ذات نايافته از هستي‌بخش... - ذات نايافته از هستي‌بخش... نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذات نايافته از هستي‌بخش... - نسخه متنی

محمد ملك زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ذات نايافته از هستي‌بخش...

قرائت خودسرانه از دين و آموزه‌هاي ديني معضلي است كه شايد بتوان نشانه‌هاي اوليه آن را همزمان با تولد دين مشاهده كرد. در صدر اسلام از مدعيان دروغيني مي‌توان سراغ گرفت كه آموزه‌هاي وحي را بازيچه برداشت‌هاي سطحي و هوس‌هاي ذهني خويش ساختند و به ميل خود به تفسير دين پرداختند. آنان به قدري بر اين ادعا پاي فشردند كه عرصه را بر پيشوايان راستين دين تنگ نمودند و گاه مصرانه از آنان مي‌خواستند كه رفتارشان را با فهم ناقص اينان تطبيق دهند!

در تاريخ معاصر به ويژه از چند دهه‌ قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، جريانات متفاوتي ظهور يافتند كه خود را وابسته به دين و مدعي حمايت از آن مي‌ناميدند. بسياري از اين جريانات كه اصطلاح روشنفكران ديني را نيز به خود لقب مي‌دادند برداشت ويژه و مستقلي از هويت دين، روحانيت و مرجعيت ارايه داده و اهداف خاصي را دنبال مي‌نمودند. بسياري از آنان در مواجهه با انديشه‌هاي نو، اعم از ديدگاه‌هاي ليبراليستي يا كمونيستي پروژه غربي‌سازي دين و يا تفسير آن مطابق ديدگاه‌هاي رايج در اردوگاه شرق را دنبال ‌نمودند اينان همان كساني بوده‌اند كه دين خود را از مكتب اهل‌بيت نگرفته و به روحانيت اصيل و فقها و متخصصان علوم اهل‌بيت اعتقادي نداشته‌اند. آنان در حقيقت به ديني اعتقاد داشته‌اند كه هوا و هوس‌هاي ذهني‌اشان را تغذيه كند. سرگذشت اين جريانات كه با داعيه ديني اما بدون ريشه و پشتوانه حقيقي به تفسير و تأويل آموزه‌هاي ديني پرداختند، كساني كه در مواجهه با مشكلات پيش‌روي درون‌مايه ايدئولوژي خود را تهي يافتند و به يكباره به دامان ايدئولوژي غرب يا شرق فرو غلطيدند و يا آنان كه با گره‌زدن انديشه‌هاي اسلامي با رهيافت‌هاي اجتماعي غرب مأيوسانه تلاش مي‌كردند تا دين را از زاويه تنگ ماديت موجود در علوم اجتماعي مدرن تفسير كنند و... همه و همه تجربه‌هاي سودمندي است كه مي‌تواند براي روزگار ما بسي عبرت‌آموز باشد.

چندي پيش يكي از نشريات در گفتگويي با‌ آقاي دكتر عبدالكريم سروش، نظر وي را به عنوان يك روشنفكر ديني در مورد وضعيت انقلاب اسلامي در حال يا آينده جويا شد.[1]

وي در ابتدا به طرح ديدگاه خويش نسبت به تئوري انقلاب اسلامي مي‌پردازد:

«... زماني كه در انگلستان دانشجو بودم كتاب حكومت اسلامي آقاي خميني را با دقت بيشتري خوانده بودم هرچند قبلاً در ايران به صورت مخفيانه به دست من رسيده بود و من آن‌چنان كه بايد تعمقي در آن نكرده بودم اما حقيقتاً در انگلستان اين كتاب براي من كتابي دلسردكننده بود. اين كتاب را در امر سياست و حكومت بسيار ساده و بسيط يافتم مخصوصاً آن جاهايي كه ايشان مي‌گويند ما همه چيز داريم يا اسلام همه چيز دارد. احساس مي‌كردم كه اسلام آقا (...) و با روايات خاصي سروكار دارد.»

وي در ادامه با انتقاد از اين سخن حضرت امام كه «اگر روزي احكام اسلام تماماً اجرا شود كار ما خاتمه پيدا خواهد كرد» آن را ناشي از غلبه روح فقهي و به زعم وي محدوديت فكري مي شناسد... .[2]

از لحن سخنان گوينده فوق به خوبي مي‌توان رويكرد ذهني وي را در خصوص حكومت ديني، رابطه دين و سياست و حدود قلمرو دين اسلام دريافت. البته اين كه يك داشنجوي ايراني مقيم انگلستان تحت تأثير فرهنگ ليبرال دموكراسي غرب، ذهنيتي ناقص و انحرافي از دين اسلام پيدا كند و سپس از مطالعه كتاب حكومت اسلامي امام(ره) به دليل آن كه آن را مطابق با آن ذهنيت نيافته از آن مأيوس و دلسرد گردد شايد چندان عجيب و دور از انتظار نباشد لكن جاي بسي تعجب است كه چگونه فردي كه احاطه‌اي بر مجموعه احكام و روايات ديني ندارد به اسلام فقيهي متبحر و مجتهدي مسلّم كه عمري صرف شناخت احكام و روايات اسلام و كسب تخصص در مجموعه دين نموده خُرده مي‌گيرد و اسلام وي را اسلامي ناقص و مطابق رواياتي خاص توصيف مي‌نمايد! هرچند اين‌گونه اظهارنظرها كه نشان از نوعي جهل مركب است امري چندان بي‌سابقه هم نيست بلكه نظير آن را مي‌توان در جريانات صدر اسلام نيز مشاهده كرد.

