منظور از آيه «قل إن الله يضل من يشاء و يهدي إِليه من أناب» آيا با عدل الهي سازگاري دارد؟ - منظور از آيه «قل إن الله يضل من يشاء و يهدي إِليه من أناب» آيا با عدل الهي سازگاري دارد؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منظور از آيه «قل إن الله يضل من يشاء و يهدي إِليه من أناب» آيا با عدل الهي سازگاري دارد؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منظور از آيه «قل إن الله يضل من يشاء و يهدي إِليه من أناب» آيا با عدل الهي سازگاري دارد؟

منظور از آيه «قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ»[1] آيا با عدل الهي سازگاري دارد؟

پاسخ

ترجمه آيه فوق اين است كه: «بگو در حقيقت خداست هر كس را بخواهد بي‌راه مي‌گذارد و هر كس را كه (به سوي او) بازگردد به سوي خود راه مي‌نمايد.» و آياتي ديگر در قرآن وجود دارد كه انسان را مختار مي‌داند؛ «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[2] ما راه را به او نشان داديم، يا سپاسگزار خواهد بود يا ناسپاسگزار، با توجه به اين دو آيه، هميشه اعمال و كردار انسان نتايج و ثمرات و بازتاب خاصي دارد از جمله اينكه اگر عمل نيك باشد نتيجة آن روشن بيني و توفيق و هدايت بيشتر به سوي خدا و انجام اعمال بهتر است چنانچه مي‌فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً»[3] (اي كساني كه ايمان آورده‌ايد اگر تقوا و ترس از خدا داشته باشيد خداوند بشما فرقان بخشد) كه با تقوا و ترس از خدا و دوري جستن از پليديها خداوند انسان را به پلة بالاتري رهنمود مي‌كند كه قدرت تشخيص حق از باطل باشد و اگر دنبال زشتيها برود تاريكي و تيرگي قلبش افزون مي‌گردد و به سوي گناه بيشتر سوق داده مي‌شود ناگاه تا سرحد انكار خداوند مي‌رسد، «ثم كان عاقبة الذين اسائوا السوأي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون»[4] (آخر سرانجام كار آنان كه بسيار به اعمال زشت و كردار بد پرداختند اين شد كه به حق كافر شده و آيات خدا را تكذيب و تمسخر كردند زيرا معصيت دل را تاريك كند و چون بسيار شود به ظلمت كفر انجامد. و در آيه ديگر مي‌فرمايد: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»[5] (هنگامي كه از حق برگشتند خداوند دلهاي آنها را برگردانيد) بنابراين انتخاب راه خوب يا بد از اول در اختيار خود ماست اين حقيقت را وجدان هر انساني قبول دارد هدايت و ضلالت در قرآن به معناي اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست بلكه هدايت به معناي فراهم آوردن وسائل سعادت و اضلال به معناي از بين بردن زمينه‌هاي مساعدات بدون اينكه جنبة اجبار به خود بگيرد و اين فراهم ساختن يا برهم زدن اسباب نتيجة اعمال خود انسانهاست.[6]

بله ارتباط اعمال انسان با شكل‌گيري شخصيت انسان ارتباطي تنگاتنگ دارد كه از هم جدا نمي‌شوند يعني آنچنان كه كارهاي نيك در شخصيت انسان اثر مثبت مي‌گذارد كارهاي بد و زشت در شخصيت انسان اثر منفي خواهد داشت «ان السحد لياكل الايمان كما تأكل النار الحطب»[7] (حسد ايمان را مي‌خورد و از بين مي‌برد همچنانكه آتش هيزم را).

انسان در قبال گناهي كه انجام مي‌دهد سه مجازات مي‌بيند[8]

1. مجازات قراردادي (تنبيه و عبرت) مانند قصاص، شلاق، حبس و...

2. مجازات اخروي كه در صورت مجازات اوّل و توبه فرد اين مجازات برداشته مي‌شود.

3. مجازاتي كه با گناه رابطة تكويني و طبيعي دارد اين مجازات از مجازاتهايي است كه رابطة علّي و معلولي با جرم دارند يعني معلول جرم و نتيجة طبيعي آن است اين كيفرها را مكافات عمل يا اثر وضعي گناه مي‌نامند مثلاً شرابخواري علاوه بر اينكه زيانهاي اجتماعي به بار مي‌آورد صدمه‌هاي رواني و جسمي بر شخص شرابخوار وارد مي‌آورد اين اثر تكويني ارتكاب جرم مزبور است اصرار برگناه انسان را به سر حد انكار خداوند مي‌كشاند و اين تأثير وضعي و طبيعي گناه در دنيا است كه خداوند در انجام گناه قرار داده است.

