شخصيت علمي امام صادق(عليه السّلام)
يكي از نيازهاي دروني انسان، داشتن الگويي در زندگي است و اين ويژگي در خوشبختي يا هلاكت او بسيار تأثير دارد. بنابراين هر كس بايد سخت بكوشد تا بهترين الگوها را در زندگيش بيابد.قرآن كريم، پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را «اُسوه حسنه» يعني نيكوترين الگوي انسان ها مي داند.[1] پس از او هر يك از پيشوايان معصوم ـ عليهم السّلام ـ بهترين الگوهاي بشر به شمار مي آيند. از اين رو آنان كه طالب گوهر تابناك سعادتند بايد بكوشند در حد توان با ابعاد گوناگون شخصيت بسيار والاي اين بزرگواران آشنا شوند از اين رو در نوشتار حاضر به بخشي از زندگاني امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي پردازيم و در آن با اشاره به اوضاع فرهنگي جامعه اسلامي در دوره امامت آن حضرت، ابعادي از شخصيت علميش را به اختصار بيان مي كنيم.صادق آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ در زماني مي زيست كه شور علمي فراواني در جامعه اسلامي وجود داشت و علوم مختلفي مانند: تفسير، حديث،فقه،كلام، طب، فلسفه، نجوم و.. به بازار معرفت عرضه شده بود. علاوه بر اين، عصر امام ششم ـ عليه السّلام ـ را مي توان عصر برخورد انديشه ها و پديد آمدن فرقه ها و مذاهب مختلف دانست. در آن زمان فرقه هايي مانند معتزله، جبريه، مُرجئه، غُلات، زنادقه و... به وجود آمدند و هر يك به تبليغ انديشه هاي خود پرداختند.[2] و اين موضوع مي توانست جامعه اسلامي را از يافتن معارف حقيقي اسلام محروف كند و مردم را به گمراهي بكشاند اما خورشيد شخصيت علمي امام صادق ـ عليه السّلام ـ چنان بر آسمان انديشه حقيقت جويان تابيد كه دوست و دشمن را در هاله اي از شگفتي فرو برد. آن حضرت در عرصه دانش و فرهنگ و تبليغ باورهاي درست ديني بسيار كوشيد كه نمونه هايي از آن ذكر مي شود.1. تأسيس دانشگاه بزرگ جعفري
ششمين پيشواي معصوم ـ عليه السّلام ـ از فرصت سياسي مناسبي كه پديد آمده بود به شايستگي بهره برد و به لحاظ نياز شديد جامعه اسلامي به مقوله فرهنگ، نهضت علمي پدر بزرگوارش امام باقر ـ عليه السّلام ـ را پي گرفت و دانشگاه عظيمي در رشته هاي مختلف علوم عقلي و نقلي آن روز بنيان گذارد و شاگردان بزرگي مانند هشام ابن حكم، محمد ابن مسلم، ابان ابن تغلب، هشام ابن سالم و... تربيت كرد كه تعدادشان به چهارهزار نفر مي رسيد.[3] گروهي از آنان علاوه بر تربيت شاگردان فراوان ديگري آثار علمي متعددي پديد آوردند مثلاً هشام ابن حكم سي و يك مجلد كتاب در مباحث مختلف نوشت،[4] جابربن حيان نيز، بيش از دويست مجلد كتاب در موضوعات گوناگون نگاشت و كتاب هايش در قرون وسطي به زبان هاي مختلف اروپايي ترجمه شد.[5] مفضل بن عمر كوفي نيز يكي از شاگردان برجسته حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ است كه كتابي به نام «توحيد مفضل» نوشته است و در مقدمه اشاره مي گويد: روزي هنگام غروب در مسجد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نشسته بودم و در عظمت او و فضيلت و شرفي كه خداوند عطايش فرموده است مي انديشيدم ناگاه «ابن ابي العوجا» كه از منكران خداوند بود آنجا آمد سپس يكي از دوستانش نيز به او ملحق شد و نزدش نشست.آنان درباره حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ سخناني گفتند تا آن كه ابن ابي العوجا گفت: نام محمد را واگذار كه انديشه ام درباره او سرگشته است. درباره اصلي بحث كنيم كه او آورده است. آنان درباره آفريدگار هستي به مباحثه پرداختند تا آنجا كه گفتند: پروردگاري وجود ندارد بلكه همه چيز از طبيعت پديد آمده است و هميشه چنين بوده است و خواهد بود. مفضل در ادامه مي گويد: وقت سخنان آنان را در انكار خالق جهان شنيدم سخت برآشفتم و به ابن ابي العوجا گفتم: اي دشمن خدا! آفريدگاري را انكار مي كني كه تو را به نيكوترين صورت آفريده است؟!
