آن حضرت نيز برخاست و خطبهاي در دفاع از اميرالمؤمنين براي مردم ايراد كرد.[1] همچنين پس از جنگ جمل پس از خطبهاي كه ايراد كرد و در آن حق اهلبيت را متذكر و مضمون سخنان او را به اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ابلاغ كردند در حالي از شوق و خوشحالي اشك ميريخت پيشاني امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ را بوسيد و اين آيه را تلاوت كرد: «ذريه بعضها من بعض والله سميع عليم.»[2]افزون بر اين، مورخانِ وابسته به امويان، اين خبر را تحريف كردند و نام حسن بصري را كه از مخالفين امام علي ـ عليه السّلام ـ بوده است به امام حسن ـ عليه السّلام ـ تغيير دادهاند.[3] درباره موضع امام حسن ـ عليه السّلام ـ نسبت به جنگ جنگهاي بعدي نيز همين را شايع كردند؟! در حالي كه امام حسن ـ عليه السّلام ـ جنگ صفين را كاملاً تأييد ميكرد و كساني را كه معاويه را در اين جنگ به هر بهانهاي ياري دادند به شدت محكوم ميكرد.[4] در خطبهاي نيز مردم را به جهاد بر ضد معاويه و لشكر او ترغيب كرد.[5] حتي شجاعتهايي كه او و برادرش امام حسين ـ عليه السّلام ـ از خود نشان دادند امام علي ـ عليه السّلام ـ را بر آن داشت تا دستور دهد آن دو را به عقب بازگردانند تا نسل رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ باقي بماند.[6]دامن زدن به اين تبليغات تا بدانجا بود كه امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ را برخلاف پدرش مدافع عثمان معرفي كردهاند به گونهاي كه طه حسين پا را فراتر نهاده، امام حسن ـ عليه السّلام ـ را به داشتن تفكر عثماني متهم كرده و او را عثماني مذهب پنداشته است.[7] اينها برگرفته از اخباري است كه بر ضد آن حضرت به وسيله معاويه و حزب اموي و عباسي و وابستگان به آنان ساخته و در كتابهاي مورخان راه يافته است. به طور نمونه بر اساس يكي از اين اخبار يك بار اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ به كيفيت وضو گرفتن امام حسن ـ عليه السّلام ـ ايراد گرفت، آن حضرت پاسخ داد: شما ديروز مردي را كشتيد كه وضوي كامل و صحيحي ميگرفت. امام علي فرمود: اندوه تو بر عثمان چقدر طولاني شده است.[8]كساني كه چنين گزارش مفتضحي را ساختهاند فراموش كردهاند كه سيد جوانان اهل بهشت و ريحانه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در دامن چه كساني و چه خانهاي بزرگ شده است؟! آيا فراموش كردهاند كه او و برادر بزرگوارش در زمان طفوليت چگونه وضوي صحيح را به آن پيرمرد ياد دادند؟! وقتي كسي كه در خانه وحي و در دامن جدي چون پيامبر و مادري چون فاطمه زهرا و پدري چون اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ تربيت و بزرگ شده گرفتن وضوي صحيح را نداند كدام فرد مسلمان ميتواند مدعي دانستن احكام صحيح اسلام باشد؟! وقتي اين گونه اخبار را با اين كلام امام حسن ـ عليه السّلام ـ مقايسه كنيم كه فرمود: «لولا محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اوصياؤه كنتم حياري لا تعرفون فرضاً من الفرائض»[9] خواهيم دانست تبليغات تا چه اندازه بر ضد اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و امام حسن ـ عليه السّلام ـ بوده است افزون بر اين كه همچنان كه گذشت ابن ابي الحديد تصريح كرده است در اين خبر حسن بصري به امام حسن ـ عليه السّلام ـ تحريف شده است.[10]چنانچه سياست فكري اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و امام حسن ـ عليه السّلام ـ با هم مخالف بود چگونه است كه خود مورخان اهل سنت نوشتهاند كه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ تلاش زيادي كرد تا به عثمان آب برساند[11] و بنابر روايات ديگر، اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ امام حسن ـ عليه السّلام ـ را براي رساندن آب به عثمان مأمور كرد.