اتحاد تودهها و ملاكهاي آن
خوي استكباري آمريكا كه در تهاجم اخير اين كشور به عراق، عليرغم مخالفتهاي گسترده جهاني و سازمان ملل، به خوبي براي جهانيان آشكار شد، باعث عكس العملهايي در جهان شده كه از جمله ميتوان به سخنان مسئولين كره شمالي مبني بر لزوم تقويت بنيه دفاعي اين كشور جهت مقابله با حمله احتمالي آمريكا، و سخنان وزير خارجه يونان مبني بر تقويت اتحاديه اروپا به منظور جلوگيري از تحميل بعضي امور به كشورهاي عضو اين اتحاديه، و توافق چهار كشور اروپايي جهت تشكيل ارتش واحد اروپايي اشاره كرد.در كشور ما كه امروز بيترديد بزرگترين دشمن آمريكا محسوب ميشود نيز اين حركت علاوه بر اقدامات عقلاني مسئولين جهت حفظ و تقويت آمادگي دفاعي كشور در برابر تهاجم احتمالي، عكس العملهاي بعضاً عجيبي را به دنبال داشت كه از جمله ميتوان به بهرهبرداري جناحي بعضي از جريانها از اين واقعه به سود ديدگاههاي خود و در جهت پيشبرد مطالبات جناحي خويش و توجيه ضرورت تحقق بخشيدن به آنها به منظور ايجاد انگيزه مقاومت تودهاي، مانند بيانيه سازمان مجاهدين بعد از حمله آمريكا به عراق، اشاره كرد.آقاي عزت الله سحابي نيز اين اقدام آمريكا را دستمايه ايراد يك سخنراني در سالگشت درگذشت دكتر يدالله سحابي كه در شماره 19 مجله چشم انداز ايران با عنوان «براي استقلال و ترقي ايران هم قسم شويم» نيز درج گرديده، قرار داده است. اين سخنراني در عين اين كه بيانگر روحيه ميهندوستي و نگراني وي از حمله احتمالي آمريكا به ايران است، امّا از مطالبات جناحي نيز خالي نيست.وي پس از طرح مطالبي پيرامون حمله آمريكا به عراق و طرح احتمال حمله آمريكا به ايران ميگويد:
«بنده براي انتخاب راه عاقلانه و كم هزينهتر دو مانع و خطر در داخل كشور خودمان ميبينم، يكي آن جناحي است كه با وجود همه اين حرفها هنوز اصرار دارد كه حكومت پنج درصد بر نود و پنج درصد را تحقق بدهد. نهادهاي انتخابي را هر چه ممكنست بياعتبار و بيارزش نمايد و يا آنها را له و فلج كند و نهادهاي انتصابي را حاكم گرداند، آنها خيال ميكنند با اين روش اگر نتوانند مملكت را حفظ كنند، دست كم ميتوانند خودشان را حفظ كنند، زيرا در همين تهاجم آمريكا اين ادعا است كه ما ميخواهيم دموكراسي در اين كشورها حاكم باشد لذا آنها به حاكميت انتصابي رضا نميدهند يك طرف خطر اين است يعني تا زماني كه انديشه انحصارطلبي در ايران ادامه دارد و متأسفانه روز به روز هم غلبهاش بيشتر ميشود، خطر تهاجم آمريكا و نابودشدن كلّ مدنيت ايراني در پيش است.»
