تجلي شکوه ولايت الهي در غدير - تجلي شکوه ولايت الهي در غدير نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلي شکوه ولايت الهي در غدير - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تجلي شکوه ولايت الهي در غدير

بحث از گستره دين و جايگاه آن در حوزه‌هاي خصوصي و عمومي و ارتباط اسلام و دموكراسي و نقش مردم در حكومت اسلامي از مباحث مهم در انديشه سياسي اسلام و مذهب حقه شيعه بشمار مي آيد و در همين راستا هميشه مورد توجه و امعان نظر بوده و پيرامون آن سخن بسيار به ميان آمده است. و از آنجا که تحقيق در باب هر موضوعي با نظريه پردازي هاي صحيح و سقيمي همراه مي باشد نمي توان هر نظر و رأيي را مقبول دانسته و آن را قبول کرد. فرا رسيدن ايام مبارک غديريه بهانه اي شد تا برخي از نظرياتي که در خصوص ولايت الهي حضرت علي عليه السلام و پيامي که غدير براي مسلمين داشت بيان گرديده است را از نظر گذرانده و ببينيم آيا انديشه سياسي اسلام مي تواند چنين آرايي را بپذيرد يا خير.

برخي اينگونه ابراز نظر کرده اند که: «علي ـ عليه السّلام ـ حكومت را حق مردم و امري عرفي و نه قدسي مي‌داند»[1]. چگونه مي‌توان چنين نسبت نادرستي را به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ داد در حالي كه لازمه عرفي دانستن حكومت و انكار قدسي بودن آن، نفي جامعيت دين است زيرا دين اسلام كه داعيه اداره امور دنيوي و اخروي، فردي و اجتماعي انسان‌هاست چگونه مي‌تواند نسبت به حكومت و اداره امور جامعه بي‌اعتناء بوده و آن را به مردم واگذاركرده باشد يا اين‌كه بدون وجود حاكم اسلامي كه شناخت دقيق از مسايل اسلامي داشته و شايستگي لازم برخوردار باشد، تحقق كامل احكام اسلام و اجراي دقيق آن ميسر نخواهد بود و شناخت چنين فردي از سوي مردم امكان پذير نيست به بيان ديگر «اسلام به منظور ايجاد نظم و سلامت جامعه، احكام و تكاليفي مقرر كرده كه ضمانت اجرايي شايسته نياز دارد و از باب قاعده لطف و از مقام حكمت الهي نشأت گرفته است و بر خداوند است كه شايستگان مقام اجرايي را نيز به مردم معرفي كند تا مردم در سايه رهنمود شرع، امام و پيشواي ديني و سياسي خود را بشناسند».[2]

بنابراين مسئله حكومت و رهبري سياسي اسلام از متن دين و برخاسته از آن است نه يك امر عرفي، علاوه بر اين مطابق آيات[3] و روايات متعددي،[4] پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ از جانب خداوند متعال به رهبري و زعامت جامعه منصوب شده‌اند و اين امر بيانگر قدسي بودن حكومت است.

و در ادامه با اشاره به واقعه غدير خم تصريح کرده است که: «معرفي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در غدير يك عمل دموكراتيك بود. اين عمل خلاف عرف و عادت آن زمان بود و نشان داد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مسائل خود را با مردم مطرح مي‌كرد همان طور كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به مردم معرفي مي‌كند به حضرت علي نيز مي‌گويد حق مردم است كه بخواهند تو را انتخاب كنند يا انتخاب نكنند «چنين برداشتي از واقعه غدير خم ناشي از عدم درك حقيقت و ماهيت غدير و پيام آن است و با اندك تأملي در خطبه غدير نادرستي چنين برداشتي بخوبي آشكار مي‌گردد. دستور ابلاغ ولايت در آيه شريفه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»[5] خود گويايي اين امر است كه انتخاب رهبر اسلامي از سوي خداوند باشد[6] و اگر صرف معرفي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به مردم و واگذاري اين امر به انتخاب و خواست مردم بود چنين تعبيراتي بكار نمي‌رفت و از سوي ديگر در غدير خم پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي آن كه خاستگاه ديني اين حق را ارايه دهد به مقام ولايت خداوند كه منشأ ديني داشته اشاره نمود و فرمود: «الست اولي منكم بأنفسكم» كه اشاره به آيه كريمه «النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[7] مي‌باشد يعني آيا من به حكم خداوند ولي امر شما نيستم؟ گفتند: بلي يا رسول الله، آن گاه فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» يعني منشأ ولايت من و علي يكي است ومقام زعامت هر دوي ما از مقام حاكميت دين برخاسته است.[8]