[12] حتي او امام حسن ـ عليه السّلام ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ را براي دفاع از خانه عثمان فرستاد و آن دو، در اين ماجرا به شدت زخمي شدند.[13] بنابر نوشتههاي اهل سنت امام علي ـ عليه السّلام ـ به دليل اين كه امام حسن ـ عليه السّلام ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ نتوانسته بودند از هجوم معترضان به خانه عثمان جلوگيري كنند آنان را عتاب كرد.[14] از اين رو براي آنان بسيار مهم بود تا در ميان نزديكان امام علي و رهبران مخالف، كسي را بيابد كه از نظر اصول و مباني با اهلبيت مخالف و متمايل به حزب اموي باشد. چنان كه اين موضوع در ماجراي حكميت و انتخاب ابوموسي اشعري توسط افراد سادهلوح به وقوع پيوست و از اين طريق ضربه سنگيني براسلام حقيقي كه اميرالمؤمنين پرچمدار آن بود وارد آمد.شايد براي خنثي كردن چنين تبليغاتي اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ پيوسته امام حسن ـ عليه السّلام ـ را مورد تمجيد قرار ميداد و خطاب به او ميفرمود: تو پاره تن من هستي بلكه تو تمام من هستي.[15]
3. شايعه مخالفت امام حسين ـ عليه السّلام ـ با پذيرش صلح
با پذيرش صلح با معاويه و خالي شدن صحنه سياست از امام حسن ـ عليه السّلام ـ ، معاويه حاكم بلامنازع زمينه را براي جنگ وسيع تبليغاتي بر ضد امام و اهلبيت فراهم ديد. يكي از اين تبليغات كه با ايام سوگواري اباعبدالله الحسين نيز مناسبت دارد موضوع مخالفت امام حسين ـ عليه السّلام ـ با برادرش درباره صلح با معاويه است.[16] از اين رو نقل ميكنند كه وقتي امام حسن ميخواست صلح را بپذيرد با عبدالله بن جعفر مشورت كرد و او موافقت خود را اعلام نمود ولي امام حسين مخالفت كرد. امام حسن نيز فرمود: به خدا سوگند تصميم به هيچ كاري نگرفتم مگر اين كه با من مخالفت كردي. به خدا تصميم داشتم تو را در خانهاي محبوس كنم تا آنچه ميخواهم انجام دهم.[17]بنابر روايتي ديگر امام حسين ـ عليه السّلام ـ به برادرش فرمود: تو را به خدا قسم ميدهم از اين كه شيوه و سياست جديد معاويه را تأييد كني و شيوه و روش پدرت را كنار بگذاري.[18] اين روايت ساختگي در حقيقت در پي آن است كه چنين القا كند امام حسن مباني امام علي را قبول نداشته در حالي كه اميرالمؤمنين به جهت شرايط خاصي كه براي او به وجود آورده بودند صلح با معاويه را پذيرفت و امام حسن و امام حسين ـ عليهم السّلام ـ نيز از جمله شهود آن صلحنامه هستند.[19] و دقيقاً همان شرايط و بلكه بدتر نيز اينك براي امام حسن به وجود آمده است چنان كه امام حسن ـ عليه السّلام ـ به برادرش به اين شباهت تصريح كردهاند.[20] بنابراين چگونه پذيرش صلح مخالف رفتار اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ است؟!اين اخبار ساختگي تأثير خود را بر نوشتههاي محققان و مستشرقان نيز گذاشته و به طور مثال طه حسين در اين زمينه گويد: امام حسين با صلح برادرش مخالف بود و تصميم داشت تا در مقابل آن بايستد ولي برادرش او را به بستن غل و زنجير تهديد كرد تا اين كه صلح انجام شد.[21] يا اين كه مينويسد:امام حسين صلح را قبول نداشت؛ زيرا كه آن را مخالفت با سيره پدرش ميدانست.[22]وگسيا واگليري (veccia vagliery) نيز درباره موضعگيري امام حسين ـ عليه السّلام ـ نسبت به صلح برادرش با معاويه قلم را رها كرده و به آن حضرت چنين تهمت بياساسي را زده است. وي ميگويد:«او (امام حسين) بر برادرش حسن در واگذاري قدرت به معاويه خرده ميگرفت در حالي كه خود در قبال دو ميليون درهم به اين امر گردن نهاد.»[23]اين مطلب يعني مخالفت امام حسين ـ عليه السّلام ـ با صلح امام حسن ـ عليه السّلام ـ كاملاً برخلاف گزارشات تاريخي است كه براي نمونه به دو نقل از آنها اشاره ميشود.
