واقع بيني در چگونگي گرايش به ارزش‌هاي ديني - واقع بيني در چگونگي گرايش به ارزش هاي ديني نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

واقع بيني در چگونگي گرايش به ارزش هاي ديني - نسخه متنی

نویسنده: علي مخدوم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واقع بيني در چگونگي گرايش به ارزش‌هاي ديني

روز دوشنبه 5 خرداد 1382 در ستون نوشتار اوّل روزنامه ياس نو مطلبي تحت عنوان «مصلحت دين يا مصلحت حكومت ديني» به چاپ رسيد، كه در مورد آن چند نكته را بايد مورد توجه قرار داد:

1. نگراني نويسنده محترم در مورد افول ارزش‌هاي ديني در نسل نوخاسته كشور، و اين كه اين مسئله از نظر ايشان علي رغم آن كه مورد توجه رسانه‌ها قرار نگرفت از بسياري موضوعات ديگر هشدار دهنده‌تر مي‌باشد، امري است كه نشان از غيرت ديني دارد و اي كاش همه‌ي مردم و مسئولان متدين ما اين دغدغه را داشته و براي آن به صورت جدي چاره‌انديشي مي‌كردند.

2. در بخشي از بيان ايشان آمده است: «خلاصه 25 سال تمام، به اندازه زمان تحول كامل يك نسل آن چه در توان داشتيم، به انجام رسانديم تا در پرتو حكومت ديني، دين را ترويج بخشيم امّا چه شد؟»

و در سطور پيش از آن آمده: «در اين مدت تقريبا از تمام ابزارهاي حكومتي براي اشاعه مذهب استفاده كرديم.»

اولاً، ترويج دين و به عبارت بهتر نهادينه كردن فرهنگ دين باوري و دين داري فقط با آموزش‌ها و پيام‌هاي مستقيم ـ چنان كه نوع تلاش‌ها براي اشاعه مذهب در اين مدت چنين بوده است ـ نتيجه بخش نخواهد بود، بلكه شرايط و عوامل مختلفي بايد براي اين امر دست به دست هم دهند كه گفته‌اند، يك فرايند تربيتي به هزار و يك عامل و علت نيازمند است تا حاصل شود امّا براي توقف و بازماندن آن يك مانع و مشكل و نبودن يكي از آن علل كافي است.

به عنوان نمونه از جمله موانع و مشكلاتي كه جوانان ما را رنج مي‌دهد، مشكلاتي مانند وضع معيشت،‌ ازدواج،‌ اشتغال و به عبارت ديگر فقر و احياناً تبعيض است.
امام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ خطاب به امام حسن ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد:

«فرزندم كسي كه به فقر و تنگدستي دچار شود مبتلا به چهار خصوصيت خواهد شد:
1. يقين و باورش دچار ضعف مي‌شود؛ 2. در عقل او كاستي پديد مي‌آيد؛ 3. شكنندگي در دين او ايجاد مي‌گردد؛ 4. حياء او كم مي‌شود، پس ‌پناه بر خدا از فقر.»[1]

و نيز آن حضرت خطاب به محمد حنفيه مي‌فرمايد: «فقر كاستي آفرين در دين است».[2]

علي رغم همه تلاش‌ها، با وجود اين بلاي خانمان سوز، قهراً آسيب‌هاي جدي به دين و دينداري وارد مي‌آيد.

ثانياً، برنامه ريزي و گفتن و نوشتن درباره جوانان، كاري است نه چندان ساده، زيرا لازمه توفيق در اين امر، بازشناسي روحيات و رويكردهاي آنهاست، و در جهاني كه با سرعت در حال تغيير است؛ نوع رفتار و مناسبات فرهنگي اين نسل در معرض تحولات و گوناگوني‌هاي زيادي قرار گرفته است. و لذا روش‌ها و راهبردهاي تربيتي اگر با دقت و ظرافت‌هاي علمي و همه جانبه همراه نباشد، نه تنها كارآمد نيست، بلكه مي‌تواند بر مشكل بيفزايد.

متأسفانه دست كم بخشي از آن تلاش ها فاقد اين دقت‌ها و ظرافت‌ها بوده است و در نتيجه مطلوب را دورتر و بلكه دست نايافتني‌تر نموده است.
افزون بر اين دقت و حساسيت و سختي كار، عدم وحدت رأي و رويه در نهادهاي فرهنگي ما باعث سردرگمي و نهايتاً ناكارآمدي بيشتري شده است.

ثالثا، دين مبين اسلام توصيه فرموده است كه مردم را تنها با زبان، به دين خدا دعوت نكنيد، بلكه با عمل و رفتار وكردار صادقانه و صحيح خود آنان را به اين دين رهنمون باشيد. آيا رفتار و برخورد و عملكرد ادارات و مسئولان ـ در عين حالي كه به نام دين و حكومت ديني انجام مي‌پذيرد ـ به گونه‌اي بوده است كه بتواندمردم و به خصوص جوانان را جذب نمايد؟

به عبارت ديگر چقدر سعي شده است كه آموزه‌هاي ديني فراتر از سخناني زيبا در عمل مورد تبليغ و ترويج قرار گيرند؟

رابعاً، هجوم سيل آساي مفاسد گوناگون بر دل و جان اين نسل، از فيلم و كتاب و مجلات و نرم افزارهاي رايانه‌اي ضد اخلاقي گرفته تا مواد مخدر و سيگار و... از يك طرف و عدم برنامه‌ريزي و مقابله درست با اين هجومات از طرف ديگر مزيد بر علل گذشته است.

