دلايل و براهين توحيد و يگانگي خداوند کدامند؟ - [دلايل توحيد و يگانگي خداوند] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[دلايل توحيد و يگانگي خداوند] - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلايل و براهين توحيد و يگانگي خداوند کدامند؟

پاسخ

پيش از برشمردن ادلة توحيد شايسته است به نكاتي در مورد توحيد الهي پرداخته شود. توحيد كه در لغت به معناي «يكي دانستن و يكتا شمردن» است گسترة وسيعي دارد به گونه اي كه در دو ساحت انديشه و عمل راه مي يابد:

الف) توحيد نظري

ب) تو حيد عملي

توحيد نظري عبارت است از اعتقاد قطعي به يكتايي خداوند در ذات، صفات و افعال. و مقصود از توحيد عملي رفتار و كردار موّحدانه اي است بر اساس اعتقادي كه در اعماق قلب آدمي ريشه دَواند[1]

توحيد نظري بر اساس يك طبقه بندي رايج به سه نوع تقسيم مي گردد:

1. توحيد ذاتي

2. توحيد صفاتي

3. توحيد افعالي

توحيد عملي هم اقسامي دارد، مانند توحيد در عبادت، توحيد در اطاعت و توحيد در استعانت و .....

سخن ما در اينجا فقط در توحيد ذاتي است كه اصلي ترين و مهمترين اقسام توحيد مي باشد.

توحيد ذاتي به دو معناست؛ يكي به معناي اعتقاد به وحدانيت و يگانگي خدا و نفي تعدد و كثرت برون ذاتي است؛ يعني اعتقاد به اين که خداوند هيچ مِثل و مانند و شريك و همتايي ندارد در برابر شرك صريح و اعتقاد به دو يا چند خدايي.

دوم به معناي احديت و بساطت در درون ذات و سلب تركيب ذات الهي از اجزاء بالفعل و بالقوه.[2]

شايان ذكر است در مباحث اعتقادي، توحيد به دو معنا اطلاق مي شود يكي اطلاقِ خاص كه در علم كلام عبارت است از اعتقاد قطعي به وحدانيت و يكتايي خداوند در ذات و صفات و افعال خويش و عمل كردن بر اساس اين اعتقاد است.

دوم معناي عام توحيد كه دركنار يكي از اصول پنج گانة اعتقادي، شامل همة مباحث مربوط به خداشناسي از جمله براهين اثبات خدا و مباحث مربوط به اوصاف الهي مي گردد و نام گذاري خداشناسي به توحيد از باب نهادن نام برترين شريف ترين جزء يك شئ بر آن شئ است و توحيد اساسي ترين و والاترين ركن خداشناسي است.[3]

اما ادله براهين بر يگانگي و وحدانيت خداوند متعال

برهان اول فطرت

سرشت هر انساني بر وحدانيت و يگانگي خدا گواهي مي دهد؛ زيرا در موقعي كه تمام اسباب مادي و عمل طبيعي از كار مي افتد و بشر خود را در لب پرتگاه نابودي مي بيند، بي اختيار فقط به يك كانون قدرت كه او را آگاه بر وضع خويش و قادر و توانا بر رفع گرفتاري خود مي داند متوجه مي شود. در اين لحظات حساس هر فردي جز به يك نقطه و جز به يك قدرت وسيع متوسل نمي گردد.[4]

برهان دوم نفي تركيب

اين برهان مبتني بر مقدمات ذيل است:

1. تعدد و تكثر مستلزم تفاوت و تمايز است، اگر هيچ گونه تمايز و تفاوتي در كار نباشد، تعدد و تكثر متصور نيست.

2. با توجه به مطلب فوق، هرگاه دو واجب الوجود(خدا) يا بيشتر موجود باشد، بايد از يكديگر متمايز باشند و در اين صورت هر يك از آنها از دو حيثيتِ ما به الاشتراك(وجوب وجود) و ما به الامتياز برخوردار خواهد بود.

3. هر مركبي، نيازمند اجزاء خود است.

4. نيازمندي با وجوب وجود با لذات منافات دارد.