دينوري (م. 282) مينويسد: وقتي امام حسن ـ عليه السّلام ـ با معاويه صلح كرد عدّهاي از شيعيان از اين موضوع بسيار ناراحت بودند و به نزد امام حسن آمده، درخواست كردند تا قرارداد صلح را برهم زده با معاويه بجنگند. اما امام حسن ـ عليه السّلام ـ آنان را پاسخ گفت و پيشنهاد آنان را نپذيرفت. از اين رو به نزد امام حسين ـ عليه السّلام ـ آمده گفتند: شما به برادرت حسن و اين صلحنامه اعتنا نكن و با شيعيانت قيام نما. امام حسين ـ عليه السّلام ـ به آنان فرمود: ما بيعت كرده و قرارداد بسته و صلح كردهايم و هيچ راهي براي نقض قرارداد وجود ندارد.[24]
در گزارش ديگري آمده كه پس از شهادت امام حسن ـ عليه السّلام ـ شيعيان كوفه از امام حسين ـ عليه السّلام ـ درخواست كردند كه اينك نظر برادرت را رها كرده، به قيام برخيزد. اما امام حسين به آنان چنين نامه نوشت: درباره برادرم اميد داشتم كه خداوند در آينده او را توفيق دهد و اما امروز نظر من اين است كه هيچ اقدامي نكنيد و در خانههايتان پنهان شويد و خود را از تهمت دور كنيد تا زماني كه معاويه زنده است.[25]توفيق ابوعلم در اين زمينه گويد: وقتي شيعيان به نزد امام حسين آمدند آن حضرت به آنان فرمود كه برادرم حسن مرا قسم داد كه به هيچ كاري اقدام نكنم من نيز اطاعت كردم.[26]اين گزارشات به صراحت نظر طه حسين و اين اسلامشناس غربي را رد ميكند و نشان ميدهد كه امام حسين نيز در شرايطي كه به وجود آمده بود اقدام نظام را بيفايده و نظري كاملاً موافق برادر خويش داشته است گرچه خواست حقيقي آنان و شعيان سرنگوني معاويه و حزب اموي بود و چنانچه امام حسين ـ عليه السّلام ـ موافق صلح نبود و تصميم به عكسالعمل در برابر آن را داشت چرا به شيعيان كه خواهان نقض صلح و قيام بودند جواب رد داد؟! مطيع بودن امام حسين ـ عليه السّلام ـ نسبت به امام حسن ـ عليه السّلام ـ چنان بود كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: حسين ـ عليه السّلام ـ براي برادر آنچنان عظمتي قائل بود كه هيچگاه در برابر او سخن نميگفت.[27]
[1] . حياه الامام الحسن بن علي، ج 1، ص 398 ـ 399.[2] . شيخ طوسي، الامالي، ص 104.[3] . شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 95.[4] . مجمع الزوائد، ج 9، ص 177؛ مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 24 و 37؛ شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 18.[5] . وقعه صفين، ص 114.[6] . شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 25؛ وقعه صفين، ص 530.[7] . اسلاميات (الفتنه الكبري، علي و بنوه)، ص 974.[8] . انساب الاشراف، ج 3، ص 269 ـ 270.[9] . قندوزي، ينابيع الموده، ج 3، ص 365.[10] . شرح نهجالبلاغه ، ج 4، ص 95.[11] . تاريخ طبري، ج 3، ص 419؛ مصنف ابن ابي شيبه، ج 8، ص 691، انساب الاشراف، ج 5، ص 71؛ ابن شبه، تاريخ المدينه المنوره، ج 4، ص 1303؛ الفتوح، ج 2، ص 416؛ مسكويه، تجارب الامم، ج 1، ص 286؛ شرح الاخبار، ج 2، ص 78؛ شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 25؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 16، ص 212؛ البدايه والنهايه، ج 7، ص 187.[12] . تاريخ المدينه المنوره، ج 4، ص 1202.[13] . ابن ابي شيبه، المصنف في الاحاديث و الآثار، ج 8، ص 693؛ ابن ابدالبر، العقد الفريد، ج 4، ص 290.[14] . العقد الفريد، ج 4، ص 291.[15] . مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 37.[16] . الامامه والسياسه، ج 1، ص 142.[17] . حياه الامام الحسن بن علي، ج 2، ص 242 به نقل از تاريخ مدينه دمشق، ج 4، ص 21.[18] . انشدك الله ا تصدق احدوثه معاويه و تكذيب احدوثه ابيك. تذكره الخواص، ص 197.[19] . نصر بن مزاحم، وقعه صفين، ص 507.[20] . مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 34 ـ 35؛ شيخ راضي آل ياسين، صلح الحسن، ص 253.[21] . اسلاميات، الفتنه الكبري، (علي و بنوه)، ص 988 ـ 989.[22] . همان.[23] . husayn b. ali b. abitalib. در ذيل عنوان "encyclopaedia of islam, vol. 3, p. 604"[24] . دينوري، الاخبار الطوال، ص 221.[25] . همان، ص 222.[26] . توفيق ابوعلم، الحسن بن علي، ص 234 ـ 235.[27] . مناقب آل ابيطالب، ج 3، ص 401.