براستي آيا جمله «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه» بيانگر ولايت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ برمردم است همانگونه كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از سوي خدا بر مردم ولايت داشتند يا بيانگر حق مردم در انتخاب يا عدم انتخاب حضرت است؟!

آيا چنين برداشتي از واقعه غدير بدور از واقعيت نيست؟

و باز مي‌گويد: «با اين كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ خلافت را حق خود مي‌دانست اما اين امر را متعلق به همه مردم نيز مي‌دانست و انتخاب به صورت شورايي از نظر علي مردود است اما وقتي مي‌داند كه اول اسلام در خطر است با خليفه همراهي مي‌كند، ضمن اين كه معتقد است بايد حاكم و زمامدار از طرف مردم انتخاب شود.»

همان گونه كه انتخاب شورايي از نظر حضرت مردود بود، انتخاب حاكم از سوي مردم را نيز مردود مي‌دانستند و ولايت و حكومت را حق شرعي و الهي مي‌دانستند كه رأي و انتخاب مردم هيچ نقشي در مشروعيت بخشيدن به آن ندارد هر چند تحقق عملي و فعليت حكومت به خواست و اقبال مردم فراهم مي‌شود اما اين بدان معنا نيست كه مشروعيت ذاتي و ديني حكومت حضرت از ناحيه مردم باشد زيرا همانگونه كه بيان شد مطابق آيات و روايات متعددي خداوند متعال حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به ولايت منصوب نموده است از جمله، آيات ولايت[9] ابلاغ[10] و اطاعت[11] و احاديث و روايات متعددي هم چون روايات غديرخم، ثقلين، انذار، مواخاه و...[12] بر ولايت الهي ايشان دلالت دارد افزون بر اين حضرت در نهج البلاغه مي‌فرمايند: ... و لهم خصائص حق الولايه و فيهم الوصيه والوراثه الان اذ رجع الحق الي اهله و نقل الي منتقله»

«... ويژگي‌هاي حق ولايت خاص ايشان (آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ) است و وصيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت،‌به آنها تعلق دارد. هم اكنون حق به شايسته‌اش بازگشته و به جايگاه خود منتقل گرديده است.»[13] ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه خود مي‌گويد: لازمه اين سخن آن است كه قبل از زمامداري علي ـ عليه السّلام ـ حق و مقام خلافت جايگاه واقعي خويش را نداشته و در اختيار كساني بوده كه اهل‌بيت آن را نداشته‌اند[14]. اين بيان زيبا از يك سو بيانگر مشروعيت الهي حكومت در ديدگاه حضرت است و از سوي ديگر نفي تأثير انتخاب مردم در مشروعيت بخشيدن به حكومت است.

