كساني كه ولايت مقيده را براي فقيه قائلند چه ادله‎اي دارند؟ - كساني كه ولايت مقيده را براي فقيه قائلند چه ادله‎اي دارند؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

كساني كه ولايت مقيده را براي فقيه قائلند چه ادله‎اي دارند؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كساني كه ولايت مقيده را براي فقيه قائلند چه ادله‎اي دارند؟

پاسخ

نخست بايد به اين نكته اشاره كنيم كه در طول تاريخ تشيع هيچ فقيهي يافت نمي‎شود كه معتقد به عدم ولايتِ فقيه به طور كلي باشد بلكه آنچه تا حدودي مورد اختلاف فقهاست مراتب و درجات اين ولايت و حدود اختيارات ولي فقيه است[1] كه در اين خصوص دو نظريه عمده قابل ذكر است:

1. نظريه ولايت مطلقه فقيه
.

2. نظرية ولايت مقيده و محدود فقيه.

بنابر نظرية ولايت مطلقه، ولي فقيهِ حاكم، تمام اختيارات حكومتي امام معصوم ـ عليه السلام ـ را داراست مگر مواردي كه با دليل خاص خارج گردد و لذا گاهي از آن به ولايت عامه فقيه نيز تعبير مي‎شود. اما بنابر نظريه‎اي كه ولايت محدود و مقيد براي فقيه قائل مي‎شود، ولايت فقيه مانند ولايت امامان معصوم، عام و فراگير نيست بلكه ولايتش محدود و مقيد به امور حسبيه همچون سرپرستي صغيران، محجورين، مجانين و برخي از موارد ديگري است كه به دليل قطعي براي فقيه اثبات شده مي‎باشد.

دليل قائلين به ولايت مقيده فقيه

قائلين به ولايت مقيده فقيه با خدشه در دلالت آيات و رواياتي كه ولايت را بطور عام ثابت مي‎داند، نتيجه مي‎گيرند كه قدر متيقن آن است كه فقيه فقط در امور حسبيه ولايت داشته باشد به عبارت ديگر به عقيده اين دسته اثبات اين كه فقيه از طرف ائمه معصومين ـ عليه السّلام ـ نصب شده باشد و مانند آنان ولايت عام داشته باشد از روايات بر نمي‎آيد. در واقع تمام فقهائي كه در رديف مخالف در بحث ولايت مطلقه فقيه قرار مي‎گيرند در واقع مدعي اين مطلب مي‎باشند كه اثبات نيابت عامه و ولايت مطلقه فقيه به عنوان منصب، از راه دلايلي كه اصل ولايت فقيه را اثبات مي‎كند، مشكل است اما در خصوص اينكه تصدي امور عامه بويژه در رابطه با اجراي احكام انتظامي اسلام در عصر غيبت وظيفة فقيه جامع الشرايط و مبسوط اليد مي‎باشد مخالفتي نداشته بلكه آن را از ضروريات شرع نيز مي‎دانند.[2] حضرت آيت الله خوئي در جلد اول فقه الشيعه ص 219 مي‎فرمايد: «در اينكه فقيه ولايت بر قضا دارد و از طرف ائمه ـ عليه السّلام ـ براي قضاوت نصب شده هيچ گونه اشكالي نيست و اجماع و روايات بر آن دلالت دارند و نيز ولايت فقيه در امور حسبيه نيز ثابت است مانند ولايت و صغير و وقف و حفظ مال يتيم و موقوفه و صرف آن در مصالح مسلمين و موقوف عليهم» سپس ايشان با اكتفا بر موارد فوق نتيجه مي‎گيرد كه قدر يقيني از ولايتِ فقيه جامع الشرايط بر امور حسبيه است.[3]

نقد نظرية ولايت مقيده

قائلين به ولايت مطلقه نخست ضمن رد برداشت حداقلي از آيات[4]، روايات و ادله‎اي كه اصل ولايت را براي فقيه ثابت مي‎دانند، آنها را غير قابل تخصيص مي‎دانند، آيت الله مصباح يزدي در اين خصوص مي‎فرمايد:

«ادله‎اي كه براي اثبات اصل نظريه ولايت فقيه مي‎آيد اقتضاي اطلاق ولايت فقيه را دارد و مقتضاي آن اين است كه همه اختياراتي كه براي امام معصوم ـ عليه السّلام ـ به عنوان ولي امر جامعه اسلامي ثابت است، براي فقيه نيز ثابت است و وليّ فقيه از اين نظر هيچ حد و حصري ندارد مگر آن كه دليلي ارائه شود كه برخي از اختيارات امام معصوم ـ عليه السّلام ـ به ولي فقيه داده نشده است. مثل نظر مشهور فقهاي شيعه در خصوص جهاد ابتدائي كه آن را از اختيارات خاص معصوم مي‎دانند.»[5] حضرت امام ـ ره ـ نيز در اين خصوص مي‎فرمايند: «اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيشتر از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ يا اختيارات حكومتي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بيش از فقيه است باطل و غلط است... همان اختيارات و ولايتي كه حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر ائمه ـ عليه السّلام ـ در تدارك و بسيج سپاه،‌ تعيين ولات و استانداران،‌گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حكومت فعلي قرار داده است منتهي شخص معيني نيست روي عنوان عالمِ عادل است.»[6]

