رويكرد ايدئولوژيكي در نسبت سنجي دين با حقوق بشر - رويكرد ايدئولوژيكي در نسبت سنجي دين با حقوق بشر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رويكرد ايدئولوژيكي در نسبت سنجي دين با حقوق بشر - نسخه متنی

سيد محمد علي داعي نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رويكرد ايدئولوژيكي در نسبت سنجي دين با حقوق بشر

مقاله دين و حقوق بشر به مسأله سازگاري دين با حقوق بشر يا ناسازگاري با آن پرداخته است و در اين باب سخنان تأمل برانگيزي را مطرح ساخته است. اينك با مروري بر مقاله مذكور در ضمن بندهايي موارد قابل تأمل را مطرح مي نمائيم.

1. پيام اصلي اين نوشتار آنست كه «گزاره دين با حقوق بشر سازگار است» نه يك گزاره نظري و مبتني بر استدلال بلكه گزاره گفتاري، ايدئولوژيك و آوازه گرانه است. با صرفنظر از مسأله سازگاري دين با حقوق بشر يا ناسازگاري آن بايد گفت شيوه نويسنده در نقد ديدگاه مخالف خود روشمند نيست. مردود بودن يك ديدگاه موجب خروج آن از حوزه نظر نمي شود بلكه آنرا نظريه اي باطل مي نمايد.

نظريه اي كه مباني استدلالي آن مردود شمرده شده است گذشته از آنكه ديدگاه مخالف نيز در اينصورت مجاز مي گردد كه ديدگاه نويسنده را در گزاره ناسازگاري دين با حقوق بشر، گفتاري، ايدئولوژيك و آوازه گرانه بنامد و مباني استدلالي آن را مردود ذكر كند.

2. يكي از نكاتي كه نويسنده مقاله بر آن تأكيد مي ورزد تفاوت بنيادين حقوق بشر با دين است مبناي حقوق بشر انسان چونان انسان است و مبناي دين عبوديت است و از نظر وي عبوديت در تعارض آشكار با انسان چونان انسان است.

بدون شك حقوق بشر محصول مدرنيته و مبتني بر بينش سكولاري و انسان دنيوي مي باشد و از اينروست كه تفاوت انسانها را از منظر دينداري يا بي ديني همچون تفاوت آنها از نظر رنگ پوست بر مي شمارد ولي آيا بلحاظ عقلي همانگونه كه رنگ پوست تأثيري در انسانيت ندارد دينداري و بي ديني هم بي نقش و تأثير است؟ با توجه به اثبات وجود خدا و حقانيت دين توحيدي كه صراط مستقيم به سمت انسانيت و كمال آدمي است[1] كساني كه بر اين صراط نيستند از جاده انسانيت منحرف و از سعادت بدورند، و در حاليكه رنگ پوست يا تفاوت و حتي نژاد از چنين تأثيري برخوردار نيستند، برابر دانستن تفاوت زبان و رنگ با دينداري و بي ديني خطاي معرفتي بزرگي مي باشد كه ناشي از بينش سكولاري انسان معاصر است.

گذشته از ناديده گرفتن نقش دين در حيات انسان، خطاي فاحش ديگر نويسنده محترم تصور ساده وي از بنياد حقوق بشر است. دقت در مباني بشر و ليبراليسم بلكه مروري اجمالي بر ديدگاه متفكران و طراحان حقوق بشر بروشني اين حقيقت را روشن مي سازد كه انسان كه مبناي حقوق بشر است انسان مادي و دنيوي است نه حقيقت انسانيت و بهمين لحاظ است كه از جهت تأثير در حيات آدمي، دين با رنگ پوست و تفاوت زبانها برابر شمرده شده است و هر دو را بي تأثير دانسته اند. انساني كه مبناي حقوق بشر است فردي است كه هدف والاي او تأمين خواستهاي نفساني و تنها محرك نقش آفرين و محترم او، اميال ظاهريش مي باشد.

در حاليكه دين حيات انسان را والاتر از حيات حيواني معرفي مي كند و از اينرو علاوه بر حقوق مادي، حقوق معنوي و انساني او را مطرح مي نمايد و از اين زاويه اگر به انسان نگريسته شود نه تنها عبوديت با انسانيت ناسازگار نيست بلكه عبوديت راه رشد و كمال انساني است و به تعبير ديني «الصلوه معراج المؤمن» نماز كه نماد برتري از عبوديت است مايه عروج آدمي به مقام انساني مي شود.

3. طرح مسأله جديد و كهنه هر چند جديد نيست ولي شروع نوشتار اين مقاله با باستاني بودن دين و نو بودن حقوق بشر ضروري مي نمايد تا بار ديگر يادآوري شود كه اولاً صرف نو بودن ملاك حقانيت و درستي نيست و ثانياً همه اديان در نسبت با زمان يكسان نيستند از باب نمونه مسيحيت را به عنوان ديني كه براي زماني و عصري خاص از سوي خداوند نازل شد مي توان ديني متعلق به گذشته بشر دانست ولي اسلام كه خود را دين فرا زماني و مكاني مطرح نموده است و آموزه هاي خود را شايسته تمام اعصار معرفي كرده است نمي تواند به عنوان ديني زمانمند و متعلق به گذشته معرفي شود و صرف ناسازگاري برخي مواد حقوق بشر با آموزه هاي اسلام نمي تواند دليل باستاني شمردن آن باشد بلكه بايد در خطاهاي معرفتي مواد حقوق بشر تأمل ورزيد.

4. ادعاي ايدئولوژيك بودن زبان دين، گزاره اي گفتاري و غير نظري است كه از سوي نويسنده هيچ دليلي بر آن ارائه نشده است و جاي بسي تعجب است از سوي نويسنده بر شيوه گفتاري و شعاري و ايدئولوژيك خرده مي گيرد و از سويي مدعياتي غير مبتني بر استدلال را ارائه مي دهند!‌

5. عدم تفكيك ميان دين و دينداري مايه خطاهاي معرفتي ديگر در ديدگاه نويسنده گشته است. بايد دقت كرد تعدد تفسير مايه تعدد معرفت ديني و دينداري مي شود نه تعدد دين.

دين الهي كه انسانها را به سوي صراط مستقيم فرا مي خواند و عمل به آموزه هايش را مي طلبد. ممكن است مورد تفسيرهاي روا و ناروا قرار گيرد هر چند تفاسير متعدد از دين امكان پذير بلكه واقع شده است ولي تنها تفسيري ارزش معرفتي دارد كه مطابق با دين الهي باشد از اينرو تعدد دين بجهت تعدد تفاسير ديني ناشي از يكسان انگاري دين با تفسير آنست.


[1] . روم، 30.

سيد محمد علي داعي نژاد

/ 1