چالشهاي حقوق بشر اوشو
در طول تاريخ همواره به موازات خط راستين انبياء بزرگ و پاك الهي، جريانهاي غير مستقيم و كم و بيش انحرافي و غلط وجود داشته است. راه مستقيم هميشه يكي بوده و هست ولي بيراههها متنوع و متكثر هستند. قرآن كريم ميفرمايد:«و ماذا بعد الحق الا الضلال»[1]گر چه شدت انحراف كم و زياد دارد، ولي به هر حال، باطل،باطل است.در ساليان اخير و با خواست و دخالت قدرتهاي داراي زر و زور و تزوير، بر تعداد آيينهاي ساختگي و انحرافي افزوده شده است. از عرفانهاي سرخ پوستي و غير الهي و دورن گروي گرفته تا انواع فرقههاي شيطان پرستي، از انحراف در برخي از شرايع آسماني تا ماترياليسم الحادي و ليبراليسم، همه و همه گونههاي رنگارنگ و موافق با برخي از سليقهها هستند.يكي از كساني كه در قرن اخير آغازگر فكري جديد شده است آقاي رجنيش يا اوشو است.اوشو، فيلسوف و عارف نامدار معاصر هند، در يازده دسامبر 1931 در هند ايالت ماديا پرادش زاده شد. تحصيلاتش را در هند تا درجه ستادي فلسفه ادامه داد و سپس به ايراد خطابه و تبليغ در اقصي نقاط هند پرداخت. سال 1981 براي معالجه به ايالات متحده آمريكا رفت و پنج سال اقامت كرد. سال 1985 مجدداً به هند رفت و در شهر پوناي هند ساكن شد تا در سال 1990 از دنيا رفت.
از اوشو قريب 600 عنوان كتاب، 7000 ساعت نوار كاست و 1700 سخنراني ويدئويي در زمينههاي عرفاني باقي مانده است.[2]درباره برخي از توصيههاي اوشو و نحوه زندگي ايشان و پيروان او و چرايي برگشت وي از آمريكا نقلهاي مختلفي ذكر شده است.
يكي از خصوصيات اين فرقه آن است كه تنها ثروتمندان حق عضويت دارند و شعارشان نيز ازا ين قرار بود:
«ثروتمندان از ثروت خود بهترين لذت را ببريد!»رجنيش (اوشو) در دوران اقامت خود در امريكا ساليانه 15 تا 45 ميليون دلار درآمد شخصي از مريدان ثروتمند آمريكائي خود كسب كرده است. وي در دوران اقامت خود در شهر آنتيلوپ آمريكا مالك ناوگاني مركب از 93 دستگاه ماشين گرانقيمت ROLLS ROYCE (رولز ريوز) و يك هواپيماي شخصي شده بود. وي در سال 1985 به دليل درگيريهاي خونين بين مريدان ارشد خود به خاطر اختلافات مالي مركز و تخلفات وسيع و فساد مالي از آمريكا اخراج گرديد و مجدداً به شهر پوناي هند مراجعت كرد و در سال 1990 از دنيا رفت.رجنيش در دوران زندگي خود توسط مريدان ثروتمند آمريكايي و اروپايياش توانست نزديك به 600 مركز براي فرقه خود در كشورهاي مختلف اروپا و آمريكا تأسيس نمايد، ليكن بعد از مرگ وي تعداد اين مراكز به كمتر از بيست مركز كاهش يافته است.سال 1985 مركز و اقامتگاه رجنيش در شهر آنتيلوپ به خاطر اختلافات شديد داخلي تعطيل گرديد.رجنيش در سخنرانيهاي خود اعلام ميكرد كه خدا وجود ندارد و مريدان وي همه خدا هستند. وي همچنين از مريدان خود ميخواست تمامي كتب مقدس اديان را آتش بزنند و با تمامي سنتها و ارزشهاي ديني مخالفت نمايند. مريدان رجنيش وي را بهگوان (خدا) ميناميدند.وي به مريدان خود توصيه ميكرد كه براي رسيدن به آرامش حداكثر لذت جنسي را به هر شكل ممكن حاصل نمايند!وي ازدواج را در بين پيروان خود شديداً ممنوع كرده بود و آن را اسارت كامل و مخالف آزادي ميدانست و خانواده را يك نهاد فاسد قلمداد مي كرد و از مريدان خود ميخواست كه آنها با يكديگر رابطه جنسي آزاد داشته باشند و تأكيد ميكرد كه فرزنداني كه از اين روابط به دنيا آيند نبايد پدر مشخصي داشته باشند.
