آيا ريشه آسيب‌هاي اجتماعي را درك مي‌كنيم؟ - يا ريشه آسيب‌هاي اجتماعي را درك مي‌كنيم؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

يا ريشه آسيب‌هاي اجتماعي را درك مي‌كنيم؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا ريشه آسيب‌هاي اجتماعي را درك مي‌كنيم؟

چندي است كه بحث پيرامون «آسيب‌هاي اجتماعي» در رسانه‌ها مورد توجه قرار گرفته و از زواياي مختلف به آن نگريسته شده است، برخي با اهتمام به تبيين «چرايي» و «چگونگي» بروز اين آسيب‌ها به ريشه‌هايي كه باعث بروز آنها گرديده است توجه كرده و به طرح اين سؤال پرداخته‌اند كه علت چيست؟ و ريشه ناهنجاري‌ها را در كجا بايد جست و جو كرد؟ و راه درمان و برخورد مناسب چگونه است؟ و در تجزيه و تحليل موضوع و ارائه شيوه مقابله با تأكيد بر اينكه فسادهاي پنهان و آشكار، يك شبه بوجود نيامده‌اند به طرح عواملي تكيه كرده‌اند كه به نظر مي‌رسد اگرچه برخي درست و منطقي است و لكن برخي غيركارشناسانه و غير همه‌جانبه‌نگرانه بوده و لذا نتيجه اوليه آن تضعيف دو دهه فعاليت ساختار سياسي، فرهنگي و اجتماعي كشور مي‌باشد. در اين راستا مي‌توان به مصاحبه‌اي با عنوان «خلأ رهبران ديني و فكري مشكل امروز جوانان» اشاره كرد كه در نشريه چشم‌انداز ايران شماره 15 به چاپ رسيد كه در آن ريشه مشكلات را خلا رهبران ديني، قشري‌گري متوليان امور فرهنگي و... دانسته و نتيجه مستقيم آن را حيرت و حيران جوانان در امور ديني و احساس بي‌هويتي آنان قلمداد كرده است.[1]

با توجه به نكته فوق به نظر مي‌رسد توجه مصاحبه شونده محترم و خوانندگان به مطالبي كه در پي مي‌آيد مفيد باشد.

«توماس اسپريگن» يكي از انديشمندان و نظريه‌پردازان مطرح، در نظريه معروف خود[2] تأكيد مي‌نمايد كه متفكران و طرح كنندگان نظريات سياسي واجتماعي مهم‌ترين بخش از افراد جامعه هستند چراكه نه تنها نحوه نگرش را به انسان مي‌آموزند و زمينه را براي حصول بينش همه جانبه از جامعه آماده مي‌نمايند بلكه مهمتر از همه اقدام به «ارائه راه‌حلي براي مشكلات» كرده و در فراروي جامعه بيمار و پريشان راه‌حلي منطقي، علمي را ارائه مي‌نمايند و لذا ايشان مراحلي را براي حصول به هدف (ارائه راه‌حل) مطرح مي‌نمايد. ما نيز براي طرح ملاحظات پيرامون مصاحبه فوق مراحل مزبور را طرح نموده و در ذيل آن به نكات مورد نظر اشاره مي‌نمائيم.

1. بحران و مشاهده بي‌نظمي

قدم اول؛ شناخت بحرانهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است كه جامعه به خاطر آن دچار بي‌نظمي گرديده است در واقع، نظريات در واكنش به بحرانهايي است كه باعث درهم ريختگي و يا خطر درهم ريختگي زندگي بشر مي‌شود و لذا نظريات طرح شده را نوعي «درمان رواني جامعه‌شناسانه» دانسته است.

