تاكيد بر حفظ هويت ملي و ديني مطمئن ترين راه براي مقابله با استعمار فرهنگي است - تاكيد بر حفظ هويت ملي و ديني مطمئن ترين راه براي مقابله با استعمار فرهنگي است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاكيد بر حفظ هويت ملي و ديني مطمئن ترين راه براي مقابله با استعمار فرهنگي است - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاكيد بر حفظ هويت ملي و ديني مطمئن ترين راه براي مقابله با استعمار فرهنگي است

«من باز مي گويم همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا شما را از هويت اسلامي تان بيرون نبرند آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور؛ هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد لحظه اي آرامتان نمي گذارند»

(از بيانات بنيانگذار جمهوري اسلامي؛ صحيفه نور, جلد 21, صفحه 109)

يكي از شناخته شده ترين راه هاي نفوذ و سلطه استعمار در جوامع بشري هجمه به هويت ملي و استحاله فرهنگي است. بي گمان در جهان امروز نفوذ و سلطه استعمار در كشور و بدست آوردن مستعمرات جديد از راه لشگر كشي هاي نظامي, ديگر نمي تواند شيوه اي معقول, مقدور و با صرفه باشد.

بيش از يك قرن است كه قدرت هاي سلطه گر اين شيوه را كنار نهاده و براي اجراي مقاصد شوم خويش به اِعمال سياسيت هاي جديد از طريق مقابله با فرهنگ , تمدن و هويت ملي جوامع روي آورده اند.روش آنان در اين مبارزه استخدام الفاظ فريبنده اي است كه از نظر ادبيات بشري و عامه پسند كمتر بتوان آن را مورد ترديد قرار داد و حال آن كه هدف قدرتهاي غربي در اين راه كار جديد فرهنگي, دقيقاً در راستاي همان اهداف قديمي و مسيري ديگر براي انقياد كامل اجتماعي, اقتصادي و سياسي جوامع مي باشد.

هجوم تبليغاتي از ناحيه كشورهاي صنعتي با اين هدف آغاز شد تا در ذهن مردم جوامع تحت سلطه چنين القا كنند كه عادات, اعتقادات و فرهنگ سنتي آنها مطلوب نيست و آنان را براي توسعه و پيشرفت راهي جز تقليد از الگوهاي رفتاريِ كشورهاي استعمارگر ندارند. لذا نخستين هدف استعمار در اين تهاجم فرهنگي, مقابله با فرهنگ و هويت مليِ جوامع بود تا پس از ايجاد سرگشتگي و بي هويتي, آنان را براي پذيرش آموزه هاي فرهنگي بيگانگان مهيّا سازند در اين راستا نقش برخي چهره هاي بي اعتقاد به حفظ هويت فرهنگي و ملي در داخل كه دانسته يا نداسته استعمار را در تحقق اهدافش ياري مي رسانند نبايد از نظر دور داشت.

چندي پيش نويسنده اي در يكي از نشريات با قرار دادن فرهنگ غربي به عنوان يكي از ريشه هاي فرهنگ ايراني در كنار ريشه هاي اسلامي و ايراني ادعا مي كند هيچ كدام از اين سه ريشه را نمي توان خالص تر از ديگري دانست![1] نويسنده ضمن نيرومند خواندن فرهنگ غرب در برابر فرهنگ هاي سنتي و شرقي و فرض گرفتن اين ادعا كه فرهنگ غرب توانايي جهاني شدن را دارد ولي فرهنگ اصيل ما اين توانايي را ندارد دليل آن را پيشرفته تر و كار آمد تر بودن فرهنگ غرب عنوان و بر اين اساس حكومت دموكراسي غربي را نيز بهترين حكومت براي تحقق آزادي و عدالت اجتماعي مي شناسد و سپس نتيجه مي گيرد كه ما نبايد فرهنگ و تمدن غربي را صرفاً به دليل غربي بودن آن رد كنيم.[2]