در جهان، رجنيش به عنوان آموزگار جنسي
(sex guru) شهرت پيدا كرد، چرا كه وي نيروانا (nirvana) يعني رستگاري را در آزادي كامل در لذات جنسي (kamasutra) در هر نوع ممكن ميدانست. بر اساس تعليمات وي تعداد زيادي از مريدان وي هم مواد مخدر مصرف ميكردند و هم مواد مخدر را قاچاق مينمودند و شمار زيادي از مريدان زن وي آشكارا به فاحشهگري ميپرداختند. تعدادي از مريدان زن رجنيش در دادگاههاي هند به دليل مورد آزار جنسي قرار گرفتن توسط وي شكايت كردند.امروز هم پيروان رجنيش در هند در باشگاههايي به نام «اوشو» آشكارا لذت جويي جنسي را در بين پيروان خود ترويج ميكنند.شايان ذكر است كه رجنيش به سبب ابتلا به بيماري ايدز (AIDS) مرد و در اواخر عمر خود آشكارا اظهار مينمود كه افكار وي با دين و عرفان هيچ ارتباطي ندارد.رجنيش قرباني، ايثار و تمامي ارزشهاي اخلاقي و ديني را خلاف آزادي ميخواند و اعلام ميكرد آنها هيچ معني و مفهومي ندارند وي از مريدان خود ميخواست كه هفتهاي يك بار حتماً در مركز وي در شهر پونا يا ديگر مراكز حضور داشته باشند. مهمترين كارهاي مريدان وي در مراكز ياد شده شنيدن موسيقي، كامجويي از يكديگرآشكارا اظهار مي نمود كه افكار وي با دين و عرفان هيچ ارتباطي ندارد.رجنيش ق، رقص و گريه و خنده با صداي بلند ميباشد.جاي تأسف است كه در چند سال گذشته تعدادي از كتابهاي رجنيش بعد از گزينش و حذف بعضي از مطالب زننده به فارسي ترجمه و در كشورمان منتشر شده است. اين كتابها تحت عنوان عرفان شرقي تبليغ و معرفي ميشوند. ولي در واقع هدف آنها فقط گمراه نمودن جوانان كشور اسلاميمان ميباشد.[3]ماهنامه روان شناسي جامعه ، شماره 34 در مرداد ماه 1385 ش مقالهاي تحت عنوان «حقوق بشر را ميتوان براي ده اصل بنيان نهاد!» از ايشان توسط آقاي سبحان رضايي برگردان شده است. كه بعد از مقدمه كوتاهي كه گذشت، اكنون درباره حقوق بشر ايشان كه در حقيقت در چند موضع، بر عليه بشر و نابود كننده حق آن است، نكاتي چند به عرض ميرساند:1. روي سخن در قدم اول با متوليان ماهنامه «روانشناسي جامعه» است. مسئولان اين نشريه نه حق دارند و نه بايد در نشريهاي كه در جامعهاي اسلامي و الهي و در تحت نظام ديني منتشر ميشود، سخناني را كه ضديت و مخالفت صريح با احكام الهي دارد، تبليغ كنند. عدم امكان قتل هيچ انساني، مجاز نبودن كشتن حيوانات و پرندگان حتي براي خوردن، اجازه سقط جنين و در واقع كشتن يك انسان داراي جان، اجازه خودكشي يا ديگر كشي براي رهايي از درد و رنج، آزادي از هر فكر و مذهبي حتي باور به خدا، آزادي و روابط افراد و ازدواج آنها بدون رعايت ضوابط قانوني و شرعي، همه اينها از اشكالات اساسي روان شناسي مدرن و پيشرفتهاي است كه در اوراق پخش شده آمده است؟!2. اصل اول حقوق بشر