پاسخ‌هاي آماده براي سؤالات بي‌پاسخ شما - پاسخ‌هاي آماده براي سؤالات بي‌پاسخ شما نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پاسخ‌هاي آماده براي سؤالات بي‌پاسخ شما - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پاسخ‌هاي آماده براي سؤالات بي‌پاسخ شما

در ماهنامه گزارش در شماره «139 ـ 138» صفحه 12، مقاله‌اي با نام «سؤالات بي‌پاسخ من» از طرف دانشجويي درج گرديده است و مقاله مذكور از جهاتي قابل نقد و بررسي است.
نويسنده مقاله، عنوان مقاله خود را «سؤالات بي‌پاسخ» ناميده و به مخاطبين چنين القاء مي‌شود كه براي اين سؤالات پاسخي وجود ندارد، در ابتدا بايد خدمت برادر عزيز عرض كنم كه رفت و آمد شما به مسجد محله و قرآن خواندن در آن محيط پاك و بي‎آلايش نه تنها اتلاف وقت نبوده بلكه مايه‎ بسي مباهات است كه اوقات خود را با قرآن به سر برده‎ايد؛ امّا اين‌كه در آن زمان پرسش‎هايي براي شما طرح گرديده بسيار عالي است و آغازي است بر شكوفايي انديشه شما ولي به شرطي كه پاسخ مناسب پرسش‎هايتان را پيدا كنيد.

امّا نبايد انتظار داشته باشيد شخصي كه به شما روخواني قرآن آموزش مي‎دهد، در مفاهيم و تفسير و تاريخ قرآن و فقه و كلام و ديگر شاخه‎هاي علوم ديني استاد باشد و بتواند تمام پرسش‎هايتان را پاسخ دهد. البتّه من به شما يك مژده مي‎دهم و آن اين‌كه چند سالي است كه مركزي با هدف پاسخ‎گويي به شبهات و سؤالات ديني شما ـ در تمام زمينه‎هاي علوم ديني ـ مشغول به فعاليت مي‌باشد و شما جوانان باهوش و طالب حقيقت و مخصوصاً دانشجويان مي‎توانند با اين مركز مكاتبه نمايتد و پاسخ پرسش‎هايشان را برپايه استدلال و منطق دريافت نماييد. ـ آدرس مركز در انتهاي مقاله قيد گرديده است ـ .

آمار‎هايي كه در مورد ايدز ارائه شده، داراي مدرك و سند نيست و كدام مسؤول چنين چيزي گفته است. آخرين آمار كنوني كه از طريق وزارت بهداشت اعلام شده اين است كه: تا اوائل تابستان 1381، قريب به 3912 ايدزي در ايران شناسايي شده‌اند.[1] و تا اوائل مهر به 4270 نفر رسيده‌اند. و بعضي از متخصصان پيش‌بيني كردند كه تعداد بيماران آلوده به ايدز كه شناسايي نيز نشده‌اند؛ 22 تا 25 هزار نفرند.[2]

ديگر اين‌كه نويسنده، در اوّل مقاله به مسئله ارتداد پرداخته و حكم مرتد را توجيه‌ناپذير مي‌داند و مي‌گويد: «چرا كه در جايي از قرآن آمده بود، دين خود را آگاهانه انتخاب كنيد و در جاي ديگر سخنرانان مي‌گفتند: خون مرتد مباح است، حالا اگر من بخواهم به گفته قرآن به انتخاب خود، دين ديگري را انتخاب كنم مرتد مي‌شوم.»[3]

قبل از آن‌كه به بررسي شبهه بپردازيم؛ لازم است واژه ارتداد و «لا اكراه» را تعريف نماييم: «ارتداد» در لغت به معناي بازگشتن است و در اصطلاح در جايي آمده است كه با علم به حقانيت دين و از روي جحد و انكار از دين روي‌گرداند.[4] و قرآن در چندين آيه وعده عذاب به مرتدين داده است[5] و حكم مرتد نيز از روايات اسلامي استفاده مي‌شود.[6]

در سوره بقره آيه 256 به اين حقيقت اشاره دارد كه در قبول دين اكراه و اجبار وجود ندارد و در حالي كه «اكراه» عبارت است از الزام نمودن غير را به فعلي كه مايل نباشد و دين نيز به ايمان و اعتقاد قلبي استوار است و اجبار در اعمال و حركات جسماني مؤثر است و افكار و اعتقادات راهي جز منطق و استدلال نمي‌تواند داشته باشد.

