امام باقر ـ عليه السّلام ـ و روش شناسي كسب معارف ديني - امام باقر ـ عليه السّلام ـ و روش شناسي كسب معارف ديني نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام باقر ـ عليه السّلام ـ و روش شناسي كسب معارف ديني - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام باقر ـ عليه السّلام ـ و روش شناسي كسب معارف ديني

وقتي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ امت اسلامي را به تمسك به قرآن و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ سفارش كردند شايد عمق و اهميت اين وصيت مهم چندان براي صحابه روشن نبود. قرآن و سنت نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـ تنها ميراث ماندگار براي مسلمانان بود تا آنان را در مشكلات بزرگ و كوچك ديني و غير ديني رهنما باشد؛ اما اولين شعار انحرافي (خيرخواهانه يا غير خيرخواهانه) حسبنا كتاب الله و جدايي سنت از قرآن بود و براي نهادينه شدن آن نيز اصحاب را از نوشتن احاديث پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بازداشتند. منع تدوين حديث در طي بيش از يك قرن حقيقتا تبعات بسيار سويي براي جامعه مسلمانان به جا گذاشت كه پس از چند دهه حتي براي علماي اهل تسنن نيز اين موضوع چنان روشن شده بود كه شخصيتي مانند عروه بن زبير از جمله فقهاي هفتگانه مدينه كه بر اساس اين سياست جزوه هاي خود را پاره كرده بود آرزو مي كرد كه هيچ فرزندي نمي داشت اما آن نوشته ها را باز مي يافت.[1]

شرح و تفصيل اين موضوع مجال ديگري مي طلبد.[2] آنچه كه مربوط به اين بحث مي شود اين كه طي اين دوران علما از جهت دستيابي به منابع متقن ديني گرفتار نوعي كمبود شده بودند. اين بدان معنا نيست كه جامعه اسلامي در قرن نخست هجري فاقد علماي حديث و فقه و تفسير و ديگر علوم ديني بود؛ بلكه منابع آنان بر اثر همان سياست مذكور، آغشته به بسياري از انحرافات و نواقص جدي شده بود. صحابه به عنوان تنها گروهي كه واسطه ميان امت و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند به دليل اختلافات فكري كه با هم داشتند و پس از فتوحات در مناطق مختلف پراكنده شده بودند عملا زمينه را براي تشتت آرا براي نسل بعدي فراهم مي آورد.

اولين نمود اين تشتت حتي در زمان صحابه براي متقن‌ترين منبع ديني مسلمانان يعني قرآن به وجود آمد كه قرائت (نه اصل) آن به گونه هاي مختلف شده بود و از اين رو عثمان دستور جمع آوري قرآن واحد را صادر كرد. در بخش حديث مشكلات متعددي به وجود آمده بود. اوّلاً حديث (منظور سخنان و سيره عملي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ) تدوين نشد و ثانياً اجتهادات شخصي در مقابل نصوص (به خصوص اجتهادات خليفه اول و دوم كه به عنوان سنت شيخين از سوي عبدالرحمن بن عوف مطرح و سپس نهادينه شد) و نيز عمل اصحاب به عنوان منبع شناخت دين پذيرفته شد.[3]

تغييراتي كه از اين ناحيه متوجه مسائل ديني مسلمانان شده بود چنان بود كه وقتي اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ اقدام به اصلاحات ديني زد اصحاب خطاب به آن حضرت مي گفتند: اوضحت من ديننا ما كان مشتبها. آنچه را كه از مسائل ديني بر ما مشتبه شده بود آشكار ساختي.[4] همچنين حسن بصري مي گفت: علي راه را به مردم نشان داد و هنگامي كه دين كج شده بود آن را راست كرد.[5] اين بدان علت بود كه علي ـ عليه السّلام ـ به عنوان شخصيتي ممتاز از نظر علمي ميان اصحاب شناخته شده بود و بر اين مطلب كه علي اعلم الناس بالكتاب والسنه[6] مقر بودند و خود آن حضرت نيز در سخنان زيادي اين موضوع را براي مردم تبيين مي كرد تا بدانچه وي درباره قرآن و سنت بيان مي كند اعتماد و عمل كنند.

