آيا تصوف با رهبانيتي كه در احاديث مردود شمرده شده سنخيتي دارد؟
پاسخ
تصوف در لغت
عبارت است از:1 . صوفي شدن، پشمينهپوش گرديدن، سالك راه حق شدن.
2 . طريقه درويشان[1]؛
ابونصر سراج در اللمع آورده: آنان را صوفي ميناميم زيرا پشمينه پوشند و پشمينه پوشي دأب انبياء و حواريون و زهاد بوده است.[2]رهبانيت در لغت عبارت است از: طريقه راهبان، ترك دنيا و اعراض از لذايذ آن[3]؛
اين طريقه يك شيوه استثنايي براي افرادي محدود از مسيحيان تلقي شده است كه احساس ميكنند به طور خاص دعوت شدهاند تا حيات ايماني خود را به آن شيوه ادامه دهند، اينان تجرد و زهد را شيوه زندگي خود قرار ميدهند.[4]
تعريف تصوف و رهبانيت
در طول ساليان متمادي تعاريف بسياري براي تصوف بيان گرديده است و همين مسأله باعث گرديده كه نتوان تعريف جامعي از تصوف را ارائه كرد، در اين خصوص صحيح آن است كه بگوئيم تعداد تعريفهاي صوفيه، بيش از تعداد مشايخ و سران صوفيه در طول تاريخ است زيرا برخي از مشايخ براي تصوف بيش از يك تعريف گفتهاند.[5]اما در رابطه با رهبانيت برخي محققين آن را در ادامه عرفان يهودي ميدانند ليكن استاد مطهري با ذكر آيه 27 سوره حديد نظر اسلام در مورد رهبانيت را چنين بيان ميكند: ما در پيروان مسيح رأفت و رحمت قرار داديم. بدعتي هم خودشان آوردند، بدعتي كه قرآن ميگويد اگر همين بدعت را خوب عمل ميكردند ميتوانستند مطابق رضاي خدا هم باشد؛ در ادامه روايتي را از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل ميكند، كه مضمونش چنين است: حضرت به ابن مسعود ميفرمايد: رهبانيت چنين به وجود آمد كه چون در ميان اتباع مسيح ـ عليه السّلام ـ فسق و فجور و كفر پيدا شد و مؤمنين امت عيسي ـ عليه السّلام ـ عليه كفر و فسق و فجورها قيام كردند و مكرراًَ شكست خوردند، براي حفظ دين خدا به اماكن متروكه رفته و عزلت گزيدند.[6]بنابر مطلب فوق معلوم گرديد كه ريشه رهبانيت امري خدايي بوده است ليكن در ادامه دچار لغزش و انحراف شده است.پيدايش تصوف و ريشه آن
آنچه مسلم است اين كه در صدر اسلام، لااقل در قرن اول هجري. گروهي به نام عارف يا صوفي درميان مسلمين وجود نداشته است. نام صوفي در قرن دوم هجري پيدا شده است، ميگويند اولين كسي كه به اين نام خوانده شده است ابوهاشم صوفي كوفي است كه در قرن دوم هجري ميزيسته است، پس از قرن دوم هجري...[7] اولين خانقاه را اميري مسيحي در رمله شام بنا نهاد.[8]بسياري از محققان ريشه تصوف را در رهبانيت دانستهاند و برخي ريشه هر دو را در عرفان بودايي ميدانند، در كتاب التصوف في الاسلام چهار ويژگي براي عرفان مسيحي شمرده شده است، اين چهار ويژگي همگي در مذهب لائوتسوچيني موجود است و حال آنكه منشأ هر دو لائوتسو ميباشد.[9]بنابر آنچه گذشت به جا است بگوئيم تصوف و حركتها و نحلههاي ذوقي ديگر كه همسو با تصوف هستند داد و ستدهاي متقابل دارند و از جهات مختلف ميتوان آنها را به يكديگر تشبيه نمود و ريشه يكي را در ديگري دانست.به طور يقين نميتوان تأثيرپذيري تصوف از رهبانيت را كتمان نمود؛ در اينجا لازم به ذكر است كه نظرات فلوطين و نوافلاطونيان در رهبانيت اثرات به سزائي داشته كه بعدها از طريق راهبان به متصوفه و در نهايت به جهان اسلام راه مييابد، بسياري از راهبان مسيحي كه به نقل آثار فلوطين پرداختهاند تحت تأثير اين فلسفه قرار گرفتهاند، اين انديشهها از سوي آنان و ديگران انتشار يافت و صوفيان در اوائل دوران عباسيان آنها را در محافل و مجامع مسلمانان فرياد زدند؛ از تعليمات فلوطين اين است كه: شناخت خداوند به وسيله عقل امري محال است و نيز از خود تهي گشتن و در واجب فاني گشتن از طريق مجاهده و تأمل و دعاهاي مختلف است.