لطفاً در مورد حضرت يونس و داستان ايشان توضيحاتي بدهيد؟
پاسخ
حضرت يونس، يكي از انبياي الهي است كه در زمره انبياي بني اسرائيل است او در سرزمين نينوا كه داراي تمدني بزرگ بود براي هدايت انسانها از طرف خداوند برگزيده شد.[1]پيامبران الهي بر اساس مأموريت الهي خود بايد از حلم و بردباري كاملي برخوردار باشند و اين حلم و سعه صدر را تا آخر مأموريت خود از دست ندهند، چنانكه حضرت موسي هنگام مبعوث شدنش از خداوند چند حاجت خواست كه يكي از آنها سعه صدر بود كه در مديريت اجتماعي يكي از عناصر كارآمد و از لوازم يك مدير دلسوز داشتن اين صفت است.تمام انبياي الهي در پيش برد اهداف خود از اين اهرم استفاده مي نمودند و بر هدايت و امر به نيكي در بين مردم پافشاري مي نمودند، و هرگز خسته از مأموريت خويش نمي شدند، چنانكه با مطالعه احوال انبياي الهي چون نوح كه قريب به هزار سال پيامبري و هدايت نمود و هرگز خسته نمي شد تا اينكه خداوند براساس قانون خويش وضع را دگرگون و آن تمدن و نسل از بشر را منقرض نمود. حضرت ابراهيم با حلم و بردباري آتش را تحمل كرد، حضرت خاتم الانبياء با سعه صدري كه داشت هرگز از هدايت قوم خود و انسانها دست بردار نبود چنانكه در حالات او مي بينيم كه او را از شهر و ديارش بيرون كردند و انواع اذيت ها را در حق او روا داشتند ولي دست از پايداري در هدايت انسانها برنداشت و پس از هدايت قوم خود به هدايت مردم جهان با فرستادن نامه ها اقدام كرد.[2]حضرت يونس ـ عليه السلام ـ نيز از انبياي بزرگ الهي بوده است كه نامش در قرآن در آيات مختلف آمده است از جمله «و ان يونس لمن المرسلين...»[3] همانا يونس از پيامبران ماست.او را يونس فرزند متي و يا الياس نيز گفته اند كه از نواده هاي حضرت هود بوده است، داراي كتابي مشتمل بر چهار فصل كه از مواعظ و اخبار غيبي و درسهاي توحيد بود نام پادشاهي كه هم عصر او بود «ايسرهاران» بود كه بر سرزمين يهود كه پادشاهش منشه بود، حمله كرد. خداوند يونس را مأموريت داد كه مردم بابل و نينوا را از جهل و ناداني رها سازد و به توحيد و خداپرستي فرا خواند. براساس ظواهر قرآن حضرت يونس از دست مردم احساس خستگي كرد كه ايمان نمي آوردند و رو به طرف دريا نهاد و به يك كشتي سوار شد البته در منابع تاريخي گزارش شده كه پادشاه يهود به يونس اصرار كرد كه به دعوت مردم نينوا و بابل و به تبليغ اين قوم بپردازد، او از اين كار امتناع نموده و از مردم دور شد.[4]چنانكه قرآن مي فرمايد: ذالنون (يونس) با خشم و عصبانيت از مأموريت خويش دوري جست و گمان كرد كه از حيطه قدرت ما خارج خواهد شد، در حقيقت يونس حلم و بردباري را از دست داد و از مردم گريزان شد نه از خداي متعال، او پس از سوار شدن به كشتي، كشتي در وسط دريا از حركت باز ايستاد، كشتيبان كه ناخداي كشتي بود از اين امر بسيار متعجب شد و علت اين امر را يك امر غيبي دانست و گفت: گمان مي كنم كسي است در اين كشتي كه متواري شده كه بايد او را به آب انداخت تا كشتي به راه خويش ادامه دهد، يونس گفت آن بنده گريزان منم، من عامل آشفتگي كشتي هستم، مردم گفتند: اي يونس تو مرد صالح و خداپرستي و پيغمبر خدائي چگونه چنين باشد، گفت: مرا در دريا اندازيد تا كشتي شما از تلاطم نجات يابد، اگر باور نداريد قرعه بيندازيد كه اگر قرعه بنام من برآمد، من راضي بر اين تقديرم، قرعه كشي نمودند، در هر سه نوبت قرعه بنام يونس در آمد، سرانجام او را به دريا انداختند، همان لحظه ماهي بزرگي او را بلعيد.
قرص خورشيد در سياهي شد
يونس اندر دهان ماهي شد
يونس اندر دهان ماهي شد
يونس اندر دهان ماهي شد
[1] . ر.ك: نجار، تاريخ انبياء، ص 419، و ر.ك: جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 13، ص 289-284، و ج 19، ص 152-68.[2] . ر.ك: ميانجي، احمد، مكاتب الرسول، قم، نشر ياسين، چاپ اول، 63، ج3، ص90.[3] . صافات/139.[4] . ابن كثير، البدايه و النهايه، بيروت، مكتبة المعارف، 1410، ج 1، ص 231-237.[5] . انبياء/87.[6] . انبياء/145-146.[7] . ر.ك، فعال عراقي، حسين، دانستني هاي قرآن و تاريخ انبياء در الميزان، تهران، نشر سبحان، چاپ اول، 1378، ص 368-357.