خطر بدعت در جامعه اسلامي از ديدگاه قرآن را بنويسيد؟ - خطر بدعت در جامعه اسلامي از ديدگاه قرآن را بنويسيد؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خطر بدعت در جامعه اسلامي از ديدگاه قرآن را بنويسيد؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطر بدعت در جامعه اسلامي از ديدگاه قرآن را بنويسيد؟

پاسخ

الف: بدعت در لغت و اصطلاح

«بدعت» در لغت چيز نو و جديد را گويند، و هر گاه به خداوند نسبت داده شود «بديع السموات، ايجاد كنندة آسمان‎ها» به معناي ايجاد و خلقت چيزي بدون وسيله و مادّه و بدون زمان و مكان است.

و در اصطلاح شرعي عبارت است از آن چه در دين به صورت جديد به وجود آمده، در حالي كه نه در قرآن ريشه دارد و نه در سنت اساس، و به اين جهت آن را «بدعت» گويند كه گويندة آن از ناحية خود آن چيز را در دين ايجاد و افزوده است»[1].

در قرآن، واژه «بدعت» به همين صورت نيامده است، بلكه مشتقات آن (كه در قرآن چهار نوبت آمده) گاهي به صورت «بديع»[2] و يا «بدْعاً»[3] آمده كه معناي لغوي دارد، يعني چيز تازه، و به معناي اصطلاحي يك بار به صورت «اِبْتَدعَ» آمده است، ولي معناي بدعت با الفاظ ديگر كه همان معني را مي‎رساند، در قرآن آمده، كه در اين بخش به برخي از آن ها اشاره مي شود:

ب: بدعت در قرآن و برخي روايات

1. «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛ واي بر آن ها (يهوديها) كه كتاب (تورات) را با دست خود مي‎نوشتند و سپس به افراد (عوام) مي‎گفتند اين كتاب از جانب خدا است» در اين آيه، «يكتبون» همان معناي تحريف و بدعت را دارد.

2. «وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ بِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُو و يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ...؛ ... گروهي از يهوديان كه خوب به سخنان تو (پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ) گوش مي‎دهند، تا دستاويزي براي تكذيب تو بيابند، آنها جاسوسان گروه ديگري هستند كه خودشان نزد تو نيامده‎اند، آن‎ها سخنان را از مفهوم اصليش تحريف مي‎كنند (و در آن نوعي بدعت ايجاد مي‎كنند)[4]» اين مضمون در آيات متعددي از قرآن وارد شده است.[5]

3. «وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ؛ و بعد از آن‎ها (پيامبران) عيسي بن مريم را مبعوث ساختيم و به وي انجيل عطا نموديم، و در دل افرادي كه از عيسي پيروي كردند، رأفت و رحمت قرار داريم و رهبانيتي را كه خود آن را ابداع (و از طريق بدعت گذاري ايجاد) كرده بودند، بر آن‎ها مقرر نداشته بوديم...»[6] در اين آيه، خداوند از بدعت مسيحيّت پرده بر مي‎دارد و رهبانيّت و «دير نشيني» آنان را يك عمل ابداعي دانسته، عملي كه باعث فحشاء و منكرات در بين آنها شده است.

4. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا؛ اي كساني كه ايمان آورده‎ايد،‌آنچه بر شما حلال شده بر خويش حرام نكنيد[7]».

مسئله بدعت در روايات رسيده از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ نيز به عنوان مفسران قرآن و «ثقل» و همراهان آن فراوان مطرح شد كه به برخي موارد اشاره مي‎شود:

1. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ «اَهْلُ البِدْعَةِ فالمخالِفُون لِاَمْرِ الله و لِكتابِهِ و رسُولِهِ الْعامِلُون بِرأيِهِمْ و اَهْوائِهِمْ و اِنْ كَثُرُوا؛ اهل بدعت كساني هستند كه با فرمان الهي و كتاب آسماني قرآن؛ و (سخنان) پيامبر اكرم مخالفت مي‎ورزند و طبق خواسته‎ها و هواهاي نفساني خويش رفتار مي‎كنند (آنها اهل بدعتند) هر چند جمع زيادي باشند[8]»

2. و آن حضرت فرمود: زماني فرا مي‎رسد كه عده‎اي از دانايان امّت من مسائلي را بهم مخلوط نموده و اشتباه (و بدعت ايجاد) مي‎كنند، آنان بدترين افراد امّت من مي‎باشند[9]» آري هنوز پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ زنده بود كه برخي دست به بدعت و تحريف مي‎زدند، و حتي به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيشنهاد مي‎دادند كه جمله «حيّ علي خير العمل» را از اذان نماز بردارند، حضرت فرمود: «جملات اذان «وحي» الهي است و در اختيار من نيست» و چون بعد از وفات آن حضرت اين جمله را برداشتند «بلال» از اذان خودداري نمود[10] و اين شروع بدعت‎ها بود بعد از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در دوران خلفاء، تا رسيد به زمان معاويه كه با استخدام مزدوراني چون «ابو هريره عمرو بن عاص، مغيرة بن نقبه، عروة فرزند زبير، و سمرة بن جندب» هزاران حديث را جعل و صدها بدعت را در جامعة اسلامي ايجاد نمودند.[11].