در شأن نزول آيه «لا اكراه في الدين» آمده است كه، مردي از اهل مدينه داراي دو پسر بود، برخي از بازرگانان مسيحي كه وارد مدينه شدند؛ اين دو پسر را به آئين مسيحيت دعوت كردند و آن‌ها نيز قبول نمودند و هنگام مراجعت بازرگانان نيز به اتفاق آن‌ها به شام رهسپار شدند. پدر آنها اين ماجرا را به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند. از حضرت سؤال كرد، آيا مي‌توانم آنان را به اجبار به مذهب خويش بازگردانم؟ آيه مذكور نازل شد و اين حقيقت را بيان كرد كه «در گرايش به مذهب اجبار و اكراهي نيست.»[7]

اگر تغيير عقيده از روي جبر ممكن و مجاز بود؛ لازم بود اين اجازه قبل از هر كس به پدر درباره فرزندش داده مي‌شد، در حالي كه اين حق به پدر داده نشده است. سؤالي كه مطرح است اين است كه با وجود اختياري بودن قبول دين، چرا براي مرتد، حكم اعدام وضع كرده‌اند؟ در جواب بايد گفته شود؛ شايد در بدو نظر تناقضي و تنافي بين اين دو وجود داشته باشد، ولي با اندك تأملي بين آن دو هيچ گونه تناقضي وجود ندارد، به خاطر اين‌كه؛

1. يكي از شروط تناقض، وحدت موضوع است در حالي كه در «لا اكراه في الدين» اشاره به دين دارد كه دين را آگاهانه و عالمانه همراه با اعتقاد قلبي بپزيريد ولي «مرتد» از روي عناد و لجاجت در حالي كه مي‌داند حق است برمي‌گردد، علاوه بر آن در «لا اكراه» حكم تكويني است و لي در ارتداد، حكم تشريعي وجود دارد و اين دو، هيچ‌گونه تناقضي با هم ندارند. و هر كدام براي خود موضوع و در نتيجه حكم متفاوتي دارند.

2. پذيرش اسلام براساس منطق باشد و كسي كه آئيني هم چون اسلام را بعد از تحقيق رها كند، انگيزه موجهي ندارد و قرآن نيز كساني را كه مرتد مي‌شوند، فريب خورده مي‌نامد و مي‌فرمايد: «كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آن‌ها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشت‌شان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است.»[8]

3. تعبيراتي كه در قرآن درباره مرتد به كار برده، مانند: «الرسول حق و جاءهم البيّنات»[9] و «من بعد ما تبيّن له الهدي»[10] نشان دهنده آن است كه مرتد از روي عناد و لجاجت و هتك به مقدسات و مقابله با اسلام دست از دين برداشته و از روي تحقيق و تعقل نبوده، لذا حكم اعدام به خاطر عمل مجرمانه آنهاست.

4. اگر بنا بر اين باشد افرادي براساس هوي و هوس و منفعت‌طلبي خويش هر روز مايل باشند خود را مسلمان و روز ديگر انكار نمايند، به زودي جبهه داخل كشور اسلام، از هم متلاشي خواهد شد و راه نفوذ دشمنان باز خواهد شد. چنانچه گروهي از يهود در زمان رسول الله چنين عملي را انجام مي‌دادند.[11]

5. از اين‌كه در روايت آمده كه حكم مرتد اعدام است به اين معنا نيست كه كسي به محض برگشت از دين اعدام شود، فقها براي مرتد شرايطي وضع كرده‌اند از جمله، عقيده خود را اظهار و علني نمايد، جاهل قاصر نباشد و از روي علم انكار نمايد، تحريك احساسات مردم از روي عمد باشد، همراه با توهين و افتراء باشد، برگشت از دين به خاطر شبهه نباشد.[12] و... اگر هر كدام از اين شرايط را نداشته باشد حكم اعدام جاري نمي‌شود و همه اين شرايط ربطي به عقيده ندارد آن‌ها خطري براي امنيّت فكري جامعه اسلام است زيرا آزادي او تاجايي است كه منافات با آزادي و امنيّت ديگران نباشد.

در نتيجه، انتخاب آگاهانه دين، هيچ گونه تناقضي با اعدام مرتد ندارد، زيرا اعدام او براساس عمل مجرمانه‌اي كه موجب هتك مقدسات اسلام و جلوگيري از فتنه و سوء استفاده مغرضان مي‌باشد.[13]

نويسنده مقاله در جاي ديگر مي‌گويد: «ترم قبل درسي به اسم ريشه‌هاي انقلاب داشتيم... در آنجا آمده بود كه، در نظام قبل، دانشگاه مركز ابتذال و فساد بود... در صورتي كه ما مي‌دانيم بزرگترين افتخارات علمي، متعلق به آن دوره بوده و بهتر مي‌دانيم اين انقلاب را آن دانشجويان مفسد و مبتذل و... به راه انداخته‌اند و هشت سال از خاك خود دفاع كردند.»[14]

