راهيابي به كرامت و عزت در پرتو تعاليم قرآن و سنت
نوشتهاي تحت عنوان «فمينيسم مذهبي، مخاطرات و اميدها» نوشته خانم نيره توحيدي كه توسط آقاي علي اردستاني از انگليسي به فارسي برگردان شده بود را مطالعه و ملاحظه نمودم عليرغم طولاني بودن آن به طور خلاصه چند مطلب به خوانندگان خود القاء ميكند كه عبارتند از: 1. روي آوردن به اسلام منهاي حكومت و به تعبيري نگاه سكولاريسمي به دين و مذهب در راستاي بهبود حقوق زنان در ابعاد گوناگون.2. پذيرش اسلام منهاي سنت يعني اسلامي كه منبع قوانين آن تنها قرآن باشد آن هم با تفسيري كه با يكسان سازي و برابري حقوق زن و مرد سازگار باشد و به عبارتي نفي تفسير مردسالارانه.3. دعوت به آنچه در غرب نسبت به مذهب و دين مطمع نظر است.در اين رابطه تذكار نكاتي چند ضروري به نظر ميرسد:1. اصولاً بايد ملاحظه نمود كه آيا فمينيسم با دين مداري واقعي كه در عصر و زمانه كنوني تنها مصداق آن اسلام است سازگار است؟كساني كه در اين وادي داراي مطالعاتي باشند نيك ميدانند كه نهضت فمينيسم مولود رنسانس و مبتني بر جهانبيني غرب جديد با محوريت اومانيسم است بدين معني كه انسان را مصدر تشريع و بينياز از هدايت وحي ميدانند و اعتقاد به حاكميت دين در شئونات اجتماعي را نميپذيرند چه اينكه اومانيسم انسان مادي را تنها موضوع ارزشمند براي تلاش و تفكر ميداند و چيزهاي ديگر را تنها بر اين پايه تحليل و ارزيابي ميكند.[1]
از اين روست كه بيتوجه به هرگونه تفاوت در جنسيتهاي مختلف حقوقي يكسان را براي همه طلب ميكنند و به تعبير ديگر داراي آرمان تساوي خواهانهاند حال آنكه بر هيچ مسلماني پوشيده نيست كه در اسلام شارع و سرچشمه صدور تمامي احكام جز خدا نميباشد و پيامبران نيز احكام الهي را به مردم ابلاغ مينمايند و از آنجا كه خداوند حكيم و عليم و عادل است و بر تمامي زواياي بشر اطلاع كامل دارد و در هنگام قانونگذاري همه جهات را بيهيچ كم و كاستي مدنظر قرار ميدهد قانون او دقيقترين و عادلانهترين قانون خواهد بود هر چند بشر با توجه به محدوديت و عدم احاطه بر تمامي جوانب امر نتواند فلسفه و علت و حكمت آن را دريابد، اما آنچه امر پذيرش آن را بر يك انسان دينباور آسان مينمايد پذيرفتن خداوند به عنوان عالم و آگاه و حكيم و عادل است زيرا او غني محض و حكمت محض و عدل محض است و نه اشتباه ميكند و نه در پي اعمال اغراض و هواهاي نفساني است.از سويي دين آمده است تا سعادت دنيا و آخرت انسان را تأمين كند و چنين نيست كه دين تنها متكفل امور فردي، معنوي و اخروي انسان باشد و دليل آن تلاش انبياي عظام الهي براي برقراري حكومت و مبارزه با ستمگران و ظالماني بوده است كه در مقابل آنان ميايستادند و نمونه بارز آن تشكيل حكومت نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مدينه و فرستادن نمايندگان و كارگزاران به اطراف و اكناف بوده كه در زمان خلفاي ديگر نيز ادامه يافت؛ اين بارزترين نشانه آن است كه دين به هيچ وجه مردم را در امور حكومتي رها ننموده است.
