دين، آيين صحيح زندگي - دين، آيين صحيح زندگي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دين، آيين صحيح زندگي - نسخه متنی

احمد شجاعي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دين، آيين صحيح زندگي

چندي پيش مطلبي تحت عنوان «تعريف دقيقي از دين ارائه نشده است» از آقاي محسن آرمين در روزنامه «صداي عدالت» شماره 181، تاريخ 21/2/81 به چاپ رسيد كه بخش‌هايي از سخنان ايشان قابل تأمل و نقد بود، لذا نوشته‌اي كه پيش روي شماست به نقد و بررسي آن پرداخته است.

بخش اول، تعريف دين

ايشان در اين قسمت چنين ادعا كرده كه «هيچ تعريف دقيقي از دين ارائه نشده است» اين بيان كه به نحو سلب كلّي ايراد شده است از چند جهت مخدوش است:

اولاً

خود اين گفتار در صورتي صحيح است كه گوينده آن به معيار دقيقي از «تعريف دين» رسيده باشد والاّ سخن گفتن دقيق درباره تعريف دين، چه به صورت ايجاب يا سلب كلّي، نشانه كم‌توجّهي گوينده آن خواهد بود.

ثانياً

ايشان در تعليل مدعايش مي‌گويد: «... و علّت آن اين است كه بعضي از تعاريف چنان عام هستند كه همه اديان از جمله اديان بدوي را در بر مي‌گيرند». اشكال اين تعليل آن است كه اخص از مدعاست، يعني عامّ بودن برخي از تعريف‌ها مستلزم آن نيست كه همه تعريف‌هاي دين، غير دقيق باشند.

ثالثاً

ايشان در قسمت ديگر از مطالبش كه در زمينه تعريف دين است مي‌گويد: «در مجموعه تعاريف ارائه شده از دين آنچه مي‌تواند مورد توجه باشد، اشتراك لفظي اين تعاريف است. روانشناسان، دين را به جنبه‌هاي رواني، جامعه‌شناسان بر وجوه جمعي و نهادي، و عالمان ديني ماهيّت دين را صرفاً اخلاق مي‌دانند.»

نقد و بررسي

اما اينكه دين مشترك لفظي بين تعاريف گوناگون است، با توجه به ماهيّت مانعه الصدق بودن مشترك لفظي، نبايد يك تعريف از دين، بر دينِ ديگر صدق بكند. در حالي كه خود گوينده در علت عدم ارائه تعريف دقيق از دين گفتند كه: «بعضي از تعاريف چنان عام هستند كه همه اديان بدوي را در بر مي‌گيرند.» حال پرسش ما اين است كه اگر اين تعريف‌ها مشترك لفظي هستند چطور برخي از تعريف‌ها بر همه اديان شامل مي‌شود؟

اما اينكه جامعه‌شناسان از دين برداشتي جامعه‌شناسانه كرده و روانشناسان به جنبه‌هاي رواني آن روي آورده‌اند، دليل بر اين نيست كه دين تنها بر رفتار اجتماعي و يا رواني انسان‌ها پرداخته است، فلذا ناقص قلمداد شود. اين پديده اگر بخواهد دليل چيزي باشد، دليل بر جامعيّت و كمال دين از يك سو، و گواه بر نقص و ضعف اين ديدگاه‌ها از سوي ديگر است. به عبارتي دين هم قوانين و مقررات اجتماعي براي جامعه و نهادهاي آن وضع كرده است، و هم اصول و قواعدي براي رفتارهاي روحي و رواني افراد تدوين نموده است، ولي هرگز خود را در حصار هيچكدام از اينها محصور نساخته است.

و اما اينكه ايشان ادعا مي‌كند «عالمان ديني ماهيت دين را صرفاً اخلاق مي‌دانند» چنين ادعايي ناشي از بي‌دقّتي در آثار عالمان ديني است كه اگر ايشان زحمت مطالعه و تحقيق را براي خود فراهم مي‌ساختند، متوجه مي‌شدند كه عالمان ديني عموماً نگاهي جامع‌الاطراف به دين داشته و احياناً اگر سخني از اخلاقي بودن دين به ميان آمده است، آن را به عنوان بخشي از دين مطرح كرده‌اند. حال براي اين‌كه به تعريف دقيقي از دين اشاره كرده باشيم و همچنين بيان اين نكته كه هرگز عالمان ديني، دين را صرفاً «اخلاق» نمي‌دانند، به چند تعريف از عالمان ديني اشاره مي‌كنيم:

علامه طباطبايي در ذيل آيه شريفه «ان الدين عندالله الاسلام»[1] مي‌فرمايد: «مراد از دين همانا اسلام است، اسلامي كه عبارت از تسليم شدن در برابر حق ـ اعم از حق در مقام اعتقاد و حق در مقام عمل ـ مي‌باشد».[2] پس ايشان گوهر دين را طبق بيان قرآن «تسليم شدن در برابر حق» مي‌دانند.

علامه جوادي آملي پيرامون حقيقت دين، چنين مي‌گويد:

«دين مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است كه براي اداره امور جامعه انساني و پرورش انسان‌ها باشد، گاهي همه اين مجموعه حق و گاهي همه آن باطل و زماني مخلوطي از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد آن را دين حق، و در غير اين صورت آن را دين باطل مي‌نامند.»[3] پس ايشان دين حق را چنين تعريف مي‌كنند: «دين حق ديني است كه عقايد، اخلاق، قوانين و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده، و دين باطل ديني است كه از ناحيه غير خداوند تنظيم و مقرّر شده باشد.[4]

شهيد مطهري نيز درباره حقيقت دين مي‌فرمايد:

«حقيقت دين داراي ماهيّتي است كه بهترين معرّف آن لفظ «اسلام» است».[5]

و بيان شد كه اسلام يعني تسليم شدن در برابر حق و حقيقت، و اين خود حكايت از قلمرو بسيار گسترده و وسيع دين مي‌كند، چرا كه انسان در جميع شئونات زندگي يا براساس حق رفتار مي‌كند و يا براساس باطل، اگر براساس حق عمل كند، اين همان دين است. چرا كه قرآن مي‌فرمايد: «الحق من ربك؛ حق از ناحيه خداست».[6] و اگر براساس باطل عمل كند، اين خروج از دين است، چه اين‌كه خداي سبحان مي‌فرمايد: «ماذا بعد الحق الاالضَّلالُ»؛ بعد از حق، چه چيزي جز گمراهي وجود دارد؟»[7] پس با توجه به بينش وسيع قرآني، هيچ قلمروي از زندگي انسان خالي از دين نيست، و آدمي در عرصه زندگي يا تحت ولايت دين حقّ است، و يا تحت نفوذ اديان باطل.

بخش دوم: دين در خدمت انسان

وي در قسمت ديگر از گفتارش به نقل از علامه طباطبايي مي‌گويد:

«دين بايد متناسب با نيازهاي انسان، و در خدمت انسان باشد..»

نقد و بررسي

اما اين گزاره كه: «دين بايد متناسب با نيازهاي انسان باشد...» يك گزاره عقلي است كه عقل مستقلاً بدان حكم مي‌كند واحدي در آن ترديدي ندارد، منتهي به يك متمم نياز دارد و آن اين‌كه انسان با استمداد از عقل و شرع نيازهاي واقعي خود را از نيازهاي كاذب و خيالي باز شناخته و پيوسته در جهت رفع نيازهاي واقعي خود باشد. چرا كه خود شاهد هستيم در عصري كه از آن به عنوان «پست مدرنيسم» ياد مي‌شود همه روزه نيازهاي جديد و كاذب و آلوده به اغراض نفساني و شيطاني را، در قالب نيازهاي واقعي بر پيكره افراد و اجتماع تزريق مي‌كنند، و چون دينِ حقّ نه تنها سر سازگاري با اين قبيل تمايلات ندارد بلكه پيوسته سر ستيز داشته است، لذا فرياد اين قبيل افراد بلند مي‌شود كه دين نمي‌تواند پاسخگوي نيازهاي بشر باشد! پس مشكل اصل در اين باب خلط نيازهاي واقعي با نيازهاي كاذب است كه با تفكيك آنها از همديگر و درك اين مطلب كه دين جهت پاسخگويي به نيازهاي واقعي آمده است. مشكل حل خواهد شد.

