بعضيها مثل ابن سينا دنيا را قديم و ازلي مي‌دانند. بنا بر اين، آيا خداوند در فعليت صفات خود مثل خلق کردن مختار است يا نه؟ - بعضيها مثل ابن سينا دنيا را قديم و ازلي مي‌دانند. بنابراين، آيا خداوند در فعليت صفات خود مثل خلق کردن مختار است يا نه؟ نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

بعضيها مثل ابن سينا دنيا را قديم و ازلي مي‌دانند. بنابراين، آيا خداوند در فعليت صفات خود مثل خلق کردن مختار است يا نه؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعضيها مثل ابن سينا دنيا را قديم و ازلي مي‌دانند. بنا بر اين، آيا خداوند در فعليت صفات خود مثل خلق کردن مختار است يا نه؟

پاسخ

پاسخ بايد در چند محور ارائه شود تا همه زواياي مسأله روشن گردد:

1. قبل از هر مطلبي مفردات پرسش بايد اصلاح گردد:

اولاً

آنچه در حادث و قديم بودن مطرح است، دنيا نيست كه در مقابل آخرت قرار دارد و نشئه قبل از آخرت است و معمولاً به عالم ماده اطلاق مي‌شود، بلكه بحث درباره حادث و قديم بودن عالم است كه مراد تمام ماسوي الله است و فراتر از زمين و زمان بوده و شامل همه مخلوقات مي‌شود.

ثانياً

مراد از حادث و قديم در آن بحث، حدوث و قديم زماني نيست، چون زمان خودش مخلوق و جزء عالم است و آن هم مربوط به نشئه مادي عالم كه از مقدار حركت فلك به صورت روز و شب و ماه و سال و مانند آن حاصل مي‌شود. و در عالم مجردات زمان مطرح نيست، چه رسد به كارهاي خداي سبحان.[1]

ثالثاً

مراد از فعليت داشتن صفات خداوند چيزي نيست كه در صفات انسانها مطرح است، مثلاً زيد در كودكي بالقوه عالم است و بعد ازتحصيل و كسب دانش عالم بالفعل مي‌گردد و همچنين هر صفتي ديگر، امّا صفات خداوند همه بالفعل و فعليت محض است و اساساً فعليت درباره صفات خداوند مطرح نيست، چون فعليت در مقابل بالقوه است كه در صفات موجودات مادي و نيمه مادي مطرح است و حتي درباره فرشتگان مطرح نيست تا چه رسد به خداوند متعال.[2]

2. مطلب دوم آن است كه اگر حكما گفته‌اند كه عالم قديم است مرادشان قديم ذاتي نيست كه در برابر حادث ذاتي قرار دارد تا مشكل اعتقادي در مورد خدا و صفات او ايجاد كند. بلكه مرادشان اين است كه نمي‌توان گفت زماني بود كه عالم نبود بعد ايجاد شد، ‌زيرا خود زمان جزء‌ عالم است و از مقدار حركت افلاك حاصل مي‌شود، لذا درست نيست كه عالم را حادث بدين معنا دانست. لذا علامه شعراني مي‌گويد: در قديم و حادث حقيقي زمان معتبر نيست و اگر معتبر باشد تسلسل لازم مي‌آيد؛ چون زمان هم يا حادث است يا قديم و اگر براي زمان هم زمان اعتبار كنيم، براي زمان دوم هم زمان ديگر بايد اعتبار كرد تا معني حادث و قديم در آن تعقل شود و اين سبب تسلسل مي‌گردد.[3] پس مراد از حدوث و قديم در بحث عالم مراد زمان نيست.

3. در اين رابطه كه آيا قديم دانستن عالم با اختيار خداوند و قادر مختار بودن او چگونه قابل جمع است، ‌بهترين بيان تحليل علامه شعراني است كه گفته است: خداشناسان از فلاسفه قديم معتقد بودند جهان هميشه بوده است و با آن كه هميشه بوده مخلوق خدا است و اگر خدا نبود جهان هم نبود، مانند نور خورشيد كه هميشه با خورشيد هست، پس نور با آن كه صادر از خورشيد است، هميشه با خورشيد است. جهان هم با آن كه مخلوق است، هميشه با خداست و زماني نبود خدا باشد و مخلوق نباشد، و فرق آن، اين است كه خورشيد بي‌علم و اراده نوربخشي مي‌كند و خداي تعالي با علم و اراده مي‌آفريند. اين حرف مورد قبول محققان و خردمندان است، لكن برخي مي‌گويند: گرچه قديم بودن عالم منافاتي با اثبات خدا ندارد، امّا از قديم بودن ممكن است اين مشكل پيش بيايد كه خداوند قدرت نداشته و بي‌اختيار عالم از او صادر شده است.