تفكيك دين و سياست و حكومت از ديدگاه عقل و منطق نيز موجه نمينمايد زيرا سياست يعني تدبير و اداره امور جامعه، طبيعي است جامعه را بايد بر اساس قانون، اداره نمود و قانوني ميتواند اداره بهتر جامعه را تضمين نمايد كه از جاميعت و دقت بيشتري برخوردار باشد و از آنجا كه خداوند متعال با توجه به دارا بودن علم و حكمت و عدالتي كه عين ذات اوست و با توجه به شناختي كه انسانها، ويژگيها و نيازهاي آنان دارد قانون كاملتري را براي اداره امور آنان عرضه مينمايد تا بشري كه تنها ميتواند برخي از نيازها و خصلتهاي انسان را در زاويه ديد خود ببيند و عقل و خرد حكم ميكند به قانوني روي آوريم كه سعادت و رستگاري و بهروزي جامعه را بهتر رقم زند و نام اين قانون همان اين است اهميت اين امر آنگاه نمايان ميشود كه از اين نكته غفلت نكنيم كه براساس آموزههاي ديني ما انسان يك موجود تك بعدي نيست كه تنها براي امور دنيوي و مادي يا تنها براي دست بازي به امور معنوي و كمال آفريده شده باشد بلكه انسان هر دو جهت را دارا است بدين جهت است در اسلام هم رسيدگي به جسم و هم به تلاش براي كمال روح و معنويت سفارش شده است بي شك جامعهاي كه براساس دين اداره شود و قوانين الهي متكفل تمشيت امور آن باشد بهتر ميتواند زمينه ساز نيل به كمالات معنوي و رستگاري در جهان آخرت را رقم زند و دنيا را مزرعه آخرت سازد «الدنيا مزرعه الآخره» قهرا عقل و منطق به ما ميگويد آنچه را كه سعادت هر دو سرا را براي انسان رقم ميزند برگزينيم و اتفاقا منطق انتظار و آرزوي حكومت جهاني حضرت بقيه الله الاعظم روحي و ارواح العالمين له الفداه نيز از همين جا سرچشمه ميگيرد زيرا حضرتش با توجه به قدرت اجرايي كه خداوند به او عطا ميفرمايد در پي پياده نمودن احكام دين بر پهنه گيتي است و پياده نمودن همين احكام است كه عدالت را به ارمغان ميآورد در حال حاضر نيز اگر زمينه پياده شدن اجراي تمامي احكام اسلام فراهم شود آن گاه شهد شيرين عدالت بر ذائقهها شكوفه خواهد زد و مردم خواهند فهميد كه حقله مفقوده آنان در اين زمان چيست؟2. متأسفانه در برخي نوشتهها به صراحت بيان ميشود كه بايد سنت و ديگر مؤلفههاي اجتهاد و استنباط از شريعت حذف گرديده و قرآن به عنوان تنها منبع قانونگذاري به رسميت شناخته شود.
علت اين توصيه و پيشنهاد چيست؟
گرچه فهم قرآن كريم در حد ظواهر الفاظ و اتمام حجت در مسائل گوناگون اعتقادي، اخلاقي و حقوقي و فقهي براي انسانها ميسور و ممكن است[2] اما قرآن تنها ظواهر آن نيست و هر كسي را ياراي فهم و درك باطن و تأويل و تنزيل آن نيست به علاوه تشخيص عام و خاص و مطلق و مقيد و درك متشابهات آن جز از طريق معصومين و كساني كه احاطه كامل به كتاب شريف دارند ميسور نميباشد از اين رو خداوند حكيم در آيه 7 سوره آل عمران ميفرمايد: «و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم» يعني براي تأويل متشابهات بايد از خداوند و راسخان در علم استمداد كرد و از آنجا كه راسخان در علم در كنار خداوند در خصوص دانستن تأويل قرار گرفتهاند لازم است بين آن دو، سنخيت و تناسب وجود داشته باشد تا شايستگي حضور در كنار نام خدا را دارا گردند از اين روي امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: مقصود از كساني كه تأويل قرآن را ميدانند ما هستيم.