آيا قضا و قدر الهي با اختيار و ارادة انسان سازگاري دارند؟ - آيا قضا و قدر الهي با اختيار و ارادة انسان سازگاري دارند؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آيا قضا و قدر الهي با اختيار و ارادة انسان سازگاري دارند؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا قضا و قدر الهي با اختيار و ارادة انسان سازگاري دارند؟

پاسخ

مسئله ى قضا و قدر الهى، يكى ديگر از مسائل بسيار مهم و از اعتقادات اساسى تمام اديان آسمانى است كه در افعال الهى مطرح مى شود و گرفتار بدفهمى ها و كج فهمى هاى فراوانى شده است. اين بحث در صدر اسلام نيز در معرض شبهات فراوانى قرار گرفت; برخى آن را خوراكِ مسلكِ جبرى خود قرار دادند و فرقه ى منحرفِ كلامىِ جبرگرايى را ابداع كردند; و پاره اى از سياست مداران، براى رسيدن به اهداف پليد خود، با تفسير غلط از قضا و قدر، سياست مدارى و حكومت مدارى نمودند و دسته ى ديگرى كه معتقد به وجود اختيار و اراده ى انسان بودند، دست از اعتقاد به قضا و قدر شستند، يا به تأويل هاى نادرست پرداختند. قبل از ورود به بحث قضا و قدر و تفسير صحيح آن، توجه به آيات قرآن ضرورت دارد:

الف) آيات مربوط به قدر الهى

1. تقدير عموم مخلوقات

(وَخَلَقَ كُلَّ شَيْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً);[1] و همه ى موجودات را آفريد و اندازه ى هر چيز را معين فرمود.

2. تقدير خورشيد

(وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ);[2]

و خورشيد بر مدار معين خود حركت مى كند. اين اندازه گيرىِ خداوند داناى مقتدر است.

3. تقدير ماه

(وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ);[3]

و گردش ماه را در منازل معين مقدر كرديم، تا مانند شاخه ى خرما باز گردد.

4. تقدير باران

(وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَر);[4] ما از آسمان آب به اندازه نازل كرديم.

5. تقدير زمين

(وَقَدَّرَ فِيهَا اَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّام سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ);[5]

و قوت و ارزاق اهل زمين را در چهار روز مقدر فرمود.

6. (إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ);[6]

مقرر كرديم كه همسر لوط از هلاك شدگان است.

اينك به نكات و مطالبى كه از اين آيات به دست مى آيد، مى پردازيم:

1. تقدير، به معناى ايجاد قدر و اندازه در شىء است.

2. از آيه ى نخست به دست مى آيد كه همه چيز مشمول تقدير الهى است، گرچه از آيات ديگر برخى از مصاديق تقدير الهى نيز روشن گشت. علاوه بر آيه ى نخست، آيه ى اخير نيز بر شمول افعال اختيارى انسان در تقدير الهى دلالت دارد.

4. تقدير الهى بر دو نوع علمى و عينى تقسيم مى شود; تقدير علمى بدين معناست كه خداوند متعال مى داند كه هر چيزى در چه زمان و مكانى و به چه صورتى تحقق مى يابد. اين معناى تقدير، به علم الهى بر مى گردد; و تقدير عينى و خارجى آن است كه هر شىء در خارج داراى اندازه و حدود مشخصى است; يعنى در شرايط و ويژگى هاى خاصى تحقق مى يابد.

5. آيا تقديرِ موجودات مستلزم جبر آنهاست؟ روشن است كه تقدير علمى منافاتى با اختيار موجودات مختار ندارد; زيرا معناى تقدير علمى اين بود كه خداوند مى داند موجود مختار، با وصف اختيار خود، چه كارى را انجام مى دهد يا نمى دهد; و اما تقدير خارجى نيز مستلزم جبر نيست; زيرا تقدير خارجى يعنى هر چيزى در اين عالم داراى حدود و قيود و اندازه هايى است و اين نوع از تقدير، وجود اختيار را نفى نمى كند; زيرا اختيار نيز وصفى است كه در موجود مختار تحقق دارد، و آن هم داراى حدود و شرايطى است; براى نمونه، اگر موجود مختار قصد كند كه راه برود، براى تحقق اين قصد، سلامتى اعضا و جوارح و ده ها عامل خارجى و داخلى لازم است; به عبارت ديگر، تحقق هر معلول وابسته به يك سلسله شرايط و حدود و علل ناقصه است و تا تمام اجزاى علت جمع نشوند و علت تامّه تحقق نيابد، معلول تحقق نمى يابد و يكى از اجزاى علت در افعال اختيارى، اختيار و اراده ى فاعل آنهاست.

