تجاوز، محصول عبور از خدا و خرد
جملهاي است معروف كه: «حق گرفتني است وبايد آن را مطالبه كرد» اين سخن شايسته و به حقي است كه داراي مصاديق گوناگون در شعبههاي مختلف حقوق ميباشد، حقوق اجتماعي، سياسي، اقتصادي. فرهنگي و...؛ طبيعتاً در گام نخست بايد حق را شناخت، آنگاه شيوههاي رسيدن به آن را آموخت و سپس خردمندانه در پي وصول و دست يازيدن به آن برآمد.از مواردي كه سالها بلكه قرنهاست همواره مورد بحث و بررسي و كنكاش قرار گرفته و درباره آن قلم فرسايي شده مسئله حقوق زنان در حوزههاي گوناگون آن است يكي از آن مسائل مسئله تجاوز به عنف است كه در حوزه حقوق كيفري و جزايي مطرح است كه در شماره اخير ماهنامه نامه (اسفند 84 شماره 48) توسط يكي از بانوان فرهيخته اين مرز و بوم به نام سركار خانم آزاده بيزار گيتي مورد بررسي و نقد و كنكاش قرار گرفته است ضمن سپاس و امتنان از آن خواهر محترم كه در راستاي عمل به رسالت ديني و ملي خود منويات خويش را به رشته تحرير در آورده و با تشكر از مجله فوق الذكر كه با عمل به وظيفهرسانهاي و اطلاع رساني خويش آن را به چاپ رسانده است، نكاتي چند به ذهن خطور نمود كه ذكر آن را خالي از لطف نيافتم چه اينكه همين نوشتارها و پرسشگريها و نقد و بررسيها گامي مهم در مسير تبيين حقوق و وظايف و رسيدن به آن محسوب ميشود قبل از پرداختن به نكات مورد نظر، مايلم گلهاي دوستانه و از سر صدق را نسبت به آن جريده محترم ابراز دارم زيرا در گذشته نيز چنين مقالات و نوشتههايي در آن مجله به چاپ رسيده و اينجانب يك بار نقدي را مكتوب نموده و به محضرشان ارسال داشتم ليكن كم لطفي عزيزان مسئول ماهنامه مزبور موجب عدم درج و چاپ نوشته بنده ناچيز شد.اما چون، هر چه از دوست رسد نيكوست از اين روي گله مذكور قابل اغماض و چشم پوشي است.اما نكات و مواردي كه لازم دانستم متذكر گردم:1. ايشان جملهاي را از يكي از جامعهشناسان بدين شرح مطرح نمودهاند: «تجاوز جنسي،آشكارا با ارتباط مردانگي با قدرت،سلطه و نيرومندي مربوط است و اكثراً نتيجه ميل جنسي لبريز شده نيست...» آنچه در اين زمينه در خود تذكار است اينكه: دليل ذكر شده تنها يكي از علل پديده مورد اشاره است و حتي علت اصلي و علت العلل آن نيز نميباشد و شايد بتوان دوري از خدا، اخلاق و معنويت و عدم اتال به حلقههاي وصل كننده به پرودرگار هستي بخش و خالق خرد را كه نتيجه آن گرفتار شدن به دام هوس و شيطانيست و غلبه جنبه شيطاني و حيواني آدمي بر جنبه رحماني و روحاني اوست را سبب اصلي و سرچشمه اين گونه پديدهها دانست.ديويد ايبراهمسن روانپزشك آمريكايي كه سالهاي متمادي از نزديك با مسئله بزهكاري در تماس بوده ميگويد: «جالب آنكه از 102 نفر مجرم كه مورد مطالعه قرار داديم 67 نفر تا حدودي گرفتار الكليسم بودند.»[1] علتهاي ديگري مانند ناامني عاطفي و جسماني در زماني كودكي و... را نيز بايد به آن اضافه نمود.[2]به گمانم گاه برخي بانوان فرهيخته و محترم ما بواسطه وسواس در برخي مسائل مربوط به زنان اسير عقائد فمينيستي و شبه فمينيستي مي شوند و بدين خاطر از تعمق و تأمل و نگريستن ژرفگونه در زواياي ديگر مسئله باز مي مانند، اگر گمانم بخطاست پيشاپيش پوزش ميطلبم.2. نوشتهاند: «طبق قوانين سودان در سال 1991 زنها در مورد تجاوز نسبت به خودشان حق شهادت نداشتند.»ولي بيان ننمودهاند كه آيا قانون مورد اشاره هنوز هم پابرجاست يا خير؟