[3]از طرفي همان گونه كه اصل دين اراده خداست كه گاه به وسيله عقل و گاه به وسيله نقل و گاه به سبب هر دو كشف ميشود[4] قرآن نيز كلام خداست و در مواردي كه نياز به تفسير باشد بايد به وسيلهاي تفسير شود كه كلام خدا كشف شود زيرا هدف از تفسير قرآن به دست آوردن اراده و خواست خداوند است و عقل نيز از منظر فقه اسلامي تنها جنبه كاشفيت و حكايت دارد يعني ما را در رسيدن به اراده الهي مددكار ميشود جنبه استقلالي و مولويت براي عقل وجود ندارد و خلاصه آنچه مهم است كشف اراده خدا و كلام حق است و تنها آنچه اين مهم را عهدهدار گردد جنبه حجيت و دليليّت دارد.بيشك براي تفسير كلام خداوند كساني شايستگي دارند كه هم به قرآن احاطه و وقوف داشته باشند هم سنت پيامبر را درك كنند و هم داراي عقل كاشف و به تعبير برخي از بزرگان عقل برهاني، باشند و اينان همان معصومين ـ عليهم السّلام ـ هستند و به همين لحاظ حديث متواتر ثقلين به وديعت گذاشته شد تا همگان در همهاعصار و زمانها دريابند كه قرآن و عترت دو ثقل جدايي ناپذيرند و عدم پذيرش يكي از آنان به منزله نپذيرفتن ديگري است كسي كه هيچگونه سنخيت و شايستگي براي ارتباط با عالم وحي و معنويت ندارد چگونه ميتوان مفسر كلام و اراده خداوند باشد بيهيچ ترديدي تفسير كلام خدا بدون توجه و عنايت به مباني آن و بدون ارتباطي دقيق با آن ذات پاك،مولودي جز كلام هوا را به ارمغان نخواهد آورد و در آن صورت ديگر كلام خدا نيست بلكه سخن هواست.
وانگهي شرط استفاده از قرآن اين است كه انسان با اصول پيش ساخته و پيش فرضهاي بشري به خدمت قرآن نيايد تا خواستههاي خود را بر قرآن تحميل كند.[5] اگر با اين پيش فرض كه خداوند نيز قائل به تشابه كامل حقوق زن و مرد است به سراغ قرآن برويم و از اين منظر آيات قرآني را تفسير و توجيه و تأويل نمائيم، آنگاه مجبور خواهيم شد كه حتي آنچه صراحت داشته و نيازي به تفسير ندارد را نيز توجيه و تأويل نمائيم تا بتوانيم ديدگاه ناصواب خود را بر كلام خدا تحميل نمائيم توجه به اين نكته ضروري است كه بحث تفسير در مواردي مطرح است كه كلام ضروري و بديهي نباشد و الا نيازي به تفسير ندارد برخي مسائل موجود در قرآن، مانند مسئله ارث زن و مرد آن قدر شفاف و روشن است كه نياز به تفسير ندارد گرچه ما نتوانيم با عقل ناقص خويش سِرّ آن را دريابيم.متأسفانه كساني كه به چنين گرايشاتي روي آوردهاند و ميخواهند آن را با دين نيز سازگار سازند حتي آن موارد صريحي را نيز از گزند توجيهات و تفسيرهاي نارواي خويش در امان نگذاشتهاند و با اين استدلال كه «گفتمان نوگرايي به شأنيت تاريخي احكام اعتقاد و ابتناء دارد و هر حكم فقهي ضمناً حاوي روايتي تاريخي از موضوع احكام فقهي است و از طرفي زمان در تاريخ، عامل تغيير موضوعات است.»[6]
احكام مسلم اسلامي را نيز فداي آرمانهاي تساوي طلبكارانه كرده و آن را مربوط به شرايط زماني و مكاني جزيره العرب ميدانند كه در دنياي كنوني قابليت اجرا ندارد.[7] و اين چيزي كه به هيچ عنوان نميتوان آن را تحت عنوان «تفسير وحي» گنجاند و چيزي جز اجتهاد در مقابل نص نميباشد آن هم اجتهادي كه از هيچ گونه پايگاه و مبناي شرعي برخوردار نيست. به نظر اين جانب علت اصلي روي آوردن به چنين مكاتب و ايدههاي تقليد ناصواب از غرب و فرق نگذاشتن بين متون ديني موجود در غرب و قرآن كريم كتاب آسماني مسلمانان است. آنچه در غرب وجود دارد جز متون تحريف شدهاي كه ساخته دست بشر است نميباشد و بدبين جهت تناقضات فراواني در آن يافته ميشود حال آنكه قرآن كريم به اجماع مسلمانان مصون از تحريف بوده و هماني است كه بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل و حضرتش آن را بر مسلمانان عرضه و ابلاغ نمودهاند و كتابي است براي همه نسلهاي بشر تا دامنه قيامت و احكام آن نيز احكامي جاوداني و براي هر عصر و زماني است. بديهي است ساختهها و يافتههاي بشري با تغيير زمان و بدست آمدن اطلاعاتي نو عوض ميشود اما آنچه خالق هستي با آگاهي كامل از ابعاد مخلوقات خويش مقرر فرموده قابل تبديل و تغيير نيست مگر آنكه موضوع تغيير يابد تا حكم عوض شود و از آنجا كه انسان همان انسان است و تغيير در موضوع حاصل نگرديده حكم متعلق به آن نيز بيتغيير مانده است.3. آنچه مايه طمأنينه و آرامش و سرچشمه فياض كمالات و معنويات و يگانه راه رسيدن به حقوق حقه زنان مسلمان است تنها اسلام است و بس و اسلام عبارت است از قرآن كريم به همراه مفسران واقعي آن كه اهل بيت عصمت و طهارتند اگر در صدر اول پس از رحلت رسول مكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نداي «كفانا كتاب الله» از حنجرهبرخي از مدعيان جانشيني پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر نميخاست بيشك جهان اسلام دچار چنين سرنوشت غمباري نميشد و به همان ميزان كه دوري از سنت نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـكه توسط جانشينان برحق آن حضرت منتشر ميگشت، موجب زيانهاي فراواني به امت اسلامي شد، تفكيك قرآن از سنت و عترت شيعه را نيز به همان سرنوشت دچار خواهد ساخت و تفسير به رأي و پايفشردن بر عقل ظاهري بدون در نظر گرفتن جنبهكاشفيت آن از اراده خداوند و احكام نوراني اسلام قرآن را به سرنوشت متون تحريف شده ديني جهان غرب مبدل خواهد ساخت و در آن صورت تنها نامي از اسلام خواهد ماند آن هم توأم با كولهباري از اوهام و خرافاتي كه ممكن است به ذهن هر كسي خطور كند.نتيجه آنكه: اولاً: عدم تفكيك ميان دين و حكومت و سياست به معناي تدبير جامعه و تمشيت امور آن بر اساس آموزههاي ديني و قوانين شريعت، مقتضاي منطق و انديشه و خرد است زيرا عقل به ما ميگويد: از ميان قوانيني كه تنها دنياي ما را تأمين مينمايد و قوانيني كه متضمن خوشبختي در دنيا و آخرت است، آنچه هر دو را در بر ميگيرد برگزينيم زيرا قوانين بشري زاييده فكر بشر است و انسان به اندازه زاويه ديد خود به امور مينگرد و بر آن اساس به وضع قوانين ميپردازد حال آنكه قوانين الهي از فيضان علم و حكمت و عدل الهي سرچشمه ميگيرد كه با احاطه كامل به ويژگيهاي مخلوقات و نيازهاي واقعي و نه كاذب آنان، قوانين و مقررات را عرضه ميدارد.و در اين ميان نبايد اديان تحريف شدهاي كه بر غرب حاكم است را با دين اسلام كه از هرگونه تحريفي مصون مانده است مقايسه نمود زيرا آنچه در آن ديار به نام دين مطرح است چيزي جز ساختههاي فكر عدّهاي از كشيشان و امثال آنان نيست طبيعي است كه آن افكار نتواند سعادت هر دو سرا را تأمين نمايد.ثانياً: پذيرش اسلام بيتوجه به سنت و عترت، موجب ميشود كه كلام خدا تبديل به كلام هوا گردد زيرا قرآن را بايد كسي تأويل و تفسير نمايد كه به تمامي زواياي آن وقوف كامل داشته باشد و نميتوان برداشتهاي شخصي را از قرآن كريم بدون عنايت به مباني و جوانب آن به خدا نسبت داد و آن را ديدگاه خداوند و شريعت و مذهب ناميد علاوه بر اينكه اين تفكيك هم با حديث متواتر ثقلين در تضاد است و هم برخلاف صريح و نص قرآن كريم است زيرا خود قرآن به ما دستور ميدهد كه ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» سوره حشر،آيه 7 يعني آنچه را رسول خدا براي شما آورده عمل و اجرا كنيد و آنچه را نهي نموده ترك نماييد و پرواضح است كه سنت رسول خدا، آورده رسول خداست پس به نص صريح قرآن بايد به آن عمل نمود و نيز با نص قرآن كريم «اطيعوا الله و طيعوا الرسول و اولي الامر منكم؛ در تعارض است. بنابراين اگر قرآن را قبول داريم بايد به دستورات آن نيز تن دهيم و بر اساس آيات قرآن كريم تفكيك قرآن و سنت و عترت ميسر نيست.