رويارويي واتيکان با واقعيت ها
چالشي كه مسيحيت امروز با آن مواجه است ره آورد جريان سكولاريزاسيون ساختار سياسي كشورهاي غربي است كه به دنبال آن، دين از عرصه نظام اجتماعي به حاشيه رانده شد و آموزه هاي آن تنها آموزه هاي اخلاقي قلمداد گرديد. بگونه اي كه امروز شاهديم كه دست اندركاران تدوين قانون اساسي جديد اروپا با وجود اصرار شديد واتيكان براي گنجاندن دين مسيحيت در چارچوب مفاد اين قانون از اجراي اين خواسته امتناع كردند و حتي حاضر نشدند به ريشه هاي مسيحي (فرهنگ) اروپا اشاره كنند. اما به هر حال واتيكان و پاپ كه در عمل مسيحيت را از پيامدهاي اجتماعي تصميمات مخالف با ارزش هاي كاتوليكي، دولتها مصون نمي بينند.هراز گاهي سخناني هر چند توصيه آميز و هشدارگونه در اين خصوص مطرح مي كنند و با صطلاح در صدد حل معضلات و تعارضات جهاني با توسل به اقتدار و اعتبار اخلاقي پاپ هستند كه البته توفيقي به دست نياورده اند در اين زمينه گفت و گويي با اسقف جيوواني لايولو (وزيرا مور خارجه واتيكان) با عنوان «رويارويي واتيكان با چالش هاي نو» در ماهنامه اخبار اديان شماره 11 به چاپ رسيده كه از جهاتي قابل نقد و تأمل است و نوشتار حاضر نگاهي گذرا به برخي از اين نكات دارد:در بخشي از اين گفت و گو اسقف جيوواني لايولو در پاسخ به اين سؤال كه در واقع پاپ همواره با جنگ مخالف بوده است آيا هيچ جنگ عادلانه اي وجود ندارد، حتي اگر در دفاع از تجاوز يك حمله تروريستي مانند مورد يازده سپتامبر نيويورك باشد؟ اظهار مي دارد كه دفاع در برابر يك تجاوزگر ظالم نه تنها جايز بلكه يك وظيفه است و به همين دليل واتيكان بدون هيچ ترديدي از سازمان ملل متحد درخواست كرد كه با قدرتي كافي و به نحو سريع و مؤثر در اين واقعه انساني مداخله كند با وجود اين، بزرگترين وظيفه بايد اجتناب از جنگ و گسترش صلح باشد.»
در سؤال چنين وانمود شده كه حمله آمريكا به افغانستان و كشتار زنان و كودكان و مردم بي دفاع به بهانه مبارزه با تروريسم و دستگيري عاملان اين حادثه، دفاع از خود و حق آمريكا بوده و نمونه اي از جنگ عادلانه تلقي شده چگونه مي توان حمله آمريكا به افغانستان را كه بدون توجه به قوانين بين المللي و ناديده گرفتن سازمان ملل و افكار عمومي جهان صورت گرفت و مردم مظلوم افغانستان هزينه آن را تحمل كردند، عادلانه ناميد؟ با اين اوصاف آيا جنگ غير عادلانه اي هم وجود دارد؟ آقاي جيوواني لايولو نيز در پاسخ اين سؤال مشخص نكردند كه چرا بايد مردم افغانستان جور ديگران را بكشند؟
و اينكه چرا آمريكا براي دفاع در برابر يك تجاوز به خاك كشور ديگر تجاوز نموده و بي اعتنا به قوانين بين المملي به كشتار مردم مي پردازد؟ اگر دفاع در برابر يك تجاوزگر ظالم نه تنها جايز بلكه يك وظيفه است چرا واتيكان در برابر كشتار مردم مظلوم فلسطين توسط رژيم خاصب اسرائيل سكوت اختيار نموده و از سازمان ملل متحد درخواست نمي كند كه با قدرتي كافي و به نحو سريع و مؤثر در اين واقعه انساني مداخله كند؟ آيا دفاع مردم ستم ديده فلسطين در برابر تجاوزات رژيم صهيونيستي حق مشروع مردم فلسطين است پس چگونه دفاع آنان از سرزمين خود تروريسم نام گرفته است؟!در بخش ديگري از اين گفت و گو چنين آمده است: «ما از ضعف سازمان ملل در حل اثربخش بحران هاي بين المللي آگاهيم حال با توجه به اين امر،آيا براي ايالات متحده موجه نيست كه خودش از طريق جنگ با دولت هايي كه به نظر مي رسد حامي تروريسم اند، تروريسم را دفع كند، حتي اگر در اين باره هيچ توافقي با سازمان ملل نداشته باشد؟ اين سخنان بهانه اي بيش براي موجه جلوه دادن حمله آمريكا به افغانستان و عراق نيست.