امّا در پاسخ اين عده بايد گفت: چنين مشكلي هرگز لازم نمي‌آيد چون خداوند با اين كه قادر، عالم و با اراده و اختيار است، امّا خواست كه هميشه مخلوق داشته باشد و آفرينش او به جبر و اكراه نيست، زيرا فاعل كه خود عالِم و مريد است كسي نمي‌تواند او را مجبور كند، پس هر عملي كه انجام مي‌‌دهد با اراده و اختيار اوست. نكته ديگر آن است كه چون خداوند هميشه قدرت دارد جهان را بيافريند، پس آفريدن جهان هميشه ممكن است.

بايد توجه داشت كه بحث حادث بودن عالم ميان متكلمين از آن جا پيش آمده كه گمان كرده‌اند، سبب نياز معلول به علت حدوث است. اما فلاسفه مي‌گويند: سبب نياز معلول به علت امكان اوست نه حدوث آن، چون معلول ممكن الوجود است پس هميشه نيازمند علت است.[4]

4. از مطالبي كه بيان شد، معلوم گرديد كه همه صفات خداوند فعليت دارد و به اصطلاح (بالفعل) است، از جمله، صفت قدرت و اختيار، خدا چه در ازل عالم را خلق كرده باشد، چه خلق نكرده باشد، قادر و مختار است و خلقت و عدم آن هيچ گونه اثري در فعليت صفت اختيار و قدرت او ندارد و اساساً وصف فعليت درباره صفت خدا نبايد مطرح شود، چون اين صفتِ موجودات نظير انسان است و حتي فرشته‌ها صفات‌شان بالفعل‌اند و در فعليت پيدا كردن نيازي به اعمال آن صفات ندارند.

و اگر فلاسفه گفته‌اند كه عالم قديم است، مرادشان اين نيست كه خدا براي به فعليت رساندن صفت قدرت خود، عالم را در ازل آفريد، بلكه مرادشان اين است كه چون خداوند فيّاض مطلق است و عالم فيض خداست و چون فيّاض مطلق ازلي است پس فيض او نيز ازلي است و نمي‌شود گفت كه زماني بوده كه خداوند بود ولي فيض يعني عالم نبود. چون زمان خودش فيض خداوند است و مربوط به مراتب نازل هستي يعني نشئه افلاك است و قبل از اين نشئه، نشئه‌هاي ديگر مانند فرشتگان وجود دارد كه فوق زمان است و نمي‌توان گفت آنها از نظر زمان حادث است يا قديم. چون آنها فوق زمان است. بنابراين خدا مختار مطلق است و صفات او همه فعليت محض است و خلقت عالم هيچ گونه نقشي در فعليت صفات خداوند ندارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مطهري، مرتضي، حركت و زمان در فلسفه اسلامي، ص 189، نشر حكمت، تهران، چ 3، سال 1411 ق.

2. سبحاني، ‌جعفر، عقايد اسلامي، راه خداشناسي و شناخت صفات او، انتشارات مكتب اسلام، قم، سال 1375، چ اول.

3. علي محمدي، شرح كشف المراد، نشر دار الفكر، قم،‌ چ 4، سال 1378 ش.

4. دكتر سيد جعفر سجادي،‌فرهنگ علوم فلسفي و كلامي، ص 573 ـ 578، نشر مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، سال 1375 ش.


[1] . كشف المراد، شرح تجريد الاعتقاد، با ترجمه شعراني، نشر كتابفروشي اسلاميه، 1366 ش، ص 382.

[2] . مطهري، مرتضي، مقالات فلسفي، انتشارات حكمت، ص 264.

[3] . ترجمه كشف المراد، نشر پيشين، ص 51.

[4] . كشف المراد، ترجمه شعراني، تهران، نشر كتابفروشي اسلاميه، 1366 ش، ص 42 و 392.

/ 1