آيت الله جوادي آملي نيز در اين باره مي‎گويند: «از برهان ضرورتِ وجودِ ناظم و رهبر براي جامعه اسلامي و نيز از نيابت فقيه جامع الشرايط از امام عصر در دوران غيبت آن حضرت، به خوبي روشن مي‎گردد كه ولي فقيه همه اختيارات پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السّلام ـ را در ادارة جامعه داراست زيرا او در غيبت امام عصر ـ عج ـ، متولي دين است و بايد اسلام را در همه ابعاد و احكام گوناگون اجتماعي‎اش اجرا نمايد.»[7]

اما در خصوص آن كه برخي به دليل داشتن تصوري نادرست از مفهوم اطلاق در ولايت مطلقه، آن را زير سؤال مي‎برند، نخست بايد بدانيم كه مقصود از اطلاق در عبارت ولايت مطلقه فقيه، در واقع يك نوع شمول و اطلاق نسبي مي‎باشد در مقابل ديگر ولايت‎ها كه جهت خاصي در آنها مورد نظر است. نكته در اينجاست كه معناي ولايت مطلقه اين نيست كه فقيه مجاز است هر كاري كه دلش خواست انجام دهد تا برخي مثل دكتر مهدي حائري به اين نظريه خدشه وارد كنند و بگويند لازمه‎اش آن است كه فقيه همچون خداوندگار روي زمين باشد و يا برخي ديگر بگويند لازمه ولايت مطلقه آن است كه فقيه بتواند توحيد يا يكي از اصول و ضروريات دين را انكار يا متوقف سازد.

زيرا هيچ فقيهي از كلمه مطلقه يا عامه چنين معنائي را اراده نمي‎كند هرگز ولايت مطلقه فقيه به معناي آن نيست كه او مجاز باشد هركاري كه خواست انجام دهد بلكه مقصود از اطلاق توسعه و گسترش دامنه ولايت فقيه نسبت به بعض امور جزئي نظير حسبه و غيره مي‎باشد. آيت الله جوادي آملي در اين زمينه مي‎فرمايند: «اساساً معناي مطلق به معناي كل گرايانه و تماميت خواه كه معادل توتاليتر مي‎باشد و يا به مفهوم آزاد و رها از هر قيد و بند و فارغ از هر حد و حدودي وَرايِ قانون و عدم مسئوليت در قبال گفتار و رفتار نيست بلكه مطلقه در اينجا در مقابل مقيده مي‎باشد.»[8]حضرت امام ـ ره ـ نيز با ردّ برداشت از مفهوم اطلاق در حكومت اسلامي به معناي استبداد و اطلاق از هر قيد و بند، مي‎فرمايند: «حكومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه بلكه مشروطه است البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين تابع آراء ‌اشخاص و اكثريت باشد مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجراء‌ و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ معين گشته است.»[9]

بنابراين ولايت مطلقه فقيه يك اصطلاح خاص فقهي است كه به حوزة‌ولايت و مُوَلّي عليهم نظر دارد و در واقع محدوديت در اين زمينه‎ها را انكار مي‎كند ولي اين اصطلاح هرگز به معناي نفي هر گونه محدوديت و ضابطه‎اي در اِعمال ولايت از سوي فقيه نيست و هيچ فقيهي از آن، اين معنا را اراده نكرده است بلكه اعتقادات ما چنين چيزي را نسبت به امامان معصوم ـ‌ عليهم السلام ـ نيز نمي‎پذيرد كه آن بزرگواران بدون هيچ ضابطه و ميزان و ملاكي مي‎توانستند حكم كنند پس چگونه ممكن است كه فقيه بتواند بدون هيچ معياري تنها به ميل و ارادة خويش در هر زمينه نسبت به هر كس حكم كند؟!

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. آيت الله موسوي تبريزي، ولايت فقيه، انتشارات حرّ، 1376، صص 52 ـ 49.

2. آيت الله جوادي آملي، ولايت فقيه، مركز نشر اسراء قم 1378، صص 203 ـ 121.


[1] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخ‎ها، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1379، ص59.

[2] . ر.ك: معرفت، محمد هادي، فصلنامه حكومت اسلامي، سال پنجم، شماره 15، بهار 1379، ص121.

[3] . ر.ك: عطائي، علي، ولايت فقيه از ديدگاه فقهاء و مراجع، قم مركز بررسي‎هاي اسلامي، 1364، ص46ـ48.

[4] . در قرآن كريم آيات متعددي وجود دارد كه به لزوم تشكيل حكومت صالحان تاكيد مي‎كند و مردم را از پيروي طاغوت و حاكمان ستمگر برحذر مي‎دارد كه از مجموعه اين آيات چنين مي‎توان نتيجه گرفت كه تنها ولايت مشروع در عصر غيبت و حكومت صالحان، حكومت و ولايت فقهاء جامع الشرائط مي‎باشد: قرآن كريم: نحل/ 36 ـ نساء/ 60 ـ بقره/ 257 ـ نساء/ 58 و 59 ـ يونس/ 35 ـ بقره/ 124.

[5] . مصباح يزدي، محمد تقي، ولايت فقيه، قم، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378، ص104.

[6] . موسوي الخميني، سيد روح الله، ولايت فقيه، موسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، 1373، ص40.

[7] . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، قم، اسراء، 1378، ص248.

[8] . همان، ص251.

[9] . موسوي الخميني، سيد روح الله، ولايت فقيه، همان، ص33.



/ 1