اگر به خود بازآيي، نشانه هاي خداوند بزرگ را در وجودت مي يابي. ابن ابي العوجا گفت: اي مرد! اگر از متكلماني با تو به روش آنان سخن مي گوييم چنانچه محكوممان كردي، از تو پيروي مي كنيم وگرنه با تو سخن گفتن بي فايده است و اگر از ياران جعفر بن محمد الصادق هستي، او با ما چنين سخن نمي گويد، بارها اين گونه سخناني از ما شنيده است ولي دشناممان نداده و از مرز ادب پا فراتر نگذاشته است. او آرام، بردبار و متين است و هرگز مغلوب خشم و سفاهت نمي شود سخنان و دلايلمان را مي شنود، هر آنچه در دل داريم بيان مي كنيم و مي پنداريم بر او پيروز شده ايم اما او با كمترين سخن، استدلال هايمان را باطل مي كند و چنان حجتش بر ما تمام مي شود كه ديگر نمي توانيم پاسخش دهيم، اينك اگر از پيروان اويي آنچنان كه شايسته اوست با ما سخن بگو!مفضل در ادامه مي گويد: من اندوهناك و پريشان خاطر از مسجد بيرون آمدم و به حضور حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ شرفياب شدم، امام ـ عليه السّلام ـ از من پرسيد: چرا اندوهناك و افسرده اي؟! آنچه ديده و شنيده بودم برايش نقل كردم، حضرت فرمود: براي تو، حكمت آفريدگار را در آفريدن جهان و حيوانات اعم از درندگان، حشرات، پرندگان و... بيان مي كنم به گونه اي كه پند آموزان از آن عبرت گيرند و بر دانش مؤمنان افزوده شود و ملحدان و كافران در آن حيران بمانند (و تو اي مفضل) بامداد فردا نيز پيش ما بيا! نقل است مفضل تا چهار روز پياپي به حضور امام ـ عليه السّلام ـ مشرف شد و آن حضرت مطالب ارزنده فراواني درباره آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروي ظاهري و باطني و صفات فطري او و... توضيح داد و او سخنان امام ـ عليه السّلام ـ را در مجموعه اي به نام «توحيد مُفَضّل» گرد آورد.گفتني است اين كتاب بارها به صورت مستقل توسط مرحوم علامه مجلسي و برخي ديگر از دانشمندان اسلامي به فارسي ترجمه و چاپ شده است.
البته شاگردان دانشگاه حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ به شيعيان اختصاص نداشت بلكه بين اهل سنت نيز اشخاص متعددي مانند پيشوايان مشهور آنان وجود داشتند مثلاً ابوحنيفه كه از جمله رهبران اهل سنت است دو سال از محضر امام ـ عليه السّلام ـ بهره علمي فراواني برد و به اقرار خودش آن دو سال او را از هلاكت نجات داد.[6]حسن بن علي بن زياد وشاء از شاگردان امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي گويد: خودم در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حديث ديدم كه همگي از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ حديث نقل مي كردند[7].