به هر تقدير اگر چه متأسفانه توفيق مطالعه تطبيقي قوانين موضوعه را در اين زمينه پيدا نكردهام، ليكن اين نكته را قابل ذكر ميدانم كه: اكثريت مردم سودان مسلمابن سنّي مذهب ميباشند و بر اساس مذاهب اهل سنت شهادت زنان در اين مورد پذيرفته نيست.[3] معمولاً قوانين موضوعه آنان متأثر از فقه آنان است هر چند اين سخن به عنوان يك قضيه كلي صادق نيست حال آنكه بر اساس مذهب تشيع و فقه جعفري شهادت انضمامي زنان پذيرفته شده كه در كتب فقهاء اماميه مندرج است و در قانون مجازات اسلامي نيز انعكاس يافته است (مواد 74 و 75) و در ادله اثبات دعواي كيفري كه در حال تدوين است نيز گنجانده شده است.3. همانگونه كه مرقوم داشتهاند بر اساس بند «د» ماده 82 قانون مجازات اسلامي مصوب 1375 مجازات زناي به عنف كه از آن زناي به اكراه، زناي قهري[4] و غصب[5] ياد شده است، قتل ميباشد كه بر مبناي تناسب جرم و مجازات و نيز نگاه فقه و قانون به جنبه نوعي جرم چنين مجازاتي اشدّ مجازات است براي آن در نظر گرفته شده است و اين نشانگر عنايت ويژه فقه پوياي جعفري به مسائل حيثيتي و عرضي وحمايت كاري از قشر عظيمي از جامعه يعني زنان پاكدامن و عفيف است كه ممكن است اسير دام حيواناتي آدم نما واقع گردند كه انسانيت و شرف خود را فداي هوا و هوس خويش نمودهاند.اما در رابطه با ادلهاثبات جرم: پر واضح است تنها راه اثبات اين جرم اقرار و شهادت و گواهي شهود نيست (چنانكه ظاهر مواد 68 تا 76 ق مجازات اسلامي اين توهم را در ذهن ايجاد ميكند) بلكه چنانكه مواد 105 و 120 مقرر داشته است قاضي ميتواند از علم خود به عنوان يكي از مستندات قضيه مدد گرفته و حكم قضيه را صادر كند خواه در حقوق الله يا در حقوق الناس و حتي اگر اين دو ماده هم نبودند از موارد سكوت قانون محسوب ميشد كه بر اساس اصل 167 قانون اساسي قاضي موظف است به منابع معتبر فقهي و فتاواي معتبر رجوع كند و فقهاي عظام نه تنها علم قاضي را به عنوان يكي از راههاي اثبات جرم ميپذيرند كه آن را بر گواهي گواهان و امثال آن نيز مقدم ميدارند.[6]
نيز ناگفته پيداست بر اساس بند 4 اصل 156 قانون اساسي كشف جرم و تعقيب و مجازات و تعزير مجرمين وظيفه دستگاه قضايي و قاضي رسيدگي كننده به پرونده است بنابراين قاضي بايد با توسل به شيوههاي نوين علمي كشف جرائم و با مدد از كارشناسان و ظابطين مربوطه از طرق مختلفي چون مأمورين آگاهي،روش تشخيص هويت ژنتيكي (DNA)، لكههاي مني، مو و ساير الياف و...[7] در پي كشف جرم برآيد و كوتاهي و تقصير قاضي را ميتوان از طريق مراجع مافوق مانند دادگاه و دادسراي انتظامي قضات پيگيري نمود. از اين روي نبايد چنين پنداشت كه چون معمولاً اين گونه اتفاقات در تاريكي شب و در خيابانهاي خلوت اتفاق ميافتد و در آن مواقع شاهدي يافت نميشود پس پيگيري امر بي نتيجه ميماند مسئلهاي كه حتي برخي وكلاي محترم نيز در مورد آن دچار اشتباه شدهاند كه نمونه آن را ميتوان در دادنامه 231 ـ 5/5/70 كه در تاريخ 22/8/70 در شعبه 27 ديوانعالي كشور به آن رسيدگي شده است ملاحظه نمود.[8]4. ايشان با ذكر ماده 209 قانون مجازات اسلامي نوشتهاند:
«بر اساس عبارات فوق چنانچه زني حين تجاوز از سوي فرد متجاوز به قتل نيز رسيده باشد اولياي دم زن ميبايست نصف ديه مرد متجاوز قاتل را نيز بپردازد تا حكم اعدام او (مرد) طبق ضوابط صادر شود.»در اين زمينه لازم است يادآور شوم: از آنجا كه صورتهاي گوناگوني براي قضيه وجود دارد نمي توان براي مسئله حكم واحدي صادر نمود چه اينكه: گاه قتل زن پس از تجاوز او صورت ميگيرد،در اين صورت چنانچه ماده 82 ق. م. 1. مقرر داشته و اكثريت قريب به اتفاق فقهاي اماميه نيز به آن تصريح نمودهاند، مجازات متجاوزِ قاتل، قتل حدّي است.[9] و در قتل حدي نه تنها پرداخت ديه لازم نيست (و نبايد آن را با قصاص خلط نمود) بنابر عقيده قاطبه فقهاي شيعه و نيز امام شافعي از ائمه اهل سنت[10] قاتل بايد علاوه بر تحمل مجازات قتل، مهرالمثل[11] زني كه مورد تجاوز واقع شده را نيز بپردازد خواه زن باكره باشد يا غير باكره و در صورتي كه باكره باشد به نظر عدهاي از فقهاء بايد علاوه بر مهرالمثل ارش البكارت را نيز بپردازد.