ب) آيات مربوط به قضاى الهى

(وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ);[7]

و چون اراده ى آفريدن چيزى كند، به محض آن كه بگويد باش، موجود خواهد شد.

(اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَل مُسَمى);[8] خداست آن كه وقت مرگ، ارواح خلق را مى گيرد و آن كس را كه هنوز مرگش فرا نرسيده است نيز، در حال خواب روحش را قبض مى كند; پس آن را كه حكم به مرگش كرده، جانش را نگاه مى دارد و آن ديگر - نفس ها را - تا هنگامى معين - به سوى زندگى دنيا - باز پس مى فرستد. (ليقضى الله امراً كان مفعولا);[9] تا خداوند آن را كه در قضاى حتمى خود مقرر نموده است، اجرا فرمايد.

(وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً);[10]

پروردگارت حكم نمود كه جز او كسى را نپرستيد و به والدين خود احسان نماييد.

(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِيناً);[11] هيچ مرد و زنى را، در كارى كه خدا و رسول حكم كنند، اراده و اختيار نيست.

(وَ اللّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ);[12] و خداوند عادلانه قضاوت مى كند.

(وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ);[13] و آب فرو نشست و كار پايان يافت.

(فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ);[14] موسى مشتى به او زد و كارش را تمام كرد.

(وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ);[15]

و نسبت به قرآن عجله نكن، قبل از آن كه وحى خداوند به سوى تو پايان پذيرد.

مطالبى كه از آيات مذكور در باب قضاى الهى به دست مى آيد به شرح ذيل است:

1. قضاى الهى، همانند تقدير، فراگير و شامل همه ى حوادث و موجودات، حتى امور اختيارى است.

2. كلمه ى قضا در آيات ذكر شده، به معناى گوناگونى به كار رفته است كه عبارت اند از:

الف) قضا به معناى اراده ى الهى، مانند: (وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ);[16]زيرا اين آيه شبيه آيه ى (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ)[17] است.

ب) حكم تشريعى، مانند: (وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ)

ج) قضاوت و داورى، مانند: (وَ اللّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ)

د) به معناى تمام كردن و پايان دادن; مانند ساير آيات فوق.

3. قضا، به معناى اتمام كار، با افعال اختيارى منافاتى ندارد; زيرا اتمام كار به دست خداست، يعنى همه ى كارها به دست اوست; و همان گونه كه در توحيد افعالى گذشت، فاعليت ساير موجودات در طول فاعليت خداوند است و هيچ كدام از آنها استقلالى در وجود و افعال خود ندارند; پس همه چيز از آن خداست و اين تفسير به هيچ وجه به معناى سلب اختيار و اراده ى انسان ها نيست; به عبارت ديگر، هرگاه علت تامه محقق بشود، معلول، بالضروره تحقق مى يابد; و اتمام و ضرورت معلول، زمانى است كه علت تامه موجود گردد; و يكى از اجزاى علت تامه، كه آخرين جزء محسوب مى شود، اراده و اختيارِ موجود مختار در افعال اختيارى است; ولى بر اساس توحيد افعالى، كه همه ى موجودات عين الربط الى الله هستند و هيچ استقلالى از خود ندارند، قضا و اتمام نهايى كار به دست حق تعالى است.


[1]. فرقان: 2.

[2]. يس: 38.

[3]. يس: 39.

[4]. مؤمنون: 18.

[5]. فصّلت: 10.

[6]. حجر: 60.

[7]. بقره: 117; و آل عمران: 47; مريم: 35 و غافر: 68.

[8]. زمر: 42.

[9]. انفال: 44.

[10]. اسراء: 23.

[11]. احزاب: 36.

[12]. غافر: 20.

[13]. هود: 44.

[14]. قصص: 15.

[15]. طه: 114.

[16]. بقره: 117.

[17]. يس: 82.

/ 1