ويژگي ها، اهداف و چارچوب كلي انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب فرانسه
در يك بررسي كلي از تحولات و انقلابهاي گسترده تاريخي در چند قرن گذشته، با قيامها و انقلابهاي گوناگوني مواجه ميشويم كه تنها برخي از آنها توانستهاند به نحو بارزتري در صفحات تاريخ ملل گذشته نمود خويش را حفظ نمايند. در سده 16 انقلاب هلند، در سده 17 دو انقلاب انگلستان و در سده 18 م انقلاب آمريكا و پس از آن انقلاب فرانسه به وقوع پيوست. از يك حيث ميتوان انقلاب فرانسه را به عنوان سرآمد انقلابهاي پيش از آن تلقي نمود زيرا اين انقلاب با فروپاشي آخرين بقاياي قرون وسطي و فئوداليسم طليعه جامعه سرمايهداري و بورژوائي را به انقلابيون نويد ميداد. ويژگي بارز اين انقلاب برخلاف انقلابهاي پيشين آن بود كه در مرزهاي داخلي محصور نماند بلكه با درنورديدن آن سوي مرزها، منشاء تحولات، جنبسها، و حركتهاي گسترده در ساير جوامع گرديد.نظريه پردازان سياسي، دو انقلاب ديگر پس از انقلاب فرانسه را به عنوان انقلابات گسترده و با تأثيرات فرامرزي ميشناسند: يكي انقلاب اكتبر روسيه (1917) و ديگر انقلاب اسلامي ايران در سال 57 كه به عنوان رويدادي بس عظيم در تاريخ منطقه و جهان شناخته شد. در اين نوشتار با توجه به موقعيت برتر دو انقلاب فرانسه و ايران سعي خواهيم كرد به مقايسهاي هر چند اجمالي آن دو بپردازيم. استفاده از روش مقايسهاي و تطبيقي يكي از راههاي شناخته شدهاي است كه براي درك بهتر شناخت يك پديده به كار ميآيد. به طور كلي بررسي و شناخت هر واقعه يا رويداد مهم خارجي از دو طريق ممكن است نخست از طريق شناخت اضداد آن پديده و ديگر از طريق ريشهيابي علل و عوامل آن واقعه كه روش تطبيقي و مقايسهاي در هر دو مورد فوق ميتواند حائز اهميت باشد.
در اواخر قرن نوزدهم انقلاب كبير فراسنه به ايده جدايي دين از سياست و دولت رسميت بخشيد. يكصد و بيست سال بعد در اوايل قرن بيستم انقلاب ماركسيستي روسيه نيز جدايي دولت با دين را مطرح نمود.[1] امّا در عين ناباوري تئوري پردازان انقلاب، شصت سال بعد، در اواخر قرن بيستم انقلاب ايران اتحاد مجدد دين و دولت را برقرار ساخت و سؤالات و ابهامات متعددي را براي پژوهشگران مسائل سياسي به وجود آورد به گونهاي كه اينان هرگز نتوانستهاند در محدوده رويكرد مادي نظريههاي جامعه شناسانه، انديشههاي ماركسيستي و ساير رهيافتهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي به توصيف و تحليل درستي از اين پديده شگفتآور دست يابند.
انقلاب اسلاي ايران، در دورهاي تجلي يافت كه مطابق ديدگاههاي پذيرفته شده جهاني، دوره مذهب به پايان رسيده و عصر جديد، عصر ناسيوناليسم، مادي گرايي و دوره سلطه ماديت بر معنويت بود. بسياري از مسلمانان و خصوصاً سران كشورهاي اسلامي نيز اين امر را به عنوان واقعيتي لايتغير و دائمي پذيرفته و تلاش خود را صرف دور شدن هر چه بيشتر از ارزشها و تمدن اسلامي خود و همسو شدن با فرهنگ و تمدن غرب مينمودند. در چنين شرايط مأيوس كنندهاي بوده كه انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك جلوه قوي از فرهنگ اسلامي ظهور كرد و به دوران حضيض و ذلت مسلمانان پايان بخشيد و با قاطعيت توانست نور اميدي بر دل ميليونها مسلمان معتقد بتاباند و ثابت كندكه اسلام ميتوان به عنوان يك ملت زنده و پرتوان نقش خود را در نجات آنها از حقارت و بدبختي چند قرن اخير ايفا نمايد و اين پديده جديد، برتري مكتب اسلام را بر همه مكاتب مادي هم چون ناسيوناليسم، سوسياليسم و سكولاريسم ثابت نمود.