به نظر مي‌رسد با توجه به نكته فوق بتوان ادعا كرد كه مقاله مذكور در تشخيص بحران‌هاي اجتماعي ايران كژراهه را پيموده‌اند و لذا با فرض يك نوع درهم ريختگي اجتماعي و يا خطر درهم ريختگي اجتماعي به نظريه‌پردازي روي آورده‌اند چراكه بعنوان نمونه ايشان بحران را «القاء آراء و افكار توسط عده‌اي تحت لواي حكومت اسلامي و يا دين حكومتي» برمي‌شمرد كه با زور و عدم منطق همراه بود مانند چادر يا روسري يا...» همانطور كه ملاحظه مي‌شود اولاً نبايد القاء افكار توسط عده‌اي باعث بحران و مشكل گردد چراكه در مقابل آنها در يك جامعه پويا و شاداب اجتماعي و سياسي نظريات ديگر نيز مي‌توان طرح گردد و مردم را در انتخاب مسير آگاه نمايد ثانياً ايشان هنوز نمي‌داند كه در ايران حكومت اسلامي است يا دين حكومتي است و لذا در تشخيص بحران‌ها در ريشه‌يابي دو دهه از ايثارها و شهامت‌ها و شهادت‌ها را كه براي تحقق حاكميت اسلام بر جامعه صورت گرفته است ناديده انگاشته و برخلاف مطالبات مردمي تمامي تلاش‌هاي ملي و ديني دو دهه گذشته را زير سؤال مي‌برد ثالثاً تبليغ‌ حجاب برتر را همراه زور دانسته در حالي كه بايد نسل جوان ارزش‌ها و زيبايي‌ها را با شناخت برگزيند. به نظر مي‌رسد خواننده آگاه، خود با ردّ اجباري و زوري بودن چادر به سركردن در دو دهه گذشته پي به، ناكامي ايشان در بررسي ريشه‌هاي بحران‌هاي اجتماعي موجود برده و بازنگري در اين مقام را به ايشان توصيه نمايد.

2. تشخيص درد

بعد از اينكه مشكل به خوبي شناسايي شد نظريه‌پرداز نمي‌تواند آرام بگيريد بلكه بايد ريشه مشكل را پيدا كند، لذا بايد بررسي روند تشخيص علل (كه البته روندي مشكل و دشوار است) پرداخته و مانند يك پزشك به شناخت علل واقعي درد را تشخيص دهد، چراكه بدون آن هرگز نمي‌تواند پيشنهادات مناسبي براي درمان و يا تسكين مشكل ارائه كند.

در مقاله مذكور متأسفانه در تشخيص علت يا علل اصلي درد نيز، شاهد ناكامي بوده و هستيم و به نظر مي‌رسد ايشان بدون تحقيق و بررسي پيرامون روند انقلاب پس از پيروزي تا به حال اقدام به طرح عللي كرده است كه با واقعيات موجود تطبيق نمي‌نمايد، و لذا «تضاد و تعارض در حكومت ديني» «عدم تلاش حوزه‌ها در استخراج احكام بر اساس شرايط زمان و... مقابله آنان با هر نوع قانونگذاري و تجدد و حركت رو به جلو» «بايكوت شدن افكار الگوهايي چون شريعتي، مطهري، سروش»، «عدم وجود نهادي براي هدايت فكري جوانان» و... را برشمرده است.

آيا كسي در اين دو دهه مدعي «اجراي كامل حكومت ديني» گرديده است كه نقص‌ها و كاستي‌ها را بتوانيم به پاي حكومت ديني، نوشته و حكم به منطقي بودن لزوم جدايي دين از سياست كنيم؟؟

به نظر مي‌رسد با مروري اجمالي به سخنان بزرگان و رهبران نظام در دو دهه گذشته، اين نكته مسلم را نشان دهد كه همگي بر اين نكته متفق هستند كه ما در مسير تحقق آرمان‌هاي اسلامي در حال حركت هستيم و تا تحقق كامل آن، فاصله زيادي داريم؛ و لذا نقص‌ها و كاستي‌ها از سوي رهبران بر مردم گوشزد گرديده است.

