معصومين شعر هم گفته اند اما سفارش شده به آنها شاعر نگوئيم چرا؟ - معصومين شعر هم گفته اند اما سفارش شده به آنها شاعر نگوئيم چرا؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معصومين شعر هم گفته اند اما سفارش شده به آنها شاعر نگوئيم چرا؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معصومين شعر هم گفته اند اما سفارش شده به آنها شاعر نگوئيم چرا؟

پاسخ

1. شعر در لغت و اصطلاح

شعر در لغت به معناي علق دقيق است، ولي در اصطلاح سخن موزون و قافيه دار را شعر مي گويند، كه گاهي نظم هم مي گويند، منتهي در شعر از خيالات بهره برداري مي شود، ولي نظم در مقابل نثر، در عين حال از وزن و قافيه برخوردار است، بر واقعيات تكيه دارد.[1]

شعر در قرآن و روايات به همان معناي معروف «با وزن و قافيه و سخن گفتن» است هر چند در برخي روايات شعراء بر قصه گويان و افسانه سرايان منطبق نشده است. ولي آنچه مهم است از ديدگاه قرآن و روايات اين كه شعرها به لحاظ «هدف ها» و «جهت گيري ها» و «نتيجه ها» به دو نوع گمراه كننده، و شعرهاي حكيمانه و هدايت گر تقسيم مي شوند. شاعران گمراه، خيال پرداز، و واقعيت گريز، و مردمان بي هدف و بي عمل مي باشند. و شاعران متعهد، با هدف، مؤمن و عمل گرا، و مدافع حق، و خداخواه و خداجو هستند.

2. جايگاه شعر

بدون شك ذوق شعر، و هنر شاعري مانند همة سرمايه هاي وجودي انسان داراي دو حالت است گاهي در مسير صحيح به كار مي رود و از آن بهره گيري مثبت مي شود، چه كسي مي تواند اين حقيقت را انكار كند كه اشعار سازنده و هدفدار در طول تاريخ حماسه هاي فراوان آفريده است و گاه قدم و ملتي را در برابر دشمنان خونخوار و ستمگر آنچنان بسيج كرده است كه بي پروا از همه چيز بر صف دشمن تاخته و قلب او را شكافته اند.

و نيز قابل انكار نيست كه گاه يك شعر اخلاقي آنچنان در اعماق جان انسان نفوذ مي كند كه يك كتاب بزرگ و پرمحتوا نمي تواند و به اندازة آن كار آمد داشته باشد، تا آنجا كه ضرب المثل شده كه «بعضي از اشعار، حكمت است «ان من الشعر لحكمه» و پاره از سخنان سحر است «و ان من البيان سحراً».[2]

و گاه به عنوان وسيلة مخرب براي ويران كردن بنيان اعتقاد و اخلاق جامعه و تشويق به فساد و بي بند و باري مورد استفاده واقع مي شود، و يا انسان ها را به پوچي و بيهودگي و خيال پروري سوق مي دهد، و يا تنها سرگرمي بي محتوا و بي ارزشي تلقي مي شود، تا آنجا كه گفته اند «احسنه اكذبه» بهترين شعر دروغ ترين آن است.

خلاصه گاه اين ذوق لطيف الهي در محيط هاي آلوده چنان به ننگ كشيده شده كه گاه از مؤثرترين عوامل فساد و تخريب بوده است، مخصوصاً در عصر جاهليت كه دوران انحطاط فكري و اخلاقي قوم عرب بود. «شعر» و «شراب» و «غارت» همواره در كنار هم قرار داشتند، و اين به خاطر دشمنان معصومين مي خواستند كه آنها را در ميان مردم شاعر جلوه دهند تا بتوانند آنها را تخريب كنند.