اگر انقلاب فرانسه با ايدههاي ليبرال دمكرات الهام بخش تحولات و جنبشهاي متعدد در سراسر جهان گرديد، و اگر انقلاب روسيه با الگوهاي سوسياليستي ـ كمونيستي به دنبال تحقق اهداف خاص جهاني خود بود، انقلاب اسلامي ايران نيز در عصر حاكميّت و سيطره الگوهاي مادي با شعار معنويت و انسانيت ظهور كرد و با به چالش خواندن تمام تئوريهاي موجود در خصوص انسان و جامعه بشري، حقيقت ديگري از مفهوم انسان ارائه كرد و آن را به عنوان حلقه مفقودهاي كه در عصر سروري ابزار تكنيك و نظريههاي اومانيستي به فراموشي سپرده شده است، ظاهر ساخت كه در اين جا براي درك بهتر اين پديده قرن شرايط و اوضاع حاكم بر اين انقلاب را در ابعاد مختلف اقتصادي، نظامي، سياسي و فرهنگي با انقلاب فرانسه تطبيق خواهيم نمود تا شگفتيهاي بيشتر اين انقلاب آشكار گردد:
1. شرايط اقتصادي
الف. انقلاب فرانسه
از اوايل قرن هجدهم و قبل از انقلاب كبير فرانسه، نشانههاي زيادي مبني بر وخامت اوضاع اقتصادي در فرانسه به چشم ميخورد. اين كشور از پنج سال قبل از انقلاب دچار مشكلات و بحرانهاي مالي و اقتصادي فراواني بود كه روز به روز بر دامنه آن افزوده ميشد. افزايش مالياتها، استبداد خودكامگي پادشاه، خرجهاي غير اصولي دستگاه سلطنت و جنگهاي پي در پي با كشورهاي ديگر، همه دست به دست هم داده بودند تا كشور فرانسه دچار يك ركود اقتصادي شديد گردد. جامعه فرانسه در طول قرن هجده و همزمان با انقلاب در مجموع از سه طبقه روحانيون، نجبا و طبقه سوم كه عامه مردم بودند تشكيل شده بودند. دو گروه نخست طبقات ممتاز جامعه را تشكيل ميدادند و داراي امتيازات فراواني بودند از جمله قدرت سياسي، قضائي، قانون گذاري و تأمين امنيت اجتماعي را بر عهده داشتند. آنان از پرداخت هر گونه عوارض دولتي معارف بودند و در اجراي قوانين نسبت به طبقه سوم از هر گونه ظلم و تعدّي ابائي نداشتند.[2]ب. انقلاب اسلامي ايران
شرايط و اوضاع اقتصادي در ايران هنگام وقوع انقلاب، چنين وضعيتي نداشت اگر در فرانسه به دليل بحران اقتصادي زمينه تحولات سياسي و اجتماعي فراهم گرديده بود، در ايران قبل از انقلاب نه تنها از لحاظ اقتصادي وخامت جدي و غير قابل كنترل رژيم وجود نداشت بلكه به دليل افزايش سريع و ناگهاني بهاي نفت تواناييها و قدرت اقتصادي رژيم نيز به سرعت افزايش يافته بود. كارشناسان اقتصادي و سياسي هيچ گونه حادثه غير مترقبهاي را پيش بيني نميكردند. در اين سال رژيم با تكيه بر افزايش نداده بود، بلكه براي تداوم و بقاي خود كالاي مصرفي و لوكس خارجي را با پرداخت يارانه فراوان در اختيار مردم قرار ميداد. در آمد نفتي رژيم در اين سالها به حدي بود كه رژيم را تبديل به يك كشور وام دهنده به قدرتهاي صنعتي غرب همچون فرانسه و انگلستان نموده بود!2. شرائط نظامي و حمايت بين المللي
الف. انقلاب فرانسه
قبل از انقلاب فرانسه در زماني كه لوئي شانزدهم نياز به سركوبي مردم انقلابي داشت، نيروهاي نظامي اين كشور فاقد ابزارهاي لازم براي اعمال فشار بر مردم و حمايت از شاه بودند. ارتش فرانسه در طول پنج سال متوالي در چندين جنگ خارجي شركت كرده و دچار چند شكست پي در پي شده بودند. بعلاوه اين ارتش از پادشاه آن كشور نيز چندان حمايت نميكرد و لذا لوئي شانزدمه نتوانست با اتكا به اين نيرو مردم انقلابي و ناراضي آن كشور را سركوب نمايد.