چالشهاي حقوق بشر اوشو - چالشهاي حقوق بشر اوشو نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چالشهاي حقوق بشر اوشو - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چالشهاي حقوق بشر اوشو

در طول تاريخ همواره به موازات خط راستين انبياء بزرگ و پاك الهي، جريانهاي غير مستقيم و كم و بيش انحرافي و غلط وجود داشته است. راه مستقيم هميشه يكي بوده و هست ولي بي‎راهه‎ها متنوع و متكثر هستند. قرآن كريم مي‎فرمايد:

«و ماذا بعد الحق الا الضلال»[1]

گر چه شدت انحراف كم و زياد دارد، ولي به هر حال، باطل،‌باطل است.

در ساليان اخير و با خواست و دخالت قدرت‎هاي داراي زر و زور و تزوير، بر تعداد آيين‎هاي ساختگي و انحرافي افزوده شده است. از عرفان‎هاي سرخ پوستي و غير الهي و دورن گروي گرفته تا انواع فرقه‎هاي شيطان پرستي، از انحراف در برخي از شرايع آسماني تا ماترياليسم الحادي و ليبراليسم، همه و همه گونه‎هاي رنگارنگ و موافق با برخي از سليقه‎ها هستند.

يكي از كساني كه در قرن اخير آغازگر فكري جديد شده است آقاي رجنيش يا اوشو است.

اوشو، فيلسوف و عارف نامدار معاصر هند، در يازده دسامبر 1931 در هند ايالت ماديا پرادش زاده شد. تحصيلاتش را در هند تا درجه ستادي فلسفه ادامه داد و سپس به ايراد خطابه و تبليغ در اقصي نقاط هند پرداخت. سال 1981 براي معالجه به ايالات متحده آمريكا رفت و پنج سال اقامت كرد. سال 1985 مجدداً به هند رفت و در شهر پوناي هند ساكن شد تا در سال 1990 از دنيا رفت.
از اوشو قريب 600 عنوان كتاب، 7000 ساعت نوار كاست و 1700 سخنراني ويدئويي در زمينه‎هاي عرفاني باقي مانده است.[2]

درباره برخي از توصيه‎هاي اوشو و نحوه زندگي ايشان و پيروان او و چرايي برگشت وي از آمريكا نقل‎هاي مختلفي ذكر شده است.
يكي از خصوصيات اين فرقه آن است كه تنها ثروتمندان حق عضويت دارند و شعارشان نيز ازا ين قرار بود:

«ثروتمندان از ثروت خود بهترين لذت را ببريد!»

رجنيش (اوشو) در دوران اقامت خود در امريكا ساليانه 15 تا 45 ميليون دلار درآمد شخصي از مريدان ثروتمند آمريكائي خود كسب كرده است. وي در دوران اقامت خود در شهر آنتيلوپ آمريكا مالك ناوگاني مركب از 93 دستگاه ماشين گرانقيمت ROLLS ROYCE (رولز ريوز) و يك هواپيماي شخصي شده بود. وي در سال 1985 به دليل درگيريهاي خونين بين مريدان ارشد خود به خاطر اختلافات مالي مركز و تخلفات وسيع و فساد مالي از آمريكا اخراج گرديد و مجدداً به شهر پوناي هند مراجعت كرد و در سال 1990 از دنيا رفت.

رجنيش در دوران زندگي خود توسط مريدان ثروتمند آمريكايي و اروپايي‎اش توانست نزديك به 600 مركز براي فرقه خود در كشورهاي مختلف اروپا و آمريكا تأسيس نمايد، ليكن بعد از مرگ وي تعداد اين مراكز به كمتر از بيست مركز كاهش يافته است.

سال 1985 مركز و اقامتگاه رجنيش در شهر آنتيلوپ به خاطر اختلافات شديد داخلي تعطيل گرديد.

رجنيش در سخنراني‎هاي خود اعلام مي‎كرد كه خدا وجود ندارد و مريدان وي همه خدا هستند. وي همچنين از مريدان خود مي‎خواست تمامي كتب مقدس اديان را آتش بزنند و با تمامي سنتها و ارزشهاي ديني مخالفت نمايند. مريدان رجنيش وي را بهگوان (خدا) مي‎ناميدند.