به طور نمونه مي فرمود: نحن اهل البيت اعلم بما قال الله و رسوله.[7] نيز مي فرمود: والله ما نسيت حديثا او شيئا سمعته من رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ [8] باز مي فرمود: والله ما نزلت آيه الا و قد علمت فيما نزل و اين نزل[9] و به طور خلاصه فرمود: سلوني قبل آن تفقدوني[10] جمله اي كه هيچ كس جز فرزند گرامي او امام صادق ـ عليه السّلام ـ [11] اراي ادعاي آن را در ميان امت نداشته و نخواهد داشت.[12]

تمام اين روايات و گزارشات تاريخي زيادي كه در اين زمينه وارد شده نشان از دوري مردم از فهم صحيح قرآن و سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دارد و حضرت سعي زيادي براي تبيين راه صحيح انجام داد؛ اما جامعه، حتي كوفه بر اثر مسائل مختلف سياسي و اجتماعي، در برابر نظر آن حضرت انقياد از خود نشان نداد و همچنان به مشروعيت بخشيدن به نظرات ديگر صحابه و سنت شيخين راه خود را دنبال كرد و تنها اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و شيعيان آن حضرت ميراث فرهنگي امام علي ـ عليه السّلام ـ را كه بر كتاب و سنت قطعيه نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـ مستند بود با دشواري زياد حفظ كردند. ابن عباس بزرگ ترين شاگرد امام مي گفت: اذا حدثنا ثقه عن علي بفتيا لم نعدها. هرگاه فرد مورد اعتمادي فتوايي از علي ـ عليه السّلام ـ نقل كند از آن نمي گذريم.[13] اين نبود مگر از آن جهت كه امثال ابن عباس مطمئن بودند كه با استناد به فتواي امام ـ عليه السّلام ـ به سنت قطعي نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـ دست مي يابند.

از همين رو امام باقر ـ عليه السّلام ـ نظرات برخي از صحابه را صريحا باطل اعلام مي كرد و يك بار كه در بيان تقسيم احكام به جاهلي و اسلامي بود فرمود: شما را گواه مي گيرم كه زيد بن ثابت درباره فرائض، مطابق احكام جاهلي حكم كرده است.[14] مهم ترين نتايج اين روش دو چيز بود: نخست اطمينان كامل و صحيح به رسيدن معاني قرآن و سنت؛ دوم به دليل سفارش اكيد ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ به شيعيان براي تدوين حديث و نيز ميراث علمي فاطمي(س) و علوي ـ عليه السّلام ـ نزد ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ كه در زمان امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ ارائه اطلاعات آن در زمينه هاي مختلف نمود بسيار قابل توجهي پيدا كرد جامعه شيعه از نظر علمي كمبودي احساس نمي كرد؛‌ اين در حالي است كه فقهاي عصر امام ـ عليه السّلام ـ به گونه هاي مختلف از نظر علمي اظهار عجز مي كردند.

از جمله اين كه عبدالله بن عطا مكي گويد: من هرگز نديدم كه علما در محضر امام باقر ـ عليه السّلام ـ اين چنين احساس كوچكي و كوچك بيني كنند. من خود شاهد بودم كه چگونه حكم بن عتيبه (م.115) در برابر امام باقر ـ عليه السّلام ـ همچون بچه اي نزد معلم خود بود.[15] همچنين قتاده بن دعامه (م. 117) فقيه بصره وقتي به حضور امام باقر ـ عليه السّلام ـ رسيد گفت: من در حضور فقهاي زيادي از جمله ابن عباس بوده ام، ولي هرگز چون حالا قلبم از اين حضور به تپش نيفتاده است.[16] طاووس (بن كيسان) يماني فقيه مشهور يمن نيز حتي وقتي مي خواست از امام باقر ـ عليه السّلام ـ سؤال كند سؤال خود را اشتباه مطرح كرد و حضرت صحيح آن را بيان فرمود.[17]