پس اين كثرت و فراواني تلاش‌ها كافي نيست.

3. در بخش ديگري از نوشتار ايشان آمده است:

«امّا فكر مي‌كنم وقت آن رسيده كه رجال دلسوز دين بر آن پيش فرضهاي 25 سال پيش يك بازنگري جدي انجام دهند.»

در اين جا آن چه لازم است مورد توجه و دقت باشد اين است كه انگيزه‌ها و پيش فرضها غير از انگيخته‌ها و عملكردها و راهبردهاي عملي است؛ هيچ دليلي ندارد كه يك پيش فرض درست را رد كنيم، فقط براي اين كه هنگام عملي شدنش راه را غلط رفته يا ناقص پيموده‌ايم. آيا ناكارآمدي‌ روش‌ها و عملكردها دليلي براي نادرستي پيش فرض‌هاست؟ آيا درست است كه اگر مسئله‌اي را نتوانسته‌ايم به نحو شايسته حل كنيم،‌اصل مسئله را نادرست پنداشته و صورت مسأله را پاك كنيم؟

بنابراين اي بسا پيش فرض‌هاي 25 سال گذشته نقايص و اشكالاتي داشته باشد كه در آن صورت بايد اصطلاح گردد امّا بايد توجه داشت كه روشن شدن نقايص و اشكالات آنها راه ديگري دارد و نمي‌توان از راه ناكار آمدي روش‌ها اصل ايده را نادرست شمرد.

4. در ادامه ايشان در يك پيش داوري غير منتظره بيان داشته‌اند كه:

«اين بازنگري شجاعت و شهامت مي‌خواهد، شجاعتي كه از زمامداران ديني انتظار نمي‌رود.»

آيا تنها مقصر اين نابساماني‌ دين‌مداران هستند كه از آنها به تنهايي انتظار رفته است؟

يا اين كه از سايرين انتظار دلسوزي و نگراني براي دين و براي جوانان اين مرز و بوم نمي‌رود؟

ضمن اين كه بر چه اساسي نمي توان انتظار فوق را از ايشان داشت؟

عدم شجاعت و شهامت ايشان از كجا نتيجه گرفته شده است؟

به نظر مي‌رسد نه تنها اين ادعا غير مستدل و فاقد ارزش علمي است و نيز پيش داوري منصفانه‌اي هم نمي‌باشد؛ بلكه با سبك و سياق بقيه نوشتار سازگاري ندارد، چرا كه در ساير گزاره‌هاي نوشتار نوعي دلسوزي و همراهي و محبت به چشم مي‌خورد، ‌در حالي كه اين گزاره ناگهان لحني ملامت گرانه و توهين آميز به خود مي‌گيرد كه خلاف شأن بزرگوارانه و عالمانه است.

5. در فراز آخر اين نوشتار آمده است:

«آيا مي‌توان مطمئن بود مصلحت‌هاي حكومت ديني الزاماً و در تمام جهات بر مصلحت دين منطبق است و آيا آن چه تاكنون ما در اين 25 سال انجام داده‌ايم، مصلحت دين را دنبال كرده است يا مصلحت حكومت ديني را؟»

گر چه بعضي مصالح حكومت ديني گاهي اوقات با مسايل ديني متعارض مي‌شود ـ مانند آن كه ساختمان مسجدي در مسير تعريض يا احداث خياباني باشد كه حكومت در پي آن است؛ كه در اين صورت علي رغم اين كه به لحاظ شرعي تخريب و تغيير كاربري مسجد جائز نيست ولي با حكم حاكم شرع اين كار مي‌تواند صورت گيرد ـ امّا در بيان فوق به گونه‌اي ادعا شده است كه به نظر مي‌رسد تمام مصالح دين با مصالح حكومت ديني مباين و معارض است و يا حتي اين دو مقوله قابل جمع با هم نبوده و حتماً بايد يكي از آنها را برگزيد.
در حالي كه به هيچ وجه چنين نيست بلكه موارد تعارض در مصالح بسيار اندك بوده و خود دين اسلام راه حل آنها را ارايه فرموده است.

اولاً معلوم نيست چگونه اين نتيجه به صورت كلي اخذ شده است. ثانياً هيچ گونه دليل و استدلالي بر تعارضي چنين فراگير بين اين دو دسته از مصالح ارايه نشده است. ثالثا بر فرض كه دليل قابل قبولي باشد. چگونه مي‌توان ادعا كرد كه صرف ترجيح مصالح حكومت ديني بر مصالح دين اين همه فساد و دوري از دين را ايجاد نموده است؟ رابعاً نبايد فراموش كرد كه مصلحت‌هاي حكومت ديني نيز از حيث منشأ صدور، برگرفته از خود دين است. اصلا يكي از مصالح دين، مصلحت حكومت ديني است و نبايد بين اين نكته خلط كرد.

و در آخر آيا با فرافكني يك مشكل گمان آن را داريم كه شكل حل شده است؟ و يا كاستي‌ها و نقايص فراوان و متفاوت را كه در پديد آمدن اين معضل شريك‌اند را به عهده يك اشكال ـ بر فرض صحت ـ قراردادن درست است؟

با تأسف بايد گفت به لحاظ منطقي اين بيان مغالطه آميز است و فاقد و اعتبار علمي و عقلاني.


[1] . محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 10، حديث 15995، (چ 15 جلدي).

[2] . همان، حديث 15996.

علي مخدوم



/ 1