در اين زمينه ميتوان به فتواي مقام رهبري اشاره نمود: «اگر زن زانيه نيست مثل اينكه زنا به عنف يا اكراه باشد هم مهر ثابت است و هم ارش البكارت «لتعدد السبب المقتضي لتعدد المسبب، والله العالم».[12] و اين امر با مبناي قانونگذار در قانون مجارات اسلامي كه اصل را بر عدم تداخل ميداند نيز سازگار است از ويژگيهاي قتل حدي در اين مورد آن است كه حتي رضايت مجني عليه نيز نميتواند مانع از اجراي قتل گردد چنانچه برخي از مراجع فعلي تقليد نيز بر آن تصريح نمودهاند.[13]بله گاه قتل قبل از انجام اعمال منافي عفت و تجاوز صورت مي گيرد كه در اين صورت تابع مقررات ويژه قصاص خواهد بود كه در شريعت و قانون بيان شده است و از حوصله اين نوشتار خارج است اگر چه معمولاً در چنين مواردي جرم مزبور با جرائم ديگري چون آدمربايي،تهديد به قتل و اكراه و امثال آن توأم است كه مجازات جرائم ياد شده نيز در مورد متجاوز عمال ميگردد.5. در بخشي ديگر از نوشته نويسنده محترم ميخوانيم: «ايران از جمله كشورهايي است كه در آن زنان هرگز نميتوانند بنابر سليقه شخصي خود نطفهاي را كه در بطن پرورش دادهند سقط كنند. در كمال شگفتي اين عدم انتخاب زنان قرباني را نيز شامل ميشود...».بنده نيز ميپذيرم كه در مسئله سقط جنين هنوز هم مشكلاتي وجود دارد كه با مدد از فقه پوياي جعفري ميتوان آن را مرتفع نمود گرچه با تصويب ماده واحده قانون سقط درماني كه در تاريخ 10/3/84 در مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/3/84 به تأييد شوراي نگهبان رسيد مقداري از مشكلات كاهش يافت و اين واقعيت را نميتوان ناديده گرفت ولي اين نكته مهم را نيز بايد در نظر داشت كه تصريحي در مورد سقط جنين نامشروع در قانون مجازات اسلامي وجود ندارد و اگر چه اداره حقوقي قوه قضائيه در نظريهاي مشورتي حكم سقط جنين مشروع و غير مشروع را يكسان پنداشته است اما ميتوان ادعا نمود قانون مزبور در صدد بيان حكم جنين مشروع بود و نظري به سقط جنين غير مشروع نداشته است و از اين حيث ميتوان به منابع معتبر فقهي مراجعه نمود و همچنانكه مرحوم آيت الله سيد عبدالاعلي سبزواري بيان نمودهاند در اين گونه موارد بايد ملاحظه اهم و مهم را نمود و قائل به جواز سقط جنين شده[14] البته به نظر ميرسد پرداخت ديه لازم باشد چنانچه بسياري از فقهاء به آن تصريح نموده و ديهاش ديه والد الزناست.[15]
شرط آنكه قبل ازپديدار شدن روح در جنين باشد.[16] بنابراين اگر ديه والدالزنا را پس از پديدار شدن روح هشتصد درهم بدانيم ديه جنين سقط شده هشتاد درهم خواهد بود در صورتي كه جنين ياد شده پسر باشد و اگر قبل پديداري روح باشد ديه آن هشتاد درهم است كه اگر در مرحله نطفه سقط شود ديه آن 16 درهم و اگر به صورت علقه درآمده باشد 32 درهم و هكذا...[17]در پايان لازم است اين نداي حكيمانه آسمانيِ «واقصد في مشيك»[18] راي يادآور شوم و تمامي عزيزاني را در هر عرصهاي به خدمت به آيين و ملت اشتغال دارند به اعتدال در روش و منش فراخوانم كه افراط و تفريط معضل است امروزه نه تنها در ايران كه در اغلب نقاط جهان گريبانگير جامعه بشري گشته است و تبعات زيانبار آن همگان را گرفتار ساخته است و اعتدال و اقتصاد در مشي تنها راه غلبه بر معضل بزرگ و مشكل ساز است.
