پيشرفت و توسعه جامعه اسلامي بدون وحدت حوزه و دانشگاه ميسر نيست - پيشرفت و توسعه جامعه اسلامي بدون وحدت حوزه و دانشگاه ميسر نيست. نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پيشرفت و توسعه جامعه اسلامي بدون وحدت حوزه و دانشگاه ميسر نيست. - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشرفت و توسعه جامعه اسلامي بدون وحدت حوزه و دانشگاه ميسر نيست

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نقطه عطف بزرگي بود كه در رمز تحقق و شكل‌گيري آن نمي‌توان از سه عامل كليدي وحدت كلمه ـ دين ـ و نقش روحانيت متعهد با رهبري قاطع بنيان‌گذار اين حركت عظيم غافل شد. توطئه و جريانات انحرافي پس از پيروزي انقلاب كه تاكنون بر سر راه انقلاب و مردم نمود يافته‌اند، نوعاً برخاسته از تحريكاتي است كه از سوي قدرتهاي بزرگ و يا مهره‌هاي داخلي آنان، خواه معاندان يا دوستان ناآگاه بوجود آمده تا به طريقي يك يا هر سه عامل كليدي فوق را نشانه رفته و تضعيف نمايند اما آنچه تاكنون اين توطئه‌ها را با شكست مواجه ساخته، آگاهي و رشد مذهبي ـ سياسي ملت بزرگ ماست كه توانسته است رسالت تاريخي خود را با آن همه مشكلات و كارشكني‌ها و فشارهاي سياسي ـ اقتصادي و نظامي تحمل نموده و به نحو احسن به پيش برد.

اگر جوهره اصلي انقلاب را به حق برخاسته از جنبه اسلامي و مردمي بودن آن بدانيم، قوام اين دو عنصر ذاتي انقلاب تنها در سايه اتحاد و وحدت كلمه همه گروه‌ها از حوزوي و دانشگاهي و يا ساير گروه‌هاي مردمي دست يافتني است. يكي از اركان محوري انديشه و خط مشي عملي امام خميني(ره) عليرغم برخورداري ايشان از ابعاد وجودي سترگ و منحصر به فرد، تأكيد بر «وحدت» و حضور و تداوم آن بود. برخلاف تصور دشمنان، در مكتب نظري و عملي امام(ره) وحدت يك تاكتيك يا ابزار مصلحتي و مقطعي براي پيشبرد اهداف و مقاصد سياسي انقلاب اسلامي نبود.

بلكه جوهره درك وي از عزّت و اقتدار مسلمين و ماهيت اجتماعي و سياسي بودن مكتب اسلام و تعبد معرفت شناسانه ايشان از اصول و كلمات تعالم قرآني و ديني، به مسئله وحدت آن‌چنان جايگاهي بخشيده بود كه پايه‌هاي نهضت مبارزاتي خود را بر اساس آن بنا نمود. تأكيد ايشان بر مسئله وحدت و نفي نگرش تاكتيكي يا مصلحتي به آن را مي‌توان از اين موضوع استنباط كرد كه در تاريخي‌ترين سند به جاي مانده از ايشان مخالفت صريح خود را با تفرقه علما در مقاصد اسلامي اعلام نمودند.[1] اين مسئله كه حدود 44 سال قبل از موضوعيت رهبري سياسي ايشان نگاشته شده است به وضوح حاكي از عمق اعتقادي ايشان به عظمت و اهميت مسئله وحدت است. در مقابل اين عقيده از همان دوران آغازين مبارزه دشمنان معاند اين نهضت و يا دوستان جاهل، به دليل وحشتي كه از پيامد اين اتحاد به دل داشتند و يا به دليل عدم درك صحيح اوضاع و شرائط، دائماً در تلاش بودند تا از شكل‌گيري چنين وحدتي جلوگيري نمايند.