نتيجه

هر آنچه كه واجب الوجود بالذات است، محال است كه مركب از اجزاء(مابه الامتياز و ما به الاشتراك) باشد و آنچه مركب از اجزاء نيست تعدد و تكثر نمي پذيرد. بنابراين واجب الوجود بالذات يكتا و بي همتاست.[5]

حاصل آنكه اگر براي خداي جهان، همتا و نظيري وجود داشته باشد، لازمه اش اين است كه خداي جهان و همتاي او هر يك از دو جزء مركب باشند و تركيب شدن از دو جزء مستلزم نياز و احتياج است در حالي كه خداوند از هر گونه نياز و احتياجي منزه است.[6]

برهان سوم برهان تمانع

يكي از ادلة مشهور توحيد، برهان تمانع است كه از آن روايتها و تقريرهاي گوناگوني شده است از جمله:

هرگاه دو خدا فرض شود با سه احتمال رو به رو هستيم:

1. تنها يكي از آن دو مي تواند از تحقق ارادة ديگري جلوگيري كند، ولي ديگري قادر به چنين كاري نيست. در اين صورت، روشن است كه خداي حقيقي همان اولي است و دومي به دليل مغلوب بودن اراده اش، نمي تواند خدا باشد.

2. هر دو مي توانند از تحقق ارادة ديگري جلوگيري كنند.

3. هيچ كدام نمي توانند از تحقق ارادة ديگري جلوگيري كنند.

دو احتمال اخير نيز به نوعي با فرض اوليه ما، يعني فرض وجود دو خدا، سازگار نيست؛ زيرا احتمال دوم، مستلزم مغلوب شدن اراده خدايان مفروض و احتمال سوم مقتضي عجز و ناتواني آنها از غلبه بر ديگري است و اين معنا، يعني«مغلوب شدن اراده» و«عجز از غلبه بر ديگري» با وجوب وجود منافات دارد.

بنابراين احتمال دوم و سوم نيز نامعقول است و چون احتمال ديگري در بين نيست، فرض تعدد خدايان باطل مي گردد.[7]

تقرير ديگر اين برهان

اگر دو خدا يا بيشتر مي بود، الزاماً دو اراده و دو مشيت و يا بيشتر دخالت داشت و همة آن مشيت ها به نسبت واحد در كارها مؤثر مي بود و هر موجودي كه مي بايست موجود شود بايد در آن واحد دو موجود باشد تا بتواند به دو كانون منتسب باشد و باز هر يك از آن دو موجود نيز به نوبة خود دو موجود باشند و در نتيجه هيچ موجودي پديد نيايد و جهان نيست و نابود باشد اين است كه قرآن كريم مي گويد:
«لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[8]

اگر خدايان متعدد و غير از ذات احديت وجود مي داشت آسمان و زمين تباه شده بودند.[9]

برهان چهارم

اين برهان برگرفته از نامة اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ به فرزندش امام حسن ـ عليه السّلام ـ است كه مي فرمايد:«بدان اي فرزند اگر براي پروردگار تو شريكي مي بود پيامبراني از طرف او مي آمدند و آثار قدرت و سلطنت او را مي ديدي و افعال و صفات او را مي شناختي، ولي او خداي يگانه است همانطور كه خود را توصيف كرده است، جهان از آنِ اوست و كسي معارض او نيست و او آفرينندة همه چيز است.[10]

حاصل آنكه اگر جهان آفرينش دو خدا داشت طبعاً آثار هر دو را در صحنة تشريع و اعزام پيامبران و نيز در خلقت و تكوين ديده مي شد در حالي كه نه در تشريع و ارسال پيامبران و انزال كتب و نه در جهان آفرينش از وجود قدرت و تدبير و نقشه خداي ديگر هيچ اثري به چشم نمي خورد، زيرا در اين جهان جز وحدت و نظام و پيوستگي تمام اجزاء آن چيز ديگري مشاهده نمي شود.[11]

امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد:

اتصال التدبير و تمام الصُنع بهم پيوستگي و دوام نظام هستي و تماميت آفرينش گواه بر يگانگي اوست.[12]

برهان پنجم:
كمال مطلق و نامحدوديت خداوند

اساس اين برهان بر اين مقدمه استوار است كه ذات خداوند، نامتناهي، كامل و مطلق است و هيچ گونه محدوديتي ندارد و واجد همه كمالات است چرا كه فقدان كمال مساوي با نقص و نيازمندي است.