اکنون نظريه ديگري در باب حضور دين در حوزه عمومي را از نظر مي گذرانيم :

«در جامعه ديني كه مردم يا رضايت دين را از راهنمايان انديشه و عمل پذيرفته‌اند، دين مي‌تواند در حوزه عمومي حضور داشته باشد به جز حوزه‌اي كه باعث نقض قواعد دموكراتيك در عرصه حكومت شود.» [15]

بر اين اساس دايره حضور دين در حوزه عمومي محدود به رضايت مردم خواهد بود و حضور دين در عرصه حكومت تنها در چارچوب قواعد دموكراتيك و تا جايي كه باعث نقض آن نشود پذيرفته است. اكنون سؤال اين است كه منظور از اينكه «دين با رضايت مردم مي‌تواند در حوزه عمومي حضور داشته باشد» چيست؟ اگر منظور اين است كه رضايت و خواست مردم زمينه‌ساز حضور دين در حوزه عمومي است و بدون رضايت مردم، امكان حضور دين در حوزه عمومي فراهم نمي‌‌‌‌شود و به تعبير ديگر مردم در عينيت بخشي و كارآمدي دين در عرصه حكومت نقش اساسي دارند، هر چند اين معنا پذيرفته است ولي دليلي براي محدود كردن حضور دين به حوزه‌اي كه باعث نقض قواعد دموكراتيك در عرصه حكومت نشود، وجود ندارد زيرا بر اساس اين ديدگاه نقش مردم تنها عينيت بخشي و فعليت بخشيدن به احكام دين است و نمي‌تواند حوزه دين را در عرصه حكومت محدود نمايد در حقيقت مردم با رضايت خود مي‌پذيرند كه احكام دين در عرصه عمومي اجرا شود نه اين‌كه محدوده آن را مشخص كنند و اگر مقصود اين است كه رضايت و خواست مردم، ملاك مشروعيت حكومت ديني و حضور دين در حوزه عمومي است و بدون رضايت آنان حكومت ديني فاقد مشروعيت است، اين كلام برخلاف مباني ديني است.

زيرا در بينش ديني حق حاكميت از آن خداست، همه چيز مملوك اوست. هيچ كس حق تصرف در چيزي را مگر با اجازه خدا ندارد، و از آنجا كه حكومت و تنظيم قوانين، مستلزم تصرف در امور انسانهاست اين امر تنها از سوي كسي رواست كه داراي اين حق و اختيار باشد يا از طرف او مأذون و منصوب باشد بنابراين حاكميت حق مردم نيست تا بخواهند آن را به كسي واگذار كنند[16] يا محدوده آن را معين نمايند به نظر مي‌رسد طرح اين نظر از سوي ايشان براي پر كردن خلأ ناشي از سكولاريسم و انزواي دين در جامعه است بگونه‌اي كه دين در عرصه عمومي حضور پيدا نمايد ولي پا را فراتر از رضايت مردم نگذارد. از آن رو بر مبناي اين نظريه حكومت پديده‌اي صناعي به شمار مي‌رود در حالي كه در انديشه ديني، حكومت ريشه در وحي داشته و پديده‌اي الهي به شمار مي‌رود.


[1] . سخنراني آقاي بسته نگاردر حسينه ارشاد (شب‌هاي احياء سال 85)

[2] . معرفت، محمد هادي، ولايت فقيه، قم: مؤسسه فرهنگي و انتشاراتي التمهيد، 1377، ص 34.

[3] . سوره حشر، آيه 7، سوره نساء، آيه 59، سوره مائده، آيه 3، 55، 67.

[4] . كليني (ره)، اصول كافي، كتاب الحجه.

[5] . سوره مائده، آيه 67.

[6] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ذيل آيه شريفه.

[7] . سوره احزاب، آيه 6.

[8] . معرفت محمد هادي، ولايت فقيه، قم: مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد 1377، ص 30.

[9] . سوره مائده، آيه 55.

[10] . سوره مائده، آيه 67.

[11] . سوره نساء، آيه 59.

[12] . علامه حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، قم:‌انتشارات شكوري، 1413 هـ . ق، ص 393 به بعد.

[13] . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه دوم، ص 36.

[14] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1،‌ص 138 ـ 139.

[15] . . سخنراني آقاي علوي تبار در حسينه ارشاد (شب‌هاي احياء سال85)

[16] . مصباح يزدي،محمد تقي،پرسشها و پاسخها،قم:‌مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)،1380،ج1،ص24.

علي مجتبي‌زاده

/ 1