اولاً
در كشور ما چنان كه رييس جمهور محترم نيز بارها اشاره كرده است، هيچ نهاد انتصابي وجود نداشته و همه مسئولين كشور مستقيم يا غير مستقيم توسط مردم انتخاب ميشوند. و انتصاب مسئولي مانند رياست سازمان محيط زيست توسط شخصي كه منتخب مردم است مانند رييس جمهور، با انتخابي بودن آن مسئول منافاتي ندارد، زيرا مردم وقتي شخص را به عنوان رييس جمهور برميگزينند، حق حاكميت و تصميمگيري خود، نسبت به سازمان محيط زيست را نيز طبق قانون بر او واگذار ميكنند و رييس جمهور نيز به عنوان وكيل تامّ الاختيار مردم در محدوده معيني به اختيار خود شخصي را به عنوان رياست سازمان مذكور معين ميكند و اين امر به انتخابي بودن ذات اين مناصب را از بين ميبرد و نه تعبير انتصابي بودن دست مايهاي براي اسقاط اعتبار آنها ميباشد.ثانياً
حاكميت پنج درصدي بر نود و پنج درصدي[1]، بر فرض تحقق چنين حاكميتي در كشور، با قانوني بودن آن، مادامي كه به كمك راهكارهاي معين قانوني از آن سلب مشروعيت نشود منافات ندارد. يعني يك حاكميت ميتواند در عين اين كه حاكميت پنج درصد بر نود و پنج درصد است قانوني و مشروع نيز باشد. مثلاً اگر رييس جمهور يك كشور بعد از گذشت دو سال از عمر مسئوليت خود، اقبال عمومي خويش را به شدت از دست داد، تا وقتي كه به كمك راهكارهاي قانوني عزل نشده است، مسئوليت و حاكميت او، در مدت زماني كه از عمر مسئوليت او باقي مانده مشروعيت دارد زيرا مردم او را براي يك مدت مثلاً چهارساله انتخاب كردهاند. و به ديگر بيان اين كه در نظام دموكراسي اقبال عمومي فقط شروط حدوث مشروعيت يك حاكميت و دولت است نه شرط حدوث و بقاي آن لذا تا وقتي كه راهكار قانوني عزل چنين دولتي فراهم و طي نشده است حاكميت آن نيز مشروعيت دارد. در غير اين صورت هرج و مرج در جامعه به وجود ميآيد كه با هدف اصلي تأسيس حكومت يعني انتظام امور منافات دارد.ثالثاً
اين سخن كه «تا زماني كه انحصار طلبي در ايران ادامه دارد... خطر تهاجم آمريكا و نابودشدن كل مدنيّت ايراني در پيش است». وقتي در كنار اين سخن كه «توجيه آمريكا براي حمله به كشورها ايجاد دموكراسي در اين كشورها است» ملاحظه شود. مبين اين است كه به نظر وي راه عاقلانهتر و كم هزينهتر عبارت است از تن دادن به قواعد دموكراسي و كنار گذاشتن انحصار طلبي. امّا از ايشان سؤال ميشود كه منظور شما از دموكراسي چيست؟اگر دموكراسي مورد نظر همان مفهومي از دموكراسي است كه امروزه در مغرب زمين ارزش محسوب ميشود يعني آزادي حق انتخاب و تشكيل حكومت بر اساس ارزشهاي ليبراليستي، يعني ما براي مصون ماندن از تهاجم آمريكا ميبايست به قواعد ليبرال دموكراسي تن دهيم. اين امر علاوه بر اين كه خلاف بسياري از آموزههاي مذهبي و اصول قانون اساسي ما است در واقع شكست خوردن در مقابل آمريكا است. يعني آمريكا بدون پرداخت هيچ گونه هزينهاي بر ما پيروز شده و توانسته است ارزشهاي ما را از ما گرفته و ارزشها خود (كه ميبايست بعد از جنگ و تحمل هزينهاي بسيار سنگين در كشورها اقامه كند) بدون هيچ درگيري به ما تحميل كند.و اگر دموكراسي مورد نظر وي عبارت است از دموكراسي هماهنگ با ارزشها و آموزههاي مذهبي ما يعني مردمسالاري ديني تن دادن به اين نوع دموكراسي (در عين اين كه الآن هم اين نوع دموكراسي در كشور وجود دارد) مورد نظر آمريكا نبوده، و خطر تهاجم آمريكا را برطرف نميكند.به نظر ميرسد انگيزه ايجاد دموكراسي در كشورها براي توجيه تهاجم به آنها بهانهاي است براي مخفي كردن انگيزه اصلي تهاجم و مشروع جلوه دادن آن. آمريكا در هر جاي جهان براي خود منفعتي ببيند و يا منفعت خود را در خطر ببيند به آن جا حمله ميكند. ما نيز اگر در راستاي تأمين منافع آمريكا حركت نموديم خطر تهاجم آمريكا بر ما وجود ندارد، اگر چه حكومت ما يكي از ديكتاتوريترين حكومتها باشد و اگر مسير حركت ما با سياستهاي آمريكا هماهنگ نبود، همواره خطر تهاجم آمريكا وجود دارد. امروز دموكراسي را بهانه ميكند، فردا وجود كوه دماوند و آلودگي هواي تهران را.2. در بخش ديگري از اين سخنراني آمده است «امروز روزگاري