[3]به لحاظ بين المللي، در قرن هجدهم، فرانسه يكي از پنج قدرت بزرگ اروپا به حساب ميآمد، اين قدرتها به لحاظ نظامي تقريباً در يك سطح قرار داشتند و در واقع نوعي توازن قوا بر آن قاره حاكم بود. امّا در عين حال رقابت گستردهاي نيز ميان آنها وجود داشت و هر كدام سعي داشتند براي پيشبرد اهداف خود قدرت مقابل را تضعيف نموده و يا از صحنه سياسي اروپا و مستعمرات اروپايي حذف كنند.به همين دليل كشورهاي اروپايي نه تنها به فرانسه جهت سركوب نيروهاي انقلابي كمك نميكرند بلكه از درگيريهاي داخلي و تضعيف قدرت سياسي آن كشور نيز خوشحال بودند و حتي برخي كشورها نظير انگلستان علناً از انقلابيون فرانسه حمايت ميكردند. وقتي لوئي شانزدهم از پادشاه اتريش كه برادر ملكه فرانسه نيز بود تقاضاي كمك كرد پاسخ مناسبي دريافت نكرد و لذا نظام سياسي فرانسه در زمان وقوع انقلاب از نظر حمايت بين المللي در بدترين موقعيت قرار داشت.[4]
ب. انقلاب اسلامي ايران
به لحاظ شرايط نظامي ايران در زمان وقوع انقلاب در اوج قدرت نظامي قرار داشت توجهي كه شاه ايران به تقويت بنيه نظامي داشت در بين كشورهاي منطقه و جهان شهرت گستردهاي يافته بود. پيش بيني شاه اين بود كه با تقويت بنيه نظامي خواهد توانست ضمن دفع هر گونه خطر احتمالي، حاكميت مستبدانه خود را بر مردم ايران تحميل نمايد. شاه با توصيه و حمايت آمريكا و اسرائيل توانسته بود يك سازمان امنيتي و اطلاعاتي مخوف به نام ساواك تأسيس كدن كه هر حركت مخالف رژيم را زير نظر ميگرفت و با اعمال بيرحمانهترين شكنجههاي روحي و جسمي، ضامن تداوم سياسي رژيم به حساب ميآمد.[5]از حيث حمايت بين المللي نيز رژيم شاه برخلاف پادشاه فرانسه، مورد حمايت كامل قدرتهاي جهان قرار داشت پس از جنگ دوم جهاني و كودتاي 28 مرداد 32، آمريكا به طور كامل بر صحنه سياسي ايران حاكم شد. موقعيت استراتژيك ايران و برخورداري اين كشور از منابع گسترده نفتي، اهميت اين كشور را براي كشورهاي صنعتي و قدرتمند غربي دو چندان ساخته بود. آمريكا براي حفظ منابع خود و هم پيمانان غربياش در سال 1338 شمسي با ايران يك پيمان دفاعي امضاء نمود و رژيم را تحت حمايت گسترده خود قرار داد.[6] با خروج انگلستان از شرق كانال سوئز، ايران به عنوان ستون اصلي و امنيتي در منطقه شناخته شد و به همين علت از حمايت آمريكا و كشورهاي غربي متحد آن كشور همچون انگلستان، فرانسه، آلمان، ژاپن و ايتاليا برخوردار بود.[7]هم چنين كشورهاي بلوك شرق به ويژه شوروي سابق نيز با انعقاد قراردادهاي تجاري، اقتصادي و صنعتي از نظام سياسي حاكم در ايران حمايت ميكردند.3. شرايط سياسي
الف. انقلاب فرانسه
نوع حكومت سياسي فرانسه در قرن هيجدهم و در آغاز بحرانهاي سياسي مبتني بر پادشاهي مطلقه بود. شاه حكومت خود را موهبتي الهي در دست خويش ميدانست كه هيچ مخلوق زميني حق مقاومت و اعتراض در برابر او را نداشت. در حكومت آن كشور هيچ مرجع قانونگذاري و نظارت بر اجراي قانون وجود نداشت بلكه اراده شاه در حكم قانون بود.[8] در اين كشور كه حكومت به صورتي موروثي و سلطنتي اداره ميشد، براي طبقه سوم كه اكثريت جامعه را تشكيل ميدادند هيچ گونه جايگاهي در نظام مديريت اداري، مالي و سياسي كشور پيش بيني نميشد. در تصاحب پستها، لياقت، صلاحيت و شايستگي مطرح نبود.[9]از لحاظ فساد و سوء مديريت نظام سياسي فرانسه نيز در اين دوره به ويژه در دوران قبل از انقلاب، اين كشور در بدترين وضعيت قرار داشت. لوئي پانزدهم و شانزدهم از فاسدترين و نالايقترين پادشاهان در طول تاريخ اين كشور به حساب ميآمدند.[10]ب. انقلاب اسلامي ايران
