خدا كه مي توانست بدون نياز به پيامبران مردم را راهنمايي كند؛ پس چرا اين كار را نكرده است؟ - خدا كه مي توانست بدون نياز به پيامبران مردم را راهنمايي كند؛ پس چرا اين كار را نكرده است؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا كه مي توانست بدون نياز به پيامبران مردم را راهنمايي كند؛ پس چرا اين كار را نكرده است؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خدا كه مي توانست بدون نياز به پيامبران مردم را راهنمايي كند؛ پس چرا اين كار را نكرده است؟

پاسخ

پاسخ پرسش مطرح شده داراي دو بخش است.

بخش اوّل: قدرت خداوند

صفت قدرت الهي با موضوع بحث ارتباط تنگاتنگي دارد که دو نكتة مهم را در اين بارة نبايد فراموش کرد:

1. قدرت خداوند متعال به امر نشدني تعلّق نمي گيرد. براي مثال قدرت الهي به ايجاد و خلق شريكي براي خودش هرگز تعلّق نمي گيرد؛ زيرا وجود شريك براي باري تعالي عقلاً محال است. و اينكه خداوند متعال شريكي براي خودش خلق نمي كند نه دليل عجز باري تعالي است و نه دليل محدوديّت قدرت او. شخصي از حضرت علي ـ عليه السلام ـ سئوال كرد: آيا خداوند متعال قادر است دنيا را در يك تخم مرغ جاي دهد بدون اينكه دنيا كوچك شود و تخم مرغ بزرگ. حضرت فرمودند: خدا عاجز نيست؛ ولي اين كار نشدني است.[1] در موضوع بحث نيز كه بعثت انبياء الهي است نبايد توقع داشت امور محال و ناشدني تحقق يابند كه انشاءالله در ادامه بحث با امور محال در موضوع نبوّت و بعثت انبياء الهي آشنا خواهيم شد.

2. شرط اينكه قدرت الهي به امر يا موضوعي تعلق بگيرد اين است كه آن موضوع داراي قابليت باشد؛ مثلا هيچ عاقلي نمي تواند به پدر و مادر يك نوزاد شيرخواره اعتراض كند كه شما فرزند خودتان را دوست نداريد زيرا اگر او را دوست داشتيد غذاهاي گران قيمت و مقوي تر همانند غذاهايي كه خودتان مي خوريد به او مي داديد. در جواب او گفته خواهد شد، نوزاد توانايي هضم غذاهاي ما را ندارد؛ يعني قابليت استفاده از غذاي بزرگسالان در او نيست و اگر پدر و مادري اين اصل را ناديده بگيردند فرزند خود را از دست خواهند داد. در موضوع بحث هم اصل «داشتن قابليت خاص» براي هدايت انسانها اصل لازم و ضروري است.

بخش دوّم: دلايل گزينش انبياء

دليل اوّل: انبياء تنها گزينه براي هدايت انسانها هستند

اگر انبياء تنها گزينه براي هدايت بشر نباشند دو حالت ديگر بيشتر وجود نخواهد داشت، حالت اوّل اين است كه خداوند بدون هيچ واسطه اي انسان را هدايت کند. حالت دوّم اين است كه هدايت انسانها به خود آنها واگذار شود و غير از اين دو حالت هيچ حالت ديگري قابل تصوّر نيست؛ امّا اين دو حالت هر دو مردودند.

بررسي حالت اوّل

هدايت انسانها مستقيماً و بدون هيچ واسطه به وسيله خداوند متعال ممكن نيست؛ زيرا با توجه به نكته دوّم مقدمه، انسانها قابليت برقراري ارتباط مستقيم و بدون واسطه با خداوند متعال را ندارند (منظور ارتباط دو طرفه مي باشد)؛ يعني ارتباطي كه در آن مشاهده و مكالمه باشد؛ امّا ارتباط يك جانبه انسان با خدا به طور مستقيم ممكن است. اين ارتباط در قالب دعا، مناجات و عبادتهاي مختلف قابل تحقق است. آن ارتباطي كه در هدايت انسانها مورد نياز است ارتباط دو طرفه است؛ يعني هم ارتباط انسان با خدا و هم ارتباط خدا با انسان. لازمة اين ارتباط دوطرف مكالمه و مشاهده است كه انسانها قادر به مكالمه و مشاهده باري تعالي نيستند.[2]

دربارة مشاهدة باري تعالي قرآن مجيد مي فرمايد:

لا تُدْرِكُهُ الْأبصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأبْصار وَ هُوَ اللطيفْ الْخَبيرُ[3].