ابوحنيفه نيز وقتي از پاسخ سؤالات در مي ماند آنان را به شاگردان امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ حواله مي داد، ولي از آنان مي خواست كه به نزد او بازگشته پاسخ مسئله را به او بگويند.[18] اين ها همگي از فقهاي مشهور حجاز و يمن و عراق بودند كه علماي اهل سنت هر يك را با تعابير بلند ستوده است؛ به طور مثال گويند كه فقهاي مشهور كوفه سه نفرند كه چهارم ندارند از جمله آنان حكم بن عتيبه را نام برده اند.[19] با اين حال اين چنين از نظر علمي نه تنها در مقايسه با امام باقر ـ عليه السّلام ـ ، كه در مقايسه با شاگردان بلند مرتبه‌آن حضرت چون زراره بن اعين، ابان بن تغلب، ابوبصير ليث مرادي، محمد بن مسلم، ‌بريد بن معاويه عجلي، مؤمن الطاق (محمد بن علي بن نعمان) كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ با عظمت تمام آنان را ستوده،[20] قابل مقايسه نيستند چنان كه ابوحنيفه وقتي از پاسخ سؤال ها در مي ماند مراجعه كنندگان را به ابوبصير ارجاع مي داد.[21]

مشكل اصلي و بي بضاعتي علمي علمايي كه با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ همسو نبودند منابع ديني آنان بوده است؛ زيرا دو منبع ديني يعني تفسير قرآن و احاديثي كه سنت را در عصر تابعين و پس از آن تبيين مي كرد با مشكلات جدي روبرو شده بود. اولا تفسير با اسرائيليات مشوش شده بود و ثانياً مسائل گوناگون و جديد در پي گسترش جغرافياي دنياي اسلام و ورود اقوام و فرهنگ هاي مختلف بدان و نيز سير طبيعي جوامع بشري بوجود آمده بود كه استنباط از آيات قرآن براي پاسخ به آنها در توان كسي بود كه به تعبير امام باقر ـ عليه السّلام ـ گنجوران علم الهي اند.[22]

و جبرئيل در آن خانه فرود آمده[23] و مخاطب قرآن بودند[24] و كتابي از بزرگترين صحابي پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ يعني اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ در دست داشتند كه پس از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن را با تمام توضيحات و نيازها نوشته بود و به عنوان ميراث علمي از آن استفاده مي كردند. مشكلات مربوط به حديث كه از طريق صحابه به صورت شفاهي به نسل هاي ديگر انتقال يافته بود با توجه به مسائل اجتماعي و سياسي، بسيار بيشتر بود كه توضيح اين بحث طولاني است و مجال ديگر مي طلبد.

بنابراين طبيعي است كه گروهي از فقها براي حل مسائل جديد به قياس رو آورند. قياس پيش از آن كه يك منبع و روش علمي براي استنباط احكام و كسب معارف ديني باشد عملاً اعلان عجز علمي است. يعني كسي كه بدين روش تمسك جسته در حقيقت راه هاي رسيدن به واقع را براي خود بسته ديده است؛ زيرا قياس اجتهاد مبتني بر يك متدولوژي صحيح علمي در قلمرو دين شناسي نيست يعني نه بر قرآن و نه بر سنت و نه بر اصول مسلم عقلي بر هيچ يك اينها استوار نيست بلكه تنها يك حدس و گمان ابتدايي است كه قرآن و سنت آن را امضا نكرده؛ بلكه با آن الظن لا يغني من الحق شيئاً[25] بر رد آن تصريح نموده است.