مديريت سياسي ايران نيز تا پيش از انقلاب چه از نظر مشاركت مردمي و چه از نظر فساد مالي اقتصادي و اداري همانند فرانسه بود. نوع حكومت ايران از زمانهاي گذشته به ويژه از دوران قاجاريه، پادشاهي مطلقه بود و مردم هيچ گونه مشاركتي در امور سياسي و اجتماعي كشور نداشتند. هر چند نظام سياسي ايران با نهضت مشروطه در سال 1285 به ظاهر تبديل به حكومت مشروطه شد امّا به قدرت رسيدن رضاخان در ايران، پادشاه دوباره صاحب قدرت مطلقه گرديد. پس از او پسرش محمد رضا به پادشاهي رسيد، وي در نخستين دهه از حكومت خود دچار مشكلاتي بود امّا كم كم با كمك كشورهاي بيگانه به ويژه آمريكا و انگليس و با كودتاي 28 مرداد 32 تبديل به يگانه قدرت تصميم گيرنده در كشور گرديد. وي نيز با تغييراتي در قانون اساسي حكومت را تبديل به پادشاهي مطلقه كرد و تمام اهرمهاي قدرت سياسي و نظامي كشور را در دست گرفت در زمان او تمام مراكز قدرت سياسي و نظامي يا به طور مستقيم در دست وي و يا عده معدودي از خاندان پهلوي، فراماسونها و بهائيان قرار داشت.[11]در مجموع مديريت سياسي ايران پيش از انقلاب همچون كشور فرانسه از نظر عدم مشاركت مردمي، تمركز قدرت سياسي در دست شاه و درباريان و چه از نظر مالي و اداري و يا مشروعيت و مقبوليت در شرايط مطلوبي قرار نداشت و از اين حيث مدل فرانسه با ايران مشابهت كامل داشت.4. مشاركت عمومي در انقلاب
الف. فرانسه
فرانسه در دوران انقلاب حدود 25 ميليون نفر جمعيت داشت كه اكثريت آنها در روستاها زندگي ميكردند. روحانيون و نجبا كه تنها حدود 2% از جمعيت اين كشور را تشكيل ميدادند، صاحبان اصلي قدرت سياسي جامعه بودند در حالي كه طبقه سوم با 98% درصد از جمعيت اين كشور فاقد هر گونه امتياز سياسي بودند. اين طبقه خود شامل بورژواها، توانگران، صنعتگران، كارگران و كشاورزان بود. صنف بورژوا كه بالغ بر سيصد هزار نفر ميشدند در طول قرن هجدهم به ثروت زيادي دست يافته بودند. اين گروه به دليل برخورداري از سواد و ثروت، پيرو انديشههاي سياسي و اقتصادي زمان كه غالباً توسط افرادي چون ولتر، مونتسكيو و روسو منتشر ميشد، خواستار انقلاب سياسي و اجتماعي در آن كشور بودند. اينان سعي داشتند تا هم چون دو طبقه ممتاز كشور در مديريت سياسي جامعه مشاركت و سهمي داشته باشند.[12]به اين ترتيب صنف بورژوا كه شامل تعداد معدودي از طبقه سوم جامعه آن زمان فرانسه بود، هسته اوليه و اصلي انقلاب را تشكيل داده و مبارزه عليه رژيم حاكم كه در دست دو طبقه ديگر بود را آغاز كرده بودند و البتّه تعداد اندكي از طبقات ممتاز نيز با آنان همراه گرديدند. بر اين اساس، اكثريت مردم آن كشور (طبقه سوم منهاي بورژوا) نقش قابل توجهي در حركت 1789 فرانسه كه تصرف پاريس و سقوط زندان باستيل و تشكيل حكومت مشروطه بود نداشتند. نكته ديگر آن كه اين انقلاب بيشتر در شهر پاريس متجلي يافت و مردم ساير نقاط كشور چندان مشاركتي در حركتهاي اوليه انقلاب نداشتند[13] و بر اين اساس در واقع نميتوان اين انقلاب را در زمره انقلابهاي مردمي قرار داد.ب. انقلاب اسلامي ايران