وي به مريدان خود توصيه مي‎كرد كه براي رسيدن به آرامش حداكثر لذت جنسي را به هر شكل ممكن حاصل نمايند!

وي ازدواج را در بين پيروان خود شديداً ممنوع كرده بود و آن را اسارت كامل و مخالف آزادي مي‎دانست و خانواده را يك نهاد فاسد قلمداد مي كرد و از مريدان خود مي‎خواست كه آنها با يكديگر رابطه جنسي آزاد داشته باشند و تأكيد مي‎كرد كه فرزنداني كه از اين روابط به دنيا آيند نبايد پدر مشخصي داشته باشند.

در جهان، رجنيش به عنوان آموزگار جنسي

(sex guru) شهرت پيدا كرد، چرا كه وي نيروانا (nirvana) يعني رستگاري را در آزادي كامل در لذات جنسي (kamasutra) در هر نوع ممكن مي‎دانست. بر اساس تعليمات وي تعداد زيادي از مريدان وي هم مواد مخدر مصرف مي‎كردند و هم مواد مخدر را قاچاق مي‎نمودند و شمار زيادي از مريدان زن وي آشكارا به فاحشه‎گري مي‎پرداختند. تعدادي از مريدان زن رجنيش در دادگاههاي هند به دليل مورد آزار جنسي قرار گرفتن توسط وي شكايت كردند.

امروز هم پيروان رجنيش در هند در باشگاههايي به نام «اوشو» آشكارا لذت جويي جنسي را در بين پيروان خود ترويج مي‎كنند.

شايان ذكر است كه رجنيش به سبب ابتلا به بيماري ايدز (AIDS) مرد و در اواخر عمر خود آشكارا اظهار مي‎نمود كه افكار وي با دين و عرفان هيچ ارتباطي ندارد.

رجنيش قرباني، ايثار و تمامي ارزشهاي اخلاقي و ديني را خلاف آزادي مي‎خواند و اعلام مي‎كرد آنها هيچ معني و مفهومي ندارند وي از مريدان خود مي‎خواست كه هفته‎اي يك بار حتماً در مركز وي در شهر پونا يا ديگر مراكز حضور داشته باشند. مهم‎ترين كارهاي مريدان وي در مراكز ياد شده شنيدن موسيقي، كامجويي از يكديگرآشكارا اظهار مي نمود كه افكار وي با دين و عرفان هيچ ارتباطي ندارد.

رجنيش ق
، رقص و گريه و خنده با صداي بلند مي‎باشد.

جاي تأسف است كه در چند سال گذشته تعدادي از كتابهاي رجنيش بعد از گزينش و حذف بعضي از مطالب زننده به فارسي ترجمه و در كشورمان منتشر شده است. اين كتابها تحت عنوان عرفان شرقي تبليغ و معرفي مي‎شوند. ولي در واقع هدف آنها فقط گمراه نمودن جوانان كشور اسلامي‎مان مي‎باشد.[3]

ماهنامه روان شناسي جامعه ، شماره 34 در مرداد ماه 1385 ش مقاله‎اي تحت عنوان «حقوق بشر را مي‎توان براي ده اصل بنيان نهاد!» از ايشان توسط آقاي سبحان رضايي برگردان شده است. كه بعد از مقدمه كوتاهي كه گذشت، اكنون درباره حقوق بشر ايشان كه در حقيقت در چند موضع، بر عليه بشر و نابود كننده حق آن است، نكاتي چند به عرض مي‎رساند:

1. روي سخن در قدم اول با متوليان ماهنامه «روان‎شناسي جامعه» است. مسئولان اين نشريه نه حق دارند و نه بايد در نشريه‎اي كه در جامعه‎اي اسلامي و الهي و در تحت نظام ديني منتشر مي‎شود، سخناني را كه ضديت و مخالفت صريح با احكام الهي دارد، تبليغ كنند. عدم امكان قتل هيچ انساني، مجاز نبودن كشتن حيوانات و پرندگان حتي براي خوردن، اجازه سقط جنين و در واقع كشتن يك انسان داراي جان، اجازه خودكشي يا ديگر كشي براي رهايي از درد و رنج، آزادي از هر فكر و مذهبي حتي باور به خدا، آزادي و روابط افراد و ازدواج آنها بدون رعايت ضوابط قانوني و شرعي، همه اينها از اشكالات اساسي روان شناسي مدرن و پيشرفته‎اي است كه در اوراق پخش شده آمده است؟!