فرقه خوارج گروه جاهل و در عين حال متعصبي بودند كه در زمان حاكميت سياسي امير مؤمنان، علي ـ عليه السّلام ـ به رغم ديدگاه سطحي‎نگرانه و كوته‎بينانه‎اي كه از دين داشتند داعيه فهم ديني حتي فراتر از شناخت امام معصوم نمودند آنان به قدري بر اين ادعا مصرّ بودند كه با برافراشتن عَلَم مخالفت درصدد برآمدند تا با زور شمشير و سرنيزه همان فهم ناقص خويش را بر امام معصوم تحميل نمايند امروزه نيز مشاهده مي‌كنيم دولت جنايتكار آمريكا هم به صف مترجمان و مفسّران شريعت و كلام وحي پيوسته و مدعي است كه مي‌خواهد اسلام واقعي را براي مسلمانان پياده كند!...

آقاي دكتر سروش در ادامه با اشاره به بخشي ديگر از ديدگاه‌هاي حضرت امام(ره) تأكيد مي‌كند كه نظريه ولايت فقيه از همان ابتداي كار برايش قابل فهم نبوده است اما در عين حال مي‌افزايد پس از آن كه رفته‌رفته ذهنم با اين نظريه آشنا شد سعي نمودم تا از طريق علمي و استدلالي با آن مقابله نمايم (!) و سپس با ذكر برخي از اين به اصطلاح مبارزات علمي و استدلالي خويش تأكيد مي‌كند معلوم نيست مبناي اين نظريه كدام است و يا اين كه به قول وي نظريه ولايت فقيه نظريه جواني است كه اقليتي از فقهاي شيعه به آن معتقدند[3]... و بعد گويا با اظهار رضايت از اين استدلال علمي خويش مي‌گويد:

و اگر يك نظريه از پشتيباني و حمايت فكري روشنفكران برخوردار نباشد هادي نجاتي نخواهد بود آموزه ولايت فقيه دقيقاً اين سرنوشت را پيدا كرد و اكنون ديگر مطلقاً قوت نظري ندارد (!)...»

هرچند مطالب فوق حاوي نكته‌اي تازه و چندان علمي نيست اما در عين حال به نظر مي‌رسد كه ذكر دو نكته در اين ارتباط حايز اهميت باشد:

1 . شريعت اسلام نتيجه و نقطه پايان تعامل شريعت‌هاي الهي در طول تاريخ زندگي بشر است. از ويژگي‌هاي بارز شريعت اسلام وسعت دامنه آن به لحاظ جامعيت و پاسخگويي به نيازهاي بشري در همه ابعاد و شئون مختلف زندگي است. اين شريعت آن‌گونه كه در آيات و رواياتش به تصوير كشيده مي‌شود خاتم اديان الهي است زيرا در ميان اديان آسماني ديگر به نقطه كمال خويش رسيده است. خداوند در قرآن كريم پس از اعلام مسئله امامت، دين را كامل شده و نعمت خويش بر بندگانش را تمام شده مي‌نامد، اليوم اكملت لكم دينكم و اتممتُ عليكم نعمتي و رَضَيتُ لكم الاسلامَ دينا.»[4]

و يا در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «و لارطبٍ و لايابسٍ الا في كتاب مبين».

در هيچ تر و خشكي (از آنچه انسان به آن محتاج است) نيست مگر آن كه در اين كتاب مبين موجود است.[5]

در آيه 28 از سوره سباء نيز خطاب به پيامبر آمده است هر آنچه براي بشر كافي است به سوي تو ارسال نموديم گرچه كه اكثر مردم اين را ندانند. همچنين روايات فراواني بر اين جامعيت و كمال دين اسلام تأكيد نموده‌اند. در صحيحه حمّاد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمده است كه ايشان فرموده‌اند هيچ موضوعي نيست مگر آن كه در قرآن يا سنّت بيان شده باشد.[6]

