ميان نمد تكثرگرايي و پلوراليزم ديني تحت فشار قرار دادند. كه البتّه در بدو امر با رأفت و مداراي مردم و مسئولين مواجه شدند و معالاسف آن را حمل بر بيتفاوتي نمودند و كمكم با تازيانه پلوراليزم بر پيكر دين نواختند و منتظر شدند كه اگر آثار قهر و غضب ملّت رشيد و نظام اسلامي آشكار نشد، ضربه نهايي را به دين و ديانت اين مردم وارد آورند. لكن حقيقتاً گمان نميكردند پس از اين هتاكي و جسارت به ساحت دين و متدينين، موجي از نفرت و بيزاري نسبت به عنصر هتاك، كشور را فرا بگيرد.آري، مردم اگر چه در وادي سياست، گاهي به اين جناح و گاهي به جناح ديگر اعتقاد و اقبال نمودهاند امّا در برابر متجاوزان به حريم دين و مذهب، در هر لباس و جناحي، قاطعانه ايستادهاند و به راستي، از امت دلباخته خميني (ره) در سال عزت و افتخار حسيني، جز اين انتظار نيست.مسلم احمد لو