ثالثاً: همانگونه كه در اسناد كلامي به خداوند و نيز تشخيص مرادش با دقت و ژرف نگري عمل كرد در نسبت دادن سخن و كلامي به رسول خدا و اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ نيز بايد با همين وسواس و دقت نظر عمل نمود، چنين نيست كه هر سخني كه در هر نوشتهاي به عترت نسبت داده شود بتوان آن را پذيرفت و به تعبير فني براي آن كه بتوان حديث و روايتي را به حضرات معصومين ـ عليهم السّلام ـ نسبت داد بايد صدور آن محرز بوده و اطمينان حاصل نماييم كه سخن آنان است. از سوي ديگر جهت صدور آن نيز بايد بدست آيد يعني آنچه در كلام آمده مراد جدي نيز بوده است و از روي تقيه و امثال آن صادر نشده است طبعاً براي وصول به اين هدف تمهيداتي انديشيده شده است كه تدوين علم رجال و درايه در همين راستا ميباشد و راههايي نيز در علم اصول مطرح گشته است چون مخالف قرآن نبودن و امثال آن.
البته گاه متن نوشته ميتواند ما را به انديشه و مقام صاحب آن رهنمودن كند مانند نهج البلاغه كه از غير امامي همچون اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ممكن نيست صادر شود بنابراين با پيمودن راه و مدد از متد و روشي كه براي تشخيص روايات صحيح از ضعيف به كلام معصومين ـ عليهم السّلام ـ راه يافت چه اينكه در ديگر امور نيز روشهايي عقلايي براي بدست آوردن خبر و اطلاعات وجود دارد كه همگان از آن پيروي ميكنند و احتمال درصدي خطا موجب نميشود كه روش و منش عقلاء را كنار گذاشت و از موهبت عظيمي كه از آن طريق بدست ميآيد محروم گشت بنابراين لازم است با تمسك به ثقل اصغر و قرآن ناطق براي پي بردن به مقصود خداوند كه در ثقل اكبر و قرآن صامت مندرج است، بهره گرفت و به آنچه ما را به حقوق واقعي و نه كاذب و خيالي ميرساند دست يافت.در پايان با سپاس از تمامي كساني كه به هر نحوي در راستاي تبيين حقايق و نشر و بسط معارف گام برميدارند اين نكته را يادآور ميشوم كه تنها دلدادگي به تعاليم روحبخش اسلام است كه ميتواند ضامن كاميابي و رستگاري ما در دنيا و آخرت تأمين نمايد از اين روي شايسته است راهي را برگزينيم كه ما را به اين مهم نائل نمايد و در دوراهيهاي خدا و هوا برگزيدن خدا عزت هر دو سراي ما را تأمين و ما را از گزند حوادث و گردابهاي هولناك مصون خواهد داشت.مايلم سخن را با اين بيت خاتمه دهم كه:يا مسلمان باشي يا كافر دو رنگي تا به كي يا مقيم كعبه شو يا ساكن بتخانه باشي
[1] . محمد رضا زيبايينژاد، محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، چاپ دوم، بهار 81، ص 20 و 124.[2] . آيت الله جوادي آملي،تسنيم، ج 1، ص 102.[3] . ر. ك: محمد هادي معرفت،تلخيص التمهيد، ص 471 و 481.[4] . آيت الله جوادي آملي.همان، ص 194.[5] . آيت الله جوادي آملي، همان.[6] . محمد حكيم پور، حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد، چاپ دوم، بهار 1382، ص 64.[7] . درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ص 129.ابراهيم باقري