نويسنده در بخشي ديگر از مطالبش ضمن بي مورد دانستن ترس از آمريكايي شدن جهان و جهاني شدن فرهنگ غربي اين ترس را شعار كساني مي داند كه به گفته وي قدرتهاي اقتصادي , سياسي و اجتماعي را به ارث برده و در حكومت هاي ايدئولوژيك جوامع عقب مانده گرد آمده اند و چون گسترش فرهنگ غربي را مانع از ادامه حاكميت سنتي خويش مي شمارند با آن مخالفت مي كنند![3] و بالاخره اين نوسينده معتقد است حفظ هويت كشورها فقط بهانه اي براي فريب توده ها و يا به معناي مقابله با دستاوردهاي مدرنيته كه به گفته او حقوق بشر, آزادي و دموكراسي است, مي باشد.

البته ملت ايران با ادبيات چنين نظراتي از قلم و زبان برخي نويسندگان و يا به اصطلاح روشنفكران غرب گرا بيش از يكصد سال است كه آشناست با اين حال تذكر نكاتي در اين ارتباط خالي از وجه نيست:

1. فرهنگ غربي در ايران هيچ گاه به عنوان بن و ريشه فرهنگ ايراني در كنار دو ريشه اصيل فرهنگي (ايراني و اسلامي) قرار نداشته است. ايرانيان داراي فرهنگ و تمدني كهن در جهان هستند فرهنگ اسلامي در ايران داراي قدمتي 1400 ساله است البته رويكرد جامعه ايراني به اين فرهنگ رويكردي عاشقانه و داوطلبانه بود هويت ايراني و اسلامي ايرانيان داراي الگوهاي فرهنگي آن چنان پر مايه اي است كه همواره آن را از استحكام و ثبات لازم برخوردار نموده است اين فرهنگ آن چنان قوي و بنيادين بوده است كه تلاش برخي حكومت ها براي جدا سازي فرهنگ اسلامي از هويت و تمدن ايراني و بازگشت به دوران پيس از اسلام با شكست قطعي مواجه گشته است.

در مقابل, غرب گرايي و الگو برداري از فرهنگ غربي كه از عصر قاجار و پهلوي آن هم در ميان طبقاتي خاص در ايران رواج يافت هيچ گاه مورد اقبال عمومي قرار نگرفت در اين صورت نام بردن از فرهنگ غربي به عنوان بن و ريشه فرهنگ ايراني در كنار ريشه هاي اصيل ايراني و اسلامي به هيچ وجه قابل توجيه نيست.

2. مخالفت با فرهنگ و تمدن غربي نه به معناي مخالفت با تمام اصول و معيارهاي علمي و بشري اين فرهنگ است و نه صِرف غربي بودن آن ـ كه به اعتقاد ما سخن حق, منطقي و علمي را از هر كس و هر جا ولو دور دست ترين نقاط عالم بايد آموخت ـ بلكه دليل اين مخالفت وجود برخي آموزه هاي ناپسند و منحط در فرهنگ غرب است كه كليت آن را تحت تاثير قرار داده است.

آنچه امروز فرهنگ غرب را از درون با چالش مواجه ساخته است حاكميت شهوت و اميال بي ارزش نفساني است ك به جاي خرد و عقل نشسته است شاخصه تمدن آمريكايي به عنوان پرچم دار تمدن غربي و فرهنگ منحط ليبرال دموكراسي به حاشيه رانده شدن دين و معنويت و رخت بر بستن ارزش ها از حاكميت سياسي بر جوامع غربي است كه به جاي آن بديل هاي مجازي و غير ارزشي و سرگرمي هاي غير اخلاقي قرار گرفته است