امّا اين‌كه «دين بايد در خدمت انسان باشد» اين نيز همانند برخي از گزاره‌ها چه بسا در اثر كج‌فهمي مورد مغالطه واقع مي‌شود؛ فلذا نياز به تبيين دارد و آن اين‌كه ترديدي نيست كه انسان چون مخلوق خداوند است و موجودي است كه براي بقا و زندگي ابدي، آفريده شده است، حق دارد كه جهت برخورداري از سعادت و كمال واقعي زندگي ـ اعم از زندگي دنيوي و اخروي ـ برنامه كامل و تمام عياري داشته باشد. و چون او مي‌بيند كه خودش به تنهايي قادر به تهيّه آن برنامه جامع و كامل نيست، لذا نيازمندي خود را به يك هادي و راهنماي الهي احساس مي‌كند و دين در حقيقت پاسخي است به اين نيازهاي واقعي انسان، كه خداي سبحان با ارسال رسل و انزال كُتب بستر زندگي را براي هدايت انسان‌ها به خير و سعادت ابدي فراهم ساخته است. به عبارتي دين آمده است كه شهد شيرين زندگي را به ذائقه جان آدمي بچشاند به شرطي كه اين ذائقه عليل و بيمار نباشد. بنابراين خدمتي كه دين به بشريّت مي‌كند از قبيل شرح وظايف و آشنايي او با مبدأ و معاد و امثال اين امور بوده كه خداوند با فرستادن پيامبران پروژه خدمات رساني را براي انسانها به اكمال و اتمام رسانيده است.

امّا خدمت دين به انسان، به اين معني كه انسان انتظارات واهي و خيالي خود را بر دين تحميل كرده و هرگونه دخل و تصرّف در دين را براي خود جايز بداند ـ همچنانكه در تبادر عرفي از خدمت اين معنا منظور است ـ چنين توهّمي قطعاً باطل و بي‌اساس است.
مطلب قابل توجّه ديگري كه در اينجا مطرح است اين است كه اگر ثابت شد دين براي خدمت به انسان آمده است ـ البتّه به معناي صحيح آن ـ انسان نيز بايستي در خدمت دين باشد، و خدمتگزاري انسان به دين نيز تنها در يك كلمه خلاصه مي‌شود و آن اين‌كه انسان خالصانه و خاضعانه در پيشگاه دينِ حق، تسليم محض باشد. كه با تسليم او در مقابل حقيقت متعال تاج كرامت و خلافت الهي را بر سر مي‌گذارد.

بنابراين روشن شد كه اوّلاً در اينجا سخن از خدمت يك طرفه نيست، بلكه خدمات متقابل مطرح است. و ثانياً خدمت دين به انسان، و خدمت انسان به دين، ذاتاً و جوهراً با همديگر فرق دارد، خدمت دين به انسان از قبيل شرح وظايف و ايجاد بستر هدايت و حكومت است. امّا خدمت انسان به دين از قبيل عمل تمام عيار به وظايف در قبال احكام نوراني اسلام است.

بخش سوّم: حقيقت دين غير از فهم دين است

وي در قسمتي ديگر از سخنانش مي‌گويد:

«حقيقت دين يك چيز، و تلقي و برداشت ما از دين چيز ديگر، كه تحت تأثير واقعيت تاريخي، اجتماعي و فرهنگي مي‌باشد...»

و پايان اين مقال با اين بيان ختم مي‌شود كه: «مستغني كردن دين از دستاوردهاي بشري هيچ نتيجه‌اي جز عقب ماندن از قافله تمدن بشري ندارد و دين را دچار رخوت و جمود مي‌كند.»

نقد و بررسي

در اين بخش از گفتار وي دو نكته را مورد بررسي قرار مي‌دهيم:

نكته اول

اين‌كه ايشان مي‌گويد: «حقيقت دين يك چيز است و تلقّي ما از دين چيز ديگر» اگر مرادش اين است كه تمامي فهم‌هاي انسان از دين، حقيقت دين را تشكيل نمي‌دهد، بلكه در ميان فهم‌هاي بشر، همواره خطايي وجود دارد؛ اين بيان به نحو ايجاب جزئي صادق است، به دليل جايگاه تخطئه‌اي كه علماي اسلامي خصوصاً شيعه بدان قائل هستند.