[10] در نظر نخست چنين به نظر ميرسد كه اين گفته فلوطين از اقطاب متصوفه نقل شده باشد.به فراخور سؤال لازم است در ادامه چند نكته در اثر پذيري تصوف هر چند به طور اختصار بيان كنيم، انديشه و توكل صوفيه بيشباهت به اخلاق و آداب راهبان عيسوي نيست؛ از ديگر وجود سنخيت ميتوان به اين اشاره كرد كه اسلام در درجه اول دين خوف و خشيت از خداوند متعال است و مسيحيت، دين محبّت، در اين بين تحت تأثير مسيحيت پديدة تازهاي در شريعت وارد شده كه ميخواهد به خوف از خدا پايان دهد، بدين طريق كه عابد در برابر معبود خود ميايستد و آن چنان كه عاشقي با معشوق خود سخن ميگويد، با او گفتگو ميكند؛ از وجوه ديگر اينكه كتب صوفيه حاوي اخبار زيادي از مسيح ـ عليه السّلام ـ ميباشد، از مصاديق ديگر سنخيت آن است كه صوفيان مسلمان لباس پشمينه را از راهبان مسيحي گرفتند و آنچنان در پيروي از آنها راه مبالغه پيمودند كه برخي از آنها با وجود اين كه برخلاف تعاليم اسلام بود، از ازدواج سر باز زدند؛ شايد اين سخن متصوفان كه ميگويند: هركس به درجه اتحاد رسد حكم شريعت از او اسقاط ميشود از رسائل پولس قديس اخذ شده باشد، او در نامهاي كه به فلاطيان نوشته گويد: اگر از روح هدايت شويد زير حكم شريعت نيستيد؛[11] و در پايان از ميان وجوه بسياري كه در سنخيت تصوف با رهبانيت وجود دارد به اين بسنده ميكنيم كه اصطلاح هفتاد هزار حجاب كه متأخران از صوفيه آوردهاند مأخوذ از ادريون است كه گويند: هفتاد هزارحجاب بين ماده و حقيقت مطلق حائل است.[12]نتيجه: آنكه صوفيه از بسياري جهات با رهبانيت مسيحي هم سنخ بوده و تفكري بيگانه از اسلام ميباشد، به نحوي كه با جداكردن اسلام و مفاهيم اسلامي از تصوف هيچ گونه خللي در اركان آن به وجود نميآيد؛ روايات بسياري نيز در رد تصوف وجود دارد، كه در منابعي كه معرفي خواهد شد به فراخور مطلب، در مورد آنها بحث شده است.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، كلمه صوفيه.2. ارزش ميراث صوفيه، عبدالحسين زرين كوب.3. تصوف از ديدگاه ائمة اطهار _ عليهم السّلام _ ، داود الهامي.4. تصوف و تشيع، هاشم معروف الحسني، ترجمه سيد محمد صادق عارف.5. جستجو در عرفان اسلامي، داود الهامي.6. محي الدين در آئينه خصوص، مرتضي رضوي.[1] . معين، محمد، فرهنگ اسلامي.[2] . مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، آستان قدس، چ 3، 1375، مشهد، ص 304.[3] . معين، محمد، فرهنگ اسلامي.[4] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، مركز علوم اسلامي، چ 5،1380، قم، ص 162.[5] . الهامي، داود، تصوف از ديدگاه ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ، دفاع از حريم اسلام، 1376، قم، ص13.[6] . مطهري، مرتضي، آشنائي با قرآن، صدرا، چ 3، 1377، تهران، ج 6، ص134.[7] . مطهري، مرتضي، آشنائي با قرآن، صدرا، چ 6، 1368، ج2، ص 110.[8] . الهامي، داود، پيدايش تصوف در ميان شيعيان، انتشارات دفاع از حريم اسلام، 1377، قم، ص 40.[9] . معروف الحسني، هاشم، تصوف و تشيع، آستان قدس، چ 2، 1375، مشهد، ص 309.[10] . همان، ص 303.[11] . الفاخوري، حنا، الجر، خليل، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، انتشارات علمي، چ 5، 1377، تهران، ص 252 و 253.[12] . مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، آستان قدس، چ 3، 1375، مشهد، ص 306.