ديدگان او را در نيابند و او ديدگان را دريابد و او است بسيار دقيق و آگاه.

حتي انبياء الهي نيز قادر به مشاهده خداوند سبحان نيستند پس نتيجه مي گيريد انسانها قادر نيستند با خداوند بدون واسطه و به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند. لذا چون از اين امر عاجزند هدايت آنها به طور مستقيم و بدون واسطه به وسيله خداوند ممكن نيست؛ پس حالت اوّل قابل قبول نيست.

بررسي حالت دوّم

اينكه هدايت انسانها به خود آنها واگذار شود؛ يعني انسانها با توجّه به تواناييهاي خود راه راست را پيدا كنند. توانائيهاي انسان عبارتند از: حس؛ عقل و تجربه. با دو دليل ثابت مي شود که اين تواناييهاي انسان به تنهايي قادر به هدايت او نيستند.

دليل اوّل

حس و عقل اصلي ترين و از مهمترين ابزارهاي شناخت انسانند. تجربه از تركيب حس و عقل به دست مي آيد تاكنون تجربه زندگي بشري ثابت كرده است كه حس و عقل نتوانسته اند مشكلات مربوط به هدايت انسانها را حل كنند؛ يعني مهمترين مسائل زندگي انسان كه امور اخلاقي و رفتاري و نيز خلأ هاي فكري و فرهنگي است به گونه اي مي باشند كه حس و عقل قادر به حل معضلات آنها نيستند و اين مطلب را استاد فرهيخته، حضرت آية الله مصباح يزدي، چه زيبا توصيف نموده اند: «در هيچ مقطع تاريخي افكار دانشمندان در اين مسائل متّحد و متّفق نشده؛ بلكه روز به روز بر دامنة اختلافات افزوده گشته است... همواره متخصصين دستورهايي براي زندگي وضع مي كنند، ولي به زودي و با مختصر تأملي نقضش ظاهر مي شود و به تغيير و اصلاحش مي پردازند. هر قانوني وضع مي شود پس از چندي تبصره مي خورد و بعد از مدتي هم به كلّي منسوخ مي شود. و اين نشانة بارزي از نارسايي حس و عقل در حل اين گونه مسائل است»[4]. پس دليل اوّل بر نارسائي حس و عقل در امر هدايت انسانها تجربه هزاران سالة زندگي بشري است.

دليل دوّم

دليل دوّم اين است كه ما به ارزيابي حس و عقل و كيفيّت كار آنها بپردازيم و از اين راه ببينيم آيا مي توان انتظار داشت كه به كمك حس و عقل همه مسائل زنگي حل شود يا نه؟[5] با بررسي حس و عقل به اين نتيجه مي رسيم که هم قلمرو حس و هم قلمرو عقل محدودند و نيز هر دو دچار خطا مي شوند. از همه مهمتر اين كه نه حس نه عقل و نه تجربه، كه حاصل همكاري حس و عقل است، هيچ يك نمي توانند ما را در شناخت امور اخروي ياري دهند.

«تا ما ندانيم كه زندگي ما چه تأثيري مي تواند در زندگي آخرت داشته باشد و بين كدام عمل با سعادت آخرت رابطه مثبت و با كداميك رابطة منفي است نمي توانيم جهت صحيحي به زندگيمان بدهيم و برنامة درستي براي خودمان وضع كنيم .... و به طور كلي، چون جهان آخرت و روابطش با اين جهان، از حوزة حس و عقل خارج است، ما نمي توانيم دربارة آنها قضاوتي بكنيم و يا برنامة زندگي اين جهانمان را تنظيم نماييم»[6].