ايشان حق زندگي است. او درباره انسان ميگويد: «او را نميتوان در هيچ قربانگاهي، قرباني كرد.» و درباره حيوانات ميگويد: «تا وقتي كه انسان به خشونت عليه حيوانات و پرندگان آگاهي نيابد، حقيقتاً نميتواند حق حيات و زندگي را براي خود اعلام كند.» اين سخنان بر مبناي برخي آئينهاي آسياي جنوب شرقي است. بررسي ريشهاي اين آيينها مناسب اين نوشتار و هدف نگارنده نيست، اما بيان ديدگاه صحيح الهي در اين زمينه لازم است.انسانها حق حيات دارند و اين حق طبيعي را بدون دليل، هيچ كسي نبايد ناديده بگيرد. اما در نگاه ديني و قرآني ما گاه برخي از افراد در اثر سوء گفتار و كردار خود مستحق مرگ ميشوند و گرفتن حق حيات آنها نه تنها مجاز، بلكه واجب است.قاتل،[4] مرتد فطري و شخص زاني داراي همسر، لاطي و دشنام دهنده به معصومين ـ عليهم السّلام ـ و پاك ترين افراد روزگار، از جمله افرادي هستند كه ديگر خالق بشر، اجازه حيات به آنها نميدهد. اين نظام كيفري بر اساس انسان شناسي ديني و الهي است كه اصالت را به روح مجرد و معنويت و آخرت ميدهد و ارتكاب چنين اعمال زشتي، شايستگي تكامل انسان را از بين ميبرد و چنين انساني نبودش بهتر است.از نگاه عقلي و انساني و برون ديني هم نميتوان گفت يك انسان در همه شرايط حق حيات دارد. اگر كسي جان يك انسان يا چندين نفر را بدون توجيه منطقي گرفت، آيا باز هم حق زندگاني دارد؟ آيا اجازه حيات به او به معناي نقض حيات ديگران نيست؟ پس حق حيات، حقي مطلق و بي قيد است. اما جمله ديگر ايشان بر اساس تفكر گياه خواري و انكار گوشت خواري است، كه اين هم انديشهاي انحرافي و غلط است. افراط و تفريط همواره محكوم به زوال است. گياه خواري خوب است، انباشتن شكم از گوشت انواع حيوانات هم پسنديده نيست، اما نفي كلي گوشت خواري غلط و مخالف نياز طبيعي انسان است هم از جهت علم تغذيه و پزشكي اين سخن غير قابل پذيرش است و هم آيات نوراني قرآن مخالف با آن است.[5] سيستم دستگاه گوارشي انسان به گونهاي است كه نياز به خوردن گوشت دارد و آماده هضم و جذب آن است. به عبارت روشن گياه خواري محض، مخالف جريان طبيعت و آفرينش است.3. در ادامه اصل اول حقوق بشر اوشو آمده: «كودكي كه متولد ميشود، به عنوان يك انسان شناخته ميگردد، اما اگر كودك، نابينا، ناشنوا، فلج و يا لال به دنيا آمد و ما ديگر نتوانستيم براي او كاري كنيم، تنها بخاطر اين تصور كه حيات نبايد نابود گردد، مجبور ميشود ـ بخاطر ايده احمقانه شما ـ هفتاد يا هشتاد سال رنج بكشد. چرا بايد رنجي غير ضروري را ايجاد كنيم؟»اين جمله كاملاً متناقص سخن ايشان راجع به حيات است. نتيجه اين كلمات چنين ميشود كه حق حيات مطلق نيست و در شرايطي كه به نظر ايشان فرض معلوليت يا جميعت زياد زمين است، اين حق قابل صرفنظر است.