2 . ساده‌ترين دليل عقلي و منطقي بر ولايت فقيه از اصل عرفي و متداول رجوع به متخصص ناشي مي‌شود مبناي زندگي خردمندان عرصه هستي با هر گرايش فكري و فرهنگي آن است كه در اتخاذ هرگونه تصميمي نسبت به امور اجتماعي، اقتصادي، خانوادگي، سياسي و... به انديشمندان و صاحب‌نظران همان بخش مراجعه مي‌كنند. تا خود را از پيامد آسيب‌هاي احتمالي مصون نگه دارند در اين راستا هر آنچه آرمان‎ها و اهداف عظيم‌تر و با اهميت‌تر باشند، اين اصل با اهتمامي دقيق‌تر و حساب‌شده‌تر مورد توجه خواهد بود بديهي است رجوع به متخصص در خصوص درمان يا پيشگيري از يك بيماري جسماني بسيار حايز اهميت‌‌تر از سؤال و تحقيق درباره خريد يكي از لوازمات روزمره زندگي است بر همين اساس حفظ سلامت روحي يا تأمين سعادت دنيوي و اخروي از اهميتي بس خطيرتر برخوردار بوده و لزوم مراجعه به متخصصان اين امر را ضروري‌تر مي‌سازد با توجه به اين مي‌توان مبناي پذيرش ولايت فقيه را در راستاي ولايت‌هاي معمول ديگر تشريح كرد.

از سوي ديگر ترديدي نيست كه يك فقيه و مجتهد عادل نزديك‌ترين فرد به امام معصوم است گرچه او همچون امام معصوم داراي عصمت و علم الهي نيست لكن دو ويژگي جايگزين معين عدالت و فقاهت، او را برترين جانشين معصوم در عصر غيبت مي‌سازد «عدالتِ» ولي‌فقيه نيروي بازدارنده از هرگونه استبداد و انحراف فكري و عملي او خواهد بود و «فقاهت» تخصص، كارشناسي، خبرويت و آگاهي برتر وي را به دنبال خواهد داشت. از اين‌رو پس از اعتقاد به ضرورت جامعيت در دين اسلام كه در حقيقت مؤيّد احاطه آن بر ابعاد حكومتي اجتماعي زندگي انسان در كنار بُعد فردي او خواهد بود، ولي‌فقيه با برخورداري از دو ويژگي تعهد و تخصص خواهد توانست تا به عنوان برترين جانشين معصوم در عصر غيبت پاسخگوي نياهاي انسان در زمينه مسايل سياسي، اجتماعي، اقتصادي و غير آن باشد. و اما در خصوص پيشينه نظريه ولايت فقيه گرچه تنها اين حضرت امام بود كه نظريه ولايت فقيه را در قالب حكومت ديني متجلي ساخت اما اين مسئله به مفهوم نوظهور بودن اين نظريه و يا عدم اعتقاد گذشتگان به آن نيست. چنانچه دقيق‌تر شويم مي‌‌توانيم اعتقاد به ولايت فقيه را در سبك و شيوه عملي شيعيان و پيروان مكتب اهل‌بيت از زمان حضور معصوم به بعد مشاهده كنيم.

امامان معصوم با نصب گروهي از شاگردان در مناطق و ارجاع مسلمانان به سوي آنها از مردم مي‌خواستند نياز علمي و ديني خود ار از طريق آنان تأمين نمايند. اين اقدام در حقيقت ايجاد نوعي ولايت براي فقها و راويان حديث بود كه در ابتداء با نصب خاص و تحت اشراف معصومين صورت مي‌گرفت و سپس در عصر غيبت از طريق نصب عام تداوم مي‌يافت بداهت وجود اين ولايت به حدّي نزد علماي سلف روشن بود كه بسياري نيازي به طرح آن نمي‌ديدند و بسياري نيز با ادعاي اجماع از آن مي‌گذشتند هرچند ميان علماي گذشته و حال اختلاف بر سرميزان دلالت ادله شرعي بر اصل ولايت فقيه وجود داشته و دارد اما روشن است كه اين اختلاف هيچ‌گاه ترديدي در ضرورت عقلي قاعده رجوع به امر متخصص و لزوم تبعيت از آن ايجاد نمي‌كند بگذريم كه با وجود چنين قاعده عقلي اساساً ما از مراجعه به ادله شرعي نيز بي‌نياز مي‌گرديم با اين حال علماي بسياري از گذشته تا به امروز وجود داشته‌اند.

كه اين اصل را با تمسك به ادله شرعي نيز اثبات نموده و آن را مؤيد قاعده عقلي دانسته‌اند.
بنابراين مهم‌ترين دليل نظريه ولايت فقيه همان قاعده عقلي و عرفي لزوم پيروي از امر متخصصين است كه روشي معمول و متداول در زندگي بشري است و انكار آن چيزي جز انكار بسياري از عملكردهاي معمول و قواعد عادي زندگي انسان نيست.

محمد ملك زاده


[1] . انقلاب اسلامي، فقه، روشنفكري ديني، نشريه نامه، بهمن و اسفند 82، شماره 29، ص 28 وـ 35.

[2] . همان، ص 28.

[3] . همان، ص 29.

[4] . مائده‌، 3.

[5] . انعام،‌59.

[6] . اصول كافي، ج 1، نشر دارالكتاب الاسلاميه، ص 59.



/ 1