نحوة ازدياد فرزندان آدم ـ عليه السّلام ـ از هابيل و قابيل به چه صورت است؟
پاسخ
به نحو اجمال و خلاصه بايد بگوييم در تفاسير آيات و در روايات معصومين ـ عليهم السّلام ـ و اقوال بزرگان و انديشمندان در اين باره چند نظر وجود دارد كه عبارتند از:1. هابيل با خواهر دو قلوي قابيل و قابيل با خواهر دوقلوي هابيل ازدواج كردند و ازدياد نسل صورت پذيرفت.[1]2. خداوند متعال حوريههايي را (دو حوريه) از بهشت فرستاد و پسران آدم ـ عليه السّلام ـ هابيل و قابيل با آنان ازدواج كردند و نسل انسان ازدياد يافت. [2]3. خداوند متعال حوريهاي را براي هابيل و جنّي را براي قابيل فرستاد و آن دو با آنها ازدواج كردند و فرزنداني را به وجود آوردند كه در نتيجه تكثير نسل صورت گرفت.[3]4. خداوند متعال چهار حوري را يكبار و بار ديگر چهار جنّي را فرستاد كه با فرزندان آدم ـ عليه السّلام ـ ازدواج كردند و نسل زياد شد.5. فرزندان آدم و حوّا با فرزندان انسانهاي باقيمانده از نسلهاي گذشته پيش از آدم و حوا ازدواج كردند و داراي فرزنداني شدند كه نسل بشر از آنها ميباشند.[4]امّا براي توضيح بيشتر هر يك از اقوال و نظريهها را با تفصيل و بسط بيشتري بيان ميكنيم.1. قول اول
«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبا»؛[5]اي مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدي» آفريد و جفتش را (نيز) از او آآفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسياري پراكنده كرد، پروا داريد، در آيه شريفه ميفرمايد:
«وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً الايه»؛[6] و از آن دو، مردان و زنان بسياري پراكنده كرد.از اين جمله استنباط ميشود كه نسل موجود از انسان منحصراً به آدم و همسرش منتهي ميشود و هيچ موجود ديگري در اين امر مشاركت ندارد، چرا كه خداوند متعال ميفرمايد: «مِنهُما» يعني از آدم و حوّاء، و اگر غير از آن دو كسي يا موجودي شركت ميداشت، بايد ميفرمود: «و بثّ منهما و من غيرهما» و يا الفاظي ديگر ميآورد كه در برگيرنده و رسانندة اين معنا باشد كه موجوداتي ديگر در ازدياد نسل بشر شركت داشتهاند، و اين امر كه نسل حاضر فقط به آدم و حوا منتهي شود مستلزم آن است كه فرزندان آنها با هم ازدواج كردند، يعني خواهران با برادران، ازدواج كردند و تكثير نسل صورت گرفت.امّا اين كه اين ازدواج در اسلام حرام است و در شرايع سابق هم اين چنين بوده است. بايد توجه داشت که، اين يك حكم تشريعي است كه تابع مصالح و مفاسد است و تكويني نيست كه غيرقابل تغيير باشد و زمام اين امر به دست خداوند تبارك و تعالي است، «يفعل مايشاء و يحكم ما يريد» پس جائر است كه روزي به خاطر ضرورت، مباح باشد و سپس حرام گردد، چون ضرورت، برطرف شده است و به خاطر جلوگيري از انتشار فحشاء و فساد برداشته شده است.و اگر كسي اشكال كند و بگويد كه خلاف فطرت است و خداوند دين را مطابق با فطرت تشريع كرده است؛ جواب اين است كه فطرت، منافي آن نيست و به خاطر تنفر از اين نوع مباشرت به خلاف آن دعوت نميكند بلكه به خاطر آن كه به فحشاء و شيوع فساد و بطلان غريزة عفّت و ارتفاع عفّت از مجتمع انساني منتهي نشود خلاف فطرت به نظر ميرسد و حرام شده است و در مجتمع انساني امروز، اين ازدواج و مباشرت، فجور و فحشاء است امّا در مجتمع انساني آن روز اينطور نبوده است، و مشيّت الهي در آن روز تعلق گرفته است تكثير و انتشار نسل بشر از ازدواج خواهر و برادر حاصر شود.و اگر كسي اشكال كند كه ازدواج خواهر و برادر مخالف قوانين طبيعي است كه آن قوانين، قبل از به وجود آمدن مجتمع انساني جاري بوده است و اختلاط و انس گرفتن در منزل واحد غريزة عشق و ميل غريزي را از بين ميبرد هم چنان كه بعضي از علماي حقوق و روانشناسي بر اين عقيده هستند؛ درجواب ميگوييم كه اين متوقف بر صورتي است كه ضرورتي در بين نباشد و مخصوص به آنجايي است كه قوانين وضعيه غير طبيعيهاي كه حافظ مصالح جامعه است در نباشد، و گرنه معظم قوانين معمول و اصول دائره در حيات امروز غيرطبيعي است[7] و درباره اين قول خلاصهاي از يك روايت را در بحار الانوار كه بسيار جالب است ذكر ميكنيم:در روايت آمده است که حوا در هر نسل يك پسر و يك دختر ميزاييد يعني دوقلو بودند كه در اولين بطن، قابيل و خواهرش اقليما و در بطن دوم هابيل و خواهرش لبوذا بودند، وقتي بزرگ شدند و به سن ازدواج رسيدند، خداوند به آدم امر كرد كه نكاح كنند و قابيل خواهر هابيل را و هابيل خواهر قابيل را به عقد خود درآورند، هابيل راضي شد، ولي قابيل نپذيرفت و از امر پدرش روبرگرداند و گفت اين امر خدا نيست و خواهر من زيباتر است. خداوند امر كرد كه آن دو قرباني كنند براي تقرب به پروردگار كه هر كدام قبول شد رأي او پذيرفته شود...[8] ادامه حديث تا آن جا كه ميفرمايد:وقتي كه عمر آدم ـ عليه السّلام ـ صد و سي سال بود و پنج سال از قتل هابيل گذشته بود حواء، شيث را به دنيا آورد و اسمش را «هبة الله» گذاشتند، يعني به جاي هابيل، خداوند او را به آنها بخشيد و وصيّ و وليّ عهد آدم بود و... .