اگر ايشان حق حيات را قيد ميزند ديگر نبايد ديگران را تخطئه كند كه حق حيات را در برخي شرايط محدود ميكنند.نكته ديگر اينكه برخلاف ديدگاه امثال ايشان، حيات و زندگاني براي لذت بردن صرف نيست، بلكه دنيا محل ابتلاء و امتحان سعي و استقامت و فراز و نشيب است. زندگي بسياري از خوبان عالم سراسر رنج و زحمت و درد و بيماري و فقر بوده است. بنابراين نبايد زماني كه يك شخص دچار بيماري و زحمت شد، خودش را حذف كند يا به ديگران اجازه دهيم كه او را از بين ببرند. بسياري از ارزشها و صفات خوب و بد انسانها هنگام گرفتاري و مشكلات بروز پيدا ميكند.اجازه سقط جنين اجازه قتل يك انسان داراي روح و حيات است. يك جنيني چهار ماهه به همان اندازه حق حيات دارد كه پدر و مادر و اطرافيان او دارند. سقط جنين يك جنايت محترمانه و خاموش است. بلي، كنترل نسل و جلوگيري از بارداري يعني جلوگيري از انعقاد نطفه و پيدايش هسته وجود يك انسان، اشكالي ندارد و مخالف يا ناقض حق حيات نيست.نكته ديگر اينكه نظريه ايشان مبتني بر ديدگاه تناسخ و انتقال روح انسان بعد از مرگ به بدن ديگر است كه اين ديدگاه نقطه مقابل معاد و اصل اعتقادي مسلم اديان آسماني است و در كتب مربوط به عقايد معاد، ابطال آن روشن شده است.اشكال يا پرسش بعد كه متوجه ايشان ميشود اين است كه آيا سقط جنين داراي روح و حيات يا تسريع و تعجيل در مرگ يك شخص مريض يا افليج، آيا دخالت در قانون تناسخ و انتقال ارواح به ابدان ديگر نيست؟!اگر روحي از بدني جدا شده و اينك در اين جنين حلول كرده، با چه مجوزي ميتوان مجدداً روح را از اين بدن تازه گرفت؟!اشكال بعد اينكه تاكنون از نظر پزشكي نميتوان به طور قطعي مشخص كرد كه نوزاد سالم است و قابليت بهرهبرداري كامل از حيات را دارد يا نه؟ بله، شايد در مواردي نقص جنين قطعي باشد، اما اين شناخت عموميت ندارد؛ به علاوه چه ميزان از سلامتي را شما كافي براي حق حيات ميدانيد؟ آيا اگر كسي شنوايي يا بينايياش ضعيف بود يا يك پايش عيب داشت يا... حق حيات دارد يا نه؟ بسياري از مردم پيرامون من و شما، داراي عيبهايي در بدن خود هستند. معيار دقيق سلامتي و حق حيات را چه كسي معين خواهد كرد؟4. در توضيح اصل دوم حقوق بشر كه عشق است ميگويد: «اگر دو نفر بخواهند با هم زندگي كنند، نياز به اجازه از هيچ كشيش يا دولتي را ندارند، تنها ضرورت، اجازه از قلب ايشان است.»اين گونه نظرات مبتني بر انكار وجود خدا و مالكيت و خالقيت او نسبت به انسانهاست. زماني كه انسان جاي خدا نشست و محور همه امور و حقايق شد (= اومانيسم) برطبق ميل و تشخيص خود عمل ميكند و البته از كسي اجازه نميگيرد، اما اولاًدر نظامهاي حقوقي و مدني غالب جوامع مقررات و شرايطي براي ازدواج ذكر كردهاند و حذف آنها به صلاح جامعه بشري و نهاد خانواده نيست و ميتواند موجب مشكلات زيادي شود. ايده ايشان موجب آزادي روابط جنسي و بيبندوباري و نابودي خانواده و پيدايش بچههاي بيسرپرست و بيماريهاي مقاربتي و مشكلات عديده ديگر ميشود. آنچه در ابتداي نوشتار در مورد اوشو و پيرامون ايشان ذكر شد، مؤيد اين اشكال است.ثانياً: بر اساس نگاه ديني، همه موجودات از جمله انسانها، مخلوق و مملوك خداوند بزرگ هستند و خوردن و پوشيدن و خوابيدن و ازدواج و ساير كارهايشان بايد طبق دستور و رضاي حق باشد. وقتي دست و پا و همه وجود زن و مرد، از آن ديگري است و وجود مستقلي از خود ندارند، ميتوانند اختيار همه كارهاي خود را داشته باشند.