بايد از حق گفت و همگان را براي احقاق آن فراخواند اما بايد نخست حق را شناخت و يگانه مرجعي كه ميتواند ميزان درستي و صدق رهيافتهاي باشد مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ است و غير از آن را به تركستان است و حال كه در آستانه اصلاح قانون مجازات اسلامي و نيز تدوين و تجميع ادله اثبات دعواي كيفري قرار داريم بر صاحب نظران و خيرخواهان و فرهيخته و انديشمند است تا با ارائه نظرات توأم با استدلال و خرد بر غناي قوانين مزبور بيفزايند و جامعه خويش را از بركات آن بهره من دسازند حقير نيز به عنوان فرزندي كوچك از خانواده فقه و حقوق با بضاعتي اندك همواره سعي نمودهام چنين باشم. اعتدال،انصاف و خرد و انديشه ميتواند در هر حوزهاي مركب نيل به سعادت و سلم صعود به قلل پيشرفت و سزاواري باشد. به اميد روزي كه با ظهور منجي عدالت گستر شاهد جواني عدالتمدار و عاري از هرگونه ظلم و فساد و تجاوز به ويژه نسبت به قشر محبوب و ستم ديده جامعه يعني زنان پاكدامن و عفيف خود باشيم.
[1] . روانشناسي كيفري، ديويد ايبراهمسن، ترجمه:دكتر پرويز صانعي، تاريخ چاپ: 1357، ص 221.[2] . همان، ص 220.[3] . الفقه علي المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزيري، و مذهب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ السيد محمد الغروي، الشيخ ياسر مازح، ج 5، ص 101.[4] . اين تعبير را مرحوم محقق حلي در كتاب مختصر النافع آوردهاند، ر. ك: ص 423.[5] . وسائل الشيعه، ج 18، صص 381 ـ 382، ابواب حدالزنا، باب 17، حديث 1 و 3.[6] . ر. ك: جواهرالكلام، محمد حسن النجفي، ج 40، ص 88، ملحقات عروه الوثقي،سيد محمد كاظم الطباطبايي اليزيد، ج 3،ص 31، تحريرالوسيله، امام خميني، ج 2،ص 367، مباني تكلمه المنهاج، سيد ابوالقاسيم خويي، ج 1، ص 12 و ص 277، منهاج الصالحين، مع فتاوي آيت الله العظمي الشيخ حسين الوحيد الخراساني، ج 3،ص 447.[7] . براي ديدن تفصيل اين مطلب:ر. ك: پليس علمي (كشف علمي جرائم)، مهدي نجابتي، انتشارات سمت، صص 172 ـ180.[8] . ر. ك:كتاب قانون مجازات اسلامي در آيينه آراء ديوان عالي كشور (حدود جرائم ضد اخلاق حسنه)، يدالله بازگير، ص 173.[9] . ر. ك: شرايع الاسلام، محقق حلي، ج 4، ص 15،قواعدا الاحكام، علامه حلي،ج 3،ص 526، تحريرالوسيله، امام خميني، ج 2،ص 417 (چاپ جامعه مدرسين).[10] . ر. ك: المغني،لابن قدامه، ج 8، ص 187،المصادر الفقهيه، علي اصغر مرواريد، ج 38، ص 457.[11] . بر اساس ماده 1091 ق. مدني: «براي تعيين مهرالمثل بايد حال زن از حيث شرافت خانوادگي و ساير صفات و وضعيت او نسبت به اماثل واقران و اقارب و همچنين معمول محل و غيره در نظر گرفته ميشود.»[12] . گنجينه آراءفقهي ـ قضايي مركز تحقيقات قوه قضائيه، سؤال شماره 4188.[13] . آيت الله مكارم شيرازي،استفتائات جديد، ج 2،صص 495 ـ 496، مسئله 1419.[14] .مهذب الاحكام، ج 29، ص 327.[15] . همان، ص 315.[16] . فقه الديات، سيد عبدالكريم موسوي ادبيلي،ص 537.[17] . مباني تكملهالمنهاج، آيت الله العظمي خويي، ج 2، ص 414، مسئله 389، منهاج الصالحين، مع فتاوي آيت الله العظمي الوحيد الخراساني، ج 3،ص 589.[18] . قرآن كريم، سوره لقمان، آيه 19.ابراهيم باقري
تجاوز، محصول عبور از خدا و خرد