است كه ما بايد بيش از همه به فكر وحدت و اتحاد باشيم... تصور بنده اين است كه (اين وحدت بايد) حول يك محور عيني.... باشد نه ذهني. امروز مذهب و حتي اسلام به دليل آن كه امري وجداني، قلبي و ذهني است و برداشتهاي متفاوت از آن وجود دارد نميتواند محور وحدت ملت ايران باشد.... وانگهي عدهاي هم هستند كه از موضع الحادي يا به دليل صدماتي كه اين چند ساله ديدند و يا خاطرات بدي كه دارند فعلاً به اسلام پشت كردهاند... امّا اگر بياييم حول محور ايران جمع باشيم ايران يك موجود خارجي است.... اين ايران وجود مشخص دارد، وجود تاريخي دارد، اولاً هزاران سال پيشينه تاريخي و تمدن دارد. ايران در تاريخ وجود داشته آثار تمدني داشته ارمغانهايي براي جوامع بشري داشته است».اين امر كه آقاي سحابي به فكر وحدت و اتحاد است، جاي خوشحالي است و غير از اين نيز از وي انتظار نيست. امّا اين كه محور اين وحدت بايد ايرانيّت باشد نه اسلاميت، جاي بررسي بيشتري دارد.شكي نيست كه صرفاً اسلاميت در دنياي امروز كه كشورها ديوارهاي ضخيمي بين خود كشيدهاند نميتواند ملاك وحدت تودهها باشد زيرا اگر چه «مرز كشور اسلام عقيده است و اسلام اصل انشعابات قومي را از اين كه در تكوين مجتمع نقش مؤثر داشته باشد ملغي ساخت».[2] و ملاك ارزش در اسلام اسلاميت است و بس و همه مسلمانان با هم برادرند و برابر اگر ما امروز صرفاً اسلاميت را ملاك اتحاد خود قرار دهيم بايد همه مسلمانان و حداقل شيعيان را چه عراقي و چه افغاني و چه لبناني در منافع و ثروتهاي كشور ايران شريك دانسته و در جبههگيري عليه بلاهايي كه بر سر آنها ميآيد به گفتار اكتفا نكرده و به اقدام عملي نيز رو بياوريم در حالي كه ما نه آنها را در ثروتهاي خود شريك ميدانيم و نه اوضاع جهاني به ما اجازه حمايت عملي از آنها را ميدهد. بنابراين ما هم معتقديم در شرايط كنوني، به تنهايي نميتواند ملاك اتحاد باشد امّا نه به اين خاطركه يك امر ذهني است نه عيني و ملاك اتحاد بايد يك امر عيني باشد.
چنان كه آقاي سحابي معتقد است مسئله تعدد قرائات كه در اين سخنراني به عنوان مبناي ذهني بودن اسلام معرفي شده از اساس باطل است و تنها يك قرائت از اسلام مشروعيت دارد. و اگر هم مشروعيت چند قرائتي را بپذيريم اين امر تنها در حوزه احوال شخصي افراد بوده و در سطح كلان فقط قرائتي كه مبناي قانون اساسي است و به تأييد مردم رسيده مشروعيت دارد، در غير اين صورت اختلال نظام لازم ميآيد، بلكه به اين خاطر كه اوضاع جهاني امروز به گونهاي است كه صرفاً اسلاميت نميتواند ملاك وحدت عمل مردمي باشد كه در محدوده جغرافيايي ايران زندگي ميكنند، امّا صرفا ايرانيت هم نميتواند ملاك وحدت عمل اين مردم در عرصههاي گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي باشد.
و اگر ايرانيت با يك پشتوانه محكم، ملاك اين وحدت قرار گرفته است اين پشتوانه قطعاً فرهنگ ايراني نميتواند باشد. زيرا آن چه كه به عنوان فرهنگ خالص ايراني كه از صدههاي دور به ارث رسيده، تنها نوروز است و بس و چنين چيزي هيچ گاه قادر نيست قوميتهاي مختلف در كشور را هماهنگ كند مگر به زور سر نيزه. چنان كه در سدههاي دور نيز اين گونه بوده است.تنها چيزي كه صلاحيت دارد پشتوانه ايرانيت به عنوان ملاك وحدت قرار گيرد مسايل اقتصادي است، يعني كساني كه در محدوه جغرافيايي ايران امروزي زندگي ميكنند،به دليل اين كه منافع مشترك دارند، به خاطر تأمين اين منافع هم كه شده بايد با هم متحد شوند و اين امر يعني اتحاد بر پايه منافع ملي. علاوه بر اين كه امروزه در كشور ما يكي از پايههاي مهم اتحاد محسوب ميشود و چيز تازهاي نيست كه آقاي سحابي آن را كشف كرده باشد چنان كه بسنده كردن به تقبيح لفظي تهاجم آمريكا به عراق و اتخاذ سياست بيطرفي در مقام عمل گواه صادق آن است كه تا وقتي كه خطر تصاحب منافع مشترك از طرف يك قدرت خارجي وجود دارد كارايي دارد. امّا همين كه اين خطر برطرف شد، انگيزه ايجاد وحدت در سطح ملي رنگ باخته و جاي خود را به انگيزه ايجاد وحدت در سطح قومي به منظور حفظ منافع قومي ميدهد.
