انقلاب اسلامي و حاشيه و متن همگون - انقلاب اسلامي و حاشيه و متن همگون نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انقلاب اسلامي و حاشيه و متن همگون - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انقلاب اسلامي و حاشيه و متن همگون

در مورخه 11/11/1386 در ويژه نامه روزنامه اعتماد مقاله اي تحت عنوان «انقلاب اسلامي و منطق موقعيت حاشيه در جهان مدرن» به قلم آقاي «محمد جواد غلامرضا کاشي» چاپ شده که ضمن ارج نهادن به ايشان، به نظر مي رسد ملاحظات و نقدهايي حاشيه اي بر متن ايشان وارد باشد که بالاختصار متذکر مي شويم.
ـ نويسنده در مقاله اش با پيش فرض روش شناختي گفتمان، انقلاب اسلامي را تحليل مي کند، در اين باره نخست مي بايست درباره پيش فرض بحث کرد که آيا متناسب با تحليل انقلاب اسلامي است؟ و سپس در جاي جاي مباحث و تحليل ها آنها را ارزيابي کرد.

الف) نظريه گفتمان:
نظريه گفتمان ريشه در پست مدرنيسم دارد و متأثر از جوهرگرايي و نسبيت گرايي پست مدرني است. از اين رو در نظريه گفتمان واقعيت معناداري وجود ندارد، بلکه بسته به اين که در چارچوب چه گفتماني قرار گيرد معنادار مي شود. از اين رو در اين نظريه هيچ عنصر ثابتي يافت نمي شود و همه چيز سيّال و متغيّراند و با توجه به دالّ هاي مرکزي يک گفتمان معنادار مي شوند. گفتني است «دال» از الفاظي است که در نظريه گفتمان استفاده مي شود و منظور الفاظ؛ ايده ها يا تفکرات يا مقولاتي هستند که يک گفتمان را تشکيل مي دهند.

ب) تحليل انقلاب اسلامي ايران:
نويسنده کوشيده است انقلاب ايران را با نظريه گفتمان تحليل کند از اين رو تحولّات پيش از انقلاب را حاشيه مي انگارد و تحولات پس از انقلاب را متن، در اين نگرش اموري مقدس قلمداد مي شوند ولي بعد در تحول پس از انقلاب و پيروزي مسائلي را نويسنده غير منطبق با خواسته هاي تحول قبل از انقلاب مي پندارد. در حالي که اين امر ناشي از تحميل نظريه گفتمان بر واقعيت است. به عبارتي واقعيت جاري غير از تبيين نويسنده است. به ديگر سخن فارغ از نظريه گفتمان يک مسير کلي وجود دارد.

در حالي که انقلابيون قبل از انقلاب در پي تحقق حکومت اسلامي، توسعه در چارچوب دين و آزادي و حاکميت سياسي اسلام بودند. اينها چنان که قبل از انقلاب امور مطلوب و مقدس بودند پس از انقلاب نيز تقدس خود را حفظ کردند چنان نبود که قبل از انقلاب، داعيه داران انقلاب در پي اين امور نبوده باشند. و در رأس اينها حضرت امام خميني(ره) بر اساس يک آگاهي و دانايي اين نهضت را شروع کردند. از اينروي به هنگام اقامت در پاريس يعني (13 مهر تا 11 بهمن 1357) پيش نويس اوليه قانون اساسي را تهيه کردند. فلذا در بدو ورود به ايران در 12 بهمن 1357 به هنگام سخنراني در بهشت زهرا تشکيل «مجلس مؤسسان» را به مردم وعده دادند.[1]

ج) نه انقلابيون و نه اصلاً دين مقدس اسلام
هيچ وقت حکومت و امور دنيوي را نامقدس نشمرده است. از نظر دين اسلام، هر فعل يا امري که جنبه الهي و صبغه ربوبي داشته باشد مقدس است، حتي افعالي که انسان ها به مقتضاي طبيعت و نيازهاي طبيعي خود ايجاد مي کنند. مثلاً امام صادق ـ عليه السلام ـ کسي را که براي تأمين خانواده خويش تلاش کند، مانند مجاهد في سبيل الله مي داند. «الکادّ علي عياله کالمجاهد في سبيل الله»[2]

يا بالاتر از آن امام رضا ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «کسي که در طلب روزي از فضل و نعمت خداست تا نيازهاي خانواده اش را تأمين کند اجرش از مجاهد في سبيل الله بالاتر است».[3]

اين احاديث نشان مي دهد که بين امور دنيوي و مفاهيم کاملاً مقدس مانند جهاد در راه خدا ارتباط وجود دارد و آنها نيز امور قدسي و الهي هستند.