چرا شعر و شاعري مناسب معصومين نيست

در قرآن شش آيه، در مورد «شعر» و «شاعر» آمده، كه «آية آن از زبان كفار نقل شده كه حضرت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را متهم به شاعري مي نمود، مي گفتند: «بل هو شاعرٌ = او شاعر است»[3]

و پاسخ گفتند: «ما خدايان خود را به خاطر شعر ديوانه اي رها كنيم.»؟![4]

و در آية آن، همت شاعر بودن را از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نفي مي كند مي فرمايد:

«و ما هو بقول شاعر = قرآن و سخن شاعر نيست.»[5]

و در دو آيه، صريحاً موضع قرآن را دربارة شعر و شاعري بيان مي دارد، در يك جا مي فرمايد: «ما هرگز شعر به او نياموختيم، و شايستة او نيست، اين (كتاب آسماني) تنها ذكر و قرآن مبين است، هدف اين است كه افرادي كه زنده اند، انذار كند و بر كافران اتمام حجّت شود...» در آية فوق در ابتدا، شاعر بودن حضرت را و تهمت مشركان را به آن حضرت كه شاعر است، مردود مي داند. جهت اين تهمت آن بود كه جلو جاذبه و نفوذ قرآن را در دل ها بگيرند، در جملة بعدي مي گويد: شعر شايسته آن حضرت نيست بلكه شايسته همه معصومين نيست. چرا؟ به خاطر اين كه خط «وحي» از خط «شعر» كاملاً جدا است. زيرا:

1. معمولاً سرچشمة شعر تخيّل و پندار است، در حالي كه وحي از مبدأ هستي سرچشمه مي گيرد و بر محور واقعيت مي گردد.

2. شعر از عواطف متغيّر انساني مي جوشد و قرآن بيانگر حقايق ثابت آسماني مي باشد.

3. لطف شعر در بسياري از موارد و در اغراق گوئي ها و مبالغه هاي آن است در حالي كه در وحي جز صداق چيزي نيست.[6]

4. شعر مجموعه اي از شوق هايي است كه از زمين به آسمان پرواز مي كند، امّا «وحي» مجموعة حقايقي است كه از آسمان به زمين نازل مي گردد، و در خط متفاوت است.

از آية فوق اين مقدار استفاده مي شود كه شعر و شاعري لائق شأن شخصيت والايي چون پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نيست، به قول مرحوم علامه، عدم تعليم شعر به پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ نه تنها نقض و كاستي نيست بلكه نوعي ترفيع درجه است، و پاكيزه نمودن ساحت مقدس آن حضرت است از آنچه نوع شاعران خيال زده و خلاف گو به آن آلوده اند.[7]

پيامبر شاعر نيست

در جاي ديگر مي فرمايند: «و پيامبر شاعر نيست». شعرا كساني هستند كه گمراهان از آنان پيروي مي كنند، آيا نمي بيني آنها در هر وادي سرگردانند؟ و سخناني مي گويند كه عمل نمي كنند مگر كساني كه ايمان آورده اند، و عمل صالح انجام مي دهند، و ياد خدا بسيار مي كنند و به هنگامي كه مورد ستم واقع مي شوند، به دفاع از خويشتن (و مؤمنان) برمي خيزند (و از ذوق شعري خود كمك مي گيرند) و به زودي آنها كه ستم كردند، مي دانند كه بازگشت شان به كجاست.»[8]

در آيات فوق، به خوبي اوصاف شعر و شاعري در دوران معصومين خصوصاً در دوران پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بيان شده و مشخص گرديده كه شعر و شاعران از چه جايگاهي در عرب برخوردار بوده و مردم چه شناختي از شاعران داشته اند.

1. اوصاف شعر و شاعران مردود

1. بيشتر طالب عيش و نوشند، و خود و شعر شان در بند زلف و خال، يارهاي مجازي مي باشند (چنانكه اشعار زمان جاهليت اينگونه بودند). لذا گمراهان از آنها پيروي مي كنند.

2. غرق پندارها و تشبيهات شاعرانة خويشند، حتّي هنگامي كه قافيه ها آنها ررا به اين سمت و آن سمت بكشاند، در هر وادي سرگردان مي شوند، از كسي راضي باشند به اوج آسمان ها مي برند هر چند مستحق قعر زمين باشند، و از كسي بر لبخند به هجوا مي پردازند. خلاصه آنهايي كه خود و شعرشان بي هدف، و خط فكري آنها تحت تأثير هيجان ها، و حبّ و بغض هاي نفساني تغيير مي كند، و دگرگون مي شوند.