يكي از محورهاي اساسي آنان مبارزه با ائتلاف دو نهاد حوزه و دانشگاه و تلاش براي رويارويي اين دو قشر بنيادين درتأمين نيازهاي ديني و دنيوي مردم و توسعه و پيشرفت جامعه اسلامي بود كه برخي بطور نهان و آشكار از بدو پيروزي انقلاب تاكنون به آن دامن زده‌اند. چندي پيش يكي از نشريات، مقاله‌اي در اين ارتباط منتشر كرد،[2] كه ادامه اين نوشتار به نقد و بررسي آن اختصاص يافته است. نويسنده در اين مقاله با قصد ايجاد تفرقه بين دو نهاد حوزه و دانشگاه، نخست با كم رنگ و بي‌اهميت جلوه دادن نقش مبارزات سياسي روحانيت در مقايسه با قشر دانشگاهي، با استناد به يك منبع خارجي مدعي است تا اواسط دهه 1350 نقش اساسي در مبارزات سياسي بر عهده دانشگاهيان بود به گونه‌اي كه در فاصله سالهاي 1349 تا 1356 تنها يك روحاني در جريان مبارزات بر عليه رژيم به شهادت رسيد.

وي سپس با پرداختن به پيشينه طرح مسئله وحدت حوزه و دانشگاه سعي دارد تا اين مسئله را به معناي سلب استقلال فكري دانشگاه از سوي حوزه و نفي هويت مستقل آن قلمداد نمايد. و با ذكر اين ايده كه امروز هيچ يك از دو نهاد حوزه و دانشگاه نمايندگان يا سخنگويان معين و واحدي ندارند تا در مواجهه و مذاكره به وحدت تاكتيكي يا استراتژيكي دست يابند نتيجه مي‌گيرد كه: «پس اساساً امروز وحدت حوزه و دانشگاه نمي‌تواند ما به ازاي خارجي داشته باشد اين دو نهاد ما نعه الجمعند و..» و بالاخره وي با استدلال به حضور حوزويان در دانشگاه‌ها تلاش مي‌كند تا با تحريك دانشگاه بر عليه حوزه، استراتژي طرح اين وحدت را تنها به دليل نياز و سود حوزويان نشان دهد كه در ادامه با طرح دو نكته اين تصورات را مورد بررسي قرار خواهيم داد:

1. اين نخستين بار نيست كه با هدف جداسازي روحانيت از پايگاه مردمي و اين بار با هدف ايجاد اختلاف بين حوزه و دانشگاه، روحانيت آماج كينه‌توزي‌ها و حملات ظالمانه قرار مي‌گيرد. روي سخن با آن دسته از روحانيت متعهد و مسئولي است كه در طول تاريخ، پيوسته زبان گوياي اسلام و همدرد و همزبان مردم مسلمان و محروم بوده است توده‌هاي مردمي اين حقيقت را در طول تاريخ استعمار سياه چند صدساله اخير به خوبي لمس نموده‌اند كه روحانيت اصيل و به پاخاسته از متن طبقات و اقشار محروم جامعه تنها سنگر قوي اسلام و ملتها بوده كه هرگاه به منظور حمايت از اسلام و چاره‌جويي براي دردها و رنج‌هاي محرومين سخني به ميان آمده، پيوسته سنگيني رسالت عظيم دفاع از مقدسات اسلام و حمايت از استقلال و حقوق ملتهاي مظلوم را بر دوش خود احساس نموده است.

پيشتازي روحانيت متعهد و مترقي اسلام در صحنه‌هاي ايثار و جهاد و شهادت بر هيچ ناظر بي‌طرفي پوشيده نيست. اين از افتخارات اسلام است كه رهبران جامعه اسلامي را در هنگام بلا و مشكلات، پيشتاز توده‌هاي مردمي در استقبال از خطر خواسته است. نقش و حضور روحانيون در مبارزات ستم‌شاهي و پيشتازي آنان در خطوط مقدم ايثارگران، مجاهدان و شاهدان انكارناپذير است. پس از انقلاب نيز حضور روحانيون در جبهه‌هاي جنگ تحميلي در تمام دوران جنگ شاهد زنده‌اي است كه زمينه انكار مغرضان و معاندان را مسدود ساخته است. صحنه‌هاي كارزار زمين‌هاي داغ خوزستان تا قله‌هاي پوشيده از برف كردستان، داخل سنگرهاي تاريك و نمور، صفوف مقدم جبهه‌ها و محفل‌هاي ملكوتي راز و نياز، مساجد، مراكز آموزشي، تخت‌هاي بيمارستان‌هاي مملو از مجروحان جنگي، ايثارگران، جانبازان و شهدا همه و همه گواه حضور گسترده اين قشر را در ميان خود داشته‌اند.[3]