2. اصل اول حقوق بشر ايشان حق زندگي است. او درباره انسان مي‎گويد: «او را نمي‎توان در هيچ قربانگاهي، قرباني كرد.» و درباره حيوانات مي‎گويد: «تا وقتي كه انسان به خشونت عليه حيوانات و پرندگان آگاهي نيابد، حقيقتاً نمي‎تواند حق حيات و زندگي را براي خود اعلام كند.» اين سخنان بر مبناي برخي آئين‎هاي آسياي جنوب شرقي است. بررسي ريشه‎اي اين آيين‎ها مناسب اين نوشتار و هدف نگارنده نيست، اما بيان ديدگاه‎ صحيح الهي در اين زمينه لازم است.

انسان‎ها حق حيات دارند و اين حق طبيعي را بدون دليل، هيچ كسي نبايد ناديده بگيرد. اما در نگاه ديني و قرآني ما گاه برخي از افراد در اثر سوء گفتار و كردار خود مستحق مرگ مي‎شوند و گرفتن حق حيات آنها نه تنها مجاز، بلكه واجب است.

قاتل،[4] مرتد فطري و شخص زاني داراي همسر، لاطي و دشنام دهنده به معصومين ـ عليهم السّلام ـ و پاك ترين افراد روزگار، از جمله افرادي هستند كه ديگر خالق بشر، اجازه حيات به آنها نمي‎دهد. اين نظام كيفري بر اساس انسان شناسي ديني و الهي است كه اصالت را به روح مجرد و معنويت و آخرت مي‎دهد و ارتكاب چنين اعمال زشتي، شايستگي تكامل انسان را از بين مي‎برد و چنين انساني نبودش بهتر است.

از نگاه عقلي و انساني و برون ديني هم نمي‎توان گفت يك انسان در همه شرايط حق حيات دارد. اگر كسي جان يك انسان يا چندين نفر را بدون توجيه منطقي گرفت، آيا باز هم حق زندگاني دارد؟ آيا اجازه حيات به او به معناي نقض حيات ديگران نيست؟ پس حق حيات، حقي مطلق و بي قيد است. اما جمله ديگر ايشان بر اساس تفكر گياه خواري و انكار گوشت خواري است، كه اين هم انديشه‎اي انحرافي و غلط است. افراط و تفريط همواره محكوم به زوال است. گياه خواري خوب است، انباشتن شكم از گوشت انواع حيوانات هم پسنديده نيست، اما نفي كلي گوشت خواري غلط و مخالف نياز طبيعي انسان است هم از جهت علم تغذيه و پزشكي اين سخن غير قابل پذيرش است و هم آيات نوراني قرآن مخالف با آن است.[5] سيستم دستگاه گوارشي انسان به گونه‎اي است كه نياز به خوردن گوشت دارد و آماده هضم و جذب آن است. به عبارت روشن گياه خواري محض، مخالف جريان طبيعت و آفرينش است.

3. در ادامه اصل اول حقوق بشر اوشو آمده: «كودكي كه متولد مي‎شود، به عنوان يك انسان شناخته مي‎گردد، اما اگر كودك، نابينا، ناشنوا، فلج و يا لال به دنيا آمد و ما ديگر نتوانستيم براي او كاري كنيم، تنها بخاطر اين تصور كه حيات نبايد نابود گردد، مجبور مي‎شود ـ بخاطر ايده احمقانه شما ـ هفتاد يا هشتاد سال رنج بكشد. چرا بايد رنجي غير ضروري را ايجاد كنيم؟»

اين جمله كاملاً متناقص سخن ايشان راجع به حيات است. نتيجه اين كلمات چنين مي‎شود كه حق حيات مطلق نيست و در شرايطي كه به نظر ايشان فرض معلوليت يا جميعت زياد زمين است، اين حق قابل صرفنظر است.
اگر ايشان حق حيات را قيد مي‎زند ديگر نبايد ديگران را تخطئه كند كه حق حيات را در برخي شرايط محدود مي‎كنند.