حال اگر دو خدا(واجب الوجود) فرض كنيم، لازم است تمايزي بين آنها باشد، زيرا با انتفاي هر گونه تمايزي، فرض«دو» بودن منتفي است. در اين صورت دو احتمال متصور است: احتمال اول آنكه يكي از دو خداي مفروض، كامل مطلق و نامحدود و واجد همة كمالات باشد و ديگري ناقص و محدود و فاقد برخي كمالات، خداي اولي باشد، در اين صورت معلوم است كه خداي حقيقي همان اولي است. اما احتمال دوم آنست كه هر يك از آنها داراي كمالي باشد كه ديگري فاقد آن است. در اين صورت هيچ يك از آنها نمي تواند خدا باشد(چرا كه هر دو خدا از وجود و عدم «عدم برخي كمالات» تركيب يافته اند در صورتي كه تركيب در خدا راه ندارد) و اين خلاف فرض است.(فرض آن بود كه يكي خدا باشد) پس فرض تعدد واجب الوجود در يك صورت به توحيد مي انجامد و در صورت دوم، مستلزم امري محال(تركيب ذاتي واجب) است.[13]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مطهري، مرتضي ، الهيات شفاء، ج2، انتشارات حكمت.

2. مطهري، مرتضي، مقالات فلسفي، ج 2، انتشارات حكمت.

3. جوادي آملي، عبدالله، توحيد در قرآن، مركز نشر اسراء.

4. مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، سازمان تبليغات اسلامي.

5. سعيدي مهر، کلام اسلامي، ج1،موسسه فرهنگ طه.


[1] . ر.ك طباطبائي، محمد حسين، الميزان، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات 1339، ج4، ص 353، همچنين ر.ك سعيدي مهر، محمد، آموزش، كلام اسلامي، چاپ سپهر چاپ سوم 1380، ج1، ص 66 و 67.

[2] . ر.ك مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چ دوم 1366، ج1، ص 162، 163؛ همچنين ر.ك جوادي آملي، عبدالله، توحيد در قرآن، انتشارات مركز نشر اسراء، چ اول، سال 1383، ص 201، 202، سعيدي مهر، محمد، آموزش، كلام اسلامي، ج 1،‌ص 74، 79.

[3] . ر.ك خواجگي شيرازي، محمد بن احمد النظاميه في مذهب الاماميه، ص 77، همچنين آموزش كلام اسلامي، ج1، ص 68، 69.

[4] . سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، نشر مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ چاپ سوم 1372، ص 116.

[5] . رباني گلپايگاني، علي، ايضاح الحكمة، ج 3، ص 416.

[6] . ر.ك سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، نشر مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ چاپ سوم 1372، ص 109، 110، همچنين، آموزش كلام اسلامي، ج1، ص 80، 81.

[7] . آموزش كلام اسلامي، ج1، ص 81، همچنين ر.ك جوادي آملي، عبدالله، سرچشمه انديشه مركز نشر اسراء چاپ اول سال 1383، ص 514، 523،.

[8] . انبياء./ 22.

[9] . مطهري، مرتضي، مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، انتشارات صدرا، چاپ ششم 1372، ج2، ص 31.

[10] . نهج البلاغه، نامه 31.

[11] . ر.ك الهيات و معارف اسلامي، ص 114، 116.

[12] . صدوق، التوحيد، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، ص 250.

[13] . ر.ك آموزش كلام اسلامي، ج 1، ص 79، 80، همچنين ر.ك خرازي، سيد محسن، بداية المعارف، قم، مركز مديريت حوزه علميه، چاپ پنجم 1371، ج1، ص 40، 42، همچنين طباطبائي، محمد حسين، شيعه در اسلام، ناشر: بنياد علمي و فكري، ص 71، 72، طباطبائي، چ هشتم، 1360.

/ 1