چنين شخصي براي توجيه روش خود تنها يك راه دارد و آن متهم كردن مستندات فهم دين است يعني مدعي شود كه قرآن و سنت و اصول مسلم عقلي توان پاسخگويي به مشكلات را ندارد و راهي جز فهم شخصي نيست. البته ما به كسي كه خود را از خاندان وحي جدا كرده و به ديگران روي آورده است حق مي دهيم كه چنين تصوري داشته باشد؛ در غير اين صورت اصحاب رأي و قياس بهتر است به جاي متهم كردن مستندات ديني به عجز و ناتواني خود اعتراف كنند؛ زيرا آنان كه در مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تلمذ نموده و به فاسئلوا اهل الذكر عمل كرده اند هيچ گاه نيازمند قياس نشدند و از پاسخگويي به سؤالات ديني هم در نماندند.

با توجه به اين نكته است كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ بارها به ديگران متذكر مي شد كه: كل شيء لم يخرج من هذا البيت فهو وبال[26] (هر آن چيزي كه از اين خانه بيرون نيايد بدون عيب و نقص و پيامدهاي سوء نخواهد بود. درباره حسن بصري فرمود: فليذهب الحسن يمينا و شمالا فوالله ما يوجد العلم الا هيهنا[27] (حسن بصري راست و چپ (دنيا) كه برود، به خدا سوگند كه علمي جز نزد ما نخواهد يافت). همچنين به سلمه بن كهيل و حكم بن عتيبه (از فقهاي عصر امام) مي فرمود: شرقا او غربا فلا تجدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا (اين دو به شرق و غرب عالم را كه بروند دانشي صحيحي نمي يابند مگر اين كه از نزد ما بيابند). باز مي فرمايد: حكم شرق و غرب عالم را كه برود به خدا سوگند علمي نخواهد يافت مگر از خانداني كه جبرئيل بر آنان نازل شده است.[28]

اين چنين موضعگيري امام باقر ـ عليه السّلام ـ در برابر فقها و علماي معاصر خود كه داراي مكتب هاي علمي غير از اهل بيت بودند در حقيقت تشكيك و به چالش كشاندن روش هاي كسب معارف ديني آنان بود و علم آنان را ناقص، مشوش و غلط مي دانست و همچنان كه بيان شد علت اين موضوع به زمينه هاي سياسي و اجتماعي باز مي گردد مانند: منع تدوين حديث؛ دشمني امويان با خاندان علوي و شيعيان آنان؛ حديث سازي و شخصيت سازي؛ قصه خوانان؛ منع تفسير قرآن به گونه اي كه با اهل بيت ارتباط مي داشت چنان كه معاويه ابن عباس را از تفسير منع كرد؛ ترويج اباحيگري به خصوص در دوران امام سجاد و امام باقر ـ عليه السّلام ـ به طوري كه حتي دو شهر مقدس مكه و مدينه را تحت تأثير خود قرار داده بود و مجالس ترانه خواناني چون نشيط و جمليه و طويس و ابن سريج و ده ها نفر ديگر گرم بود كه اخبار آن در كتب تاريخ مذكور است.

اين موضع دامن گير فقيهان و قاضيان و حتي عابدان شده بود و براي شركت در اين مجالس توجيهات شرعي دست و پا كرده بودند.[29] دانش و دانش اندوزي نيز وسيله اي براي كسب معاش و مناصب حكومتي شده بود. مانند عصر نظاميه بغداد كه هر كس مي خواست فقيه و قاضي و مدرس و غيره شود بايستي از نظاميه بغداد فارغ التحصيل شده باشد و از انجا مجوز گرفته باشد.[30] در عصر امام سجاد ـ عليه السّلام ـ و نيز امام باقر ـ عليه السّلام ـ بسياري به درس ابن شهاب زهري فقيه، محدث و مورخ مشهور حضور مي يافتند، ولي امام سجاد ـ عليه‎ السلام ـ در آن نامه بسيار مهم خود به او گوشزد نمود كه اين حضور نه از شوق كسب دانش، كه براي كسب مناصب است.[31]