در شرايع، حق آسماني براي خوردن، آشاميدن، گفتن، شنيدن، ديدن، لمس كردن و بسياري از امور مانند ازواج مقرراتي براي سلامتي و رشد جسمي و معنوي انسانها تعيين شده است كه توجه به آنها ضروري است.5. در اصل سوم حقوق بشر، اوشو مينويسد:
«هر كسي اين حق اساسي را دارد كه بعد از عمري زندگي و احساس آنكه به قدر كافي زندگي كرده است، بخواهد اين كشش غير ضروري را رها كند... در زندگي هر فردي، اگر او نخواهد ادامه حيات دهد، هيچ كس قادر به جلوگيري از تصميم آن نيست. حتي در واقع بايد در بيمارستانها مسئولان و امكاناتي مخصوص كمك به اين گونه افراد در نظر گرفت.»در اين اصل نيز ايشان علي رغم اينكه در اصل اول بر حيات و مطلق بودن آن حق تأكيد كرده بود، نفي حيات را توسط شخص و با رضايت او اجازه ميدهد و اين نوعي تعارض در كلام است.
نكته اساسي اينكه، اينگونه سخن نيز مبتني بر اومانيسم و انسان محوري يا انسان خدايي است كه بحث بر سر آن و نقد مباني آن در راستاي هدف اين مقال نيست.اما بر خواننده محترم روشن است كه زندگي و مرگ به دست خداوند است. اعطاي نعمت وجود و حيات از ناحيه اوست و گرفتن حيات يا اجازه مرگ هم در اختيار اوست. دليل آن هم خالقيت و مالكيت او نسبت به شئونات بندگان و ضعف و نياز و وابستگي ما به آن يگانه مستقل و حي قيوم است. نعمتي كه خود پديد آورنده آن نيستيم، حق نابود كردن آن را هرگز نداريم.علاوه بر اين، ناهنجار بودن و ناپسند بودن خودكشي در همه جوامع امري پذيرفته است. تجويز خودكشي خلاف معروف در نزد جوامع مختلف است. اضافه كنيد بر آن، حالتي را كه گروههاي زيادي از انسانها، تصميم بگيرند خود را از بين ببرند، در اين صورت چه ضرباتي بر پيكره بشريت وارد ميشود. انساني كه داراي قوا و استعدادهاي فوق العاده است و خود ايشان در آثار متعدد بر راههاي مراقبه و افزايش قدرت درون تأكيد ميكند، با يك اقدام، خود را از دستيابي به همه آن كمالات محروم ميكند.6. اصل چهارم حقوق بشر ايشان، جستجوي حقيقت و اصل پنجم مديتيشن و تفكر و يا مراقبه و محاسبه نفس است. در اين اصول نكات مهم و خوبي پافشاري شده است كه در آموزههاي ديني و آسماني هم قبلاً آمده است. خود فراموشي و غفلت از نفس و قواي آن و كنترل و تهذيب آن، بلاي فراگير دنياي امروز است كه بايد با آن مقابله كرد.