ج: بدعت گذاران منفورترين چهره در اسلام

در روايات فراواني، بدعت گذاران به عنوان بدترين و منفورترين چهره معرفي شده‎اند، به دو روايت زير توجه شود:

1. از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شد كه آن حضرت فرمود:

اولئك شرار اُمّتي؛ بدعت گذاران بدترين افراد امّت من مي‎باشند.

2. هم چنين علي ـ عليه السّلام ـ فرموده است: «اِنّ اَبْغَضَ الخلائق اِلي الله رجُلان...؛ منفورترين آفريده‎ها نزد خدا دو شخصند، مردي (و شخصي) كه خدا او را به حال خود گذاشته و از راه راست دور افتاده است؛ دل او شيفتة بدعت است و مردم را گمراه كرده به فتنه‎انگيزي مي‎كشاند و راه رستگاري گذشتگان را گم كرده و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است، بار گناه ديگران را بر دوش كشيده و گرفتار زشتي‎هاي خود نيز مي‎باشد. و مردي كه مجهولاتي به هم بافته و در ميان انسان‎هاي نادانِ امت، جايگاهي پيدا كرده و در تاريكي‎هاي فتنه فرو رفته است...»[12].

و در جاي ديگر فرمود: «و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگري است كه خود گمراه و ماية گمراهي ديگران است كه سنّت پذيرفته را بميراند و بدعت ترك شده را زنده گرداند»[13].

د: آثار، خطرات، و مفاسد بدعت

«بدعت» آثار و خطرات بسيار ناگواري براي جامعة اسلامي داشته و دارد، فتنه‎ها و آشوب‎هاي به پا مي‎كند، فرهنگ اصيل اسلام را كه براساس مصالح مردم پايه‎گذاري شده است دگرگون مي‎سازد، مانعي است براي پيشرفت‎هاي مذهبي و اجتماعي، باعث گمراهي و انحراف انسان‎ها مي‎گردد، زيان‎هاي فكر و روحي غير قابل جبراني به خانواده‎ها مي‎رساند و ممكن است نسل‎هاي بشر را براي هميشه گرفتار و بد بخت نمايد، فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ مي‎فرمايد: قسم به خدا اگر حق (خلافت) را به اهلش واگذار مي‎كردند، و از عترت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ اطاعت مي‎نمودند (و بدعت در خلافت ايجاد نمي‎كردند) دو نفر هم (دربارة حكم خداوند) با يكديگر اختلاف نمي‎كردند[14]»، اينك به نمونه‎هايي از مفاسد و خطرات آن اشاره مي شود:

1. ايجاد فتنه و فساد: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: امّت من به هفتاد و سه گروه تقسيم مي‎گردند، كه فتنه‎انگيزترين آنان در ميان امّت اسلام (بدعت گذاران است يعني) آن فرقه‎اي است كه براساس قياس عمل نموده و حرام را حلال، و حلال را حرام مي‎كنند[15]» و علي ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايد: «انّما بَدْءُ وُقوع الفتن اَهْواءٌ تتبعُ و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب الله» ريشه فسادها و فتنه‎ها در ميان مردم، تبعيت از خواسته‎هاي نفس و بدعت‎هايي است كه بر خلاف قرآن و احكام الهي صادر مي‎گردد[16]» در اين دو روايت آثار بدعت را فتنه‎ها و فساد دانسته است. و فتنه هم از ديدگاه قرآن از قتل و كشتار هم خطرناكتر است[17] و تمام مسائل را زير و رو مي‎كند، و جامعه را از هم مي‎پاشد[18].

2. از بين رفتن سنت‎هاي نيكو: علي ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايد: «و ما اَحَدثَتْ بِدْعَةٌ اِلا ترك بها سُنّةٌ... ؛ هيچ بدعتي در دين ايجاد نمي‎شود مگر آن كه سنتي (نيكو) ترك گردد، پس از بدعت‎ها بپرهيزيد و با راه راست و جادّة آشكار حق باشيد، نيكوترين كارها سنتي است كه ساليان بر آن گذشته و درستي آن ثابت شده باشد و بدترين كارها (بدعت و) آنچه كه تازه پيدا شده و آيندة آن روشن نيست»[19].