3. اين كه آنها سخناني كه مي گويند به آن عمل نمي كنند، حتّي در آنجا كه واقعيتي را بيان مي دارند، خود مرد عمل نيستند، اهل سخنند، نه عمل.[9]

2. اوصاف شعر و شاعران مقبول

براي اين كه حق شاعران با ايمان و تلاشگران صادق، ضايع نشود، صف آنها را از ديگران جدا مي كند و سه صفت بارز براي آنها و شعرشان بيان مي دارد:

1. شعر آنها با هدف و خود آنها داراي «ايمان صالح» مي باشند.

2. شاعراني كه غرق در اشعار نمي شوند، و غافل از خدا، بلكه «خدا را بسيار ياد مي كنند».

3. آناني كه در برابر ستم ها بپا خواسته، با شعر و شوق شعري خود از خود و مؤمنان دفاع نمودند در نتيجه از ديد قرآن شعر و شاعران به دو گروه مؤمن، و گمراه تقسيم مي شوند، اولي مقبول، و دومي مردود و مطرود مي باشند.

شعر و شاعران در روايات

در اين كه شعر خوبست يا بد؟ زشت و يا زيبا، اسلام با شعر موافق است يا مخالف، رواياتي هم بيان شده كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1. در شعر بايد «هدف ها» و «جهت گيري ها» و «نتيجه ها» مورد ارزيابي قرار گيرد.

اميرالمومنين(ع) در يكي از شب هاي ماه مبارك رمضان به هنگام افطار كه سخن از شعر و شاعران به ميان آمد به ياران خود فرمود: «بدانيد ملاك كار شما دين است، و ماية حفظ شما تقوي است، زينت شما ادب، و دژهاي محكم آبروي شما حلم و بردباري است.»[10]

2. شعر حكيمانه مورد تأييد است: پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: بعضي از اشعار، حكمت است و پاره - اي از سخنان شعر.[11] گاهي شعر غوغا مي كند، و برندگي شمشير، و نفوذ تير را دارد چنانكه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در مورد چنين اشعاري فرمود: «به آن كسي كه جان محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ در دست قدرت اوست، با اين اشعار گويي تيرها به سوي آنها پرتاب مي كنيد.»[12]

3. شعراي متعهد مورد تأييد الهي هستند: در مورد يكي از شعرايي كه مدافع اسلام بود، فرمود:

«دشمنان را هجو كن كه جبرئيل با تو است.»[13]

و در جاي ديگر فرمود:

تا زماني كه از ما و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با شعرت حمايت كني مورد تأييد الهي مي باشي.»

4. پاداش شاعران متديّن و حامي ولايت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ : امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «من قال... هر كس دربارة ما (اهل بيت) شعري بگويد، خدا خانه اي در بهشت براي او بنا مي كند.[14] و در جاي ديگر فرمود، شاعري دربارة ما شعر نگفت جز با تأييد (ملك) و روح القدس.»[15]

همچنين سفارش فرمود كه:

«اي شيعيان، به فرزندان خود اشعار در مورد ما را بياموزيد، كه اين كار بر دين خدا بود.»[16]

نتيجه اين كه شعر در قرآن و روايات، همان معناي معروف شعر است، ولي به لحاظ «هدف ها» و «جهت گيري ها» و «نتيجه ها» به دو نوع اشعار گمراه كننده، و شعرهاي حكيمانه و هدايت گر، تقسيم مي شوند، اين را هم اضافه كنيم كه در بعضي از روايات شعرا به قصه گويان و افسانه سرايان منطبق شده است.[17]

پس در پايان با توجه به سخنان ذكر شده روشن مي شود كه به چه علت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ سفارش كرده اند كه به آنها شاعر نگوئيم. در ضمن بايد به اين نكته توجه كرد كه شاعر كسي است كه شعرهاي فراواني سروده باشد در حالي كه اكثريت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ شعر نگفته اند و اگر شعري هم بوده، به اقتضاي موضوعي پيش آمده و بجز حضرت علي ـ عليه السلام ـ از ديگر ائمه ـ عليهم السلام ـ شعر آنچناني ذكر نگرديده و همين مطلب دلالت بر اين دارد كه اصلاً اهل بيت شاعر نبوده اند، چرا كه به صرف گفتن چند بيت شعر كه نمي شود گفت شاعر هستند.