در نقد اين گفتار به طور اختصار بايد گفت: اوّلاً: نهضت قيام مردم ايران به رهبري روحانيت كه دانشجويان بخشي از آن‌ها بودند، شكل گرفت و اختصاص به دانشجويان نداشت ثانياً: در نظام گذشته، ترويج فساد را ابتذال به صورت هدفمند از طريق حاكمان جامعه، مسؤولان، متون درسي، مجلات و.. بوده است و روحانيت و توده عظيم مردم و بعضي از دانشجويان كه پرورش يافته مذهب بودند؛ در پي چامعه و دانشگاه عاري از هرگونه فساد بودند و انقلاب را برپا كردند و جنگ هشت ساله را با موفقيت به پايان رساندند، و كساني كه دنبال عشوه‌گري و ابتذال بودند؛ خواستار چنين انقلابي نبودند و در موقع جنگ نيز صداي گلوله‌اي گوششان را نوازش نداد.

امّا درباره جامعه كنوني و دانشگاه‌ها (نويسنده مقاله، اشاره به فساد و بيكاري و اعتياد و... داشتند) بايد گفته شود كه اوّلاً: مسير حركت كلي نظام و مسئولان در مسير رشد و سعادت جامعه است اعم از قوانين، متون درسي، روزنامه‌ها و... امّا آن چه مهم است تلاش مخالفان نظام و دشمنان براي از بين بردن هويت ديني و اجتماعي مردم ايران است مانند: تحميل جنگ هشت ساله، تحريم اقتصادي، تهاجم فرهنگي، تعيين بودجه بر اين امر، ارسال برنامه‎هاي مبتذل از طريق ماهواره، افزايش برنامه‎هاي مبتذل اينترنت و... كه اموري از اين قبيل را نمي‌توان در فساد جامعه ناديده گرفت.

امّا درباره «افتخارات علمي، آيا موفقيت دانشجوهاي المپيادي ما در حال حاضر نسبت به قبل از انقلاب قابل قياس است؟ يا موفقيت فيلم‎هاي ايراني در جشنواره‎هاي مختلف خارجي نسبت به فيلم‎هاي قبل از انقلاب، قابل مقايسه است؟ و... خود قضاوت كنيد.

در پايان چند توصيه برادرانه به نويسنده مقاله و سردبير محترم نشريه گزارش دارم. نويسنده مقاله قبل از هر چيز بداند كه نوشتن بدون تحقيق نوعي جنايت است آن هم نوشته‌اي كه در نشريه‌اي درج و به دست مخاطبين جوان مي‌رسد و نوعي ترديد و دوري نسبت به دين و در نهايت منجر به سستي عقايد مي‌شود.

امّا توصيه ديگر به سردبير محترم اين است (هر چند خود به اين مطلب آگاه است) هر مطلب بدون تحقيق و با آمار غلط در نشريه وزين خود درج ننمايد، چون ارزش نشريه مذكور زير سؤال مي‌رود و هم شخصيت حقوقي سردبير.


[1] . روزنامه حيات نو، شماره 736، تاريخ 23/7/81، ص 7.

[2] . هفته‌نامه اميد جوان، 3/6/81، ص 5.

[3] . ماهنامه گزارش، شماره 139 ـ 138، ص 12.

[4] . آزادي در قرآن، سيد محمد علي ايازي، نشر ذكر، 1379، تهران، ص247. قاموس القرآن سيد علي اكبر قريشي ،تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 3، ص 79.

[5] . محمد / 25، آل عمران / 86.

[6] . وسائل‌الشيعه، حر عاملي، ج 28، ص 323، چاپ آل البيت، بخش مرتد.

[7] . تفسير مجمع‌البيان، فضل بن حسن طبرسي، ذيل آيه فوق.

[8] . محمد/25.

[9] . آل عمران / 86.

[10] . محمد / 25.

[11] . آل عمران / 72.

[12] . آزادي در قرآن، ايازي، ص 265 به نقل از مرواريد، سلسله الينابيع الفقهيه، ج 9، ص 71.

[13] . ر. ك: تفسير نمونه، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 11، 1371، ج 2، ص 278؛ ر. ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايي، بيروت، مؤسسه الاعلمي، ج 2، ص 342؛ پيام قرآن، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ج 10، ص 203 ـ 207؛ مجموعه آثار شهيد مطهري، انتشارات صدرا، قم، ج 1، ص 274.

[14] . همان.

حسن رضا رضايي

/ 1