مظلوميت علي (ع) بازتاب انحراف خواص
تاريخ اسلام بيانگر حوادث تلخ و شيريني است كه هر يك به نوعي مي تواند در سعادت و كمال جوامع انساني و بلكه جهان بشريت، تأثيرگذار باشد. عبرت گيري از وقايع تلخ مي تواند آدمي را از سراشيبي و سقوط نجات داده و توجه به حوادث شيرين و موفقيت ها مي تواند انسان را به سرمنزل مقصود برساند. در اين ميان توجه به عملكرد و موضع گيري خواص و برجستگان جامعه در خصوص فرايندها و حوادث تاريخي، امري ضروري است.خواص هر جامعه از آنجا كه پيشروان و صاحبان رأي و تحليل و استنباطند و به عنوان گروه هاي مرجع در جامعه مورد توجه عوام و توده هستند صد البته منشأ بسياري بلكه همه حوادث تاريخي از تلخ و شيرين آن بوده و هستند. برخي باعث تحولات مثبت و برخي منشأ حوادث منفي و موجد نقطه هاي تاريك در تاريخ بوده اند. نقطه هاي تاريكي كه با تسليط خود بر فرهنگ جوامع، آنها را در مسير قهقرايي قرار داده و به تباهي كشانده اند.به نظر مي رسد حوادث تلخ پس از رحلت حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه منجر به تحقق عظيم ترين ظلم تاريخ يعني تحريف خلافت از مسير اصلي خود و موجب پيدايي اختلاف مسلمين و خلاصه مظلوميت و خانه نشين شدن تنها گزينه الهي براي خلافت يعني علي ـ عليه السّلام ـ گرديد را، قبل از هر چيز بايد متوجه عملكرد خواص حاضر در آن برهه دانست. البته نه خواص مثبت بلكه خواص منفي اي كه جز به معامله آخرت به دنيا و رسيدن به مقاصد دنيوي، نمي انديشيدند.هم اكنون آنچه به عنوان سؤال اساسي، جامعه بشريت را متوجه خود كرده است، آن است كه چرخش تمام عيار جامعه از دين خدا و سيره و سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن هم فقط با فاصله چند روز پس از رحلت ايشان، معلول چه علتي بود، آيا مي توان گفت عوام يعني توده مردم خود بخود از سيره و سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ برگشته و حوادث ناميمون سقيفه را به وجود آوردند؟! و يا آنكه آيا عوام بودند كه هجوم به سراي دخت رسول اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را روا شمردند و موجبات آزارش را فراهم كردند تا آنجا كه در مقام دفاع از حق و حقوق شخصي به يغما برده شده خود، بدون توجه به مقام عصمت و صديقه بودنش از او اقامه شهود طلبيدند و اين وقايع را تا آنجا پيش بردند كه تنها دختر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در شهر خود غريبانه در نيمه هاي شب دور از چشم مردم به خاك سپرده شد.
مقام و منزلت علي ـ عليه السّلام ـ براي كسي پوشيده نبود. آيا عوام خود بخود پا روي اين همه فضائل و حتي علم خود نسبت به مناقب آن امام همام ـ عليه السّلام ـ گذاشتند و هر از گاهي در مقابل او صف مي كشيدند تا آنجا كه در كمال مظلوميت در محراب به خون نشست و برخي هم گفتند مگر علي ـ عليه السّلام ـ اهل نماز و عبادت بوده كه در محراب كشته شده است. بديهي است چشم بستن بر نقش منفي خواص آن زمان در تحقق نامبارك اين حوادث تلخ، ظلم بزرگ ديگري بر اهلبيت ـ عليهم السلام ـ و نيز معاصران و آيندگان از تشنگان حقيقت خواهد بود. زيرا شكي نيست كه تئوريسين هاي اين حركات شوم، عوام نبودند، كه آنها را كاري به تئوري سازي و خلق حوادث نيست مگر در تبعيت از خواص. البته ناگفته نماند عوامي كه به دنبال خواص در مقابل علي ـ عليه السّلام ـ ايستادند و شمشير كشيدند نيز نمي توانند ملبس به لباس تنزّه از ظلم نسبت به آن حضرت باشند.البته در راستاي تنقيح مسئله، توجه به اين نكته مهم است كه خواص، در هر جامعه اي به لحاظ تبعيت و عدم تبعيت از حق، به خواص حق و باطل تقسيم مي شوند. خواص حق نيز دو دسته اند دسته اي كه به هنگام دوران امر بين دين و دنيا، جانب دين را گرفته و از دنيا و متاع آن چشم مي پوشند و گروهي كه دنيا را ترجيح داده و دين را به دنيا مي فروشند يعني در عين اين كه حق را شناخته و در مواقعي از آن طرفداري هم كرده اند، اما در مواقع لازم و حساس، انتخاب برتر را از ميان اين دو مقوله، دنيا و متاع آن قرار داده اند.