حضرت امام(ره) در آخرين پيام‌هاي دوران زندگي خويش ضمن اشاره بر پيشتازي شهدا و مبارزان روحانيت در صحنه‌هاي مختلف و افزايش رقم شهدا و جانبازان و مفقودين حوزه‌ها نسبت به اقشار ديگر آن را افتخاري براي حوزه و روحانيت دانسته‌اند.[4]

2. برخلاف ديدگاه برخي مغرضان، وحدت حوزه و دانشگاه نه تنها امري غيرممكن نيست كه اساساً ريشه در سنت علمي و پيشينه تاريخي در دين اسلام دارد. اگر امروزه برخي حوزويان علاقمند به حضور در دانشگاهها و فراگيري علوم دانگشاهي جديد مي‌باشند به آن دليل است كه پيش از اين نيز بسياري از علوم دانشگاهي امروزي بخش‌هاي مهمي‌ از درسها و بحث‌هاي گذشته حوزه‌هاي علوم ديني را در برمي‌گرفته است، بسياري از طلايه‌داران و بناينگذران علوم به اصطلاح جديد كه تا به امروز نيز انديشه‌هاي آنان در دانشگاه‌هاي مطرح دنيا مورد تدريس و بحث و نظر قرار دارد از ميان همين حوزه‌هاي علوم ديني برخاسته‌اند. وحدت حوزه و دانشگاه هيچ گاه به مفهوم سلب استقلال فكري يا نفي هويت مستقل يكي از اين دو نهاد و يا سلطه يكي بر ديگري نيست بلكه مفهوم اصلي اين وحدت در جامعيت دين اسلام است كه در تأمين نيازهاي بشري بر هر دو بعد مادي و معنوي آن تأكيد داشته است كه بدون آن حقاً آزادي و پيشرفت جامعه اسلامي تحقق نمي‌يابد.

حضرت امام در سال 1346 شمسي اختلاف حوزه و دانشگاه را به غفلت و خواب گراني تشبيه نمودند كه بر اثر نغمه‌هاي خواب‌آور عمال استعمار بر ملتهاي مسلمان تحميل گرديد و در مقابل پيوستگي اين دو قشر را اولين گام در راه آزادي ملتهاي مظلوم و زيردست و زيربناي رهايي از دست چپاولگران و عمال آن مي‌دانستند.[5] ايشان ضمن آن كه روحاني و دانشگاهي را مكمل يكديگر توصيف مي‌نمودند،[6] بر هويت مستقل هر يك تأكيد داشته و آن را زيربناي استقلال جامعه مي‌دانستند: «استقلال كشور ما منوط به استقلال همين دانشگاه‌ها و فيضيه‌هاست.»[7]

بنابراين وحدت حوزه و دانشگاه به مفهوم وحدت و استقلال جامعه اسلامي است كه تأمين نيازهاي ديني و دنيوي و نيل به توسعه و پيشرفت به آن وابسته است.


[1] . ر.ك: صحيفه نور، ج1، ص3.

[2] . حوزه و دانشگاه در چند نگاه، نشريه اعتماد، شماره 155، ص1و2.

[3] . براي مطالعه بيشتر در خصوص تعداد شهداي روحانيت از سال 42 تا پس از انقلاب مي‌توان به منبع زير مراجعه كرد: شهداي روحانيت،‌ج1، خرداد 42 تا بهمن 57، دفتر تبليغات اسلامي، 1362؛ شهداي روحانيت،‌ج2، در جبهه، پيشين.

[4] . منشور روحانيت، 3/12/67، صحيفه نور، ج21، ص101ـ88.

[5] . صحيفه نور، ج1، ص131ـ130.

[6] . همان،‌ج6، ص230ـ229.

[7] . همان، ج14، ص282ـ281.

محمد ملك زاده

/ 1