دين و دولت در شريعت ناب محمدي - دين و دولت در شريعت ناب محمدي نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

دين و دولت در شريعت ناب محمدي - نسخه متنی

غلامعباس توسلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دين و دولت در شريعت ناب محمدي

چندي پيش مقاله‌اي از دكتر غلامعباس توسلي تحت عنوان «دين و دولت در انديشه شريعتي» در روزنامه همبستگي به چاپ رسيد كه بخش‌هايي از اين مقاله نياز به تبيين و نقد داشت نوشته‌‌اي كه پيش روي‌تان است به اين مهم مي‌پردازد.

بخش اول، جدايي دين از حكومت

ايشان در بخشي از اين مقاله اظهار مي‌دارد كه «دخالت در امور سياسي به معناي تشكيل حكومت و پياده كردن اسلام نيست بلكه به معني امر به معروف و نهي از منكر است از اسلام دخالت در سياست بر مي‌آيد ولي تشكيل حكومت آن هم حكومت فقهي كه ابعادش روشن نيست و با دنياي امروزي سازگار نشده دشواري‌هايي را به همراه داشته و با زيان‌هايي براي اصل دين همراه بوده است.»

قبل از پرداختن به اصل بحث لازم است به معرفتي از دين هر چند مختصر نايل شويم تا رابطه دقيق آن با حكومت به خوبي روشن شود. در حوزه دين شناسي هر چند تعاريف گوناگوني براي دين ارائه شده است لكن چون غرض اصلي از دين در بحث حاضر «اسلام» است قرآن كريم به عنوان اولين منبع ديني و غني‌ترين آن دين را تعريف و تبيين كرده است، چنانكه مي‌فرمايد: «ان الدين عندا لله الاسلام؛ همانا دين نزد خداوند «اسلام» است.»[1] علامه طباطبايي در ذيل همين آيه شريفه مي‌فرمايد: «مراد از دين همانا «اسلام» است اسلامي كه عبارت از تسليم شدن در برابر حق ـ اعم از حق در مقام اعتقاد و حق در مقام عمل ـ مي‌باشد»[2]

و هم ايشان در جاي ديگر پيرامون تعريف دين مي‌گويد: «دين روش مخصوصي است در زندگي كه صلاح دنيا را به طوري كه موافق كمال اخروي و حيات دائمي حقيقي باشد تأمين مي‌نمايد، پس در شريعت بايد قانون‌هايي وجود داشته باشد كه روش زندگاني را روشن سازد.»[3]

شهيد مطهري نيز درباره حقيقت دين مي‌فرمايد:

«حقيقت دين داراي ماهيتي است كه بهترين معرف آن لفظ «اسلام» است.»[4]

بنابراين مي‌توان گفت كه دين برنامه و پاسخي براي نيازهاي واقعي انسان در جميع شئونات زندگي در تمامي زمان‌ها و مكان‌ها است.

هدف از تشريع دين چيست؟ و آيا اين هدف بدون تشكيل حكومت قابل وصول است؟

خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛ ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند.»[5]

و همچنين در آغاز سوره ابراهيم مي‌فرمايد: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ؛ قرآن كتابي است كه ما به سوي تو فرو فرستاديم تا مردم را از تاريكي‌ها به سوي نور خارج كني.»[6]

بنابراين اساسي‌ترين هدف انبيا و كتاب‌هاي آسماني قيام انسان‌ها به عدل و در نهايت وصول آنها به قله‌هاي نوراني كمال و تعالي و تقدس است. حال با توجّه به اين‌كه خطاب قرآن در هر دو آيه شريفه همه آحاد جامعه «ناس» و تمامي ملل در سراسر عالم است پرواضح است كه چنين هدفي عظيم بدون ايجاد يك سيستم اجتماعي و تشكيل حكومت قابل تحقق نيست. علاوه بر اينها بررسي احكام سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام گوياي اين مطلب است كه بدون تشكيل حكومت ديني تحقق اين احكام امكان‌پذير نيست. از جمله اين احكام، حدود و تعزيرات الهي است كه از احكام ثابت اسلام بوده و تبديل پذير نمي‌باشد، از اين رهگذر مطلب ديگري ثابت مي‌شود و آن نظام قضا در اسلام است، و چون قضا در همه مشاجره‌هاي اقتصادي و سياسي و نظامي و اجتماعي و... اعم از دريايي، فضايي، زميني، داخلي و خارجي حضور دارد لازمه عملي شدن قضاء اسلامي، تشكيل حكومت اسلامي است. چنانكه حضرت امام (ره) مي‌فرمايند: «بسياري از احكام از قبيل ديات و حدود و قصاص كه بايد با نظر حاكم اسلامي اجرا شود بدون برقراري يك تشكيلات حكومتي تحقق نمي‌يابد.[7]