خشونت, فحشاء شهوت ... از شاخصه هاي اصلي تمدن منحط غرب است كه ليبرال دموكراسي به رهبري آمريكا آن را ترويج مي كند. چگونه مي توان از كارآمدي حكومت دموكراسي و اجراي صحيح عدالت و آزادي در اين فرهنگ سخن گفت و حال آن كه حتي بسياري از انديشمندان غربي ـ آمريكايي نيز به چنين ادعاي گزافي باور ندارند «والتراستيس» يكي از فلاسفه آمريكايي در بررسي نقادانه اي از جلوه هاي نادرست مادي گرايانه در حاكميت سياسي فرهنگ غرب مي نويسد:

«فرمانروايان ما چه در دوره هاي انتخابات و چه در مواقع ديگر به جاي توسل به خرد و ادله عاقلانه به عواطف بي ارزش, تعصبات و منافع شخصي چنگ مي زنند تا مردم را به دنبال خود بكشانند ... حتي بهترين سياستمداران ما كارهايي مي كنند كه بر مبناي انديشه و عقل نيست تنها به اين دليل كه آراي اين گروه يا آن گروه را بدست آورند , انتخاب شوند و بر سر قدرت بمانند اين زمامداران براي آن كه بر سر قدرت بمانند در نابود كردن افراد بي گناه ترديد به خود راه نمي دهند ...

و اين بدان سبب است كه معيارهاي سياسي ما به طرز نكوهش پذيري پست است همه اينها از اين واقعيت سرچشمه مي گيرد كه بر دموكراسي ما همان گونه كه مخالفان ما مي گويند به جاي اين كه خرد حكومت كند تا اندازه زيادي حرص و منفعت شخص حاكم است...[4] تبعيض هاي ناروا, آزادي بدون تعهد, فقدان عدالت اجتماعي, جنگ و خشونت, فريب و نيرنگ و... از ديگر شاخصه هاي بارز تمدن غربي ـ آمريكايي است كه نويسنده فوق و بسياري از انديشمندان غربي را در نقادي فرهنگ و حكومت ليبرال دموكراسي به اعتراف وا داشته است.[5]

آري! اين همان نماي كلي فرهنگ و حاكميت سياسي در غرب است كه برخي مستشرقين شيفته آن اند و سنگ آن را به قيمت نابودي فرهنگ، مليّت, و هويت خود بر سينه مي زنند!

3. هويت فرهنگي يك جامعه بر آيند هويت مذهبي, ملي و فردي آن جامعه است. هويت فرهنگي به مثابه شناسنامه يك اجتماع بشري است كه به وسيله سنت ها و اعتقادات مربوط به خود شكل مي گيرد.

احياي هويت ديني از برجسته ترين اهداف بنيانگذار جمهوري اسلامي در قرن حاضر بود. ايشان به درستي دريافته بود كه شديدترين وابستگي ها, وابستگي فرهنگي است و دشمنان مي كوشند با در اختيار گرفتن زمام فرهنگي جوامع هويت ملي آنان را سلب و زمينه استعمار فكري ايشان را مهيا سازند. بي گمان اگر در دنياي امروز فرصتي برابر در اختيار فرهنگ ها و تمدن هاي مختلف براي ابراز وجود و تبليغ قرار مي گرفت تا اين حد نگراني از گسترش فرهنگ انحطاطي غرب وجود نداشت لكن اكنون كه چنين فرصتي برابر در اختيار نيست و استعمارگران غربي به رهبري آمريكا با در اختيار داشتن ابزار زر و زور در صدد تحميل فرهنگ منحط خويش بر جوامع بشري بر آمده اند مطمئن ترين راه كار براي مقابله با اين استعمار فرهنگي تاكيد بر حفظ هويت ملي و ديني و فرهنگ سنتي است.


[1] . آفاق آزادي, نشريه نگاه نو, شماره 67, صفحه 7.

[2] . همان, صفحه 7 الي 9.

[3] . همان.

[4] . ديدگاه جمعي از دانشمندان غربي در نقد تمدن غرب, قم, انتشارات شفق, 1382, صفحه 90-100.

[5] . همان.

محمد ملک زلده

/ 1