وضعيت مشاركتي مردم در انقلاب ايران با انقلاب فرانسه و ديگر انقلابهاي پيش از آن قابل مقايسه نيست. يكي از ويژگيها و وجوه تمايز انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلابهاي دنيا حضور گسترده و يكپارچه مردم در آن بود. برخلاف كشور فرانسه اين انقلاب به يك شهر و يا يك طبقه وابسته نبود. بلكه همه اقشار مردم اعم از شهري، روستايي، پير و جوان و مرد از هر طبقه و صنفي به طور گسترده و يكپارچه عليه رژيم حاكم دست به قيام زدند. عاملي كه باعث چنين حضور گسترده مردمي در صحنه مبارزه عليه رژيم شد، دين اسلام بود.ديني كه از همان آغاز ظهور در اين كشور مردم با آغوش باز آن را پذيرفتند و وارد زندگي مردمي و اجتماعي خود ساختند. در طول 1400 سال تاريخ، فرهنگ، ادبيات، هنر و تمدن مردم ايران با اسلام عجيب گشت و ارزشها و ايدهآلهاي آنان را تشكيل داد. زماني كه مردم مسلمان ايران ارزشها و اعتقادات حاكم بر حكومت پهلوي را برخلاف اصول اعتقادي خود احساس كردند، به صورتي گسترده دست به قيام زدند. در واقع ويژگي بارز و عامل حركت انقلاب اسلامي ايران، دين اسلام به ويژه مذهب تشيع بود كه مردم پس از سالها مبارزه سرانجام توانستند حكومت ديني مورد خواست خويش را مستقر نمايند.
5. رهبري و ايدئولوژي
الف. انقلاب فرانسه
با مطالعه انقلاب فرانسه به راحتي ميتوان دريافت كه در اين انقلاب چهره شاخصي كه بتوان وي را به عنوان رهبر انقلاب و مورد قبول همه انقلابيون معرفي كرد وجود نداشته است. افرادي نظير روبسپير، دانتون، سَن ژوست و ديگران در شرايط خاص و محدود آن هم پس از پيروزي انقلاب توانستند رهبري مردم را در مقاطع كوتاهي برعهده گيرند. رهبران مختلف انقلاب فرانسه به دليل آن كه فاقد پايگاه منسجم مردمي بودند و هم چنين به دليل مبارزه آنان بر سر قدرت، نميتوانستند مدت زيادي بر مسند قدرت باقي بمانند[14] به لحاظ ايدئولوژيها، حاكميت مطلق در ايدئولوژي سياسي قبل از انقلاب فرانسه از آن خدا بود كه به وسيله پاپ به پادشاه اعطا ميگرديد. به عبارت ديگر حكومت استبدادي با مشروعيت ديني بر مردم سلطه داشت.[15] عدهاي از نويسندگان و روشنفكران فرانسه از سالها قبل از انقلاب با اين نوع حكومت به مقابله پرداختند كه از جمله آنها ميتوان مونتسكيو، ولتر، ژان ژاك روسو و ديگران را نام برد. اين گروه از روشنفكران ضمن تمجيد از حكومت دمكراسي را بنا نهادند. از ويژگيهاي اين ايدئولوژي، انتقال حاكميت از خدا به مردم، اصالت فرد و فردگرايي، آزاديهاي فردي، حمايت از بخش خصوصي و از همه مهمتر جدايي دين از سياست بود.[16]ب. انقلاب اسلامي ايران
برخلاف انقلاب فرانسه رهبري در انقلاب ايران واحد و منحصر به فرد بود هر سه نقش ايدئولوگ يا بنيان گذار فكري انقلاب، فرماندهي كل عمليات و معمار و سازنده جامعه پس از انقلاب را رهبري برعهده داشت. جاذبهها، مقبوليتها، درايت و آيندهنگري، مرجعيت و ساير ويژگيهاي اين رهبر سبب شد كه وي همواره در ميان قلوب ميليونها مسلمان ايران و جهان جاداشته و رهبري او را با جان و دل پذيرا شوند. پس از پيروزي نيز با توجه به پشتيباني قاطع و همه جانبه، انقلاب اسلامي به رغم حوادث و دشمنيهاي گسترده داخلي و خارجي، با رهبري امام به پيش رفت و لذا از اين حيث انقلاب ايران قابل مقايسه با هيچ يك از انقلابهاي بزرگ دنيا نيست.