اما آنچه مهم است، توجه به عوامل اين انحراف است يعني چه علل و عواملي باعث مي شود كه اين دسته از خواص از حق عدول كرده و به گونه اي تغيير موضع دهند كه نسبت به دين يا بي تفاوت بوده و يا در نقطه مقابل آن قرار گيرند. در تاريخ اسلام كم نيستند افرادي كه وقتي افشاي حق و ياري آن لازم بود، كتمانش كردند و بلكه در مقابل آن قد عمل نمودند؛ نام افرادي مانند طلحه، زبير و... كه اينگونه عمل كردند، هيچگاه از تاريخ اسلام محو نخواهد شد. بسياري از خواص كوفه كه مسلم را و پس از او حضرت سيدالشهدا ـ عليه السّلام ـ را تنها گذاشته و بلكه با آنها به مقاتله برخاستند، كساني بودند كه حقيقت را مي دانستند و حق و باطل بر آنها مشتبه نبود.آنان كه از هر سو به علي ـ عليه السّلام ـ تعدي كرده و بذر تجرّي و بي حرمتي را نسبت به ايشان و اهلبيت رسول خدا، در جامعه پاشيدند، كساني نبودند كه حقيقت بر آنها مجهول بوده باشد و مقام و منزلت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را ندانسته باشند اينان احاديث حضرت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را در وصف آن حضرت ـ عليه السّلام ـ شنيده و خود نقل كرده بودند و در عين حال او را از خود محروم كردند و آنچنان جامعه را بر عليه او آشفتند كه ديگر كسي به او سلام هم نمي كرد. آيا صحابي پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه همه از خواص آن زمان بودند، حاضر و ناظر نبودند، چرا جز اندكي از آنان، همه سكوت كرده و يا به توطئه عليه او پرداختند. مخفي نيست كه اين موضع گيري هاي مزوّرانه و كينه توزانه، ناشي از شدت انحرافي بود كه گريبانگير اينگونه خواص شده بود. از اين روي آنچه مهم است هم در تبيين مسئله مظلوميت امام علي ـ عليه السّلام ـ و هم براي عبرت گيري خواص زمان ما، بررسي عوامل انحراف آنها از موضع حق به باطل است كه به برخي از اين عوالم و مصاديقي از اين خواص، اشاره مي شود.
1. ريزش معنويت
يكي از علل انحراف خواص پس از رحلت حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بريدگي از معنويت بوده توضيح آن كه هدف اصلي رسالت انبياء نزديك كردن بندگان به خدا و ايجاد معنويت در بين آنان بوده است، پيغمبر اسلام نيز انقلاب جهاني خود را بر اساس معنويت بنابر نهاد و رسالت خويش را با دعوت به معنويات و فراخواندن بندگان به سوي خداي بي همتا آغاز كرد و با تكيه بر همين عنصر اساسي به درهم كوبيدن آثار شرك و گمراهي پرداخت و مردم را از بيراهه بت پرستي به صراط مستقيم خداپرستي هدايت فرمود. بر همين اساس آغاز رسالت او با نزول سوره هاي آخرين قرآن كه عمدتاً پيرامون مبدأ و معاد بوده اند، شكل گرفت. در سايه همين برنامه انسان سازي بود كه تربيت يافتگان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ جلوه هاي بارز معنويت و ارتباط با خدا بودند بدان گونه كه خود را فرمانبردار حقيقي اوامر الهي مي دانستند و در اتيان دستورات ديني به مسابقه مي پرداختند. در اسد الغابه چنين آمده است:برخي از جوانان براي اين كه قدشان بلندتر نشان داده شود و اجازه حضور در ميدان جنگ پيدا كنند، روي پنجه پاي خود مي ايستادند و هرگاه نوجواني اجازه ميدان رفتن مي يافت، نوجوان ديگري براي آن كه او هم خود را به ميدان برساند مي گفت من هم چون او قادرم بجنگم و براي اثبات اين مدعي حاضر به كشتي گرفتن و مسابقه با او هستم.[1]و در تفسير مجمع البيان ذيل آيه «و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصه»[2] يكي از شأن نزول هاي گفته شده درباره اين آيه را اين چنين بيان مي كند كه: مرد فقيري خدمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده عرض كرد: گرسنه ام مرا سير كن، حضرت دستور فرمودند تا از منزل طعامي براي آن مرد بياورند اما در منزل طعامي موجود نبود. آن حضرت فرمود: «چه كسي امشب اين مرد را مهمان خود مي كند؟» مردي از انصار اعلام آمادگي كرد و او را به منزل خود برد اما جز اندكي طعام و آن هم براي كودكان خود، چيزي نداشت، سفارش كرد غذا را براي مهمان بياورند و به همسرش گفت كودكان را به هر نحو كه ممكن است خواب كن.سپس زن و مرد در تاريكي بر سر سفره نشستند و بدون آن كه چيزي از غذا را در دهان خود بگذارند دهان خود را تكان مي دادند. مهمان هم گمان مي كرد آنها هم همراه او غذا مي خورند. بدين ترتيب به مقدار كافي غذا خورد و سير شد و آنها هم شب را گرسنه خوابيدند. صبح خدمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمدند، آن حضرت نگاهي به آنها كرد و تبسمي نمود و بدون اين كه به آنها چيزي بگويد، آيه مذكور را تلاوت فرمود و آنها را در مورد ايثار و از خودگذشتگي اي كه كرده اند، ستايش كرد.»[3] اين است نمونه اي از معنويتي كه آن حضرت در امت خود نهادينه كرده بود.اما پرسش مهمي كه در اينجا نقش مي بندد آن است كه چه شد كه پس از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين معنويت به افول گراييد و دوباره جامعه مسلمين بستري براي احياي امور غير ارزشي گرديد و سالهاي سال، جامعه اسلامي را در سيطره خود قرار داد؟ حقيقت آن است كه علت اصلي اين عقبگرد ناميمون را در افول معنويت در ضمير مردم بايد جستجو كرد خصوصاً خواص كه جلودار عوامند.
[1] . اسدالغابه، ج 4، س 48، به نقل از رسالت خواص، ج پنجم، پاييز 1372، دفتر تبليغات اسلامي، ص 108.[2] . حشر/9.[3] . طبرسي، مجلسي، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ج 9، ص 391.