نكته ديگر اينكه برخلاف ديدگاه امثال ايشان، حيات و زندگاني براي لذت بردن صرف نيست، بلكه دنيا محل ابتلاء و امتحان سعي و استقامت و فراز و نشيب است. زندگي بسياري از خوبان عالم سراسر رنج و زحمت و درد و بيماري و فقر بوده است. بنابراين نبايد زماني كه يك شخص دچار بيماري و زحمت شد، خودش را حذف كند يا به ديگران اجازه دهيم كه او را از بين ببرند. بسياري از ارزش‎ها و صفات خوب و بد انسان‎ها هنگام گرفتاري و مشكلات بروز پيدا مي‎كند.

اجازه سقط جنين اجازه قتل يك انسان داراي روح و حيات است. يك جنيني چهار ماهه به همان اندازه حق حيات دارد كه پدر و مادر و اطرافيان او دارند. سقط جنين يك جنايت محترمانه و خاموش است. بلي، كنترل نسل و جلوگيري از بارداري يعني جلوگيري از انعقاد نطفه و پيدايش هسته وجود يك انسان، اشكالي ندارد و مخالف يا ناقض حق حيات نيست.

نكته ديگر اينكه نظريه ايشان مبتني بر ديدگاه تناسخ و انتقال روح انسان بعد از مرگ به بدن ديگر است كه اين ديدگاه نقطه مقابل معاد و اصل اعتقادي مسلم اديان آسماني است و در كتب مربوط به عقايد معاد، ابطال آن روشن شده است.

اشكال يا پرسش بعد كه متوجه ايشان مي‎شود اين است كه آيا سقط جنين داراي روح و حيات يا تسريع و تعجيل در مرگ يك شخص مريض يا افليج، آيا دخالت در قانون تناسخ و انتقال ارواح به ابدان ديگر نيست؟!‌اگر روحي از بدني جدا شده و اينك در اين جنين حلول كرده، با چه مجوزي مي‎توان مجدداً روح را از اين بدن تازه گرفت؟!

اشكال بعد اينكه تاكنون از نظر پزشكي نمي‎توان به طور قطعي مشخص كرد كه نوزاد سالم است و قابليت بهره‎برداري كامل از حيات را دارد يا نه؟ بله، شايد در مواردي نقص جنين قطعي باشد، اما اين شناخت عموميت ندارد؛ به علاوه چه ميزان از سلامتي را شما كافي براي حق حيات مي‎دانيد؟ آيا اگر كسي شنوايي يا بينايي‎اش ضعيف بود يا يك پايش عيب داشت يا... حق حيات دارد يا نه؟ بسياري از مردم پيرامون من و شما، داراي عيب‎هايي در بدن خود هستند. معيار دقيق سلامتي و حق حيات را چه كسي معين خواهد كرد؟

4. در توضيح اصل دوم حقوق بشر كه عشق است مي‎گويد: «اگر دو نفر بخواهند با هم زندگي كنند، نياز به اجازه از هيچ كشيش يا دولتي را ندارند، تنها ضرورت، اجازه از قلب ايشان است.»

اين گونه نظرات مبتني بر انكار وجود خدا و مالكيت و خالقيت او نسبت به انسان‎هاست. زماني كه انسان جاي خدا نشست و محور همه امور و حقايق شد (= اومانيسم) برطبق ميل و تشخيص خود عمل مي‎كند و البته از كسي اجازه نمي‎گيرد، اما اولاً‌در نظام‎هاي حقوقي و مدني غالب جوامع مقررات و شرايطي براي ازدواج ذكر كرده‎اند و حذف آنها به صلاح جامعه بشري و نهاد خانواده نيست و مي‎تواند موجب مشكلات زيادي شود. ايده ايشان موجب آزادي روابط جنسي و بي‎بندوباري و نابودي خانواده و پيدايش بچه‎هاي بي‎سرپرست و بيماري‎هاي مقاربتي و مشكلات عديده ديگر مي‎شود. آنچه در ابتداي نوشتار در مورد اوشو و پيرامون ايشان ذكر شد، مؤيد اين اشكال است.

