روحانيّت؛ انتقاد و انصاف
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه با رهبري امام خميني (ره) صورت پذيرفت، روحانيّت در برابر آزموني جدي قرار گرفت، چرا كه براي اولين بار پس از غيبت حضرت مهدي (عج)، مقتدايان ديني؛ به صورت جدي در عرصه سياستگذاري و حكمراني قرار گرفتند، لذا نگاه نقادانه و تيزبين قاطبه ملت به ويژه صاحبان انديشه و خرد متوجه اين قشر تأثيرگذار شد. آنان كه تا قبل ار بهمن 1357؛ روحانيان را فقط بر كرسي وعظ و خطابه و اقامه احكام الهي ميديدند و از اين قشر چيزي جز بيان احكام خدا انتظار نداشتند ـ و چه بسا توانايي روحانيان را فقط در اين امور ميدانستند ـ اكنون ملاحظه ميكردند كه روحانيّت غير از رهبري و مرجعيت ديني، مصادر امور سياسي را نيز به عهده گرفتهاند، بر اين اساس با دقت نظر و وسواس خاص، عملكرد حاكمان جمهوري اسلامي را زير نظر گرفتند.هر چند در ده سال ابتدايي حكومت جمهوري اسلامي، سختترين چالشها و آسيبها نظير ترور، جنگ، تحريم و... كشور ما را با بحراني بيسابقه مواجه ساخت، اما همه اين مشكلات با عنايات الهي و رهبري هوشمندانه و مقتدرانه امام خميني (ره) و البته جانفشاني و فداكاري قاطبه ملت رشيد ايران دفع گرديد. در اين ميان نكتهاي كه مهم به نظر ميرسد آنست كه ملت ايران براي اولين بار در طول تاريخ، كشور را در مقابل تهاجم همه جانبه اجانب بيمه نموده و هر تجاوزي را بدون دادن ذرهاي امتياز، ناكام گذاشتند هر چند بايد از دلاوريها و مقاومتهاي ملت ايران مقابل اجانب در طول تاريخ به نيكي ياد كرد، اما آن تجاوزات هيچگاه قابل قياس با جنگ 8 ساله عراق عليه ايران نبود.
برا اين اساس؛ سؤالي كه ذهن هر متأملي را به خود واميداشت آن بود كه چطور در طي اين قرون، ملت اين رشادتها و فداكاريها را براي حفظ كيان ايران عزيز انجام نداد اما در طي 10 سال جنگ و ترور و تحريم چنان حماسههايي را خلق نمود كه در گذشته بيسابقه بوده است؟ بيترديد پاسخ اين پرسش ذهن همگان را به رهبريها و منش حكومتمداري روحاني وارستهاي به نام امام خميني (ره) معطوف ميدارد. در حقيقت بايد گفت كه خميني كبير (ره) در مقام مرجعيت و روحانيّت، با تأليف قلوب همين ملت به ظاهر خاموش و ناتوان، چنان شور و حماسهاي در وجود مردم آفريد كه در تمام دوران تاريخ ايران بيسابقه بود. او، تابوي ناكارآمدي حكومت اسلامي به رهبري روحانيّت را شكاند و به همگان ثابت نمود كه كارآيي روحانيّت فقط در كنج حجرهها يا بر منبر وعظ و خطابه و تدريس و حضور در مساجد خلاصه نميگردد.