جملهاي است معروف كه: «حق گرفتني است وبايد آن را مطالبه كرد» اين سخن شايسته و به حقي است كه داراي مصاديق گوناگون در شعبههاي مختلف حقوق ميباشد، حقوق اجتماعي، سياسي، اقتصادي. فرهنگي و...؛ طبيعتاً در گام نخست بايد حق را شناخت، آنگاه شيوههاي رسيدن به آن را آموخت و سپس خردمندانه در پي وصول و دست يازيدن به آن برآمد.از مواردي كه سالها بلكه قرنهاست همواره مورد بحث و بررسي و كنكاش قرار گرفته و درباره آن قلم فرسايي شده مسئله حقوق زنان در حوزههاي گوناگون آن است يكي از آن مسائل مسئله تجاوز به عنف است كه در حوزه حقوق كيفري و جزايي مطرح است كه در شماره اخير ماهنامه نامه (اسفند 84 شماره 48) توسط يكي از بانوان فرهيخته اين مرز و بوم به نام سركار خانم آزاده بيزار گيتي مورد بررسي و نقد و كنكاش قرار گرفته است ضمن سپاس و امتنان از آن خواهر محترم كه در راستاي عمل به رسالت ديني و ملي خود منويات خويش را به رشته تحرير در آورده و با تشكر از مجله فوق الذكر كه با عمل به وظيفهرسانهاي و اطلاع رساني خويش آن را به چاپ رسانده است، نكاتي چند به ذهن خطور نمود كه ذكر آن را خالي از لطف نيافتم چه اينكه همين نوشتارها و پرسشگريها و نقد و بررسيها گامي مهم در مسير تبيين حقوق و وظايف و رسيدن به آن محسوب ميشود قبل از پرداختن به نكات مورد نظر، مايلم گلهاي دوستانه و از سر صدق را نسبت به آن جريده محترم ابراز دارم زيرا در گذشته نيز چنين مقالات و نوشتههايي در آن مجله به چاپ رسيده و اينجانب يك بار نقدي را مكتوب نموده و به محضرشان ارسال داشتم ليكن كم لطفي عزيزان مسئول ماهنامه مزبور موجب عدم درج و چاپ نوشته بنده ناچيز شد.اما چون، هر چه از دوست رسد نيكوست از اين روي گله مذكور قابل اغماض و چشم پوشي است.اما نكات و مواردي كه لازم دانستم متذكر گردم:1. ايشان جملهاي را از يكي از جامعهشناسان بدين شرح مطرح نمودهاند: «تجاوز جنسي،آشكارا با ارتباط مردانگي با قدرت،سلطه و نيرومندي مربوط است و اكثراً نتيجه ميل جنسي لبريز شده نيست...» آنچه در اين زمينه در خود تذكار است اينكه: دليل ذكر شده تنها يكي از علل پديده مورد اشاره است و حتي علت اصلي و علت العلل آن نيز نميباشد و شايد بتوان دوري از خدا، اخلاق و معنويت و عدم اتال به حلقههاي وصل كننده به پرودرگار هستي بخش و خالق خرد را كه نتيجه آن گرفتار شدن به دام هوس و شيطانيست و غلبه جنبه شيطاني و حيواني آدمي بر جنبه رحماني و روحاني اوست را سبب اصلي و سرچشمه اين گونه پديدهها دانست.ديويد ايبراهمسن روانپزشك آمريكايي كه سالهاي متمادي از نزديك با مسئله بزهكاري در تماس بوده ميگويد: «جالب آنكه از 102 نفر مجرم كه مورد مطالعه قرار داديم 67 نفر تا حدودي گرفتار الكليسم بودند.»[1] علتهاي ديگري مانند ناامني عاطفي و جسماني در زماني كودكي و... را نيز بايد به آن اضافه نمود.[2]به گمانم گاه برخي بانوان فرهيخته و محترم ما بواسطه وسواس در برخي مسائل مربوط به زنان اسير عقائد فمينيستي و شبه فمينيستي مي شوند و بدين خاطر از تعمق و تأمل و نگريستن ژرفگونه در زواياي ديگر مسئله باز مي مانند، اگر گمانم بخطاست پيشاپيش پوزش ميطلبم.2. نوشتهاند: «طبق قوانين سودان در سال 1991 زنها در مورد تجاوز نسبت به خودشان حق شهادت نداشتند.»ولي بيان ننمودهاند كه آيا قانون مورد اشاره هنوز هم پابرجاست يا خير؟
به هر تقدير اگر چه متأسفانه توفيق مطالعه تطبيقي قوانين موضوعه را در اين زمينه پيدا نكردهام، ليكن اين نكته را قابل ذكر ميدانم كه: اكثريت مردم سودان مسلمابن سنّي مذهب ميباشند و بر اساس مذاهب اهل سنت شهادت زنان در اين مورد پذيرفته نيست.