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
زكجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود
به كجا ميروم آخر، ننمايي وطنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
به كجا ميروم آخر، ننمايي وطنم
به كجا ميروم آخر، ننمايي وطنم
در اينجا مختصر اشاره ميكنم كه دين بر حق و عقيده صحيح يك راه است و عقايد ديگر و مخالف با آن نميتواند صحيح با واقع و رساننده به حقيقت باشد.8. اصل هفتم زمين و بشريت واحد، اصل نهم حكومتي جهاني و اصل دهم شايسته سالاري است در ضمن اين اصول نكات مثتبي مورد تأكيد قرار گرفته كه در آموزههاي ديني ما سابقه بيش از هزار ساله دارد. بين الملل اسلامي و امت جهاني و زبان و قبله و دين و كتاب و پيامبر واحد در تعاليم ما آمده است. در دعاي معروف «اللهم انا نرغب اليك في دوله كريمه...» از قديم مؤمنان پيوسته حكومت عدل گستر آن يگانه دوران را آرزو ميكردهاند. حكومت مهدوي جهاني است و مرزها از بين ميرود و خوبان و شايستگان زمام امور را به دست ميگيرند و عدل جايگزين ظلم و فساد ميشود. البته بايد دانست كه شايسته در فرهنگهاي مختلف، تعريفها و ويژگيهاي مختلفي دارد. نكته مهمتر و اساسي اينكه انسانها هر چند نخبه و شايسته باشند، هيچ يك حق ولايت و حاكميت بر ديگران و حتي بر خود را ندارند، و مادامي كه اذن پروردگار و حاكم اصلي و بالذات عالم وجود نداشته باشد، هيچ كسي اجازه امر و نهي و رياست ندارد.9. اصل هشتم يگاني هر فرد است. براي نگارنده معناي دقيق اين اصل روشن نيست. اگر مراد احترام به ديگران و حقوق هر فرد است، اين سخني صحيح است؛ و اگر مراد اين است كه هر كس در شكل و قيافه و دست و پا و سليقه و مانند اينها، فردي مستقل و يگانه است، باز هم سخني صحيح است؛ اما اگر منظور اين است كه انسانها ماهيتاً با هم فرق دارند و سعادت و شقاوت و كمال و نقص هر فردي با فرد ديگر متفاوت است، اين حرف البته غير قابل پذيرش و ناصحيح است. چرا كه انسانها همه داراي طبيعت، غريزه و سرشت واحد هستند و عقايد و اخلاق و احكام مشتركي براي آنها صادق است.حميد كريمي
[1] . يونس / 32.[2] . آثار متعددي از ايشان به زبانهاي مختلف مانند فارسي ترجمه شده است. از جمله ر. ك: اوشو، اينك بركهاي كهن، سيروس سعدونديان، تهران، نگارستان كتاب، ج 2، 1382 ش؛ مراقبه، هنر و جد و سرور، ترجمه فرامرز جواهرينيا، تهران، فردوس، چاپ 1، 1380 ش؛ آينده طلايي؛ الماسهاي اوشو؛ بلوغ؛ خلاقيت؛ كودك نوين با ترجمه مرجان فرجي.[3] . براي بررسي افكار و فعاليتهاي رجنيش به كتابهاي زير رجوع شود:1. Carter, lexis f: charisma and control in Rajneeshpuran, Cambridge, Cambidge Uneversity Press, 1990.2. FITZGERALD, FRANCES: CITIES ON HILL, NEW YORK, SIMAN & SCHUSTER, 1986.3. gorden, james s: the golden guru, lexington, massachusetts the stephen green press, 1987.رجنيش نظرات و افكار خود درباره آزادي كامل در لذتجوييهاي جنسي را در كتابهاي خود به قرار زير اظهار داشته است.1. FROM SEX TO SUPERCONSCIOUSNESS, BY OSHO RAJNEESH 1979.2. tantra spiriuality and sex by osho rajneesh 1983.برگرفته از مقاله «رجنيش راهي براي گمراهي!» از دكتر حميد رضا ضابط، روزنامه كيهان، مورخه 17/6/1383.[4] . بقره / 178 و 179.[5] . انعام / 1؛ نحل / 5؛ حج / 28 و 30؛ غافر / 79. [6] . اوشو، مراقبه، هر وجد و سرور، فرامرز جواهرينيا، تهران، فردوس، 1380، ص 360.[7] . همان، ص 363، 365.[8] . همان، ص 379.[9] . همان.[10] . عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، فصل پلوراليسم ديني، هادي صادقي، درآمدي بر كلام جديد، بخش مربوطه.