در هر صورت، بايد گفت حكومت سياسي روحانيان با رهبري امام خميني (ره) آغاز شده و تا به امروز نيز ادامه داشته است و همانطوري كه گفته شد، نگاه نقادانه مردم به اين حكومت بسيار فراتر از حد انتظار وانمود ميكند چرا كه توقع آنان از روحانيّت بسيار وسيعتر از ساير اقشار است. با اين همه اعتقاد ما هم اين است كه وقتي كسي بر كرسي مسئوليت مينشيند بايد هميشه خود را آماده پاسخگويي و نقد و انتقاد بداند و اين مسئله مورد تأكيد معصومين ـ عليهم السلام ـ ميباشد به طوري كه مولاي متقيان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در جايي ميفرمايند: «در مورد من خيال نكنيد كه درباره حرف حقي كه به من گفته شود احساس ناراحتي يا سنگيني ميكنم و يا آنكه حتماً در بند آنم كه مرا بزرگ شمرده و همواره از من تعريف نماييد... از گفتن سخن حق، يا اظهارنظر عادلانه نسبت به من خودداري نكنيد.»[1]
اما با اين حال پس از مطالعه سخنراني جناب آقاي كديور در باب نقد و انتقاد از روحانيّت، نكاتي به ذهن اين جانب رسيد كه ذكر آنها خالي از لطف نيست ضمن اينكه قبل از آن، اين پرسش مطرح است كه آيا اگر آقاي كديور، خود بر كرسي مسئوليت قرار ميگرفتند همين نظرات را بيان مينمودند؟ و آيا ايشان در مقام شخصي روحاني، هرگونه نقد و انتقاد از سوي افراد را ميپذيرند؟ در هر حال نكات زير پاسخ و انتقادي است بر انتقاد جناب آقاي كديور: اول، ايشان گفته است: «اكنون در بعضي از كتابها كه منتشر ميشود و نظارتي روي آن صورت نميگيرد، مشاهده ميكنيم امامت، نبوت و روز قيامت را زير سؤال ميبرند و اين كتابها به راحتي منتشر ميشوند ولي اگر كسي سخني برخلاف روحانيّت بگويد و روحانيّت را زير سؤال ببرد واويلا...». در پاسخ بايد گفت كه اولاً بخش اعظم اعتراضات و واكنشهاي شديد مراجع تقليد و اكثريت روحانيّت آگاه در سالهاي گذشته را جريان بيحرمتي به دين و مقدسات، سبب شده است.
اين طور به نظر ميرسد كه منظور آقاي كديور آن است كه روحانيان در مقابل بيحرمتي به دين و مقدسات ساكتند ولي در مقابل بيحرمتي به خود حساس و معترضند در حالي كه بيانصافي است اگر فريادهاي دلسوزان و متدينان به ويژه مراجع و روحانيت آگاه در مورد اين هتك حرمتها را نشنيده گرفته، و بر كرسي قضاوت ناصحيح آنها را به طور غير مستقيم محكوم به عدم موضعگيري در مقابل هتك حرمت به مقدسات بدانيم. ثانياً: بايد پرسيد كدام نهاد و مركزي مجوز چاپ اين كتب بيارزش را صادر ميكند؟ آيا فراموش كردهايم كه وزارت ارشاد اسلامي مورد اعتراض اكثر دلسوزان قرار گرفته است؟
همان اعتراضاتي كه بعدها محكوم به تحجرگرايي، ضد ملي، جمودانه، خشك فكري و... شده بود. بهتر است آقاي كديور به اين پرسش جواب دهند كه چه شخص يا اشخاصي اجازه چاپ اين مطالب و كتب، آن هم به «راحتي» را ميدهند. در هر صورت به نظر ميرسد كه ايشان يا صداي اعتراض چندين ساله علما و روحانيون پيرامون اين موضوع را نشنيدهاند و يا آنكه خود را به نشنيدن زدهاند.دوم: در جاي ديگر ميگويد: «گويي روحانيّت قداستش از نبوت و امامت بيشتر است و فرد را هنگام انتقاد از روحانيّت مرتد ميخوانند و بلايي كه بر سر دكتر آقاجري آمد، بر سر او ميآورند.» بحث پيرامون سخنان آقاي دكتر آقاجري بسيار گسترده است كه در اين مجال نميگنجد اما سؤالي كه از جناب كديور ميشود آن است كه آيا حكم ارتداد «البته طبق حكم قاضي بدوي» دكتر آقاجري به خاطر توهين او به روحانيّت بود؟ اگر اين طور باشد پس بايد حكم به ارتداد خيلي از افرادي داد كه پيدا و پنهان به روحانيّت توهين ميكنند. آيا به سخره گرفتن جريان رجوع افراد به عالم براي دانستن احكام، كه خود جزء مسلمات بحث اجتهاد و تقليد و به عنوان سنت ديرينه ديني از زمان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تاكنون است و همين طور نام نهادن مقلدين به حيواني بازيگوش!! توهين و اهانت محسوب نميشود؟
