تحريف و توهين؛ با كدامين هدف؟
روزنامه ايران در شماره 2097 به بهانه بررسي كتاب «زنان موسيقي ايران از اسطوره تا امر» به معرفي و تبليغ اين كتاب پرداخته است. مطالب طرح شده در اين روزنامه و كتاب مذكور، حساسيّتهايي را در نزد متدينان و دينورزان جامعه برانگيخت و اعتراض مراجع تقليد را نيز در پي داشت. واكنشهاي اجتماعي هرچند بجا و بايسته است و هر چند اعتراض كمترين حقّ جامعه ديني ما است، امّا تحليل مطالب ياد شده و بررسي نقاط انحرافي آن، و روشنگري در پيرامون آن وظيفه ديگري است كه بايد انجام پذيرد؛ لذا مطالب ذيل در راستاي همين مهم آورده شده است.روزنامه ايران در «كارنامه زنان موسيقي ايران»، يكي از جالبترين اشارات را در بخشي از كتاب «زنان موسيقي ايران از اسطوره تا امروز»، ذكر توجّه وافر حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و حضرت سكينه ـ سلام الله عليها ـ دختر امام حسين ـ عليه السّلام ـ به موسيقي و زنان موسيقيدان ميشمارد، سپس مينويسد: «نگارنده اثر از حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ به عنوان يكي از مستمعان خوش ذوق موسيقي زنان نامبرده و همچنين نام حضرت سكينه ـ سلام الله عليها ـ به عنوان معروفترين حامي موسيقي در دوران خلافت امويان آورده شده است. ضمن آنكه ايشان به هنروري و ستايشگري شاعران بزرگِ روزگار خويش نيز شهره بوده است.»[1]براي روشن ساختن زواياي تاريك اين ادعاها، توجّه به نكات ذيل ضروري است:1. درباره احكام و مسائل اسلامي، كار بدان آساني نيست، كه با مشاهده هر سخني سست، در هر كتابي بتوان به ابراز نظر پرداخت. اگر چنين بود جامعه علمي امّت اسلامي هيچگاه نيازمند نبود كه كساني، عمر و جواني خويش را صرف آموختن قواعد استنباط مسائل شرعي بكنند و در اين باب به تخصّص دست يابند. دانش درايه و رجال در كنار آموختههاي فراوان ديگري، كمك كار استنباط فقيهان است تا احاديث صحيح از ضعيف بازشناخته شود و روايتهاي ضعيف و مجهول، مورد استناد قرار نگيرند.2. ابو حامد غزالي كه در «كيمياي سعادت» حتي بر آن است كه نبايد صداي هاون كوبيدن زنان به گوش مردان نامحرم برسد،[2] در كتاب احياء علومالدين حديثي شگفتآور بدين مضمون نقل كرده است كه دو كنيز در حضور رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ به نوازندگي مشغول بودند كه ابوبكر يا عمر وارد شده و آن دو را از اين كار نهي كردند.[3]
اينكه حديثي اين گونه در زواياي كتابي همچون احياء العلوم و امثال آن باقي ميماند و در طي قرون مورد استفاده فقيهان و حديثشناسان قرار نميگيرد، بدين سبب است كه از خود حديث، جعلي و كدب بودن آن آشكار است؛ زيرا اولاً حديث،به اصطلاح فقهي، تزلزل متني دارد و به صورتهاي گوناگون نقل شده است كه يكديگر را تكذيب ميكنند؛ بدين نحو كه در يك حديث آمده كه عمر آمد و از خواندن آن دو كنيز نهي كرد و در روايتي ديگر شخص نهي كننده ابوبكر ميباشد، علاوه بر اختلافات ديگري كه در نقلهاي مختلف حديث وجود دارد.ثانياً در اسناد اين احاديث اشخاصي چون زهري، عروه بن زبير و ابوهريره به چشم ميخورند كه زهري و عروه به تصريح ابن ابي الحديد از مخالفان علي ـ عليه السّلام ـ بوده و پيوسته از آن حضرت بدگوئي ميكردند و در يك مورد امام سجاد ـ عليه السّلام ـ با آن برخورد داشته است.[4] به علاوه اينكه از طرفداران بني اميّه بودند و حتّي زهري مدتي كارگزار آنان بود.[5] عروه بن زبير نيز بنا به نقل ابن ابي الحديد از كساني بوده كه از طرف معاويه پول گرفته و به نفع آنان حديث جعل ميكرده است[6] و شخصي چون ابوهريره نيز دروغپردازياش در نقل احاديث، شهره آفاق است و بدنامي او در زمان خودش به حدّي بوده است كه تعدادي از اصحاب پيامبر از جمله عبدالله بن عمر و عايشه هم او را به جعل حديث متّهم ميكردند و در مورد بعضي احاديث او ميگفتند ما چنين حديثي را از پيامبر نشنيدهايم طبيعي است كه اينگونه راويان براي توجيه فساد حاكمان اموي، دست به جعل چنين احاديثي بزنند.