در اين راستا توجّه به اين نكته مهم است كه استراتژي برخورد با جمهوري اسلامي كه مي‌توان براي آن دو جهت در نظر گرفت راهگشا باشد؛ يعني از سوئي مشكلات ناشي از مسائل خارجي ايران پس از انقلاب است كه از سوي نظام بين‌الملل آغاز گرديد و در دهه اول انقلاب با مجموعه‌اي از عمليات همانند جنگ داخلي، جنگ خارجي، اعمال تروريستي، محاصره اقتصادي، استراتژي انزواي ايران در مقياس منطقه‌اي و جهاني، سياه نشان دادن چهره اسلام و... طراحي و عمليات شده و در دهه دوم انقلاب با استراتژي «براندازي خاموش» به ميدان مبارزه آمدند، و با متحد كردن مخالفان و همگرايي با برخي از جريانات داخلي نظام عمليات خود عليه ايران را بر روي ريل «فاز فرهنگي» قرار دادند و با تهاجم فرهنگي به تبليغ مظاهر زندگي غرب، دنيا طلبي و مادي‌گري پرداخته و با تضعيف باورهاي ديني، ملي و دميدن يأس و نااميدي در نسل جوان با طرح مطالبات كاذب اقدام به زير سؤال بردن دستآوردهاي انقلاب و تبليغ ناكارآمدي نظام كردند.

و از سوي ديگر بايد به مسائل داخلي اشاره كرد مانند نفوذ انديشه‌هاي غيرديني، تأثيرپذيري از تلاش‌هاي تبليغاتي و فرهنگي دشمن و ترويج عوامل آسيب‌زا بر امنيت اخلاقي اجتماع و... اشاره كرد.

پس بهتر است ضمن توجه به موانع و آفات انقلاب به شناخت صحيح آنها اقدام نمائيم و با واقع‌بيني و دقت كامل با مسائل روبه رو شديم و تعصبات و خودخواهي را در آن دخالت ندهيم. بياييم همانطور كه مقام معظم رهبري نيز هموراه گروههاي مختلف مردم را از آفات و موانع احتمالي انقلاب آگاه فرموده است ما نيز به آسيب‌شناسي اجتماعي بپردازيم:

«ميكروب رجعت يا ارتجاع، دشمن بزرگ هر انقلاب است كه به درون جوامع انقلابي نفوذ كرده و در آن رشد مي‌نمايد. نفوذ فساد و ايجاد ترديد در اذهان جوانان نسبت به آرمان‌ها، دنياطلبي، اشتغال به زينت‌هاي دنيوي و زندگي راحت در جامعه و بروز علائم زندگي تجملاتي در ميان عناصر انقلابي، نشانه‌هايي از تأثير ميكروب ارتجاع و عقب گرد است...»[3]

آيا نديدن تحولات عظيم صورت گرفته در حوزه‌هاي علميه پس از انقلاب و رويكرد حوزه‌ها به حل مسائل روز كتمان يكي از دستاوردهاي مهم افكار و انديشه‌هاي امام نيست؟

آيا متهم كردن حوزه‌ها به مقابله با هر نوع قانونگذاري و تجدد و حركت رو به جلو كژراهه رفتن و چشم فرو بستن از ريشه‌هاي تحولات عظيم قانونگذاري و تجدد و حركت رو به جلو، ايران معاصر نيست؟؟

راستي قانون اساسي ما توسط چه كساني مطابق احكام اسلام تنظيم گرديد؟ آيا طرح حاكميت سياسي به نام دين و حل چالش‌هاي فراروي آن توسط حوزويان صورت نگرفته و نمي‌گيرد؟

آيا انديشه‌هاي شريعتي و مطهري بايكوت شد كه اينگونه بايد سخن راند؟ (در حالي كه بعنوان مثال رهبر معظم انقلاب تصريح فرمودند كه «آثار و مباني فكري شهيد مطهري مبناي فكري جمهوري اسلامي ايران است» البته نويسنده نيز بر اين نكته قائل است كه ما تا رسيدن به فضاي مطلوب فرهنگي فاصله زياد داريم، ولي مهم اين است كه هميشه نبايد نيمه خالي ليوان را ديد بلكه، بايد به تلاش‌هاي صورت گرفته اهميت دارد و نيمه پر ليوان را هم ديد. آيا جلوگيري از به زير سؤال رفتن اصول ارزشهاي ديني و قرآني (مانند وحي، نبوت، امامت...) در جامعه اسلامي توسط برخي از روشنفكران غربزده «بايكوت» نام دارد يا «ارزش و وظيفه»