2. حضور جدي و گسترده در عرصه تبيين مسائل فقهي
حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ بسيار كوشيد تا حافظه جامعه اسلامي را از احكام واقعي الهي سرشار كند زيرا از قديمي ترين ادوار اسلامي، تبيين فقه، حديث و تفسير به طور كلي از دو جانب صورت مي گرفت نخست از سوي حاكمان غاصب و ظالم كه احكام الهي را به نفع خود و مصلحت حكومتشان تحريف مي كردند و به آن رسميت مي دادند و مخالفانشان را بر نمي تابيدند اما در جانب ديگر پيشوايان معصوم ـ عليه السّلام ـ و پيروانشان بودند كه در تبليغ احكام اسلامي چيزي جز بيان حقايق و مصلحت دين را در نظر نداشتند.و كار آنان هر چند در بيشتر دوره ها پنهاني و غير رسمي بود اما در عصر ـ حضرت جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ اوضاعي پديد آمد كه آن حضرت توانست در فضايي نسبتاً آزاد افكار علمي و فقهي اش را مطرح كند بنابراين فقه جعفري، در برابر فقه فقيهان رسمي يعني درباري فقط تجلي بخش نوعي مخالفت عقيدتي با آنان نبود بلكه با وجود اين، دو مضمون معترضانه داشت. نخست اين كه بي نصيبي حكومت وقت را از آگاهي هاي لازم ديني ثابت كرد و دوم اين كه موارد تحريف دين در فقه رسمي را كه از مصلحت انديشي هاي فقيهان درباري نشأت گرفته بود، مشخص كرد. عظمت علمي و فقهي حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ آنچنان است كه بسياري از فقيهان و دانشمندان بنام از او به بزرگي ياد كرده اند.ابوحنيفه پيشواي مشهور حنفيان در اين باره مي گويد: من دانشمندتر از جعفر بن محمد نديده ام زيرا زماني كه منصور دوانيقي او را احضار كرده بود مرا نيز خواست و گفت: مردم شيفته جعفر بن محمد شده اند، بايد از او مسائل پيچيده اي بپرسي تا در پاسخ به آنها درمانده و محكوم شود. من چهل مسئله مشكل آماده كردم تا آن كه روزي منصور كه در «حيره» بود احضارم كرد وقتي به مجلس او رفتم ديدم جعفر بن محمد، جانب راست او نشسته است از ديدنش بسيار مبهوت شدم، حالتي كه هيچ گاه حتي از ديدن منصور در من پديد نيامده بود. سلام گفتم و به اشاره منصور نشستم، منصور به جعفر بن محمد رو كرد و گفت: اين ابوحنيفه است.
پاسخ داد: بلي مي شناسمش. منصور گفت: اي ابوحنيفه! مسائلت را با ابوعبدالله (امام صادق ـ عليه السّلام ـ ) مطرح كن! پرسش هايم را يكي يكي از او پرسيدم، و او هر يك را به خوبي پاسخ مي داد و آنچنان بر مباحث مسلط بود كه مثلاً درباره فلان مسئله مي فرمود: در اين باره، عقيده شما چنين است و باور اهل مدينه چنان و نظر ما چيز ديگري است . در برخي مسائل، با ما و در بعضي ديگر با اهل مدينه موافق بود اما گاهي نيز با ما و آنان هر دو مخالفت مي كرد.[8]مالك، پيشواي فرقه مالكي مي گويد:
هيچ چشمي، برتر از جعفر بن محمد را در علم و عبادت نديده و هيچ گوشي نشنيده و هيچ قلبي نيافته است.[9]«ابوبحر جاحظ» يكي از دانشمندان مشهور قرن سوم مي گويد: جعفر بن محمد كسي است كه دانش او، جهان را پر كرده است و گويند ابوحنيفه و سفيان ثوري از شاگردان او به شمار مي آيند و اين موضوع در اثبات عظمت علمي او كافي است.[10]
«ابن خلّكان» مورخ مشهور درباره حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ نوشته است: او يكي از امامان دوازده گانه در مذهب اماميه و از بزرگان خاندان پيامبر است كه به علت راستي و درستي گفتار، صادقش ناميده اند، فضل و بزرگواريش مشهورتر از آن است كه به توضيح نياز داشته باشد. ابوموسي جابر بن حيان طرطوسي از شاگردان او به شمار مي آيد وي كتابي از تعليمات جعفر صادق را در هزار ورق نوشت كه پانصد رساله داشت.[11] شيخ مفيد مي گويد: علماي اسلام از هيچ كس به اندازه حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ حديث نقل نكرده اند.[12]