امّا اگر منظور گوينده اين باشد كه هيچ فهم ديني از هيچ بشري كامل نبوده، و حقيقت دين همواره از دسترس بشر خارج است چنين سخني قطعاً باطل است؛ چرا كه اوّلاً: خود اين گزاره كه «حقيت دين چيزي، و فهم از آن، چيز ديگر است، از دو حال خارج نيست، يا صادق است و يا كاذب، اگر خود اين گزاره صادق باشد، بايستي گوينده آن به حقيقت دين نايل آمده باشد تا بتواند به طور صادقانه از آن خبر بدهد، در حالي كه گوينده سخن حقيقت دين را خارج از دسترس بشر مي‌داند. امّا اگر خود آن گزاره كاذب باشد نقيض آن صادق خواهد بود كه، برخي از حقايق دين را مي‌توان اصطياد كرد.

اين دليل عقلي بر بطلان اين نظريه بود.
امّا دليل نقلي بر بطلان اين فرضيّه آن است كه خداوند در قرآن در مورد ابلاغ ولايت و امامت امام علي ـ عليه السّلام ـ و بقيه ائمه ـ عليهم السّلام ـ به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيان مي‌كند كه: «اي پيامبر! آنچه از ناحيه پروردگارت بر تو نازل شده، آن را ابلاغ كن، كه اگر نكني هرگز رسالت خود را به انجام نرساندي!»[8] و بعد از اين‌كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در جريان غدير ولايت و امامت علي ـ عليه السّلام ـ ابلاغ نمودند اين آيه شريفه نازل شد كه: «امروز من دين شما را تكميل كردم و نعمت خود را بر شما به اتمام رسانيد، و اسلام را به عنوان دين مرضي خود براي شما قرار دادم»[9] حال با توجّه به اين دو آيه كه سخن از ابلاغ و تبليغ هست، و بعد از ابلاغ سخن از اكمال دين و اتمام نعمت به ميان آمده است، سؤال اين است، كه اگر گوهر دين به دست بشر نمي‌رسيد، آيا اكمال دين و اتمام نعمت معني پيدا مي‌كرد؟ پس اين‌كه خداوند مي‌فرمايد: «اگر مسئله ولايت را ابلاغ نكني، رسالتت را ابلاغ نكردي» اين مستلزم آن است كه هر چه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيان مي‌كند به حداقل مراتب آن كه هدايت و پرهيز از خطاست، متوقف آن است، بشريّت مي‌توانند نائل شوند هر چند باب معرفت كامل و برتر از آن مرتبه، هرگز به روي بشريت بسته نشده است.

بنابراين دسترسي به حقيقت دين نه تنها ممتنع نيست، بلكه ممكن و واقع هم شده است، چنانكه حكيم متألّه علامه جوادي آملي مي‌فرمايند: «دسترسي و نيل به شريعت خالص ممكن، بلكه بخشي از آن قطعاً واقع شده است زيرا گاهي آراي متناسب درباره شريعت‌يابي متناقض است، و چون جمع دو نقيض، مانند رفع هر دو محال است، يكي قطعاً حق و صائب است، چنانكه ديگري يقيناً باطل و خطاست.»[10]

البتّه تذكّر اين نكته لازم است كه دروازه معرفت خالص دين به روي كساني گشوده شده است كه عقل خويش را به نور توحيد ناب، نوراني ساخته، و در اثر صبر و استقامت در اين مسير، گوهر جان را از كوثر زلال حكمت لم يزلي سيراب نموده‌اند، چنانكه خداي سبحان مي‌فرمايد: «الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَهُ...»؛ كساني كه گفتند: پروردگار ما خداست و سپس استقامت ورزيدند، ملائكه بر آنها نازل مي‌شوند.»[11] امّا كساني كه خود را پيوسته در حجاب‌هايي از وهم و خيال پنهان ساخته و اندرون خويش را از زنگار جهل و جمود تطهير نكرده‌اند، هرگز توان دسترسي به گوهر ناب دين را نخواهند داشت چنانكه خداي سبحان مي‌فرمايد: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» قرآن را كسي جز پاكان درك و فهم نمي‌كند.»[12]