3. هلاكت و گمراهي: رسول اكرم فرمود: «ايّاكُمْ و ابتدع فانّ كُلَّ بدْعَةٍ ضلالَةٌ؛ از بدعت گذاري دوري كنيد كه باعث گمراهي و ضلالت مي‎شود.[20] و علي(ع) در اين زمينه مي‎فرمايد: «همانا خداوند پيامبري راهنما را با كتابي گويا، و دستوري استوار بر انگيخت، هلاك نشود جز كسي كه تبهكار است و بدانيد كه « المبتدعاتِ المشتبهاتِ هن المهلكات اِلا ما حفظ الله فيها» بدعت‎ها به رنگ حق درآمده و هلاك كننده‎اند، مگر خداوند ما را از آن‎ها حفظ فرمايد[21]» و در جاي ديگر فرمود: «بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگري است كه خود گمراه و ماية گمراهي ديگران است، كه سنت پذيرفته را بميراند و بدعت ترك شده را زنده گرداند[22]» در روايات فوق به روشني به آثار خطرناك بدعت كه گمراهي و هلاكت باشد، اشاره شده است.

ه‍: ريشه بدعت‎ها

1. مال و منال دنيوي و ثروت اندوزي: قرآن مي‎فرمايد: واي بر كساني كه مطالبي را با دست خود مي‎نويسند، و آن را سپس به خدا نسبت مي‎دهند و مي‎گويند اين از جانب خدا است (عامل و انگيزه اين بدعت اين است) تا بدين وسيله آن را به بهاي كمتري بفروشند[23] و در آيه‎ي ديگر فرمود: « آنان كه آيين خود را به بازي و سرگرمي گرفتند (و در آن بدعت ايجاد كردند) و گرفتار دنيا و فريفته زندگي دنيا شدند[24].

2. هواهاي نفساني: قرآن مي‎فرمايد: «افرايت من اتخذ الهه هواهُ؛ آيا ديدي آن كسي را كه هواي خويش را خداي خود قرار داد[25]». و علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ريشه فسادها و فتنه‎ها در ميان مردم، تبعيّت از خواسته‎هاي نفس و بدعت‎ها است.[26] و در جاي ديگر فرمود: «فاِنّ هذا الّذين قد كان اسيراً في ريْدي الاشرار يُعْمَلُ فيه بالهوي و تطلُبَ به الدنيا؛ همانا اين دين در دست اشرار اسير بود، كه در آن از روي هوا و هوس رفتار مي‎شد، و براي رسيدن به دنيا صورت مي‎گرفت[27]».

3. رياست و مقام خواهي: امام رضا ـ عليه السّلام ـ [28]در مناظره با سران يهود و نصارا، آن‎ها را مجاب و محكوم نمود، «راسُ الجالوت» رئيس يهودي‎ها گفت: به خدا سوگند اي پسر پيامبر! اگر مسئله رياست و سرپرستي تمام يهودي‎ها مانع نبود من به رسول خدا ايمان آورده تابع او مي‎شدم. ملاحظه مي‎كنيد كه كساني كه دست به تحريف و بدعت در تورات زدند، بخاطر حفظ رياست و مقام بوده است.

4. حاجت و نيازمندي به مردم: گاهي عامل بدعت‎ها نيازمندي است علي ـ عليه السّلام ـ «او يَسْتَنْجِحُ حاجَةَ الي النّاسِ باظهار بدْعةٍ في دينِهِ؛ (يكي از صفات زشت اين است كه) به خاطر حاجتي كه به مردم دارد بدعتي در دين خدا بگذارد»[29] و قرآن براي تقويت انسان‎ها مي‎فرمايد:«أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ اي مردم! شما (همگي) نيازمند به خداييد، تنها خداوند است كه بي‎نياز و شايستة هرگونه ستايش است[30]».