بنابراين بايد توجه داشت كه قرآن براي هدايت تمام جهانيان نازل شده و علت اينكه در برخي از آيات قرآن هدايت را مخصوص پرهيزكاران معرفي كرده‌اند اين است كه تا مرحله‌اي از تقوا در وجود انسان نباشد يعني مرحلة تسليم در مقابل حق و پذيرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدايت كتابهاي آسماني و دعوت انبياء بهره بگيرد به تعبير ديگر افراد فاقد ايمان دو گروهند:

1. گروهي كه در جستجوي حقند و اين مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد كه هر جا حق را ببينند پذيرا بشوند.

2. گروهي افراد لجوج و متعصب و هواپرست هستند كه نه تنها در جستجوي حق نيستند بلكه هر جا آن را بيابند براي خاموش كردن آن تلاش مي‌كنند مسلماً قرآن و هر كتاب آسماني ديگر تنها به حال گروه اول مفيد بوده و هست و گروه دوّم از هدايت آن بهره‌اي نخواهند گرفت و اين گروهند كه خداوند بر قلبهاي آنان مهر مي‌زند و علت اين مهر زدن بر دلهاي آنان اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم و بيدادگري و كفر است كه اين امور پرده‌اي بر حس تشخيص آنها است چنانچه در آيات ديگر آمده.

بل طبع الله عليها بكفر هم[9] (خدا به سبب كفر آنها را مهر بر دل نهاد كه بجز اندكي ايمان نياورند)

كذلك يطبع الله علي كل قلب متكبر جبار[10]

افرءيت من اتخذ الهه هوئه واضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه علي بصره غسوة فمن يهديه من بعدالله افلا تذكرون[11] اي رسول ما مينگري آن را كه هواي نفسش را خداي خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس از اتمام حجت) گمراه ساخته و مهر برگوش و دل او نهاده و بر چشم وي پردة ظلمت كشيده (لذا سخن خدا را نمي‌شنود فكر در عاقبت خود نمي‌كند و آيات الهي را به چشم مشاهده نمي‌نمايد.) پس او را بعد از خدا ديگر كه هدايتش خواهد كرد؟ آيا متذكر اين معني نمي‌شويد (كه جز راه خداپرستي ديگر همه گمراهي است).

ملاحظه مي‌كنيد كه سلب حس تشخيص و از كار افتادن ابزار شناخت در آدمي در اين آيات معلول عللي شمرده شده است كفر، تكبر، ستم، پيروي از هوا، سركشي لجاجت و سرسختي در برابر حق در واقع اين حالت عكس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است. و چه خوب سروده مولوي:




  • اين جهان كوه است و فعل ما ندا
    باز آيد سوي ما از كه صدا



  • باز آيد سوي ما از كه صدا
    باز آيد سوي ما از كه صدا



امام باقر ـ عليه‌السّلام ـ در اين زمينه فرموده: هر بنده‌اي در دلش نقطه سفيديست كه چون گناهي كند خال سياهي در آن پيدا شود سپس اگر توبه كند آن سياهي برود و اگر از گناه دنبال گيري كند آن سياهي بيفزايد تا روي سفيدي را بپوشاند، و چون سفيدي پوشيده شد ديگر صاحب آن دل هرگز بخير نگرايد و همين است، گفتار خداي عزوجل «نه چنين است بلكه آنچه مرتكب شدند بر دلشان زنگاري بست»[12] (كلا بل ان علي قلوبهم ما كانوا يكسبون)

منابع

1. الميزان ج 11 ص 542 ترجمه موسوي همداني. نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي سال 63.

2. نمونه ج 1، ص 151 و ص 68 مكارم شيرازي، تاريخ 73. ناشر اسلاميه.

3. اصول كافي، ج 2 ص 231، سال 88، چاپ اسلاميه.

4. مجموعه آثار جلد 1، عدل الهي ص 223 چاپ سوم، سال 1374، ناشر انتشارات صدرا شهيد مطهري.


[1] . رعد. آيه 27.

[2] . انسان، آية 3.

[3] . انفال، آيه 29.

[4] . روم، آيه 10.

[5] . صف، آيه 5.

[6] . تفسير نمونه حضرت آيت‌الله مكارم شيرازي (دارالكتب الاسلاميه) تهران، ج 11، 1371) ج 1، ص 151.

[7] . اصول كافي، ج 2. ص 231، سال 1388، چاپ اسلاميه.

[8] . مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 1، قسمت عدل الهي، انتشارات صدرا، ج 3، 1374ش.

[9] . نساء، آيه 155.

[10] . مؤمن آيه 35.

[11] . جاثيه 23. نمونه ج، ص 151، ج اول مكارم شيرازي، تاريخ 73. ناشر اسلاميه.

[12] . اصول كافي سوم با ترجمه فارسي، مترجم حاج سيد جواد مصطفوي، باب ذنوب حديث 20.

/ 1