ثانياً: بر اساس نگاه ديني، همه موجودات از جمله انسان‎ها، مخلوق و مملوك خداوند بزرگ هستند و خوردن و پوشيدن و خوابيدن و ازدواج و ساير كارهايشان بايد طبق دستور و رضاي حق باشد. وقتي دست و پا و همه وجود زن و مرد، از آن ديگري است و وجود مستقلي از خود ندارند، مي‎توانند اختيار همه كارهاي خود را داشته باشند.
در شرايع، حق آسماني براي خوردن، آشاميدن، گفتن، شنيدن، ديدن، لمس كردن و بسياري از امور مانند ازواج مقرراتي براي سلامتي و رشد جسمي و معنوي انسان‎ها تعيين شده است كه توجه به آنها ضروري است.

5. در اصل سوم حقوق بشر، اوشو مي‎نويسد:

«هر كسي اين حق اساسي را دارد كه بعد از عمري زندگي و احساس آنكه به قدر كافي زندگي كرده است، بخواهد اين كشش غير ضروري را رها كند... در زندگي هر فردي، اگر او نخواهد ادامه حيات دهد، هيچ كس قادر به جلوگيري از تصميم آن نيست. حتي در واقع بايد در بيمارستان‎ها مسئولان و امكاناتي مخصوص كمك به اين گونه افراد در نظر گرفت.»

در اين اصل نيز ايشان علي رغم اينكه در اصل اول بر حيات و مطلق بودن آن حق تأكيد كرده بود، نفي حيات را توسط شخص و با رضايت او اجازه مي‎دهد و اين نوعي تعارض در كلام است.
نكته اساسي اين‎كه، اينگونه سخن نيز مبتني بر اومانيسم و انسان محوري يا انسان خدايي است كه بحث بر سر آن و نقد مباني آن در راستاي هدف اين مقال نيست.

اما بر خواننده محترم روشن است كه زندگي و مرگ به دست خداوند است. اعطاي نعمت وجود و حيات از ناحيه اوست و گرفتن حيات يا اجازه مرگ هم در اختيار اوست. دليل آن هم خالقيت و مالكيت او نسبت به شئونات بندگان و ضعف و نياز و وابستگي ما به آن يگانه مستقل و حي قيوم است. نعمتي كه خود پديد آورنده آن نيستيم، حق نابود كردن آن را هرگز نداريم.

علاوه بر اين، ناهنجار بودن و ناپسند بودن خودكشي در همه جوامع امري پذيرفته است. تجويز خودكشي خلاف معروف در نزد جوامع مختلف است. اضافه كنيد بر آن، حالتي را كه گروه‎هاي زيادي از انسان‎ها، تصميم بگيرند خود را از بين ببرند، در اين صورت چه ضرباتي بر پيكره بشريت وارد مي‎شود. انساني كه داراي قوا و استعدادهاي فوق العاده است و خود ايشان در آثار متعدد بر راه‎هاي مراقبه و افزايش قدرت درون تأكيد مي‎كند، با يك اقدام، خود را از دستيابي به همه آن كمالات محروم مي‎كند.

6. اصل چهارم حقوق بشر ايشان، جستجوي حقيقت و اصل پنجم مديتيشن و تفكر و يا مراقبه و محاسبه نفس است. در اين اصول نكات مهم و خوبي پافشاري شده است كه در آموزه‎هاي ديني و آسماني هم قبلاً آمده است. خود فراموشي و غفلت از نفس و قواي آن و كنترل و تهذيب آن، بلاي فراگير دنياي امروز است كه بايد با آن مقابله كرد.




  • روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
    زكجا آمده‎ام، آمدنم بهر چه بود
    به كجا مي‎روم آخر، ننمايي وطنم



  • كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
    به كجا مي‎روم آخر، ننمايي وطنم
    به كجا مي‎روم آخر، ننمايي وطنم