آيا حكم آقاي آقاجري، به خاطر اهانت به روحانيّت صادر شد يا به خاطر توهين به اصول مسلم ديني؟
هر چند نميتوانيم نفياً يا اثباتاً پيرامون حكم قاضي پرونده سخني برانيم ـ چرا كه در اين مقام هم نيستيم ـ ولي در مقابل معتقديم رعايت انصاف، بدون افراط و تفريط بسياري از شبهات را رفع خواهد كرد.سوم: ايشان در بخش ديگري از سخنان خود ضمن لزوم آمادگي روحانيّت براي نقد و پاسخگويي، به كالبد شكافي جزئي آسيبهاي روحانيّت پرداخته و ايراد اصلي روحانيت را در عدم آگاهي به علوم روز ميدانند. البته بايد گفت كه روحانيان هيچگاه خود را پاك و بيعيب نميدانند چنانكه حضرت امام خميني (ره) در جايي ميفرمايند: «ما هرگز نميگوييم كه اين طبقه ـ يعني روحانيون ـ يكسره خوب و منزهاند و براي اصلاح آنها نبايد قدمي برداشت اينها هم مثل ساير طبقات خوب و بد دارند و بدهاي آنها از همه بدها فساد و ضررشان بيشتر است چنانچه خوبهاي آنها از تمام طبقات نفعشان هم براي مردم و هم براي كشور و استقلال آن بيشتر و بالاتر است.»[2]
به علاوه بايد تأكيد كرد كه بر اساس اعتقادات ديني ما، فقط پيامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ معصومند، از اين رو هيچ كس ادعا نميكند احتمال اشتباه و عيب در روحانيّت محال است. بر اين اساس معتقديم طبق عنوان «النصيحه لائمه المسلمين»، دلسوزي و خيرخواهي براي رهبران و روحانيان در قالب نقد و انتقاد لازم و واجب است. اما سؤال اينجاست كه اولاً روحانيّت در كدام برهه از زمان مورد نقد و انتقاد قرار نرفت و ثانياً: معناي نقد و انتقاد چيست؟آنچه از شواهد تاريخي برميآيد آنست كه هميشه دوران، روحانيّت مورد نقد قرار گرفته و در برخي از موارد اعتراضاتي را به جان خريده است. البته متأسفانه بايد گفت در بسياري از موارد اين انتقادها جنبه افراطي به خود گرفته و به توهين و هتك حرمت بدل شدهاند. طبق آنچه از سخنان آقاي كديور برميآيد اين نكته به ذهن ميرسد كه حتماً بعد از پيروزي انقلاب به خاطر حضور روحانيان در مصادر حكومتي، باب انتقاد و پرسش از اين قشر بسته شد.
ولي محض خاطر شريف ايشان بايد متذكر شد كه اهانت و هتك حرمت و البته انتقادي كه نسبت به روحانيّت طي اين سالها شده است، امري بيسابقه و بعيد بوده است به ويژه آنكه در همين اواخر با ساختن فيلمهاي موهن، اين جريان را به نقطه اوج خود رساندهاند. نكته پاياني كه بايد خدمت جناب آقاي كديور گفت آن است كه:هر چند وجود عدّهاي روحانينما و متحجر در ميان روحانيون، اين قشر را آسيبپذير نموده و وجهه آن را زير سؤال برده است، ولي به اعتقاد ما راه حل مشكل اين قشر فقط آگاهي به علوم روز نيست، به ويژه آنكه برخلاف شما معتقديم اكثريت روحانيّت به علوم روز آگاهند، بلكه مشكل اصلي در راه روحانيّت، افرادي هستند كه نه تنها منصفانه مشكلات اين قشر را بيان نميكنند بلكه با كم لطفي تمام خودزني مينمايند.
[1] . الحياه، ج 1، ص 174.[2] . خميني، روح الله، كشف الاسرار، ص 201.علي اكبر عالميان