[3] معمولاً قوانين موضوعه آنان متأثر از فقه آنان است هر چند اين سخن به عنوان يك قضيه كلي صادق نيست حال آنكه بر اساس مذهب تشيع و فقه جعفري شهادت انضمامي زنان پذيرفته شده كه در كتب فقهاء اماميه مندرج است و در قانون مجازات اسلامي نيز انعكاس يافته است (مواد 74 و 75) و در ادله اثبات دعواي كيفري كه در حال تدوين است نيز گنجانده شده است.3. همانگونه كه مرقوم داشتهاند بر اساس بند «د» ماده 82 قانون مجازات اسلامي مصوب 1375 مجازات زناي به عنف كه از آن زناي به اكراه، زناي قهري[4] و غصب[5] ياد شده است، قتل ميباشد كه بر مبناي تناسب جرم و مجازات و نيز نگاه فقه و قانون به جنبه نوعي جرم چنين مجازاتي اشدّ مجازات است براي آن در نظر گرفته شده است و اين نشانگر عنايت ويژه فقه پوياي جعفري به مسائل حيثيتي و عرضي وحمايت كاري از قشر عظيمي از جامعه يعني زنان پاكدامن و عفيف است كه ممكن است اسير دام حيواناتي آدم نما واقع گردند كه انسانيت و شرف خود را فداي هوا و هوس خويش نمودهاند.اما در رابطه با ادلهاثبات جرم: پر واضح است تنها راه اثبات اين جرم اقرار و شهادت و گواهي شهود نيست (چنانكه ظاهر مواد 68 تا 76 ق مجازات اسلامي اين توهم را در ذهن ايجاد ميكند) بلكه چنانكه مواد 105 و 120 مقرر داشته است قاضي ميتواند از علم خود به عنوان يكي از مستندات قضيه مدد گرفته و حكم قضيه را صادر كند خواه در حقوق الله يا در حقوق الناس و حتي اگر اين دو ماده هم نبودند از موارد سكوت قانون محسوب ميشد كه بر اساس اصل 167 قانون اساسي قاضي موظف است به منابع معتبر فقهي و فتاواي معتبر رجوع كند و فقهاي عظام نه تنها علم قاضي را به عنوان يكي از راههاي اثبات جرم ميپذيرند كه آن را بر گواهي گواهان و امثال آن نيز مقدم ميدارند.[6]
نيز ناگفته پيداست بر اساس بند 4 اصل 156 قانون اساسي كشف جرم و تعقيب و مجازات و تعزير مجرمين وظيفه دستگاه قضايي و قاضي رسيدگي كننده به پرونده است بنابراين قاضي بايد با توسل به شيوههاي نوين علمي كشف جرائم و با مدد از كارشناسان و ظابطين مربوطه از طرق مختلفي چون مأمورين آگاهي،روش تشخيص هويت ژنتيكي (DNA)، لكههاي مني، مو و ساير الياف و...[7] در پي كشف جرم برآيد و كوتاهي و تقصير قاضي را ميتوان از طريق مراجع مافوق مانند دادگاه و دادسراي انتظامي قضات پيگيري نمود. از اين روي نبايد چنين پنداشت كه چون معمولاً اين گونه اتفاقات در تاريكي شب و در خيابانهاي خلوت اتفاق ميافتد و در آن مواقع شاهدي يافت نميشود پس پيگيري امر بي نتيجه ميماند مسئلهاي كه حتي برخي وكلاي محترم نيز در مورد آن دچار اشتباه شدهاند كه نمونه آن را ميتوان در دادنامه 231 ـ 5/5/70 كه در تاريخ 22/8/70 در شعبه 27 ديوانعالي كشور به آن رسيدگي شده است ملاحظه نمود.[8]4. ايشان با ذكر ماده 209 قانون مجازات اسلامي نوشتهاند:
«بر اساس عبارات فوق چنانچه زني حين تجاوز از سوي فرد متجاوز به قتل نيز رسيده باشد اولياي دم زن ميبايست نصف ديه مرد متجاوز قاتل را نيز بپردازد تا حكم اعدام او (مرد) طبق ضوابط صادر شود.»در اين زمينه لازم است يادآور شوم: از آنجا كه صورتهاي گوناگوني براي قضيه وجود دارد نمي توان براي مسئله حكم واحدي صادر نمود چه اينكه: گاه قتل زن پس از تجاوز او صورت ميگيرد،در اين صورت چنانچه ماده 82 ق. م. 1. مقرر داشته و اكثريت قريب به اتفاق فقهاي اماميه نيز به آن تصريح نمودهاند، مجازات متجاوزِ قاتل، قتل حدّي است.[9] و در قتل حدي نه تنها پرداخت ديه لازم نيست (و نبايد آن را با قصاص خلط نمود) بنابر عقيده قاطبه فقهاي شيعه و نيز امام شافعي از ائمه اهل سنت[10] قاتل بايد علاوه بر تحمل مجازات قتل، مهرالمثل[11] زني كه مورد تجاوز واقع شده را نيز بپردازد خواه زن باكره باشد يا غير باكره و در صورتي كه باكره باشد به نظر عدهاي از فقهاء بايد علاوه بر مهرالمثل ارش البكارت را نيز بپردازد.