اما نكته‎اي كه بايد تذكر داد اينكه برخلاف نظر ايشان كه مي‎گويد: «هيچ كس را نبايد از كودكي مشروط به دين، فلسفه يا مكتب خاصي قرار داد، چرا كه آزادي جستجويش را محدود مي‎كند.» معتقد هستم كه اولاً، اين شعاري ايده‎آل و ناشدني است؛ ثانياً، كودك تا زماني كه به رشد كافي برسد كه ممكن است 20 تا 25 سال هم طول بكشد، بدون فكر و راه و جهت امكان ندارد، زندگي كند؛ ثالثاً بر اساس يافته‎هاي علم و آموزه‎هاي دين بايد از همان اوان كودكي، بلكه قبل از تولد در جهت دهي و هدايت او به سوي خوبي‎ها و ارزش‎ها و راه كمال، نهايت دقت و تلاش را به كار برد. نوادر افرادي هستند كه در سنين نوجواني،‌رشد بالا و كافي براي تشخيص همه خوبي‎ها از همه بدي‎ها داشته باشند تا هيچگاه به خطا نروند و به حقيقت برسند. صحيح آن است كه كودك از ابتدا ملحق به پدر و مادر است و در دامن آنها تغذيه مي‎كند و تعليم و تربيت حق و صحيح ـ كه ما تربيت صحيح را تربيت ديني و الهي مي‎دانيم ـ اجرا مي‎شود تا زمان بلوغ و رشد و در آن سنين راه براي اصلاح، تغيير، بازنگري و تكميل يافته‎ها همواره وجود دارد.

نكته مهم‎تر اين كه راه‎هاي تقويت و تهذيب و كمال آن، متعدد است و به مجاز و غير مجاز، شرعي و غير شرعي يا رحماني و شيطاني قابل تقسيم است. قواي دروني انسان قابل تقويت از هر دو راه است. مرتاض‎ها، جوكي‎ها و صوفي‎ها گاهي از روش‎هاي غير شرعي و غير انساني استفاده مي‎كنند. فشارهاي زياد بر جسم، ضرر زدن به بدن، خوردن برخي امور پليد، قطع ارتباط با انسان‎ها و استفاده از رقص و شراب و مانند اينها روش‎هاي غير مجاز پرورش روح است.

اوشو در مراقبه پويا مي‎نويسد: «... خود را از همه رو رها سازيد و اجازه دهيد هر چه مي‎خواهد رخ دهد، جلوي چيزي را نگيريد. چنانچه احساس گريستن مي‎كنيد، بگرييد؛ اگر دلتان مي‎خواهد برقصيد،‌برقصيد. بخنديد، فرياد بكشيد، جيغ بزنيد، بپريد، بلرزيد ـ احساس هر كاري را داريد، آن را انجام دهيد! تنها نظاره‎گر هر چيزي باشيد كه درون‎تان در حال رخ دادن است.»[6] در چندين جا بر استفاده از رقص و موسيقي تأكيد مي‎كند.[7] در جاي ديگر اوشو شرح داده است كه شيوه‎هاي آميزش جنسي و مهرورزي چگونه مي‎توانند شما را به حالت مراقبه رهنمون كند.[8] در مورد نماز مي‎گويد به ياد داشته باشيد كه واژه‎هاي شما بر هستي تأثيري نخواهند داشت.[9]

7. اصل ششم حقوق بشر ادعا شده، آزادي در تمام ابعاد است. آزادي از مليت، مذهب، شغل، نحوه زندگي و همه چيز.

در اين باره بايد دانست كه آزادي مطلق و بي قيد و شرط كه وجود ندارد و مدافعي هم ندارد. آزادي از زشتي‎ها و بدي‎ها و قيدهاي اضافي امري پسنديده است. اما آزادي از خوبي‎ها و ارزش‎ها و قيدهاي بندگي خداوند هرگز امري مطلوب نيست. ثمره تفكر ايشان در مورد آزادي نسبت به مذهب و ايده، پلوراليسم و كثرت گرايي ديني مي‎شود. يعني مهم نيست شما چه آيين و مذهبي داشته باشي و يا اصلاً داراي هيچ مذهبي نباشي ـ البته مذهب رسمي و معروف ـ. در بررسي و نقد پلوراليسم ديني و حقانيت همه اديان، اشكالات و پيامدهاي اين نظريه به تفصيل بحث شده است كه مجال پرداختن به آن نيست و خوانندگان را به منابع مربوطه ارجاع مي‎دهيم.[10

در اينجا مختصر اشاره مي‎كنم كه دين بر حق و عقيده صحيح يك راه است و عقايد ديگر و مخالف با آن نمي‎تواند صحيح با واقع و رساننده به حقيقت باشد.