در منابع اهل سنت از سلمه بن كهيل نقل شده كه مي گفت: هيچ كس را نديدم كه علم فقه را براي رضاي خدا كسب كند مگر عطا و طاووس و مجاهد.[32] بر اين عوامل بايد به شيوع اسرائيليات افزود كه مفسران و محدثان را تحت تأثير خود داده بود. طبيعي است كه با توجه به اين مسائل اگر هم كسي خالصانه به دنبال كسب حديث و فقه و تفسير مي بود به دليل مجاري غير صحيح و آغشته به انواع انحرافات نمي توانست از پيامدهاي آن در امان باشد.[33]

از همين رو امام باقر ـ عليه‎ السلام ـ براي تبيين فقه و حديث و تفسير بر دو اصل مهم قرآن و سنت قطعيه اصرار زياد از خود نشان مي داد و به اصحاب خود نيز سخت مي گرفته به طوري كه به آنان خطاب مي كرد كه اذا حدثتكم بشيء فسالوني عن كتاب الله (هر گاه حديثي براي شما گفتم از كتاب خدا مرا سؤال كنيد). يعني حديث هر چند از زبان امام باقر ـ عليه السّلام ـ باشد بايد مطابق با قرآن باشد و چنانچه حديثي از زبان او نقل شد كه چنين نبود بايد بدانند كه بر او دروغ بسته اند. وقتي اين سخت گيري در حق خود امام باقر ـ عليه السلام ـ باشد تكليف ديگران معلوم است. همچنين مي فرمود: هرگاه حديثي را بدون سند آن نقل كردم بدانيد كه آن از پدرم زين العابدين ـ عليه السّلام ـ از سيدالشهدا ـ عليه السّلام ـ از اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از جبرئيل از خداوند متعال است.[34]

يعني اولا سند بايد به گونه اي باشد كه هيچ خدشه اي متوجه آن نباشد ثانياً احاديث از صاحب شريعت صادر شده است. از همين رو جابر بن يزيد جعفي هرگاه مي خواست از امام باقر ـ عليه السّلام ـ حديث نقل كند مي گفت: حدثني وصي الاوصياء و وارث علم الانبياء محمد بن علي بن الحسين ـ عليهم السّلام ـ .[35] به يقين كسب معارف ديني كه از اين طريق صادر بشود بسيار مطمئن تر و مصون تر از راه هاي ديگري است كه فقها و علماي ديگر فرق كسب مي كردند. بنابراين، مي توان بدون هيچ گونه تعصب مذهبي مدعي بود كه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ سخنگويان حقيقي دين هستند و نامگذاري دين قيم بر آنچه كه به عنوان ميراث فقهي و علمي از مكتب امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ تدوين يافته و به ما رسيده است به مراتب مناسب تر و سزاوارتر از ديگران است.

نازل ترين چيزي كه جهان اهل تسنن شايسته است آن را بپذيرد و وحدت جهان اسلام را به دنبال داشته باشد اين كه مكتب صادقين ـ عليهم السّلام ـ به عنوان يكي ديگر از مكاتب فقهي مسلمانان در كنار مكاتب چهارگانه پذيرفته شود. آنچه به عنوان مطلب پاياني تذكر آن لازم و بسيار ضروري و مهم است اين كه در عصر حاضر ما نياز شديدتري به اين داريم كه توجه كنيم كه هر كسي را سخنگوي دين معرفي نكنيم و به دنبال هر مدعي نرويم.

عده اي از خوارج كه توبه مي كردند،‌ به مردم سفارش مي كردند كه اين احاديث دين شما است. مواظف باشيد كه دين خود را از چه كسي مي گيريد؛ چرا كه ما هرگاه مي خواستيم افكارمان را به عنوان دين به مردم تحميل كنيم آنان را به صورت احاديث از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي كرديم.[36] مطلب ديگر اين كه كساني كه جامعه، آنان را به عنوان دين شناسان مي شناسند اولا از محدوده خود بيشتر اظهارنظر نكنند و بدون تخصص در موضوع مورد نظر خود، سخن نگويند؛ ثانياً بايد اين فرهنگ را به مردم تفهيم كنند كه در هر حوزه اي نمي توان از هر كس سؤال كرد.