يكي ديگر از اين احكام كه بدون ايجاد حكومت قابل اجرا نيست، مسئله دفاع ملي و اسلامي است، خداي سبحان مي‌فرمايد:

«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَهٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لله؛ با آنها پيكار كنيد تا فتنه باقي نماند و دين مخصوص خدا گردد.»[8]

قرآن براساس اين آيه جهت پاسداري از اصول و ارزش‌هاي الهي و انساني و برچيده شدن فتنه از عرصه حيات بشريت دستور مبارزه با فتنه انگيزان دوران را صادر مي‌كند حال اگر در مصدر حاكميّت جامعه، اشخاصي باشند كه فتنه‌‌گري و چپاول و دين ستيزي را سرلوحه كار خود قرار داده باشند آيا در چنين فضاي خفقان و تاريكي، انسان‌ها حتّي فرصت نفس كشيدن را خواهند داشت؟

حضرت امام (ره) با تمسك به آيه شريفه:

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ؛ هر چه در توان داريد براي مبارزه با آنها فراهم سازيد.»[9]

مي‌فرمايد كه: «اين آيه دستور مي‌دهد كه تا حدّ امكان نيرومند و آماده باشيد تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز كنند، ما متحد و نيرومند و آماده نبوديم كه دستخوش تجاوزات بيگانه شده و مي‌شويم و ظلم مي‌بينيم.»[10]

پس با توجّه به گوهر دين، احكام و رسالت ديني و اين‌كه هرگز جامعيّت احكام و اهداف ديني بدون تشكيل حكومت جامه عمل نخواهد پوشيد، بسياري از مشكلات و شبهاتي كه گريبان طراح و نويسنده محترم مقاله را گرفته است برطرف خواهد شد؛ از جمله آنها اين‌كه ايشان دخالت در امور سياسي را به معني «امر به معروف و نهي از منكر» تلقي كرده است!

نقد و بررسي

اوّلاً

صدر و ذيل اين بيان با همديگر در تناقض آشكار است، به دليل اين‌كه اگر معتقد به پياده نشدن اسلام باشيم، چطور مي‌توانيم امر به معروف و نهي از منكر» را كه از اهم واجبات اسلامي است عمل كنيم!! اگر گفته شود كه ما اساساً اسلام را به معني «امر به معروف و نهي از منكر» مي‌دانيم و لكن چون اسلام، حكومت ندارد، وجوب مرحله نهايي «امر به معروف» تخصصاً خارج است!

در پاسخ بايد گفت كه هر چند وجوب امر به معروف و نهي از منكر مشروط به عدّه‌اي از شرايط است لكن اين شرايط تحصيلي است نه حصولي. بدان معني كه انسان‌ها موظف هستند اين شرايط را ايجاد كنند نه اين‌كه دست روي دست گذاشته و نظاره‌گر رويدادهاي تلخ دوران باشند. بنابراين وجوب امر به معروف خودش اقتضا مي‌كند كه چون تحقق مرتبه نهايي آن منوط به تشكيل حكومت است تحصيل حكومت بر مسلمانان واجب مي‌شود.

ثانياً

امر به معروف و نهي از منكر در اسلام از مهم‌ترين فرائض الهي شناخته شده و داراي مراتب گوناگون و جامعيتي تمام عيار است به قدري كه مي‌توان گفت در اين فريضه تمام اسلام نهفته است. چرا كه تمام خوبي‌ها و هنجارهاي اعتقادي و اخلاقي را مي‌توان در حوزه «معروف» قرارداد و همگان را بدان امر نمود. و تمام زشتي‌ها و ناهنجاري‌هاي اعتقادي و عملي را در قلمرو «منكر» نشاند و همگان را از آن منع كرد. چنانكه حضرت امام علي ع مي‌فرمايند: «تمام كارهاي نيكو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهي از منكر همانند قطره‌اي بر درياي مواج و پهناور است.»[11]

