آيا آيه «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً...» مي‌تواند دليل بر تفكيك شريعت از طريقت باشد؟ - آيا آيه «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً...» مي‌تواند دليل بر تفكيك شريعت از طريقت باشد؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آيا آيه «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً...» مي‌تواند دليل بر تفكيك شريعت از طريقت باشد؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا آيه «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً...» مي‌تواند دليل بر تفكيك شريعت از طريقت باشد؟

پاسخ

در اين آيه مي‌فرمايد:

«پروردگارت را در دل خود از روي تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان ياد كن و از غافلان مباش.»[1]

عده‌اي از صوفيه خواسته‌اند با استناد به اين آيه، طريقت را امري جداي از شريعت بدانند. براي توضيح و چگونگي جدائي شريعت و طريقت در نظر صوفيه و نقد و بررسي آن به موارد ذيل اشاره مي‌شود.
شريعت در اصطلاح به امور و تكاليف ديني كه خداوند متعال از طريق پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل كرده است گفته مي‌شود مانند نماز، روزه و ساير احكام و عبادات كه همه مومنين مكلف به رعايت آنها مي باشند.
طريقت سيري است مخصوص سالكان راه كه در نظر صوفيه، با عمل و رعايت آن انسان به مرتبه شهود و يقين مي رسد و تكاليف شرعيه درين مرحله از او ساقط مي‌شود. و مكلف به باطن احكام مي گردد.[2]

صوفيه براي جدائي شريعت از طريقت استناد به قول پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ دارند كه فرمودند: «قرآن كريم داراي ظهر و بطن است» و منظور از ظاهر قرآن مفهومي است كه در نخستين برخورد از الفاظ آن به ذهن مي‌رسد، و مراد از باطن: لوازم مفهوم اولي آيه است و بر طالبان راه حق واجب است در عبادات و طاعات از علما تقليد كنند و علم به ظاهر شريعت را بپذيرند و در سير و سلوك از اولياي الهي پيروي كرده تا درهاي غيب و عالم ملكوت بر ايشان گشوده شود.

اگر عمل به ظاهر و باطن قابل جمع نباشد عمل سالك و صوفي به اقتضاي حالش خواهد و تكاليف ظاهري از او برداشته مي‌شود چرا كه تكليف براي عاقلان واجب است و صوفي به مرتبه‌اي مي‌رسد كه نور الهي در او تجلي مي‌يابد و مجذوب خدا مي‌گردد كه هيچ اختيار و اراده‌اي از خود ندارد و عقل او از بين رفته لذا از نظر شرع مقدس شخص غير عاقل مكلف به اوامر و نواهي الهي نيست بنابراين هم سخن علما كه مي‌گويند شريعت واجب است صحيح است و هم اين‌كه صوفي گويد شريعت ساقط است درست است.[3]

بنابراين را ديدگاه صوفيه شريعت ظاهري دارد كه اعمال بدني انسان است مانند نماز و روزه و... و باطني دارد كه اعمال قلبي، سري و روحي را تشكيل مي‌دهد و به طريقت مشهور است از اينجاست كه مي‌گويند آيات قرآن كريم دو قسم است:

يك: ذكر جلي

آن دسته از آياتي كه اوامر و نواهي الهي را در بر مي‌گيرد مانند نماز و... كه سالك راه حق تا به مرحله يقين نرسيده بايد به اين دسته آيات عمل كند و اين همان شريعت است.

دو: ذكر خفي

آن دسته از آياتي كه ذكر قلبي را مي‌رسانند مانند آيه 205 سوره اعراف يعني وقتي سالك به درجه يقين رسيد آيات ظاهري قرآن كه ذكر جلي بود از او ساقط مي‌شود و وظيفه‌اش عمل به باطن قرآن است و براي همين است كه خداوند در اين آيه فرمود: «خدا را از سر ترس و زاري در درون خويش ياد كن» چون اگر خدا مي‌خواست به آيات ظاهري قرآن عمل شود هيچ وقت دستور نمي‌داد كه او را در درون خويش بخواند.[4]

جداناپذيري شريعت و طريقت

در متون معتبر اسلامي، عنواني به نام طريقت در كنار شريعت وجود ندارد. و اگر هم احاديثي را صوفيه در اين رابطه نقل كرده اند غير مستند بوده و هيچ اعتباري ندارند و فقط در آثار متصوفه يافت مي شوند.
و اين آيه شريفه نه تنها بر تفكيك شريعت از طريقت دلالت ندارد بلكه بر وجود طريقت هم نمي تواند دلالت داشته باشد. زيرا اين آيه شريفه عمل نفاق انگيز و رياكاري را مردود مي شمارد. بنابراين امور زير را مي توان در تفسير اين آيه شريفه ذكر نمود:

1. اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ مي‌فرمايند: منافقين خدا را آشكارا ياد مي‌كردند اما در خلوت ذكر خدا را ترك مي‌كردند كه خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايند: «در برابر مردم ريا مي‌كنند و خدا را جز اندكي ياد نمي‌نمايند.»[5]

براي همين در اين آيه فرمود: «خدا را در خفا بخوانيد»[6]

بنابراين هر كس خدا را در سرّ ياد كند به تحقيق خدا را زياد ياد كرده است.[7]

2. اين آيه شريفه در عين حال كه ريا كاري از نفي مي كند راه و روش دعا و عبارت را به بندگانش مي آموزد نمي‌خواهد بگويد احكام ظاهر را رها كنيد بلكه بنده بايد خداي متعال را همواره به ياد داشته باشد و تضرع و خوف كند اما در اين ياد كردن و دعا نبايد آواز خود را بلند كند زيرا خداوند آهسته را هم مي‌شنود و معني آيه اين است كه: خدا را با آواز بلند نخوان و قرآن بخوان و خدا را با اطاعت اوامر و نواهي او ياد كن و اين طاعت بايد هر صبح و شام باشد و هر كس خدا را فراموش كند از غافلان است.[8]

براي همين خداوند متعال در سوره ديگر مي‌فرمايد: «صدايت را در نماز زياد بلند نكن يا خيلي آهسته نخوان و در ميان آن دو، راهي (معتدل) انتخاب كن»[9] و مقصود اين است كه دائم‌الذكر باشي در هر صبح و شام، و لحظه لحظه زندگي خويش.[10]

3. خداوند متعال در اين آيه دو نوع از ذكر خدا را بيان مي‌دارند:

1. ذكر نفسي: درون دل.

2. ذكر دون الجهر من القول يعني به زبان ولي آهسته.

ولي ذكر با صداي بلند هر چند ذكر مي باشد اما با ادب عبوديت منافات دارد و «بالغدو والاصال» قيد براي «دون‌الجهر» است يعني ذكر قولي بايد در صبح و شام باشد كه با نمازها هم تطبيق دارد يعني در نماز ظهر و عصر در درون خويش بخوان و در نماز مغرب و عشا با صدا ولي آهسته بخوان.[11]

بعد ازين مطالب چنين نتيجه گيري مي شود كه اين آيه شريفه هيچ ربطي به شريعت و طريقت و جدايي آن دو از همديگر ندارد بلكه آداب عبادت و دعا و بندگي را بيان مي كند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. حسيني همداني، محمد؛ انوار درخشان، ج 7.

2. كاشاني، فتح‌الله؛ منهج الصادقين في الزام المخالفين، ج 4.

3. مبلغي آباداني، تاريخ صوفي و صوفيگري.

4. قمي، عباس؛ سفينة‌البحار.

5. قطب‌الدين، الشريعه و الحقيقيه بين التصوف و الرمز، ترجمه: علي احمد اسماعيل.


[1] . اعراف/205.

[2] . الهامي، داود؛ عرفان و تصوف (عرفان اسلامي و عرفان التقاطي) بي‌جا، مكتب الاسلام، 1374ش، ص108.

[3] . يثربي، يحيي؛ عرفان نظري (تحقيق در سير تكاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1372ش، ص 368تا375.

[4] . مبلغي آباداني، عبدالله، تاريخ صوفي و صوفيگري، قم، انتشارات حره، چاپ اول، 1376ه‍ ش، ج 2، ص 817.

[5] . نساء/142.

[6] . اعراف/205.

[7] . قمي مشهدي، محمد؛ كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران. سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1366ش، ج5، ص271.

[8] . خزاعي نيشابوري،حسين؛روض‌الجنان و روح‌الجنان،ج9،ص 52، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي آستان قدس رضوي، 1373 شمسي.

[9] . اسراء/110.

[10] . طبرسي، فضل؛ مجمع‌البيان، گروهي از مترجمان، تهران، انتشارات فراهاني، چاپ اول، 1360ش، ج10، ص152.

[11] . طباطبائي، محمدحسين؛ الميزان، ترجمه: محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1362ش، ج8، ص499.

و: عروس حويزي، عبدعلي؛ نورالثقلين، ‌قم، مطبعه العلميه، چاپ دوم ، بي‌تا، ج2، ص113.

و: البرهان، ج 2، ص 628. تفسير قمي، ج 1، ص 254. احسن الحديث، ج 4، ص 80. راهنما، ج 6، ص 406.



/ 1