قرآن

نهج البلاغه

ابن ابي شيبه، عبدالله بن محمد (م235)، المصنف في الاحاديث و الآثار، تحقيق سعيد محمد اللحام، بيروت، دارالفكر، 1409.

ابن سعد، محمد (م 230) الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر،‌ بي تا.

ابن شعبه حراني، حسن بن علي بن حسين (از علماي قرن چهار)، تحف العقول عن آل الرسول، تحقيق علي اكبر غفاري،‌ قم،‌ مؤسسه النشر الاسلامي 1404.

ابن شهر آشوب، محمد بن علي (م 588)، مناقب آل ابي طالب، تحقيق عده اي، نجف، مطبعه الحيدريه، 1376 ق.

ابن عبدالبر،‌ يوسف بن عبدالله (م 463)، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، تحقيق علي محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415.

ابوالصلاح حلبي، تقي الدين بن نجم الدين (م 447)، الكافي في الفقه، تحقيق رضا استادي، اصفهان، مكتبه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ، 1403.

ابوجعفر اسكافي، محمد بن عبدالله (م 240)، المعيار و الموازنه، تحقيق محمد باقر محمودي،‌بيروت، 1402.

اربلي، علي بن عيسي (م 693) كشف الغمه في معرفه الائمه، بيروت، دارالاضواء، 1405.

بخاري، محمد بن اسماعيل (م 256)، التاريخ الكبير، ديار بكر، مكتبه الاسلاميه، بي تا.

برقي، احمد بن محمد بن خالد (م 274)، المحاسن، تحقيق سيد جلال الدين حسيني،‌ بي جا، دار الكتب الاسلاميه، بي تا.

بلاذري، ‌احمد بن يحيي (م 279)، انساب الاشراف، تحقيق محمد باقر محمودي، ‌بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1394.

خطيب بغدادي،‌ احمد بن علي (م 463)، الكفايه في علم الدرايه، تحقيق احمد عمر عاشم، بيروت، دارالكتاب العربي،‌1405.

ذهبي، محمد بن احمد، (748م) تذكره الحفاظ، تحقيق عبدالرحمن بن يحيي المعلمي، بي جا، درالحياء التراث العربي، تاريخ مصصح، 1374 ق.

ذهبي، محمد بن احمد (م 748)، ميزان الاعتدال في نقدالرجال، تحقيق علي محمد البجاوي،‌بيروت، دارالمعرفه، 1382 ق

شوقي ضيف، تاريخ الادب العربي، ‌قاهره، ‌دارالمعارف.

شيخ صدوق،‌محمد بن علي(م381)،الامالي،تحقيق قسم الدرسات الاسلاميه،ـ مؤسسه البعثه ـ،‌قم،‌مؤسسه البعثه1417.

شيخ صدوق، محمد بن علي (م 381)، عيون اخبار الرضا ـ عليه السّلام ـ ، تحقيق حسين الاعلمي،‌بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات 1404.

شيخ صدوق، محمد بن علي (م 381)، من لا يحضره الفقيه،‌تحقيق علي اكبر غفاري، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1404.

شيخ طوسي، محمد بن حسن (م 460)، تهذيب الاحكام، تحقيق سيد حسن خراسان، بي جا، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ش.

شيخ طوسي، محمد بن حسن (م 460)، اختيار معرفه الرجال (معروف به رجال كشي)، تحقيق مير داماد و ديگران، قم، مؤسسه‌آل البيت لاحياء التراث 1404.

شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (م 413)، الاختصاص، تحقيق علي اكبر غفاري، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، ‌بيتا.

شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان ( م 413)،‌الارشاد، تحقيق مؤسسه آل البيت لتحقيق التراث، قم، دارالمفيد،‌ بي تا.

شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (م 413)،‌الامالي،‌تحقيق حسن استاد ولي و علي اكبر غفاري، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1403.

شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (م 413)، خلاصه الايجاز، تحقيق علي اكبر زماني،‌قم،‌مؤتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1413.

شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان، (م 413)، فصول المختاره، قم، مؤتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1413.

صفار، محمد بن حسن (م 290)، بصائر الدرجات، تحقيق ميرزا محسن كوچه باغي، تهران، مؤسسه الاعلمي، 1362 ش.

طبرسي،‌احمد بن علي (از علماي قرن ششم)، الاحتجاج علي اهل اللجاج، تحقيق سيد محمد باقر خرسان، نجف اشرف، مطبعه النعمان، 1386 ق.

طبرسي، فضل بن حسن (از علماي قرن ششم)، اعلام الوري باعلام الهدي، تحقيق مؤسسه آل البيت، قم،‌مؤسسه آل البيت، 1417.

قاسمي، محمد جمال الدين، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، تحقيق محمد بهجه البيطار، بيروت، دار النفائس، 1407.

قاضي نعمان مصري، محمد (م 363)، شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار، تحقيق سيد محمد حسين جلالي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1412.كسائي، نورالله مدارس نظاميه و تأثيرات علمي و اجتماعي آن، تهران، اميركبير، 1363.

كليني، محمد بن يعقوب (م 329)، الكافي،‌تحقيق علي اكبر غفاري، بي جا، دارالكتب الاسلاميه، 1388 ق.

هاشم معروف الحسني، سيره الائمه الاثني عشر، قم، انتشارات الشريف الرضي، 1409.

محمد رضا هدايت پناه



[1] . ابن سعد، الطبقات الكبري، 5/179.

[2] . ر. ك: محمد رضا جلالي، تدوين السنه الشريفه.

[3] . البته اتخاذ به اقوال و اعمال (اثر) صحابه را برخي بدين گونه توجيه كرده اند كه آنان از آن رو كه حافظ سنت بودند و بر اساس آنچه از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ديده و يا شنيده بودند احكام را استنباط مي كرده اند، تابعين نيز همين تلقي را از اصحاب داشته اند. ر. ك: قاسمي، شيخ محمد جمال الدين، قواعد التحديث، ص 279.

[4] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا ـ عليه السّلام ـ ، ص 128، شيخ مفيد، الارشاد، 1/226 و فصول المختاره، ص 72.

[5] . ابن ابي شيبه، المصنف، 7/507.

[6] . ابوجعفر اسكافي، المعيار والموازنه، ص 202: بخاري، التاريخ الكبير، 2/255 و 3/228: شرح الاخبار، 2/310: ابن عبدالبر، الاستيعاب، 3/206 ـ 207. معاويه وقتي خبر شهادت اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ را شنيد گفت:‌ذهب الفقه والعلم. الاستيعاب، 3/209.

[7] . الطبقات الكبري، 6/240.

[8] . بلاذري،‌انساب الاشراف، ص 121.

[9] . الطبقات الكبري، 2/338: انساب الاشراف، ص 99، قريب به اين ر. ك: الطبقات الكبري، 2/338: الاستيعاب، 3/208.

[10] . نهج البلاغه، خطبه 189.

[11] . ذهبي، تذكره الحفاظ، 1/166.

[12] . الاستيعاب، 3/206.

[13] . الطبقات الكبري، 2/338؛ انساب الاشراف، ص 100.

[14] . كليني، 7/407؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، 4/278؛ شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، 6/218. امام همچنين به رد نظرات خليفه اول و تكذيب افكار يهودياني چون كعب الاحبار بياناتي دارند. ر. ك: كافي، 4/240 و 5/449؛ شيخ مفيد، خلاصه الايجاز، ص 29.