توسعه ديگري در اين واجب مهم ديني از حيث مراتب اجرايي آن است، اين فريضه اساسي، از مرتبه قلبي شروع شده و از مراحل لساني گذر كرده و در مرتبه نهايي به اقدامات عملي منتهي مي‌شود بدين معني كه هر انسان خردمند و فرزانه‌اي در مواجهه با هر معروف و منكري موظف است كه اوّلاً خود از حيث درون و بيرون بدان ملتزم باشد و ثانياً ديگران را نيز بر اقامه آن دعوت كند. بنابراين وجوب اين فريضه و ضرورت اجراي مراحل مختلف آن خود دليل بر ضرورت ايجاد يك پايگاه مقتدر و حاكميّت اسلامي است تا بتوان در پرتو آن با كساني كه بساط منكرات را پهن كرده و كانون‌هاي هنجارها و ارزش‌هاي الهي را به تعطيلي كشانده است، بر خورد نمود و دست آنان را از سلطه بر جان و مال مردم و جامعه كوتاه كرد. چنانكه امام حسين ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد:

«امر به معروف و نهي از منكر دعوت كردن به اسلام است همراه با مبارزه با طاغوت‌ها و كارهاي زشت.»[12]

و اين يعني تشكيل حكومت اسلامي، چرا كه بارزترين شكل طغيان و طاغوت منشي را مي‌توان در ديكتاتوري بين‌المللي جستجو كرد. امروزه چه كسي در گردن كلفتي و قلدري و سلطه جهنمي استكبار به ويژه آمريكا بر ساير ملل و كشورهاي جهان سوّم به خود شك و ترديد راه مي‌دهد؟

آيا افراد جامعه و كشورهاي تحت ظلم و ستم وظيفه ندارند در مقابل اين همه بيدادگري لجام گسيخته فرياد كنند؟ و آيا مبارزه با اين توحش مدرن در عصر حاضر بدون ايجاد حكومت و اقتدار ملي و ديني امكان‌پذير است؟ و سؤال آخر اين‌كه: آيا وظيفه روشنفكري اينچنين ايجاب مي‌كند كه با طرح واژه‌هايي چون دموكراسي و جامعه مدني و آزادي غربي و دهها عنوان و اصطلاح فريبنده. بساط سلطه اربابان خود را در ميان ملل و كشورهاي رنج ديده پهن كرده، و با بيان جدايي دين از سياست، و سياست از حكومت بيش از پيش مايه سقوط و نابودي جامعه‌ها را فراهم آورند؟ طرح اين گونه مسائل نه تنها نشانه روشن‌فكري نيست بلكه خود دليل بر كودن فكري و غلطيدن در دام تحجّر مدرن و سفسطه است. امّا اين‌كه ايشان اظهار مي‌دارد حكومت فقهي ابعادش روشن نيست و با دنياي امروزي سازگار نشده و زيان‌ها و دشواري‌هايي را به همراه داشته است.

در پاسخ بايد گفت كه قلمر فقه افعال مكلّفين است، و تمامي زواياي رفتارهاي قولي و فعلي، ظاهري و باطني، فردي و جمعي، دنيوي و اخروي همه آنها را شامل مي‌شود. و اين پيوستگي رفتارهاي انسان‌ها با احكام فقهي ناشي از اتحاد و پيوستگي دنيا با آخرت، ملك با ملكوت، تن و روح، و رفتارهاي آدمي با شكل‌گيري شخصيت انسان‌هاست. همان طوري كه دنيا مزرعه آخرت است، معناي واقعي اين بيان اين است كه تمامي رفتارهاي آدمي مزرعه شخصيت اوست. اگر افعال و رفتار انسانها تحت تدبير و تربيت فقه اسلامي شكل گرفته باشد، چنين انساني به سيادت و خلافت الهي در دنيا و آخرت نائل مي‌شود ولي اگر درون و برون انساني بخواهد بدون تدبير فقه الهي رشد كند،همانند رشد علف‌هاي هرزه و مسمومي خواهد بود كه منشأ بدبختي و فلاكت براي خود و جامعه خواهد شد.

چنانكه حضرت امام (ره) پيرامون جامعيت فقه اسلامي مي‌فرمايد: «حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.»[13]

پس با اين بيان روشن مي‌شود كه اگر سخن از سازگاري است، بايستي دنياي تاريك و غبارآلود غرب، خود را با پيام الهي و فقه ديني سازگار بكند، تا امروز بشريت از دشواري‌هاي وحشتناك و اضطراب‌هاي سهمگيني كه ناشي از رفتارهاي آتش افروزان غربي و غرب‌زدگان، دامنگير دين و دنيايش شده است، خلاص شود.
نويسنده در بخش ديگري از اين مقاله مي‌گويد: «در اسلام بعد از خدا بيش از هر چيز به ناس يا مردم» خطاب ارجاع مي‌شود به طوري كه دكتر شريعتي به خود اجازه داده است بگويد در همه جا به جاي «خدا» مي‌توان «ناس» را قرار داد.»