[7]ثالثاً طبق شهادت منابع معتبر، حرمت غنا در ميان مسلمانان صدر اسلام امري پذيرفته شده و مورد قبول همه بوده است. در زمان ابوبكر، غنا به عنوان يكي از «ملاهي» اكيداً ممنوع بود؛ در تاريخ طبري آمده است كه مجازات دو دختر خواننده به نامهاي ثبجه الحضرميه و هند بنت يامين، بريدن دستها و كشيدن دندانهايشان بوده است.[8] عمر هم از اين لحاظ با ابوبكر فرق چنداني نداشت و همواره موسيقيدانان و خوانندگان را مورد عتاب قرار ميداد؛ در عقد الفريد آمده است كه دو نفر از اشراف قريش آواز ميخواندند كه عمر با خطاب «انتما كحماري العباديّ» با آنها برخورد ميكند و با تشبيه صداي آن دو به الاغ، آنها را از اين كار منع ميكند.[9]ابن خلدون با اطمينان تمام ميگويد: «در آغاز ظهور اسلام، هر چيزي كه در فضاي تعليمات قرآن موجود نبود، تحقير ميشد و آواز و رقص و... در چنين شرائطي شديداً ممنوع بود.»[10]رابعاً: علاوه بر اجماع شيعه بر حرمت غنا، بزرگان علماي اهل سنت نيز در ذيل تفسير آيه «لهو الحديث» منظور از لهو الحديث را، غنا معرّفي كردهاند.[11] و از وجود مبارك پيامبر نقل كردهاند كه ايشان فرمودهاند:
«استماع صوت الملاهي معصيه و الجلوس عليها فسق و التلذّد بها من الكفر».[12]
گوش فرا دادن به صداي لهوي گناه است و نشستن در مجلس آن فسق و لذت بردن از آن كفر ميباشد.3. در مورد اتّهام وارده به جناب سكينه دختر امام حسين ـ عليه السّلام ـ بايد گفت كه آن بزرگوار از عقلي وافر و هوشي سرشار و نظري صائب برخوردار بود، فصيح سخن ميگفت، از شعر و ادب بهرهاي كافي داشت و فضلش زبانزد عام و خاصّ بود. از آنجا كه الاغاني ـ نام كتاب ابوالفرج اصفهاني ـ جمع اغنيه به معني غناء است، نويسنده به غلط پنداشته است كه اين كتاب تنها به بحث موسيقي و غنا پرداخته است و هر كسي كه در اين كتاب نام برده شود حتماً با موسيقي و غنا در ارتباط است. در حالي 2كه موضوع اين كتاب تنها موسيقي و غنا نيست، بلكه ابوالفرج اصفهاني در اين كتاب به شعر و شاعران و تاريخ زندگي آنها نيز پرداخته است و ذكر نام جناب سكينه ـ سلام الله عليها ـ در اين كتاب، از اين جهت است كه ايشان شخصي شعرشناس و اديبي چيره دست بودهاند و شاعران از علم و آگاهي او بهرهمند ميشدند. در اين كتاب هيچ گزارشي از حمايت سكينه ـ سلام الله عليها ـ از موسيقي نمييابيم.
ابوالفرج اصفهاني در اغاني مينويسد: جناب سكينه به خاطر نبوغ علمي و ادبي كه داشت، در ميان شاعران نامدار، بر كرسي قضاوت مينشست و شعر شاعران را ارزيابي مينمود و آنها را راهنمايي ميكرد. همچنين در اين كتاب آمده است كه او در پشت پرده مينشست و شاعران اشعار خود را بر او عرضه ميكردند.[13]اميد است همه نويسندگان اين مرز و بوم، قلم جز به تحقيق نرانند و هميشه اين جمله حكيمانه خواجه عبدالله انصاري را به ياد داشته باشند كه گفت: «سخن گفتن جنايت است، تحقيق آن را مباح كند.»
[1] . روزنامه ايران، شماره 2097، 27/1/81، ص 12.[2] . غزالي، ابوحامد، كيمياي سعادت.[3] . غزالي ابوحامد، احياء علومالدين، دارالكتاب العربي، بيروت، ج 2، ص 142.[4] . ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، دارالكتب الاسلاميه، قم، ج 4، ص 102.[5] . ابن سعد: الطبقات الكبري، دار صادر، بيروت، ج 7، ص 474.[6] . ابن ابي الحديد، همان، ج 4، ص 63.[7] . عسقلاني، ابن حجر، الاصابه، دارالكتاب العربي، بيروت، ج 4، ص 207. غزالي، ابو حامد، احياء علوم الدين، دار الكتاب العربي، بيروت ج 2، ص 152.[8] . جوادي، غلامرضا، تاريخ موسيقي ايران، انتشارات هنري، تهران 1380، ج 1، ص 133.[9] . اندلسي، ابن عبد ربه، عقدالفريد، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1409 هـ ق، چ 1، ج 6، ص 11.[10] . ابن خلدون، مقدّمه، (ترجمه پروين گنابادي) انتشارات علمي فرهنگي، چاپ چهارم، تهران 1362، ج 2، ص 853.[11] . عقد الفريد، همان، ص 16، قرطبي، تفسير سوره لقمان، آيه 6.[12] . المغربي، محمد عرفه، مجالس الادب و الغنا، فصل موسيقي بعد از اسلام.[13] . اصفهاني، ابوالفرج، الاغاني، داراحياء التراث العربي، بيروت، بيتا، ج 16، ص 163، 170 و 171.غلامحسن محرمي