و نزاعها و كشمكشها از نو آغاز ميشود. ما معتقديم ملاك اتحاد مردم ايران در جهان كنوني تلفيقي از اسلاميت و ايرانيت با پشتوانه حفظ منابع ملي است نه صرفاً اين و نه صرفاً آن. چنين ملاكي از يك سو شامل همه مردم اعم از مسلمان و غير مسلمان ميشود و از سوي ديگر باعث پيدايش اخوت و برادري پايدار ميشود. اين فراز از سخن را با نقل قولي از يكي از خوانندگان مجله چشم انداز ايران پايان ميدهم:«جدا كردن مردم از ولايت فقيه ميتواند آتش فتنه و برادر كشي را برپا كند كه ديگر هيچ كس قادر به خاموش كردن آن نيست».[3]3. در بخش ديگري از اين سخنراني آمده است «وقتي ميگوييم ملت ايران؛ وجود خارجي دارد يعني مذهب در درونش و ذاتي آن است كدام مذهب؟ مذهب توحيدي و عرفاني نه مذهب احكامي و صوري».
اولاً
هيچ گاه مذهب به معني عرفان و توحيد جزء ذات يك جامعه نبوده و چنين چيزي عقلاً مردود است بلكه هميشه توحيد جزء فطرت است مگر اين كه دريچه ديد خود را تغيير داده و از زاويه جامعه شناسي اين مسئله را مورد بررسي قرار دهيم و ظاهراً سخنران محترم نيز همين كار را انجام داده است چنان كه تفسير مذهب ذاتي به مذهب توحيدي و عرفاني نه مذهب احكامي و صوري گواه اين سخن است.ثانياً
هيچ مذهب توحيدي و عرفاني وجود ندارد، مگر اين كه يك سلسله احكام و صورت به همراه خود دارد كه به منزله جان اين مذاهب توحيدي و عرفاني است. بنابراين اگر يك مذهب توحيدي و عرفاني ذاتي يك جامعه شد قطعاً با احكام و صورتهاي خود جزء ذات جامعه شده است و اگر يك مذهبي با اين كيفيت جزء ذات يك جامعه شد، هرگز جاي خود را به مذهب ديگري مثل اسلام با نمادهاي خاص خود نميدهد در حالي كه خود سخنران اعتراف دارد كه در جامعه ما يك مدت دين زرتشت حاكميت داشت و بعد اسلام آمد و جاي آن را گرفت.ثالثاً
تفكيك بين احكام و نهادهاي يك آيين و بين جوهر آن و صحيح دانستن اين جوهر و باطل شمردن آن احكام و نهادها چنان كه خود سخنران نسبت به دين زرتشت داراي اين عقيده است مبتني بر پلوراليسم در عقيده است و پلوراليسم در عقيده قطعاً باطل است.دست آخر مسئلهاي كه باعث تعجب است همزماني اين سخنراني و طرح ادعاهاي استكبار عليه جمهوري اسلامي ايران است هر چند به احتمال قريب به يقين اين همزماني و هم كلامي اتفاقي بوده است، امّا از سخنران محترم كه خوي استكباري آمريكا را ميشناسد، انتظار اين بود كه وقت مناسبتري را جهت طرح اين گونه مطالب انتخاب كند تا مسئله پشت كردن به مردم و نظام جمهوري اسلامي در اذهان خوانندگان و شنوندگان تداعي نكند.حسين حجامي[1] . به نظر ميرسد حمل بر صحت كردن سخنان ايشان درباره حاكميت پنج درصدي بر نود و پنج درصدي آن است كه بگوييم ايشان به نظام جمهوري اسلامي نظر ندارد. در غير اين صورت بسيار بيانصافي است كه اين همه حمايتهاي مردم از نظام جمهوري اسلامي را كه در راهپيماييها همواره متجلي ميشود حاكميت پنج درصدي بدانيم كدام نظر سنجي معتبر و غير معتبر اين ادعاي سخنران است؟![2] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 360؛ جامعه و تاريخ، به نقل از تفسير الميزان، ج 4، ص 132.[3] . مجله چشم انداز ايران، ش 18، ص 111.