و در مورد حضرت علي ـ عليه السلام ـ هم كه اشعاري به آن حضرت منتسب شده بايد گفت كه اولاً آن اشعار همگي از جملة شعرهاي مقبول بود. ثانياً معمولاً به آن اشعار، حضرت براي پاسخ به دشمنان و يا مخاطبان خود تمثل جسته اند و ثالثاً به خاطر جو غالب و غلط در ميان شاعران آن دوران كه به فساد و تباهي و خوشگذراني و عيش و نوش معروف بوده اند و هر كسي كه به او لقب شاعر داده مي شد او را فردي عاشق پيشه و خيال پرداز و... مي دانستند در شأن اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و خصوصاً آن حضرت نبوده است كه به وي شاعر بگويند و حتي يك نوع توهين به مقام آن حضرت بوده است. چرا كه به راحتي دشمنان اسلام از آن بهره برداري كرده و بر ضد آن حضرت تبليغ مي كردند، در حالي كه امام معصوم ـ عليه السلام ـ از هر گناهي مبرا مي باشد و طبق عقل و منطق و وحي رفتار مي كند و اعمالي كه شاعران انجام مي دادند يا به آن منسوب بودند، اصلاً در شأن و منزلت آنان نبوده و عيش و نوش و خيال پردازي و گفتن سخناني كه عمل به آن غيرممكن بوده و غرق شدن در تشبيهات و استعارات و كنايات با عصمت امام سازگاري ندارد، كه قبلاً در بخش توضيح آيات و اوصاف شاعران مردود مفصلاً نقل شد. با اين تفاصيل روشن مي شود كه چرا معصومين ـ عليه السلام ـ فرموده اند كه به آنها شاعر نگوئيم چون يكي از مهمترين دلائل سوء استفادة دشمنان براي ضربه زدن به آنها بوده كه با اين كار از آن جلوگيري شده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ح 15، ص 381-378.

2. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ح 18، ص 439.

3. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ح 24، ص 478.

4. ترجمة تفسير صافي، ج 1، ذيل آية 224، شعراء.

5. الميزان، ج 15، ص 362-361 و ص 368.


[1] . اصفهاني، راغب، المفردات في غريب القرآن، نشر كتاب، چاپ دوم، 1406 هـ، ص 262 و ر.ك: عميد، حسين، فرهنگ عميد، تهران، انتشارات جاويدان، چاپ دوازدهم، 1354، ص 771 و 1190.

[2] . ر.ك: مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، هشتم، 1370، ج 15، ص 383.

[3] . انبياء/5.

[4] . صافات/36.

[5] . طور/30.

[6] . تفسير نمونه، (پيشين)، ج 18، ص 439، با تلخيص.

[7] . طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362، ج17، ص112.

[8] . شعرا/227-224.

[9] . تفسير نمونه، (پيشين)، ج 15، ص 379 و الميزان (پيشين)، ح 15، ص 361.

[10] . مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج34، ص346.

[11] . اميني، الغدير، دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 9 و الميزان، ج 15، ص 368.

[12] . ر.ك: الميزان، ج 15، ص 368، و تفسير نمونه، ح 15، ص 383، و ر.ك: مسند احمد حنبل، ح 3، ص 460.

[13] . مسند احمد، ح 4، ص 299 و الميزان، ح 15، ص 368.

[14] . الغدير، (پيشين)، ح 2، ص 3.

[15] . عيون اخبار الرضا به نقل از تفسير نمونه، (پيشين)، ح 15، ص 385.

[16] . نورالثقلين، ج 2، ص 71، به نقل از تفسير نمونه، ح 15، ص 385.

[17] . الميزان، (پيشين) ح 15، ص 368 و ر.ك: فيض كاشاني، تفسير الصافي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ص 55، ح 4.



/ 1