نقد و بررسي

چنانكه بيان شد مهم‌ترين رسالت دين الهي، تكامل و تعالي انسان‌ها به سوي سعادت حقيقي و نوراني شدن آنها است. بر اين اساس بيشترين خطاب خداوند در قرآن به «مردم» شده است. امّا اين مهم اگر بخواهد دليل بر چيزي باشد، دليل بر اين است كه مردم به ديده اهتمام و دقت به اين خطاب‌ها نگاه كنند، و تكليف الهي خويش را از اين خطاب‌ها باز شناخته و بدان عمل نمايند. نه اين‌كه توهم شود فراواني اين خطاب‌ها مردم را هم‌سنگ خدا قرار داده؛ فلذا مردم نيز رأي و نظرشان همانند رأي و نظر خدا، ميزان حق و معيار صدق باشد! و اگر جناب دكتر شريعتي مبتلا به چنين توهم باطل و بي‌اساسي شده است، خود گواه جهل و غفلت ايشان نسبت به مباني ديني و مفاهيم عميق قرآني است.

بخش دوّم: ضرورت تشكيل حكومت ديني در عصر غيبت

نويسنده مقاله در بخشي از گفتارش اظهار مي‌دارد كه: «مدينه فاضله اسلامي توسط صالحان و فقها در ذهن قابل تصور است امّا بيشتر اتوپيا است و با تاريخ تطبيق نمي‌كند و تنها در عصر ظهور قابل تحقق است نه در عصر غيبت.»

نقد و بررسي

اگر مقصود اين نوشتار آن است كه مدينه فاضله اسلامي كه در آن هيچ ظلمي صورت نگيرد و هيچ حقي پايمال نشود و همگان به وظايف الهي و انساني‌شان در جميع شئونات زندگي عمل كنند، تا عصر ظهور هرگز تحقق پيدا نخواهد كرد. چنين مطلبي كاملاً‌ صادق بوده و پيش از ديگران در آيات و روايت ديني به صراحت از آن خبر داده شده است.

امّا اگر مراد از ذهني بودن مدينه فاضله امتناع تحقق آن در عصر غيبت ولو به صورت ايجاب جزئي است. چنين پنداري صددرصد باطل و بي‌اساس است، به دليل اين‌كه اوّلاً تمام دلائلي كه ضرورت تشكيل حكومت را در عصر حضور معصوم بيان مي‌كند، همه آن دلائل در عصر غيبت نيز جريان دارد، مثل قيام به عدل انسان‌ها، اجراي حدود و قضا و الهي، دفاع از كيان اسلام و ميهن اسلامي، و ضرورت قيام مردم‌ به امر معروف و نهي از منكر و صدها بلكه هزاران احكام فقهي و حقوقي و اخلاقي اسلام كه بدون سيستم حكومتي امكان تحقق ندارند و همه آنها براي سعادت و كمال بشريت تشريع شده است. حال بايد در عصر غيبت يا انسانيت انسان و كمال و سعادت او را منكر بشويم، يا اين‌كه با قبول جايگاه عظيم خلافت الهي انسان، ضرورت تشكيل حكومت ديني را جهت نيل به سعادت و آرمان‌هاي انساني قبول كنيم؟ حال نويسنده محترم در مواجه با اين مشكل چه طرح مدرني را انديشيده است، بايستي از خود اوسؤال كرد!

حضرت امام (ره) پيرامون ضرورت حكومت در تمامي دوران چه نيكو مي‌فرمايد: «بديهي است ضرورت اجراي احكام كه تشكيل حكومت رسول اكرم (ص) را لازم آورده، منحصر به زمان آن حضرت نيست، احكام اسلام محدود به زمان و مكاني نيست و تا ابد باقي و لازم الاجراء است. اين هدف كه قوانين اسلام تعطيل‌پذير يا منحصر و محدود به زمان و مكاني است برخلاف ضروريات اعتقادي اسلام است. بنابراين چون اجراي احكام پس از رسول اكرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد و تشكيل حكومت و برقراري دستگاه اجرا و اداره ضرورت مي‌يابد و در زمان ما لازم است.»[14]