پس دليل دوّم بر نارسائي حس و عقل و تجربه در مسئله هدايت انسانها كيفيت و كارآيي آنها و محدوديت و نواقص موجود در آنها است. نتيجه بحث اين مي شود كه نه حالت اوّل كه عبارت بود از هدايت بدون واسطه انسانها از سوي خداوند متعال، ممكن است و نه حالت دوّم كه واگذاري امر هدايت به خود انسانها. لذا با مردود بودن اين دو حالت فقط حالت اوّل يعني هدايت انسانها به واسطة انبياي الهي باقي مي ماند كه تنها گزينه براي هدايت انسانها هستند.

دليل دوّم: نبوّت كاملترين و بهترين راه هدايت است

تمامي راه هاي متصوّر براي هدايت انسانها عبارتند از:

1- راه هايي كه نبوّت از آنها كاملتر و بهتر است.

2- راه هايي كه از نبوّت كاملترند و نسبت به راه نبوّت برتري دارند.

با توجه به تقسيم بندي فوق بايد گفت راه هايي را كه نبوّت نسبت به آنها برتري دارد انسانها به دليل دارا بودن حس كمال جويي انتخاب نخواهند كرد و لذا از بحث ما خارج مي شود؛ امّا راه هايي كه از نبوّت كاملترند، با دو دليل ثابت مي شود كه چنين راههايي هرگز وجود ندارند و هيچ راهي كاملتر و بهتر از نبوّت نيست.

1. يكي از صفات الهي اين است كه خداوند متعال خير محض[7] است، يعني هيچ كمالي از كمالات نيست كه در خداوند متعال وجود نداشته باشد. با توجّه به اين صفت الهي مي گوئيم: اگر راهي بهتر از نبوّت وجود داشته باشد معرفي آن به انسانها خير خواهي و رحمت و دستگيري گمراهان است و اين صفات همگي از صفات كماليه مي باشند و چون خداوند متعال خير محض است داراي اوصاف خيرخواهي، رحمت و دستگيري نيز مي باشد و لذا محال است که راهي بهتر از نبوّت وجود داشته باشد و خداوند متعال آن را به انسانها معرفي نكند؛ امّا مي دانيم كه هيچ راهي غير از نبوّت از طرف خداوند متعال به انسانها داده نشده است؛ بنابراين نبوّت بهترين و كاملترين راه هدايت انسانها است.

2. يكي ديگر از صفات الهي صفت حكمت[8] است كه در مباحث خداشناسي و توحيد از آن بحث مي شود مرحوم علّامه شعراني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ صفت حكمت الهي را اين گونه تعريف كرده است:

«حكمت آن است كه حقائق اشيا را نيك بشناسد و ديگر آنكه هر كار را بر وجه اكمل مطابق مصالح كلي درست و استوار سازد و خدايتعالي بدين دو صفت منصف است».[9]

مطابق صفت حكمت؛ اوّلاً، تمامي افعال الهي بر پايه علم به حقايق استوار است، ثانياً افعال الهي به بهترين شكل و كاملترين وجه تحقق مي يابد. بعثت انبيا نيز فعلي از افعال الهي مي باشد و اين فعل نيز از دو اصل فوق مستثني نيست، يعني مسأله نبوّت بر پايه شناخت عميق از حقيقت انسان و نيازهاي او است و تحقق آن نيز به بهترين شكل و كاملترين صورت است. پس با توجّه به حكمت الهي نبوّت بهترين و كاملترين راه هدايت انسانها است.

نتيجه: با توجه به مقدمة بحث، و دلايل چهارگانه ياد شده نبوّت تنها راه و كاملترين و بهترين راه هدايت انسانها است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. راهنماشناسي، استاد مصباح يزدي.

2. نبوّت، شهيد مطهري.


[1] . علي سالك، هزار و يك شب چرا، نشر جمال، ص 89.

[2] . گوهر مراد، ص 252.

[3] . انعام/ 103.

[4] . مصباح يزدي، محمد تقي، راه و راهنما شناسي، ص 13.

[5] . همان.

[6] . همان.

[7] . شعراني، ترجمه و شرح تجريد الاعتقاد، ص 420؛ و رباني گلپايگاني، علي، ايضاح المراد في شرح كشف المراد، ص 139.

[8] . همان.

[9] . همان.



/ 1