[15] . شرح الاخبار، 3/278؛ الارشاد، 2/160؛ مناقب آل ابي طالب، 3/334.

[16] . كافي، 6/256. امام به او فرمود: آيا مي داني در برابر چه كسي هستي؟ تو در برابر بيوتي قرار گرفته اي كه خداوند فرموده است: في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له بالغدو و الاصال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلاه و ايتا الزكاه. پس تو در چنين مكاني هستي و ما آنان هستيم.

[17] . طبرسي،‌ الاحتجاج، 2/64؛ مناقب آل ابي طالب، 3/332.

[18] . اختيار معرفه الرجال، 1/385؛ مناقب آل ابي طالب، 3/331.

[19] . الطبقات الكبري، 6/320.

[20] . براي اطلاع ر. ك: هاشم معروف الحسني، سيره الائمه الاثني عشر، 2/196 ـ 201.

[21] . اختيار معرفه الرجال، 1/385؛ مناقب آل ابي طالب، 3/331.

[22] . اعلام الوري، 1/508؛ اين بيان درباره اهل بيت از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ وارد شده است. ر. ك: كافي 10/192 و 269؛ امالي شيخ صدوق، ص 383؛ اختيار معرفه الرجال، 2/594.

[23] . الارشاد، 2/168؛ مناقب آل ابي طالب، 3/336. در روايات وارد شده كه برخي از اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ به آن حضرت عرض كردند كه گاه در مسائلي اختلاف نظر پيش مي آيد و ما به سخن شما استناد مي كنيم. امام فرمود: بهذا نزل جبرئيل (جبرئيل اين را نازل كرده). اختيار معرفه الرجال، 2/422. منظور حضرت اين است كه آنچه آنان مي گويند از پدرانشان از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از جبرئيل نقل مي كنند.

[24] . كافي، 8/311. امام اين مطلب را پس از تفسير غلط قتاده بن دعامه از آيه قرآن فرمود و او را از تفسير به رأي و اخذ آن از غير اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به شدت برحذر داشت.

[25] . سوره مباركه يونس، آيه 36. علماي شيعه در يك برهه تنها به قطع و يقين براي استنباط احكام دين عمل مي كرده اند از اين رو تنها خبر متواتر را حجت مي دانسته اند و حتي پس از اين كه براي استنباط احكام، ظن را حجت دانستند، باز تنها ظنوني را معتبر مي دانند كه به امضاي شارع رسيده باشد كه به اصطلاح آنها را ظنون خاصه مي گويند مانند خبر واحد ثقه، ظواهر قرآن و... .

[26] . بصائرالدرجات، ص 531؛ الاختصاص، ص 31.

[27] . كافي، 1/51؛ بصائر الدرجات، ص 29 و 30.

[28] . كافي، 1/400.

[29] . شوقي ضيف، تاريخ الادب العربي، 2/139 ـ 148 و 347. هر كس تفصيل اين موضوع را مي خواهد مي تواند به كتب ادبي و تاريخي از جمله الاغاني تأليف ابوالفرج اصفهاني مراجعه كند.

[30] . نورالله كسائي، مدارس نظاميه و تأثير علمي و اجتماعي آن، ص 129.

[31] . ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 277.

[32] . الطبقات الكبري، 2/386.

[33] . به همين دليل دانش رجال و جرح و تعديل راويان يكي از علوم پايه براي شناخت اخبار سره از ناسره شناخته مي شود و انصافاً علماي اهل سنت در اين باره تلاش زياد كرده و ده ها كتاب در اين زمينه نوشته اند.

[34] . امالي شيخ مفيد،‌ص 42؛‌ الارشاد، 2/167؛ طبرسي، اعلام الوري، 1/508 ـ 509.

[35] . الارشاد، 2/160؛ اختيار معرقه الرجال، 2/437.

[36] . خطيب بغدادي، الكفايه في علم الروايه، ص 151.



/ 1