3. امام صادق ـ عليه السّلام ـ پيروز ميدان مناظرات علمي
بخشي از شخصيت بزرگ علمي جعفر بن محمد الصادق ـ عليه السّلام ـ در مناظرات علمي او يا برخي شاگردان برجسته اش با ديگران تجلي يافته است.از جمله مناظرات آن حضرت، گفت و گوي او با «ابوحنيفه» پيشواي فرقه حنفي است كه در اين بخش ذكر مي شود. ابوحنيفه مي گويد: روزي به ديدار جعفر بن محمد رفتم اما او به من اجازه ملاقات نداد پشت در منزلش درنگ كردم تا اين كه عدّه اي از كوفيان آمدند، او به آنان اجازه داد تا به منزل وارد شوند من نيز همراهشان رفتم وقتي به حضورش رسيدم به او گفتم: شما شايسته است نماينده اي به كوفه بفرستيد و مردم آنجا را از دشنام دادن به اصحاب محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نهي كنيد زيرا بيش از ده هزار نفر در اين شهر به ياران پيامبر ناسزا مي گويند. جعفر بن محمد گفتند: مردم از من نمي پذيرند. گفتم: چگونه سخنتان را نمي پذيرند با آن كه شما فرزند پيامبر خداييد. فرمودند: تو خودت يكي از آنهايي هستي كه به حرف من گوش نمي دهي، آيا بدون اجازه من داخل خانه نشدي؟ و بي آن كه به تو چيزي بگويم ننشستي؟ و بي اجازه سخن آغاز نكردي؟ شنيده ام به قياس فتوا مي دهي؟!گفتم: آري. فرمودند: واي بر تو، نخستين كسي كه بر اساس قياس نظر دارد ابليس بود. هنگامي كه خداوند به او فرمان داد به آدم ـ عليه السّلام ـ سجده كند، او امتناع ورزيد و گفت: مرا از آتش آفريده اي ولي آدم را از خاك و آتش گرامي تر از خاك است. در ادامه روايت مذكور حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ نمونه هايي از احكام ديني را براي ابوحنيفه بيان كرد تا بداند فتواي به قياس، باطل است از اين رو به او فرمود: به نظر تو قتل به ناحق مهمتر است يا زنا كردن؟
گفتم: كسي را به ناحق كشتن. فرمودند: (اگر قياس صحيح است) چرا براي اثبات قتل، دو شاهد كافي است ولي زنا با گواهي دادن چهار شاهد (عادل) ثابت مي شود نه كمتر از آن؟ آيا اين قانون اسلام با قياس كردن سازگار است؟ گفتم: نه. فرمودند: ادرار كثيف تر است يا مني؟ گفتم: ادرار. فرمودند: پس چرا خداوند فرموده است پس از ادرار، براي طهارت يافتن، وضو كافي است اما چنانچه مني از انسان خارج شود بايد غسل كند؟
آيا اين حكم، همان قياس است؟ گفتم: خير. فرمودند: نماز مهمتر است يا روزه؟ گفتم: نماز. فرمودند: پس چرا حائض بايد قضاي روزه هاي واجبش را بگيرد اما قضاي نمازهايش بر او واجب نيست. آيا اين حكم با فتواي به قياس سازگار است؟ گفتم: نه. فرمودند: آيا زن ضعيف تر است يا مرد؟ گفتم: زن. فرمودند: پس چرا؟ مرد، دو برابر زن ارث مي برد، آيا اين مسئله با قياس توافق دارد؟ گفتم: خير. فرمودند: چرا خداوند فرموده است، اگر كسي ده درهم دزديد، دستش را قطع كنيد ولي اگر شخصي دست كسي را قطع كرد، بايد پانصد درهم ديه بپردازد؟ آيا اين مسئله با قياس سازگار است؟