8. اصل هفتم زمين و بشريت واحد، اصل نهم حكومتي جهاني و اصل دهم شايسته سالاري است در ضمن اين اصول نكات مثتبي مورد تأكيد قرار گرفته كه در آموزه‎هاي ديني ما سابقه بيش از هزار ساله دارد. بين الملل اسلامي و امت جهاني و زبان و قبله و دين و كتاب و پيامبر واحد در تعاليم ما آمده است. در دعاي معروف «اللهم انا نرغب اليك في دوله كريمه...» از قديم مؤمنان پيوسته حكومت عدل گستر آن يگانه دوران را آرزو مي‎كرده‎اند. حكومت مهدوي جهاني است و مرزها از بين مي‎رود و خوبان و شايستگان زمام امور را به دست مي‎گيرند و عدل جايگزين ظلم و فساد مي‎شود. البته بايد دانست كه شايسته در فرهنگ‎هاي مختلف، تعريف‎ها و ويژگي‎هاي مختلفي دارد. نكته مهم‎تر و اساسي اينكه انسان‎ها هر چند نخبه و شايسته باشند، هيچ يك حق ولايت و حاكميت بر ديگران و حتي بر خود را ندارند، و مادامي كه اذن پروردگار و حاكم اصلي و بالذات عالم وجود نداشته باشد، هيچ كسي اجازه امر و نهي و رياست ندارد.

9. اصل هشتم يگاني هر فرد است. براي نگارنده معناي دقيق اين اصل روشن نيست. اگر مراد احترام به ديگران و حقوق هر فرد است، اين سخني صحيح است؛ و اگر مراد اين است كه هر كس در شكل و قيافه و دست و پا و سليقه و مانند اينها، فردي مستقل و يگانه است، باز هم سخني صحيح است؛ اما اگر منظور اين است كه انسان‎ها ماهيتاً با هم فرق دارند و سعادت و شقاوت و كمال و نقص هر فردي با فرد ديگر متفاوت است، اين حرف البته غير قابل پذيرش و ناصحيح است. چرا كه انسان‎ها همه داراي طبيعت، غريزه و سرشت واحد هستند و عقايد و اخلاق و احكام مشتركي براي آنها صادق است.

حميد كريمي


[1] . يونس / 32.

[2] . آثار متعددي از ايشان به زبان‎هاي مختلف مانند فارسي ترجمه شده است. از جمله ر. ك: اوشو، اينك بركه‎اي كهن، سيروس سعدونديان، تهران، نگارستان كتاب، ج 2، 1382 ش؛ مراقبه، هنر و جد و سرور، ترجمه فرامرز جواهري‎نيا، تهران، فردوس، چاپ 1، 1380 ش؛ آينده طلايي؛ الماس‎هاي اوشو؛ بلوغ؛ خلاقيت؛ كودك نوين با ترجمه مرجان فرجي.

[3] . براي بررسي افكار و فعاليتهاي رجنيش به كتابهاي زير رجوع شود:

1. Carter, lexis f: charisma and control in Rajneeshpuran, Cambridge, Cambidge Uneversity Press, 1990.

2. FITZGERALD, FRANCES: CITIES ON HILL, NEW YORK, SIMAN & SCHUSTER, 1986.

3. gorden, james s: the golden guru, lexington, massachusetts the stephen green press, 1987.

رجنيش نظرات و افكار خود درباره آزادي كامل در لذت‎جويي‎هاي جنسي را در كتابهاي خود به قرار زير اظهار داشته است.

1. FROM SEX TO SUPERCONSCIOUSNESS, BY OSHO RAJNEESH 1979.

2. tantra spiriuality and sex by osho rajneesh 1983.

برگرفته از مقاله «رجنيش راهي براي گمراهي!» از دكتر حميد رضا ضابط، روزنامه كيهان، مورخه 17/6/1383.

[4] . بقره / 178 و 179.

[5] . انعام / 1؛ نحل / 5؛ حج / 28 و 30؛ غافر / 79.

[6] . اوشو، مراقبه، هر وجد و سرور، فرامرز جواهري‎نيا، تهران، فردوس، 1380، ص 360.

[7] . همان، ص 363، 365.

[8] . همان، ص 379.

[9] . همان.

[10] . عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، فصل پلوراليسم ديني، هادي صادقي، درآمدي بر كلام جديد، بخش مربوطه.



/ 1