حال قطع‌نظر از همه اينها سؤالي كه از نويسنده محترم بايد پرسيد اين است كه: اگر بناست تا عصر ظهور، حكومت صالحان و فقها به تأخير بيافتد! حضرت ايشان در اين دوران مردم را به چه نوع حكومتي ارجاع مي‌دهند! در طول تاريخ در مقابل حكومت صالحان، حكومت طالحان و طاغيان بوده است، و فلسفه اساسي مخالفات با حكومت ديني پيوسته همين بوده است كه حاكميّت ديني هرگز اجازه طغيان و فساد و فحشا را بر فتنه‌انگيزان و مفسدان دوران نمي‌داده است، و روشن‌فكراني كه با طرح دموكراسي و جامعه مدني با حكومت ديني مخالفت مي‌كنند هرگز دل‌شان به حال مردم و جامعه نسوخته است بلكه دلسوزي آنها بدان جهت بوده است كه با حضور تمام عيار دين در جامعه بساط عيش و عشرتشان به هم خورده است. مضافاً بر اين يكي از علّت‌هاي مهمّ غيبت آقا امام عصر «ارواحنا فداه» به خاطر فقدان پتانسيل‌هاي لازم در افراد و جامعه براي حضور حضرتش هست، كه اين مهم با تشكيل حكومت ديني و ايجاد بسترهاي هدايت و اصلاح افراد جامعه تا حدودي جبران و تأمين مي‌شود. چنانكه با رواج فساد و بي‌بندوباري و عدم احساس مسئوليت، حضور آقا امام زمان (عج) به تأخير مي‌افتد. و ما اين مقال را با بيان نوراني خود آن حضرت (عج) در همين زمينه به پايان مي‌بريم، حضرت در اين باره مي‌فرمايند: «اگر چنانكه شيعيان ما در راه ايفاي پيماني كه بر دوش دارند همدل مي‌شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمي‌افتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مي‌گشت، ديداري بر مبناي شناختي راستين و صداقتي از آنان نسبت بما»[15]




  • گفتم كه روي خوبت، از من چرا گفتا تو خود حجابي
    گفتم مرا غم تو، خوشتر گفتا كه در ره ما
    غم نيز شادمان زشادماني است



  • ورنه رُخَم نهان است؟ عيان است
    غم نيز شادمان زشادماني است
    غم نيز شادمان زشادماني است



چكيده

اوّلاً: بيان شد كه حقيقت دين براي هدايت فرد و جامعه به سوي عدل و رسيدن به كمال انسانيت در تمامي زمان‌ها تشريع شده است و اين هدف مهم و گسترده هرگز بدون تشكيل حكومت ديني قابل دست‌يابي نيست.

و ثانياً: همه علل و عواملي كه ايجاد و شكل‌گيري حكومت اسلامي را در عصر حضور معصوم مورد تأكيد قرار مي‌دهد، در دوران غيبت نيز جريان دارد، فلذا تشكيل حكومت در عصر غيبت نيز ضرورتي غيرقابل اجتناب است.


[1] . سوره آل عمران، آيه 19.

[2] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، بنياد علمي و فكري علامه، مترجم: عبدالكريم نيّري، ج 3، ص 228.

[3] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، چاپ دوّم بنياد علمي و فكري علامه، 1364، مترجم: محمد تقي مصباح يزدي، ج 2، ص 182.

[4] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، چاپ ششم، صدرا، 1357، ج 2، ص 182.

[5] .سوره حديد، آيه 25.

[6] . سوره ابراهيم، آيه 2.

[7] . امام خميني (ره) ، حكومت اسلامي، مؤسسه انتشارات اميركبير، ص 39.

[8] . سوره بقره، آيه 193.

[9] . سوره انفال، آيه 60.

[10] . امام خميني (ره)، همان ص 38.

[11] . نهج‌البلاغه، ناشر: پارسايان، مترجم: محمد دشتي، چاپ دوّم، سال 1379، حكمت 374، ص 72.

[12] . قيّومي اصفهاني، جواد، صحيفه الحسين، ع ، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1374، ص 260.

[13] . امام خميني (ره)، صحيفه نور، انتشارات سروش، چاپ اول، 1369، ص 98.

[14] . علامه مجلسي، بحارالانوار ، چاپ الوفاء بيروت، لبنان، 1403 هـ . ق، ج 53، ص 177.

[15] . فيض كاشاني.

احمد شجاعي

/ 1