امّا درباره ساير اقوال
با توجه به روايات و تفاسير قرآن
الف. حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: اينكه برادران و خواهران با هم ازدواج كرده باشند، شديداً مورد انكار است و پذيرفتني نيست و ميفرمايد: بعد از شيث، يافث بدنيا آمد، امّا شيث و يافث ديگر خواهر دوقلو نداشتند و خداوند به خاطر حرمت ازدواج خواهر با برادر كه در لوح محفوظ چنين آمده است،در عصر روز پنجشنبهاي يك حوري از بهشت فرستاد كه اسمش «بركت» بود پس امر كرد خداوند عزوجل اين كه آدم ـ عليه السّلام ـ شيث را با «بركت» تزويج كند و آدم اين چنين كرد. سپس در بعدالظهر فرداي آن روز يعني در روز جمعه حورائي از بهشت كه اسمش «منزلت» يا «نزلت» بود فرود آورده، پس امر كرد خداوند عزوجل به آدم كه او را به عقد يافث در آورد و آدم اين چنين كرد.و هر كدام داراي فرزند شدند، براي شيث پسري و براي يافث دختري متولد شد،كه خداوند امر كرد به آدم كه اين دختر و پسر را به عقد هم درآورد كه دختر عمو و پسرعمو بودند و آدم اين كار را انجام داد و فرزندان آنها به دنيا آمدند و نسل بشر تكثير شد و فرزندان برگزيدة از نبيين و مرسلين از نسل آن دو هستند.[9]ب. و در روايت ديگر امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: خداوند عزوجل فرود آورد حوريهاي را از بهشت به سوي آدم و تزويج كرد يكي از پسرانش را به او و پسر ديگرش را با جنّي كه خداوند فرستاده بود تزويج كرد و آنها هم فرزنددار شدند و توالد كردند و زياد شدند.[10]ج. و درروايت ديگر امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: آدم چهار فرزند پسر داشت كه خداوند چهار حوريه را براي آنها فرستاد و هر يك از آنان با يكي از حوريهها ازدواج كردند و فرزنددار شدند. سپس خداوند حوريهها را بالا برد و اين چهار پسر با چهار دختر جنّي ازدواج كردند و فرزنداني از آنها به دنيا آمد و نسل آدم زياد شد. بنابراين هر كسي كه صبور و بردبار باشد از آدم است و هر كسي كه زيبا باشد از حور العين و هر كسي كه زشت و بدخلق باشد از جن است.[11]د. در بعضي از كتب آمده است كه فرزندان آدم با فرزندان نسناس كه ماقبل از آدم بوده است ازدواج كردند و نسل انسان زياد شد.[12]با توجه به به آيه ي نخست سوره ي نساء به اين نتيجه مي رسم كه قول اول متقن و مبرهن ميباشد و اقوال ديگر ضعيف است البته جمع اين اقوال با يكديگر آن است كه همة اين امور اتفاق افتاده باشد و با هم تنافي ندارند.
[1] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج 4، صص 138 و 151.[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، جديد، ج 11، ص 218، ح 2.[3] . همان، ح 18.[4] . كتاب قصههاي قرآن، ترجمه محمود حكيمي، قصه حضرت آدم.[5] . نساء/ 1.[6] . نساء/ 1.[7] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج4، ص 138.[8] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، ج 11، ص 218.[9] . همان.[10] . همان.[11] . همان.[12] . قصههاي قرآن، قصة حضرت آدم.