يادآوري اين نکته نيز لازم است که: «با همه ارزش و اهميتي که دين اسلام براي هدايت مردم و فهم درست و اقبال انسانها به سوي خداوند و تعاليم او قايل است هيچ گاه تقدس و ارزش ماورايي دين و مقدّسات ربوبي را بر ديدگاه ها، فهم ها و تلقي هاي آنان مبتني نمي کند. يعني اينگونه نيست که قداست امري مقدس، بستگي به نظر و رأي مردم داشته باشند. چون امور مقدس، تقدسشان به خاطر رنگ الهي داشتن است».[4]

د) اشتباه ديگر نويسنده ناشي از پيش فرض رايج، چالش و تعارض سنّت و مدرنيته است، که در اين مورد پست مدرنيته در ادامه مدرنيته است و با هم مشترکند و هر دو در چالش با سنت هستند و پست مدرنيزم در اين تعارض در ادامه مدرنيته گويي امور سابق الذکر تنها در مدرنيته يافت مي شوند و اين امور با سنّت چالش دارند. اين پيش فرض ها را به آنجا مي رساند که نويسنده در پايان مقاله نظريه زوال را ارائه دهد و مدعي شود. با توجه به چالش سنت و مدرنيته و با توجه به سيطره مدرنيته در جهان کنوني و ضرورت اجتناب ناپذير آن انقلابيون در حاشيه نيز مي بايست دير يا زود تکليف خود را با مدرنيته روشن کنند. اين امر موجب مي شود که در مدرنيته حلّ شوند.

در آخر اين بحث ذکر اين نکته لازم است که اصولاً از مسايل مهم حکومت، چگونگي اداره امور اقتصادي جامعه است و حکومت ديني نيز با توجه به ديدگاه هاي خاصي که در زمينه هاي مختلف جهان شناسي، انسان شناسي و... دارد نظام اقتصادي خاصي را در خود جاي مي دهد. نظامي که مباني آن بر تعاليم الهي بنا مي شود.

در اين اقتصاد، مردم افزون بر آبادي دنيا و ساماندهي زندگي دنيوي خود، نه تنها آخرت را حقيقتي مسلم دانسته، آن را فراموش نمي کنند، بلکه تک تک حرکت هاي دنيوي خود را سمت و سوي اخروي مي بخشند. منتهي از افراط و تفريط شديداً نهي کرده است و در ضمن به مسئولان و متوليان امر در حکومت اسلامي توصيه نموده است که همه مساعي خود را براي توزيع متعادل ثروت ها و سرمايه در جامعه به کار بگيرند. آنان بايد در توزيع سرمايه ها و امکانات ملي، همه اقشار را يکسان ببينند و از نگاه تبعيض آميز و يک سويه پرهيز کنند.

حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره به مالک اشتر مي فرمايد: «بدان! مردم صنف هاي متعدد و طبقاتي مختلف دارند که اصلاح هر قشر و صنفي، بدون در نظر گرفتن ديگر اقشار ممکن نيست و هيچ گاه رسيدگي به يک گروه تو را از رسيدگي به گروه هاي ديگر بي نياز نمي کند».[5]

البته در اين ميان هيچ کس ادعا نمي کند و نبايد هم بکند که در انقلاب تمام مشکلات سياسي و اقتصادي مردم و کشور حل شده است و اين يک آسيب شناسي دقيق و علمي لازم دارد که در جاي خود بايد بحث شود.

و اين که نويسنده اظهار مي دارد انقلاب چون نتوانسته بين حاشيه و متن توافق ايجاد کند و در واقع نتوانسته مشکلات خود را حل کند جهت توجيه و بقاي خود و کسب مشروعيت به بيرون از مرزها توجه کرده است، ناشي از همان نظريه گفتماني وي است که در جهان مدرنيته فعلاً چون ليبرال دموکراسي حاکم است همه بايد تبعيت کنند. در حالي که امروزه يک جريان موازي مدرنيته به وجود آمده است که به برکت انقلاب اسلامي است. و منشاء آن ايران، عراق يا لبنان نيست بلکه منشاء آن تفکر ديني است و منشاء آن امام حسين ـ عليه السلام ـ است که به تعبير دکتر شريعتي وارث آدم است و شعار هيهات منا الذله يک دکترين مطلق است. هنر انقلاب و حضرت امام خميني(ره) در اين است که بعد از هزار و چهارصد سال اين دکترين را احياء کردند.


[1] . موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، مرکز نشر آثار، 1361ش، ج5، ص8.

[2] . حر عاملي، وسايل الشيعه، تهران، مکتبه الاسلاميه، 1373ش، ج17، ص67.

[3] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج78، ص339.

[4] . جوادي آملي، عبدالله، نسبت دين و دنيا، قم، نشر اسراء، 1381ش، ص99.

[5] . نهج البلاغه، نامه 53.

خليل عالمي

/ 1