در اين زمينه ميتوان به فتواي مقام رهبري اشاره نمود: «اگر زن زانيه نيست مثل اينكه زنا به عنف يا اكراه باشد هم مهر ثابت است و هم ارش البكارت «لتعدد السبب المقتضي لتعدد المسبب، والله العالم».[12] و اين امر با مبناي قانونگذار در قانون مجارات اسلامي كه اصل را بر عدم تداخل ميداند نيز سازگار است از ويژگيهاي قتل حدي در اين مورد آن است كه حتي رضايت مجني عليه نيز نميتواند مانع از اجراي قتل گردد چنانچه برخي از مراجع فعلي تقليد نيز بر آن تصريح نمودهاند.[13]بله گاه قتل قبل از انجام اعمال منافي عفت و تجاوز صورت مي گيرد كه در اين صورت تابع مقررات ويژه قصاص خواهد بود كه در شريعت و قانون بيان شده است و از حوصله اين نوشتار خارج است اگر چه معمولاً در چنين مواردي جرم مزبور با جرائم ديگري چون آدمربايي،تهديد به قتل و اكراه و امثال آن توأم است كه مجازات جرائم ياد شده نيز در مورد متجاوز عمال ميگردد.5. در بخشي ديگر از نوشته نويسنده محترم ميخوانيم: «ايران از جمله كشورهايي است كه در آن زنان هرگز نميتوانند بنابر سليقه شخصي خود نطفهاي را كه در بطن پرورش دادهند سقط كنند. در كمال شگفتي اين عدم انتخاب زنان قرباني را نيز شامل ميشود...».بنده نيز ميپذيرم كه در مسئله سقط جنين هنوز هم مشكلاتي وجود دارد كه با مدد از فقه پوياي جعفري ميتوان آن را مرتفع نمود گرچه با تصويب ماده واحده قانون سقط درماني كه در تاريخ 10/3/84 در مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/3/84 به تأييد شوراي نگهبان رسيد مقداري از مشكلات كاهش يافت و اين واقعيت را نميتوان ناديده گرفت ولي اين نكته مهم را نيز بايد در نظر داشت كه تصريحي در مورد سقط جنين نامشروع در قانون مجازات اسلامي وجود ندارد و اگر چه اداره حقوقي قوه قضائيه در نظريهاي مشورتي حكم سقط جنين مشروع و غير مشروع را يكسان پنداشته است اما ميتوان ادعا نمود قانون مزبور در صدد بيان حكم جنين مشروع بود و نظري به سقط جنين غير مشروع نداشته است و از اين حيث ميتوان به منابع معتبر فقهي مراجعه نمود و همچنانكه مرحوم آيت الله سيد عبدالاعلي سبزواري بيان نمودهاند در اين گونه موارد بايد ملاحظه اهم و مهم را نمود و قائل به جواز سقط جنين شده[14] البته به نظر ميرسد پرداخت ديه لازم باشد چنانچه بسياري از فقهاء به آن تصريح نموده و ديهاش ديه والد الزناست.[15]
شرط آنكه قبل ازپديدار شدن روح در جنين باشد.[16] بنابراين اگر ديه والدالزنا را پس از پديدار شدن روح هشتصد درهم بدانيم ديه جنين سقط شده هشتاد درهم خواهد بود در صورتي كه جنين ياد شده پسر باشد و اگر قبل پديداري روح باشد ديه آن هشتاد درهم است كه اگر در مرحله نطفه سقط شود ديه آن 16 درهم و اگر به صورت علقه درآمده باشد 32 درهم و هكذا...[17]در پايان لازم است اين نداي حكيمانه آسمانيِ «واقصد في مشيك»[18] راي يادآور شوم و تمامي عزيزاني را در هر عرصهاي به خدمت به آيين و ملت اشتغال دارند به اعتدال در روش و منش فراخوانم كه افراط و تفريط معضل است امروزه نه تنها در ايران كه در اغلب نقاط جهان گريبانگير جامعه بشري گشته است و تبعات زيانبار آن همگان را گرفتار ساخته است و اعتدال و اقتصاد در مشي تنها راه غلبه بر معضل بزرگ و مشكل ساز است.