وظيفة مسلمانان و آگاهان جامعه در برابر بدعت‎ها

بر تمام مسلمانان بويژه عالمان و آگاهان جامعه لازم است كه در برابر هر گونه انحراف فكري و كج انديشي‎ها مقاومت و مبارزه و مقابله نمايد، و يكي از مصداق‎هاي مهم «امر به معروف و نهي از منكر» مبارزه با بدعت‎ها است، دربارة مقاومت در مقابل بدعت‎ها علي ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايد: «اگر از اين فتنه‎ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگوني‎هاي بسيار پديد مي‎آورم[31]» امّا دربارة وظيفه آگاهان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود[32]: هرگاه بدعت‎ها ظاهر شد بايد آگاهان جامعه (براي مقابله با آن‎ها) علم خود را نشر دهد، (و جواب بدعت‎گذاران را بدهد) و اگر كسي علم خود را كتمان و پنهان كند، مثل اين است كه تمامي آنچه را كه بر محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل گشته (يعني قرآن را) كتمان و انكار نموده است[33]» در حديث فوق سكوت در برابر بدعت و بدعت‎گذاران گناه بسيار بزرگ در حد انكار قرآن شمرده شده است، در روايت ديگر فرمود: سكوت در مقابل بدعت‎گذاران باعث مي‎شود كه خداوند افسار آتشين بر دهان آنان (كه در مقابل بدعت‎گذاران سكوت نموده) بزند «من كتم علماً الجم بلجام من النار»[34] و حتي كنار آمدن بر آن‎ها و يا احترام گذاشتن به آن‎ها جرم سنگيني دارد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «مَنْ وَقَرَ صاحِبَ بِدْعَةِ فَقَدْ اَعانَ عَلي هَديم الاسلام؛ هر كس با بدعت گذار (كنار آمده) و او را مورد احترام قرار دهد (در واقع) به نابودي اسلام كمك (و كمر) بسته است[35].

اگر مقابله علمي و كناره گيري از بدعت‎گذاران نتيجه نداد بايد برخورد شديدتري با آنها صورت گيرد.

نتيجه اين شد كه لفظ «بدعت» صريحاً در قرآن نيامده جز يك بار و مشتقات آن چهار بار آمده، امّا الفاظي كه معناي بدعت را مي‎رساند در آيات متعددي مطرح شده است و خطرات آن براي جامعه بسيار است. زيانبار چون ايجاد فتنه و فساد، از بين رفتن سنت‎ها ضلالت و گمراهي را در پي دارد و سكوت در مقابل آنان خطرش از خود بدعت كمتر نيست.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه، استاد ناصر مكارم شيرازي و همكاران.

2. زمينه‎هاي فساد در جامعه، علي اكبر بابازاده، ج 1، ص162 ـ 183.

3. فهرست موضوعي نهج البلاغه، محمد دشتي، ص 794.



[1] . ر.ك: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، بيجا، دفتر نشر الكتاب، 1404 ق، ص 38 ـ 39؛ ر.ك: الطريحي، فخر الدين، مجمع البحرين، ج1، ص 164.

[2] . بقره/117، انعام/101.

[3] . احقاف/9.

[4] . مائده/41.

[5] . نسا/46؛ مائده/13؛ بقره/75.

[6] . حديد/27.

[7] . مائده/87؛ طباطبائي، ر.ك: سيد محمدحسين،طباطبائي، الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362، ج 6، ص 118.

[8] . متقي هندي، كنز العمال، بيروت، موسسةالرسالة، ج 16، ص 184، شماره 44216.

[9] . همان، ج 10، ص 211، شماره 29115.

[10] . ر.ك: مجلسي، محمدباقر، روضة المتقين، ج 2، ص 227؛ و رك: عاملي لبناني، شريف الدين، النص و الاجتهاد، ص 128؛ و رك: مجلسي، محمد باقر بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، ج 28؛ و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 12، ص 195.

[11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 56 ـ 73؛ و رك: شرح من لا يحضره الفقيه، ج 12، ص 256 ـ 259؛ نهج البلاغه، خطبه 130.

[12] . نهج البلاغه، خطبه 17.

[13] . همان، خطبه 164.

[14] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دارالكتب الاسلامية، ج 36، ص 353.

[15] . كنز العمال، همان، ج 1، ص 21، شماره 1058.

[16] . نهج البلاغه، خطبة 50.

[17] . بقره/191 و 217.

[18] . توبه/48.

[19] . نهج البلاغه، خطبه 145.

[20] . كنز العمال، همان، ج 1، ص 221، حديث 1113.

[21] . نهج البلاغه، خطبة 169.

[22] . همان، خطبه 164.

[23] . بقره/79.

[24] . انعام/70.

[25] . حاثيه/23.

[26] . نهج البلاغه، خطبه 50.

[27] . نهج البلاغه، نامه 53.

[28] . بحار الانوار، همان، ج 49، ص 77 ـ 78.

[29] . نهج البلاغه، خطبه 153.

[30] . فاطر/15.

[31] . نهج البلاغه، حكمت 272.

[32] . كنز العمال، همان، ج 10، ص 216، شماره 29140.

[33] . فيض كاشاني، محسن، محجة البيضاء، مؤسسه الاعلمي، ج 1، ص 125.

[34] . كنز العمال، همان، ج 1، ص 219، شماره 1102؛ ر.ك: سيوطي، جامع الصغير، ج 2، ص 653.

[35] . همان.



/ 1