گفتم: نه. حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ در ادامه گفت و گويش با ابوحنيفه از او مي پرسد: شنيده ام آيه «لتُسألنّ يومئذٍ عن النّعيم»[13] را اين گونه تفسير كرده اي كه «خداوند مردم را درباره غذاهاي لذيذ و آب هاي خنك كه در تابستان مي خورند، سرزنش مي كند؟ گفتم: آري! من آيه را اين گونه تفسير كرده ام. فرمودند: آيا اگر شخصي تو را به خانه اش بخواند و با غذاي لذيذ و آب خنك پذيرايي كند، سپس بر تو منت بگذارد، درباره اش چه مي گويي؟
گفتم: مي گويم چه انسان بخيلي است! فرمودند: آيا خدا (كه در قيامت ما را نسبت به نعمت هايش بازخواست مي كند) بخيل است؟ گفتم: پس مقصود از نعمت هايي كه قرآن فرموده است، انسان درباره آنها سرزنش مي شود چيست؟ فرمودند: منظو از آن، نعمت دوست داشتن ما خاندان رسالت است.[14] امام صادق ـ عليه السّلام ـ شاگردان بسيار بافضيلت و دانشمندي داشت كه در برخي مناظرات علمي آنان را مشاركت مي داد. «هشام بن سالم» مي گويد: روزي با ياران آن حضرت در محضرش نشسته بوديم، مردي شامي با اجازه گرفتن از امام ـ عليه السّلام ـ به مجلس وارد شد، امام ـ عليه السّلام ـ به او فرمود: بنشين! آنگاه از او پرسيد: چه مي خواهي؟ مرد شامي گفت: شنيده ام شما پرسش هاي مردم را پاسخ مي گويي؟ آمده ام با شما مناظره كنم. امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: درباره چه موضوعي؟
او گفت: درباره چگونگي قرائت قرآن. امام ـ عليه السّلام ـ به يكي از شاگردانش به نام حمران روكرد و فرمود: حمران! جواب اين شخص با تو است. مرد شامي گفت: مي خواهم با خود شما مباحثه كنم نه حمران! فرمودند: اگر حمران را محكوم كردي، مرا محكوم كرده اي! مرد شامي با حمران مناظره كرده و هر چه از او پرسيد، پاسخ مستدلي شنيد تا اين كه از بحث فروماند. امام ـ عليه السّلام ـ به او فرمود: (حمران را) چگونه ديدي؟ گفتم: راستي حمران چيره دست است هر چه پرسيدم به شايستگي پاسخ داد. مرد شامي سپس درباره لغت و ادبيات عرب با «ابان ابن تغلب» درباره فقه با «زُراره» و درباره كلام با «مؤمن طاق» مناظره كرد و در تمام آنها مجاب شد.[15]
[1] . احزاب / 21.[2] . پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، ص 354 ـ 355؛ ناشر، مؤسسه تحقيقاتي و تعليماتي امام صادق ـ عليه السّلام ـ چاپ نهم، زمستان 1378 هـ ش.[3] . مفيد (ره) ، الارشاد، ص 271، انتشارات مكتبه بصيرتي، قم.[4] . صفايي،سيد احمد، هشام بن حكم، مدافع حريم ولايت، ص 19، ط 2، 1359 هـ . ش.[5] . ابن نديم، الفهرست، ص 512 ـ 517، المكتبه التجاريه الكبري، قاهره.[6] . حيدر،اسد،پيشواي ششم حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ مؤسسه در راه حق،ص47 ـ 58،نقل از سيره پيشوايان ص359.[7] . نجاشي، فهرست، مصنفي الشيعه، تحقيق، سيد موسي شبيري زنجاني، ص 39 ـ40.[8] . ذهبي، شمس الدين محمد، تذكره الحفاظ، ج 1، ص 166، دار احياء التراث العربي ، بيروت، مجلسي بحارالانوار، ج 47، ص 217، ط 2، المكتبه الاسلاميه، تهران.[9] . حيدر، اسد، پيشواي ششم حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ، ج 1، ص 53.[10] . همان، ص 55.[11] . وفيات الاعيان،تحقيق:دكتر احسان عباسي،ج1،ص327، ط 2، منشورات الشريف الرضي، قم، سال نشر 1364 هـ . ش.[12] . كشف الغمه، چاپ 2، ص 166.[13] . تكاثر/ 8.[14] . مجلسي، بحارالانوار، چاپ 10، ص 22، دارالكتب الاسلاميه، تهران، محمدي ري شهري، محمد، مناظره درباره مسائل ايدئولوژيكي، ص 130 ـ 132، انتشارات دارالفكر، قم.[15] . طوسي، اختيار معرفه الرجال (معروف به رجال كشّي) تحقيق: حسن مصطفوي، ص 275 ـ 278، دانشگاه مشهد، چاپ 1348 هـ . ش.خدا رحم مرادي