اگر ضعفي هم در سازمان ملل وجود دارد در اثر بي توجهي قدرتهاي بزرگ به ويژه آمريكا به نقش سازمان ملل است و اين كه اين كشورها قوانين بين المللي را در راستاي منافع خويش پذيرا هستند. پروندهرفتار آمريكائيها با كشورها و ملل جهان و شيوهعملكرد آنها در رويارويي با بحرانهاي منطقه اي و جهاني بخصوص در يك قرن اخير نمودار بي اعتنايي مطلق آنها به بسياري از مقررات و تعهدات شناخته شده بين المللي و قوانين لازم الاجراي جهاني بوده است مقررات بين المللي تا زماني براي مقامات آمريكا با ارزش است كه متضمن منافع آنان باشد به همين دليل آنجا كه اين قوانين را در راستاي مطامع خويش مي شمارند آن را همچون شمشيري بر بالاي سر كشورها و دولتهاي مستقل جهان قرار مي دهند و آنجا كه رعايت مصوبات بين المللي را ناقض باج خواهي ها و زياده طلبي هاي خود مي بينند از آن فاصله مي گيرند دقيقاً به همين دليل است كه آمريكا قانون محدود سازي توليد و تكثير سلاحهاي هسته اي را امضا نمي كند ولي ديگران را موظف به انجام آن مي شمارد به همين دليل است كه به افغانستان و عراق حمله مي كند و اين كشورها را به اشغال در مي آورد و از ضرورت خلع سلاح عمومي در منطقه دم مي زند ولي همزمان از تجهيز اسرائيل به مخرب ترين جنگ افزارهاي كشتار جمعي و از تمامي جنايات، توسعه طلبي ها و تروريسم دولتي اين رژيم جعلي حمايت مي كند در واقع قوانين بين المللي از ديدگاه آمريكا نسخه هايي هستند كه فقط بايد براي ديگران پيچيده شوند و آمريكا براي رعايت يا عدم رعايت آنها بايد به منافع خود و راههاي تأمين آن ها بنگرد. تا زماني كه چنين تفكري بر آمريكا و ساير كشورهاي قدرتمند حاكم باشد و اين كشورها خود را با قوانين بين المللي تطبيق ندهند سازمان ملل نمي تواند نقش مؤثر خويش را در حل بحرانهاي بين المللي ايفا نمايد چگونه است كه سازمان ملل در حل بحران جنگ خليج فارس و حمله عراق به كويت و مسئله بوسني و هرزگوين نقش مؤثر و كارآمدي داشت اما امروز در حل بحرانهاي بين المللي ناتوان شده است؟
اين نيست مگر به اين دليل كه كشورهاي قدرتمند قواعد بين المللي را از زاويه منافع خويش مي نگرد!علاوه بر اينكه مبارزه با تروريسم بايد اصولي،ريشه اي و همه جانبه باشد تا از برخورد دوگانه با اين پديده جلوگيري شود، چيزي كه متأسفانه شاهد آن هستيم، و اين امر جايگاه و نقش سازمان ملل را بخوبي آشكار مي سازد.علي مجتبي زاده