آري، بياييم تشخيص درد را جدي بگيريم تا در ارائه نسخه درمان وانمانيم، دردها و ناشكيبايي‌ها را بشناسيم و بشناسانيم و جامعه را بيش از اين از توجه به علت اصلي دردها معطل ننمائيم.

3. نظم و خيال، بازسازي جامعه

نظريه‌پرداز به اين سؤال پاسخ دهد كه اگر اين اوضاع خراب است، اوضاع درست كدام است؟ اگر اين بيماري است سلامت كدام است؟ اگر اين حالت گيجي است حالت صحيح كدام است؟ و لذا يك نظريه‌پرداز با به خدمت گرفتن تخيلات خود سرنخ‌ها را براي بدست آوردن راه‌حل به دست مي‌آورد.

در مقاله مذكور متأسفانه به نظر مي‌رسد نه تنها از قوه تخيّل با هدف فوق بهره‌گيري نشده است بلكه تخيّل با هدف پيدا كردن سرنخ‌ها محكوم گرديده است، چراكه حكم به پايان يافتن «رهبران ديني و فكري» كرده و با اين حكم حتي اجازه تصوير جامعه‌اي همراه با چنين رهبراني را بيهوده، عبث و غيرواقعي قلمداد كرده است.

4. راه درمان

پس از شناسايي شكست‌ها و تشخيص علل آن و پس از ترسيم و تصوير يك نظام عاري از آسيب‌ها نوبت به آخرين جزء، كه همان مرحله ارائه راه‌حل است فرا مي‌رسد كه در آن نظريه‌پرداز، پيشنهادات عملي خود را ارائه مي‌كند. متأسفانه مقاله مذكور از اين جهت نيز مانند بسياري ديگري از مقالات و مطالب منتشره در رسانه‌ها دچار رنج و كاستي است چراكه فقط اقدام به طرح برخي از مشكلات كه به نظر خودشان علت اصلي آسيب‌هاي اجتماعي فعلي است پرداخته‌اند و در مقام ارائه راه و شيوه مقابله با آنها فقط به طرح يك سري كلي‌گوئي‌ها بسنده كرده‌اند.

نتيجه آن‌كه؛ تشخيص صحيح نارسايي‌ها و تشخيص علت اصلي كاركرد نادرست اوضاع و تصوير جامعه ايده‌آل و آرماني و در نهايت ارائه راه‌حل از مقدمات اوليه در ارائه نظريات پيرامون مسائل اجتماعي است و غفلت از آن باعث غفلت و ناكامي در ريشه‌يابي آسيب‌هاي اجتماعي خواهد گرديد.

كلام آخر اينكه

بيائيم با مطالعه علمي پيرامون جامعه و آسيب‌هاي پيراموني آن به شعور سياسي، اجتماعي و فرهنگي جوانانمان احترام بگذاريم و آنان را در استفاده از ظرفيت دين در اداره جامعه اميدوار نمائيم و بدينوسيله به «هويت فردي» و «هويت اجتماعي» ايراني مسلمان احترام بگذاريم.

حسن صادقي پناه


[1] . نشريه چشم‌انداز ايران، شماره 15‌، مرداد و شهريور 1381، ص101ـ103، مصاحبه با خانم فاطمه راكعي.

[2] . جهت اطلاع بيشتر ر.ك: اسپرگين، فهم نظريه‌هاي سياسي، چاپ اول، تهران آگاه 1360.

[3] . روزنامه كيهان، 17، دي 1373.

/ 1