بايد از حق گفت و همگان را براي احقاق آن فراخواند اما بايد نخست حق را شناخت و يگانه مرجعي كه ميتواند ميزان درستي و صدق رهيافتهاي باشد مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ است و غير از آن را به تركستان است و حال كه در آستانه اصلاح قانون مجازات اسلامي و نيز تدوين و تجميع ادله اثبات دعواي كيفري قرار داريم بر صاحب نظران و خيرخواهان و فرهيخته و انديشمند است تا با ارائه نظرات توأم با استدلال و خرد بر غناي قوانين مزبور بيفزايند و جامعه خويش را از بركات آن بهره من دسازند حقير نيز به عنوان فرزندي كوچك از خانواده فقه و حقوق با بضاعتي اندك همواره سعي نمودهام چنين باشم. اعتدال،انصاف و خرد و انديشه ميتواند در هر حوزهاي مركب نيل به سعادت و سلم صعود به قلل پيشرفت و سزاواري باشد. به اميد روزي كه با ظهور منجي عدالت گستر شاهد جواني عدالتمدار و عاري از هرگونه ظلم و فساد و تجاوز به ويژه نسبت به قشر محبوب و ستم ديده جامعه يعني زنان پاكدامن و عفيف خود باشيم.
[1] . روانشناسي كيفري، ديويد ايبراهمسن، ترجمه:دكتر پرويز صانعي، تاريخ چاپ: 1357، ص 221.[2] . همان، ص 220.[3] . الفقه علي المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزيري، و مذهب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ السيد محمد الغروي، الشيخ ياسر مازح، ج 5، ص 101.[4] . اين تعبير را مرحوم محقق حلي در كتاب مختصر النافع آوردهاند، ر. ك: ص 423.[5] . وسائل الشيعه، ج 18، صص 381 ـ 382، ابواب حدالزنا، باب 17، حديث 1 و 3.[6] . ر. ك: جواهرالكلام، محمد حسن النجفي، ج 40، ص 88، ملحقات عروه الوثقي،سيد محمد كاظم الطباطبايي اليزيد، ج 3،ص 31، تحريرالوسيله، امام خميني، ج 2،ص 367، مباني تكلمه المنهاج، سيد ابوالقاسيم خويي، ج 1، ص 12 و ص 277، منهاج الصالحين، مع فتاوي آيت الله العظمي الشيخ حسين الوحيد الخراساني، ج 3،ص 447.[7] . براي ديدن تفصيل اين مطلب:ر. ك: پليس علمي (كشف علمي جرائم)، مهدي نجابتي، انتشارات سمت، صص 172 ـ180.[8] . ر. ك:كتاب قانون مجازات اسلامي در آيينه آراء ديوان عالي كشور (حدود جرائم ضد اخلاق حسنه)، يدالله بازگير، ص 173.[9] . ر. ك: شرايع الاسلام، محقق حلي، ج 4، ص 15،قواعدا الاحكام، علامه حلي،ج 3،ص 526، تحريرالوسيله، امام خميني، ج 2،ص 417 (چاپ جامعه مدرسين).[10] . ر. ك: المغني،لابن قدامه، ج 8، ص 187،المصادر الفقهيه، علي اصغر مرواريد، ج 38، ص 457.[11] . بر اساس ماده 1091 ق. مدني: «براي تعيين مهرالمثل بايد حال زن از حيث شرافت خانوادگي و ساير صفات و وضعيت او نسبت به اماثل واقران و اقارب و همچنين معمول محل و غيره در نظر گرفته ميشود.»[12] . گنجينه آراءفقهي ـ قضايي مركز تحقيقات قوه قضائيه، سؤال شماره 4188.[13] . آيت الله مكارم شيرازي،استفتائات جديد، ج 2،صص 495 ـ 496، مسئله 1419.[14] .مهذب الاحكام، ج 29، ص 327.[15] . همان، ص 315.[16] . فقه الديات، سيد عبدالكريم موسوي ادبيلي،ص 537.[17] . مباني تكملهالمنهاج، آيت الله العظمي خويي، ج 2، ص 414، مسئله 389، منهاج الصالحين، مع فتاوي آيت الله العظمي الوحيد الخراساني، ج 3،ص 589.[18] . قرآن كريم، سوره لقمان، آيه 19.ابراهيم باقري