در خصوص ايدئولوژي، پس از نهضت مشروطه، پادشاهان ايران به ويژه رضاخان و محمدرضا پهلوي سعي كرده بودند با الهام از ليبراليسم غرب، جدايي دين از سياست را در ايران تبليغ كنند. آنها هم چنين با توجه به تاريخ قبل از اسلام، افكار ناسيوناليستي و مليگرايي ايران را جهت توجيه سلطنت خويش ترويج ميكردند. امّا به دليل وجود اكثريت مسلمانان در ايران، اين مردم مشروعيتي براي اين خاندان قائل نبودند. حضرت امام با نفي تز جدائي دين از سياست، اسلام را به عنوان بهترين ايدئولوژي انقلابي و ظلم ستيزي مطرح كردند. ويژگي حكومت اسلامي بر اساس مكتب تشيع در زمان غيبت امام معصوم ـ عليهم السّلام ـ بر اصل ولايت فقيه و حاكميت مطلق الهي بر همه شئون زندگي بشر استوار است. انقلاب ايران برخلاف انقلابهاي ديگر جهان و به طور خاص انقلاب فرانسه كه ايدئولوژيهاي حاكم بر آنها صرفاً مادي و دنيايي بود، تنها در بعد مادي خلاصه نميگشت. ارزش حاكم بر اين انقلاب، ارزشي الهي، معنوي و روحاني بود كه نميتوانست خود را در محدوده تنگ مقاصد مادي محصور نمايد.جمع بندي
در مجموع ميتوان در يك بررسي و مقايسه اجمالي ميان نظامهاي سياسي ايران و فرانسه چنين نتيجه گرفت كه از ميان پنج گزينه طرح شده فوق، تنها به لحاظ شرايط سياسي ميتوان وضعيت دو نظام سياسي ايران و فرانسه را قابل مقايسه و تطبيق داسنت، ولي در خصوص چهار گزينه ديگر هيچ گونه مشابهتي بين ايران و فرانسه مشاهده نميشود. نظام سياسي ايران قبل از انقلاب در مقايسه با نظام سياسي فرانسه نسبت به شرايط اقتصادي، نظامي و حمايتهاي بين المللي در وضعيت و موقعيت بسيار مطلوبتري قرار داشت به گونهاي كه هرگز تصور بحران انقلابي براي رژيم سياسي ايران پيش بيني نميگرديد. هم چنين به لحاظ وضعيت رهبري و حمايت و مشاركت گسترده مردمي در انقلاب نميتوان انقلاب ايران را با هيچ مدل ديگري تطبيق داد و از اين حيث وضعيت انقلابيون ايران نسبت به انقلابيون فرانسه در موقعيت برتري قرار داشت.و بالاخره در خصوص پيامد و نتيجه دو انقلاب ميتوان گفت كه بارزترين پيامد انقلاب فرانسه، رسميت يافتن ايده جدايي دين از دولت بود، در حالي كه انقلاب اسلامي ايران با قاطعيت توانست اتحاد مجدد ميان دين و دولت را برقرار سازد.[1] .بهاء الدين پازارگاد، تاريخ فلسفه سياسي، ج 3، انتشارت زوار، 1359، ص 943.[2] . آلبرماله،گوال ايزاك،تاريخ قرن هجدهم،انقلاب كبير فرانسه و امپراطوري ناپلئون،رشيد ياسمي،سپهر،1364،صص320ـ 368.[3] . منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، مهران، 1374، صص 67 ـ 70.[4] . آلبر ماله، پيشين، صص 473 ـ 476.[5] . انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، مهران، 1374، صص 67 ـ 70.[6] . باري روبين، جنگ قدرتها در ايران، محمود مشرقي، آشتيان، 1363، ص 91.[7] . همان، ص 103. [8] . آلبرماله، پيشين، صص 242 ـ 243.[9] . كرين برينتون، كالبد شكافي چهار انقلاب، محسن ثلاثي، نشر نو، تهران، 1363، ص 74.[10] . انقلاب اسلامي در مقايسه با...، پيشين، صص 89 ـ 95.[11] . منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، امير كبير، 1377، ص 59 ـ 71.[12] . انقلاب اسلامي در مقايسه با ....، پيشين، صص 109 ـ 119.[13] . همان.[14] . همان، صص 147 ـ 151.[15] . همان.[16] . تحليلي بر انقلاب اسلامي، پيشين، صص 108 ـ 117.محمد ملك زاده