نكته دوّم

اين‌كه ايشان در قسمت پاياني سخن خود مطرح مي‌كند كه: «مستغني كردن دين از دست‌آوردهاي بشري هيچ نتيجه‌اي جز عقب ماندن از قافله تمدن بشري را ندارد.» لازم است توجّه شود كه «بشر» از ديدگاه اسلام عنصري جدا افتاده و بيگانه از دين نيست تا دستاوردهاي او در نقطه مقابل دين مورد ارزيابي قرار گيرد، بلكه انسان از ديدگاه اسلام خليفه‌اي است الهي، و شريعت جاي‌جاي طبيعت را جايگاه خلافت او قرار داده است بنابراين دست‌آوردهاي بشري اگر رهين عقل و در پرتو علم و فكر شكل گرفته است؛ با توجّه به اين‌كه عقل ناب و علم صائب سرمايه گرانبهاي الهي براي انسان است، نه تنها در مقابل دين نيست، بلكه زيرمجموعه آن است. امّا اگر چنين دست‌آوردهايي ناشي از اغراض آلوده به شهوت و غضب آدمي باشد، آنچه در دستان اين دست‌آورنده‌گان باقي خواهد ماند، نه تنها تمدن بشري نخواهد بود بلكه ارمغان آن انبوهي از زبوني و توحش براي خود، و ترس ويأس و ذلّت براي جامعه نيز خواهد بود. پس دين، خواهان پايه‌گذاري تمدني است كه ريشه‌اش در تديّن انسان و جامعه باشد و با تمدني كه ريشه‌اش در توحّش باشد، مخالف است.

چكيده

اوّلاً

اين‌كه ادعا شد دين تعريف دقيقي برايش ارائه نشده، ثابت شد كه قرآن به عنوان جامع‌ترين و غني‌ترين منبع ديني، خود دين را به «اسلام» تعريف كرده، و بيان شد كه مراد از اسلام، تسليم در برابر حق است، و اين تسليم جميع حوزه‌هاي زندگي بشريت را، ـ اعم از عبادي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي و... و دنيوي و اخروي ـ شامل مي‌شود. و عالمان وارسته دين كه ره‌پويان قرآن هستند همين تعريف را گرفته و شرح و بسط داده‌اند.

ثانياً

در بحث «خدمت دين به انسان» بيان شد كه خدمت در اينجا يك حقيقت متضايف الطرفين است، يعني هم دين جهت خدمت به انسان آمده است، و هم انسان بايستي در خدمت دين باشد، و عمده مطلب در اين باب اين بود كه اساساً نوع اين دو خدمت‌ها ذاتاً با هم فرق دارند، خدمتي كه دين عرضه مي‌كند، از قبيل شرح وظايف و بسط معارف انسان، به خود، و به خدا و جهان هستي، است، و خدمتي كه بشر بايد در مقابل دين عرضه كند، تسليم خالصانه او در مقابل شريعت است.

ثالثاً

در بخش پاياني كه به جداانگاري حقيقت دين از فهم دين، پرداخته شده بيان شد كه هر چند بشر به خاطر غير معصوم بودنش توان دسترسي به تمام ابعاد و زواياي پنهاني و نهاني دين را ندارد. و ليكن چنان هم نيست كه دستان او از رسيدن به برخي از معارف ناب و كليدي دين مقبوض باشد. چرا كه در اين صورت هرگز دين به بشريت ابلاغ نشده و طرح الهي بعثت و نبوّت و امامت و هدايت او، همه براي رسانيدن پيام الهي ناتمام مانده است، و اين برخلاف ضرورت عقل و شرع است.


[1] . سوره آل عمران، آيه 19.

[2] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ناشر؛ بنياد علمي و فكري علامه، مترجم: عبدالكريم نيّري بروجردي، ج 3، ص 228.

[3] . جوادي،عبدالله،شريعت در آيينه معرفت،چاپ دوّم،ناشر:مركز نشر فرهنگي رجا،محل نشر:قم،تاريخي نشر،1373،ص93.

[4] . همان، ص 95.

[5] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، چاپ ششم، ناشر: صدرا، قم، تاريخ 1375، ج 2، ص 182.

[6] . سوره بقره، آيه 147.

[7] . سوره يونس، آيه 32.

[8] . سوره مائده، آيه 67.

[9] . سوره مائده، آيه 3.

[10] . جوادي، عبدالله، تسنيم، چاپ اول، ناشر، مركز نشر اسراء، قم، 1378، ج 2، ص 196.

[11] . سوره فصّلت، آيه 30.

[12] . سوره واقعه، آيه 79.

احمد شجاعي



/ 1